داوود غفارزادگان مطرح کرد:چیزی که هنر اصیل را خانه‌نشین می‌کند

1393/3/13 ۱۱:۵۶

داوود غفارزادگان مطرح کرد:چیزی که هنر اصیل را خانه‌نشین می‌کند

داوود غفارزادگان می‌گوید سانسور میدان را برای کوتوله‌ها آب و جارو می‌کند و هنر اصیل و نجیب و دل‌سوخته را خانه‌نشین می‌سازد. این نویسنده در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در پاسخ به این سؤال که امرار معاش از راه ادبیات در ایران ممکن است یا خیر، گفت: در شرایط فعلی از چند نفر استثنا که بگذریم، برای بقیه چنین امکانی نیست.

 

داوود غفارزادگان می‌گوید سانسور میدان را برای کوتوله‌ها آب و جارو می‌کند و هنر اصیل و نجیب و دل‌سوخته را خانه‌نشین می‌سازد.

این نویسنده در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در پاسخ به این سؤال که امرار معاش از راه ادبیات در ایران ممکن است یا خیر، گفت: در شرایط فعلی از چند نفر استثنا که بگذریم، برای بقیه چنین امکانی نیست.

او درباره علت این مسأله اظهار کرد: خیلی علت‌ها می‌تواند داشته باشد که مثلا ما نویسنده‌ها بد می‌نویسیم و یا مردم علاقه‌ای به کتاب خواندن ندارند. اما واقعیت این است که شاهکارهای مسلم جهانی هم این‌جا فروش کمی دارند و خوانده نمی‌شوند. میزان مطالعه مثل میزان کار مفید در ایران خیلی پایین است و این خیلی دردآور است. انگار یکی به آدم بگوید تو خیلی تن‌پرور و بی‌فکری.

غفارزادگان همچنین اظهار کرد: به گمانم عده‌ای هم هستند که بابت آثارشان پول خوبی می‌گیرند. این هم معضلی است که گاه به صورت نامه‌نگاری و... خودش را نشان می‌دهد. این نابرابری‌ها جوّ هنری و ادبی کشور را دچار تفرقه، کینه‌جویی و شایعه‌پراکنی می‌کند. جریان‌های حمایتی دولتی وقتی کارساز است که کشورشمول باشد نه افرادشمول. اثر ادبی و هنری فقط در شرایط سالم و برابر اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌تواند خودش را نشان بدهد.

او در ادامه افزود: کتاب بعد از چاپ یک محصول اقتصادی است و تولید و توزیع آن مثل سایر کالاها نوعی بیزینس (کسب و کار) است. ناروشن بودن وضع نشر و توزیع کتاب، حمایت‌های بی‌جا و غیرشفاف، قراردادهای یک‌طرفه، مسأله تجدید چاپ، نبود تشکیلات صنفی و... همه از مسائل و یا معضلات ادبیات ماست. مشخص نیست که چقدر باید به حرف‌ها اعتماد کرد. قراردادهای نشر وضوح چندانی ندارند و برخورد ناشران با نویسنده‌ها اغلب کاسب‌کارانه و یک‌طرفه است. من البته فکر می‌کنم فقط با تقویت بخش خصوصی و در جریان یک رقابت سالم و آزاد می‌توان به حرفه‌یی‌گری در ادبیات رسید. به این معنی که منِ نویسنده و هنرمند نوعی بتوانم از طریق فروش آثارم زندگی و به تبع آن کار کنم و نویسندگی شغل دوم و یا چندمم نباشد و دست به دهن این و آن نباشم.

غفارزادگان که شغل اصلی‌اش معلمی بوده و از راه معلمی امرار معاش می‌کند، اضافه کرد: نوشتن در ایران با چنین وضعی هیچ توجیهی ندارد جز عشق و علاقه که شاید اسم دیگر جنون و دیوانگی باشد. مدت‌ها برای خلق یک اثر وقت می‌گذاری و با گذر از هفت خوان رستم چاپش می‌کنی که نه بازخورد مادی دارد نه بازخورد معنوی. هر گروهی در این کشور با هم اختلاف‌شان می‌شود چماق تکفیرشان فرهنگ است که بار معنایی گسترده‌ای را حمل می‌کند. از ساپورت و مانتو کوتاه گرفته تا سینما و تئاتر و موسیقی و شعر و داستان و غیره که بحمدالله همه هم در موردش صاحب‌نظرند جز خود نویسنده‌ها. یک نیاز دیگر ادبیات برای حرفه‌یی شدن آرامش و قانون است.

او درباره تأثیر این مسأله بر کیفیت آثار ادبی هم گفت: وقتی نویسنده نتواند آثارش را در یک شرایط سالم و بی‌تنش عرضه کند، خواه ناخواه مخاطب از ذهنش دور و حتا حذف می‌شود و برای سایه‌اش می‌نویسد و چرا این کار را نکند. در یک کشور 70-80 میلیونی تیراژ 1100 نسخه حتا سایه آن ملت هم محسوب نمی‌شود. کشوری که نه مردمش کتاب می‌خوانند و نه مسؤولانش تمایل دارد که دیوار بی‌اعتمادی میان خود و هنرمندانش را از میان بردارد یا به حداقل برساند.

نویسنده «ما سه نفر هستیم» در پاسخ به سوالی درباره تأثیر ممیزی بر امرار معاش از راه ادبیات اظهار کرد: دستگاه سانسوری درست کرده‌اند که از دو طرف نان‌خور دارد؛ از این طرف تعداد زیادی کارمند و دفتر و دستک که بابتش از خزانه بیت‌المال پول پرداخت می‌شود یا مثلا سوژه می‌شود برای از میدان به در کردن و به زمین زدن رقبای سیاسی و از آن طرف کلی آدم کوتوله که نه حرفی برای گفتن دارند و نه اصلا کاری انجام می‌دهند. اما مدام در موردش حرف می‌زنند و این وسط تنها چیزی که آسیب می‌بیند کلیت فرهنگ و هنر و ادبیات کشور است.

او ادامه داد: سانسور میدان را برای کوتوله‌ها آب و جارو می‌کند و هنر اصیل و نجیب و دل‌سوخته را خانه‌نشین می‌سازد. بزرگ‌ترین آسیب سانسور کوتوله‌پروری است. سانسوری که چند سالی است گویا یک بخش از آن دیجیتالی هم شده است، چون اخیرا جایی دیدم برای کتابی در ارشاد گفته‌اند از جمله «دست رد بر سینه‌اش زد» کلمه «سینه» را بردارند. احتمالا باید کامپیوتر چنین حرفی زده باشد وگرنه کدام آدم عاقلی چنین چیزی می‌گوید؟ به فرض، حافظ که فرموده «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی» به جای سینه باید می‌گفت کجایش مالامال درد است ای دریغا مرهمی؟

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: