1395/1/22 ۰۷:۲۲
نخستین جرقههای علاقه به فرهنگ مشرق زمین، در سالهایی برایش زده شد که هنوز به دانشگاه نرفته بود. اما عوامل بسیاری دست به دست هم داد تا به انستیتوی مطالعات شرقی ناپل وارد شود. آنگونه که خود میگوید، علاقهاش به ایران و زبان فارسی، نسبت به زبان عربی، بیشتر بود و به همین سبب کوشید تا پایاننامه دکتری خود را با محوریت تاریخ ایران معاصر، بگذراند.
احساس حاکم بر جامعه ایرانی، امید به آینده است ولی در ایتالیا چنین حسی وجود ندارد
ابوالحسن حاتمی: نخستین جرقههای علاقه به فرهنگ مشرق زمین، در سالهایی برایش زده شد که هنوز به دانشگاه نرفته بود. اما عوامل بسیاری دست به دست هم داد تا به انستیتوی مطالعات شرقی ناپل وارد شود. آنگونه که خود میگوید، علاقهاش به ایران و زبان فارسی، نسبت به زبان عربی، بیشتر بود و به همین سبب کوشید تا پایاننامه دکتری خود را با محوریت تاریخ ایران معاصر، بگذراند. «فِلیچتا فرِّارو» (Felicetta Ferraro)، از 1995 تا 2000 در انستیتوی مطالعات شرقی ناپل به تدریس «تاریخ ایران از آغاز اسلام تا امروز» مشغول بوده و از سال 2000 تا 2008 سمت کاردار فرهنگی سفارت ایتالیا در تهران را برعهده داشته است. در بین سالهای 2008 تا 2012 مشاور وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی ایتالیا در زمینه پروژههای مربوط به ایران و هم اکنون دبیر< انجمن فرهنگی 33 پل> در ایتالیا است. او که یکی از صاحبنظران مطرح در جوامع فرهنگی و علمی ایتالیا در زمینه فرهنگ، هنر وادبیات فارسی به حساب میآید، آثاری چون «مانند پرندهای در پرواز» از فریبا وفی، «استخوان خوک و دستان جذامی» از مصطفی مستور، «40 سالگی» از ناهید طباطبایی، «انجیرهای سرخ مزار شریف» از محمدحسین محمدی، «ذرات» از سهیلا بِسکی، «شاید خودم را گم کرده باشم» از سارا سالار، «نگران نباش» از مهسا محب علی و «آن گوشه چپ» از مهدی ربی را از زبان فارسی به زبان ایتالیایی برگردانده است. گفت و گویی که در ادامه می خوانید ، اواخر سال گذشته در شهر رم ( پایتخت ایتالیا) با خانم فرارو کاردار فرهنگی پیشین سفارت ایتالیا در تهران انجام شد. او دراین گپ و گفت از علاقه اش به ایران گفت و اینکه این سرزمین را وطن دوم خود می داند.
***
خانم فرّارو! در ابتدا و برای ورود به بحث، مایلم بدانم شما از چه زمانی با زبان فارسی آشنا شدید؟ در دوره دبیرستان در سیسیل، برای اولین بار با تاریخ و فرهنگ خاورمیانه که از آن شناخت روشنی نداشتم، آشنا شدم. زیرا رئیس دبیرستان ما شیفته تاریخ عرب بود، و این علاقه را به ما نیز منتقل کرد. این برنامه شدیداً بر من تأثیر گذاشت و تمایلم را برای تعمیق هرچه بیشتر در این زمینه شدت بخشید. در آن دوران اوریانا فالّاچی (Oriana Fallaci)، خبرنگار مشهوری بود و من هم مانند اکثر جوانان آن زمان آرزوی روزنامهنگاری را در سر میپروراندم. این عوامل موجب شد که نامم را در انستیتوی مطالعات شرقی ناپل بنویسم تا بتوانم بعداً حرفه روزنامهنگاری در آن بخش از جهان را به پیش ببرم. طی تحصیل وزنه زبان فارسی بر عربی در من چیره شد و با شناخت هنر، باستانشناسی و متنشناسی پارسی، شیفته فرهنگ ایران شدم. با گذشت زمان هر روز تمایلم به ایران افزایش پیدا کرد. این اتفاق همزمان با سالهای انقلاب در ایران و دگرگونیهای حاصل از آن بود ولی من همواره توجهم را به دوره معاصر معطوف داشتم و مطالعاتم را در تاریخ معاصر ادامه دادم. پایاننامهام درباره تاریخ ایران مدرن بود و سپس دکترا را شروع کردم و به دنیای تدریس و تحقیق روآوردم. در سال 1982 به همراه پروفسور جوانّی ماریا دِرمه برای ملاقاتی با رئیس دانشگاه تهران به ایران رفتم و سفری که قرار بود دو هفته باشد، 6 ماه به درازا کشید. برایم تجربه مهمی بود؛ بهرغم نوپایی انقلاب و آغاز جنگ، کشور ایران مرا مجذوب خود میکرد و علاقهام را به تاریخ و فرهنگ آن افزایش میداد. در بازگشت، تحصیلات دکترای خود را در زمینه مطالعات ایرانی در ناپل ادامه دادم و در 1994 یک سال در سفارت ایتالیا در تهران، برای تعمیق و فراگیری زبان، کار کردم. در بازگشت ابتدا در انستیتوی شرق شناسی ناپل به تدریس پرداختم و سپس از سال 2000 به مدت 8 سال به عنوان کاردار فرهنگی در ایران خدمت کردم. ناگفته نماند همسرم، ماریو ویتالونه، نیز محقق در زمینه ایران و متخصص زرتشت شناسی است. بعد از بازگشت و با توجه به فعالیت هشت ساله در ایران بسیاری از روابط را با محیط فرهنگی و اجتماعی ایران حفظ کردید و انجمن فرهنگی 33 پل را تشکیل دادید. این ایده از کجا ناشی شد؟ هسته مرکزیاش علاقه به واقعیات معاصر ایران است. با توجه به اینکه هشت سال در ایران زندگی کرده و روابط فرهنگی بین دو کشور ایران و ایتالیا را جلو برده بودم، به طور کلی در من علاقه شدیدی برای جامعه ایران ایجاد شده بود. جامعهای که شاید در منطقه خاورمیانه بینظیر است؛ جامعهای زنده، آگاه و باسواد. جامعهای که میل به شناخت و برقراری ارتباط با دیگران دارد. این اولین نکتهای است که هرکس در بدو ورود به ایران با آن برخورد میکند. در دوره کارداری، گسترش روابط دوجانبه آسانتر بود. خوشبختانه اقبال کار با دو سفیری را داشتم که هر دو به گسترش روابط فرهنگی ایمان داشتند و در این زمینه مرا یاری کردند. براساس رهنمودهای آن دو، قدمهای بلندی در گسترش روابط بین ایران و ایتالیا برداشته شد و میتوانم بگویم آنچه در امروز شاهد آن هستیم، در آن دوره پایهریزی شد. از جمله مرمت مقبره کوروش، فعالیتهای بازسازی در بم، تبادلات هنری و... . اما اگر موافقید، کمی بیشتر درباره فعالیتهای آن دوران صحبت کنید. و اینکه آن دو سفیر ایتالیا در ایران، چه کسانی بودند؟ بله، حتماً. سفرا ریکاردو سِسّا و روبرتو توسکانا، نام داشتند. سِسّا هدفش ایجاد تحکیم روابط ایران و ایتالیا و به نوعی «احیا»ی روابط خاص در این دوره جدید تاریخی ایران بود. او روابط فرهنگی را ابزار مهمی در بهبود روابط دو کشور میدانست. توسکانا علاوه بر داشتن این دید از روابط فرهنگی، همانند من از بدو ورودش شیفته ایران و فرهنگش شد. درطی پنج سال دوره خدمتش در ایران اقدامات زیادی برای توسعه روابط با دنیای فرهنگی انجام دادیم. طبیعی بود که در بازگشت به ایتالیا، زمینهای برای ادامه روابط فرهنگی بجویم و برای بهتر معرفی کردن کشور و جامعه ایران فعالیت کنم. پیش قضاوتیها در مورد ایران زیاد بود و هست. دیدگاه ضد ایرانی با چاپ برخی کتابها شدت یافته بود. همین مطلب را میتوان در مورد بسیاری از کتابهای دیگری گفت که نشان ادبیات معاصر ایران را با خود به یدک میکشند. چگونه شد که به فکر نشر کتابهای ایرانی افتادید؟ چیزی که در ما اندیشه ترجمه ادبیات معاصر ایرانی را به وجود آورد، دیدن ویترینهای کتابفروشی فلترینللی در مرکز شهر رم بود. آنها پر از رمانها و داستانهایی است که از فرانسه یا عمدتاً انگلیسی ترجمه شدهاند و نویسندگانش در 30 سال اخیر به ایران قدم نگذاشتهاند. کتابهایی بر پایه تجربیات شخصی که به زمان انقلاب برمیگردد. آنها اگرچه برخاسته از نیازهایی نوشته شدهاند، ولی از ادبیات امروزی و آنچه در این چند دهه در ایران تولید شده، کاملاً دورند. به همین جهت با دو نفر دیگر از کسانی که مثل من در ایران بودند و واقعیت زنده آنرا میشناختند انجمن فرهنگی «33 پل» را بنیادگذاری کردیم. انجمن فرهنگیای که بتواند از طریق ادبیات و فعالیتهای دیگر فرهنگی، چهره واقعی ایران امروز را نشان دهد. شما تا به حال هشت کتاب از زبان فارسی ترجمه و منتشر کردهاید. آنها را بر چه اساسی انتخاب کردهاید؟ قبل از هر چیز باید بگویم که ما آگاهانه کتابهای آخرین نسل را چاپ میکنیم. اگرچه میدانیم در ایران نویسندگان مهم مدرن و معاصر بسیارند، ولی هدف ما شروع با نویسندگان جوان است. به نظر ما نوشتههای آنها برای شناخت نبض ایران بهتر است. در زمینه انتخاب کتابها، مسأله کمی بغرنجتر است. زیرا در ایران تولید ادبیات در سطح وسیعی صورت میگیرد، برای این کار از دیگران کمک میگیریم. در ایران دوستانی هستند که به نظرات انتقادیشان اعتماد داریم. دوستانی هم در ایتالیا داریم. از آنها خواستهایم که به ما کتابهای درخور را معرفی کنند. مرحله دوم انتخاب، خواندن و تبادل نظر کتابهای معرفی شدهاند و کتابهایی که خود ما در سفرهایمان میخریم. اساس کار بر پایه دیگری هم قرار دارد و آن اقبالی است که کتابی در بین خوانندگان ایرانی داشته، انتقادات جالب و مثبتی درباره آن نوشته شده و یا بحثی را دامن زده است. در مجموع، کتابهایی هستند که در ایران بازتاب داشتهاند. اکنون چند کتاب در دست بررسی و چند کتاب در حال ترجمه و آماده چاپ دارید؟ در حال حاضر چهار، پنج کتاب. دو کتاب در مرحله ترجمهاند. مشکل بزرگ ما ترجمه است، به این معنا که برای ترجمه ادبیات از زبان فارسی، مترجمان زیادی وجود ندارند و ما هم هرگز در فکر چاپ کتابهای زیاد نبودهایم. باید اضافه کنم که هدف اصلی ما فرهنگی است نه اقتصادی. در ابتدا بنا گذاشته بودیم که دوکتاب در سال بیرون دهیم، ولی در این مدت تنها یک بار به این مهم دست یافتیم. آن هم به دلیل کمبود مترجم متخصص در زمینه فارسی به ایتالیایی. با مترجمان ایتالیایی که فارسی میدانند هم کار میکنیم ولی ترجیح میدهیم که آنها ایرانی باشند و خوشحال میشویم اگر بشود این کار دو نفره صورت گیرد، چون زبان از هر دو جهت مورد مطالعه قرار داده شود. مطلب مهم دیگر این است که ما چون مؤسسه اقتصادی نیستیم، توان مالی آن را نداریم که در آنِ واحد، از چند مترجم بخواهیم هر کدام 6 ماه روی کتابی تمرکز دهند. معمولاً با حق الزحمه، مترجمان را مهلت دار و با درصدی از قیمت روی جلد میپردازیم. کسانی که با ما همکاری میکنند عمدتاً به خاطر علاقهشان به ایران و شرکت در یک فعالیت فرهنگی است. به نظرم نتایج کار نیز در مجموع بسیار خوب است. در سال 2013 ، از وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی ایتالیا جایزه ملی ترجمه را دریافت کردیم. شما چندی پیش در جلسه رونمایی کتاب مهسا محب علی گله کردید که در ترجمه کتابهای خارجی به فارسی کمبودهایی وجود دارد. میتوانید توضیحی در این باره بدهید؟ روشن است که فارسیِ من درحدی نیست که بتوانم در مورد ترجمه یک کتاب از ایتالیایی به فارسی از نظر شیوه، زبان استفاده شده و دیگر زمینهها نظر دهم. من به عنوان کاردار فرهنگی سابق میگفتم که ترجمه کتب ادبی خارجی باید براساس یک استراتژی انتشاراتی صورت گیرد، نه برحسب اتفاق و ارزش کتاب. تقریباً همواره مترجمین هستند که کارشان را به ناشر ارائه میدهند. از این موارد در ایتالیا هم اتفاق میافتد، در حالیکه روند باید به عکس باشد. باید ناشر باشد که از یک کارشناس، یک استاد یا متخصص ادبیات ایتالیایی نظرخواهی کند که چه کتابی را برای ترجمه توصیه میکند و بعد آن را به مترجم بدهد. مترجمی که برای آن نوع کتاب مساعد باشد. بدیهی است که یک کتاب فلسفی با یک رمان یا شعر تفاوت دارد. در ایران مترجمان خوبی از ایتالیایی به فارسی وجود دارند و در طول زمان، گروه کوچک بسیار خوبی شکل گرفته است، ولی برخورد با ترجمه خیلی دقیق نیست و با آن سطحی رفتار میشود. در ایتالیا هم این وضع پاگرفته اما این اتفاق برای زبان فرانسوی، انگلیسی یا آلمانی نمی افتد. با بحران اقتصادی کتاب کم به فروش میرود، خاصه اینکه رقابت دنیای مجازی بیرحمانه است. بنابراین باید در انتخاب کتاب فراست بیشتری بهخرج داد. انجمن 33 پل هم تصمیم گرفته در این زمینه کار کند. یعنی نه تنها کتابهای ترجمه شده از فارسی را چاپ، بلکه با ناشران ایرانی برای چاپ کتابهای ایتالیایی به فارسی همکاری کنیم. ما حقوق آنها را از ناشر ایتالیایی کسب میکنیم و ناشر ایرانی آن را با مشورت ما چاپ میکند. به این ترتیب نتیجه خوبی حاصل میشود. اما مسأله مهم دیگر، رعایت حقوق مؤلف است. چه مشکلاتی در زمینه به رسمیت نشناختن حقالتألیف در ایران وجود دارد؟ سالهاست که در این مورد بحث میشود، اینکه چگونه ایران باید از این مرحله عبور کند. در واقع قانون حقالتألیف تنها به کتاب ختم نمیشود و همه زمینهها را در برمیگیرد. حساسیت کار هم در اینجاست. حتماً خیلیها مخالف هستند، چون کپی کردن بدون پرداخت حق خالق اثر یا سازنده آن بسیار راحت است. به علاوه تنظیم یک قانون در این زمینه بسیار پیچیده و نیاز به وقت زیاد دارد. برخی از ناشران مستقلاً به قانون کپی رایت پیوستهاند، ولی دیگران بدون کسب اجازه به چاپ ادامه میدهند. در زمان کار داریم ناشرانی که برای چاپ کتابی از آنها تماس میگرفتم هیچ سدی نمیگذاشتند. هرگز نگفتند که فلان مبلغ را میخواهیم و به راحتی اجازه آن را دادند. مثال دیگرش یک کتاب اثر «اِری دِلوکا» است که خانم مترجمی در حال برگردان آن به فارسی است. با توافق وی از جانب سی وسه پل نامهای به اِری دلوکا نوشتم و او بلافاصله حقوقش را به رایگان در اختیار ما گذاشت، زیرا از نفس کار خوشحال بود. او از ترجمه بدون اجازه کتابهای دیگرش متأسف بود. من چند بار با اری دِلوکا دیدار داشتهام و کتابهای به فارسی ترجمه شدهاش را برای او بردم. به گمان من هم اگر نویسندهای با مترجم کتابش در ارتباط قرار گیرد، میتواند به او در برگردان مضامین مورد نظرش کمک کند. دقیقاً همین طور است. مسأله دانستن زبان نیست، بلکه توضیحاتی است که تنها نویسنده کتاب میتواند ارائه کند. برای مثال مترجم کتاب «نگران نباش»، مرتباً با خانم محب علی در مکاتبه بود. فارسیاش روشن بود ولی زمینهاش را نمیشد فهمید، چون ترجمه تبدیل مکانیکی از زبانی به زبان دیگر نیست. ترجمهای موفق است که بتواند قبل از هرچیز به آنچه نویسنده میخواهد بیان کند احترام بگذارد. باید بگویم، 33 پل با اینکه ناشر کوچکی است تنها کتابهایی را ترجمه میکند که از صاحب حقوق آن مجوز گرفته باشد. از اولین کتاب این سیاست را اعمال و همواره قراردادی را امضا کردهایم. باید گفت که عمدتاً ناشران ایرانی با ما برخوردی دوستانه دارند و به ما اجازه میدهند که حقوق آنها را بعد از چاپ کتاب و با پیشرفت فروش، براساس درصدی که قرار گذاشتهایم، بپردازیم. آیا انجمن شما، در ایتالیا فعالیتهای دیگری نیز مرتبط با ایران، انجام میدهد؟ کارهای دیگر انجمن، سازماندهی برنامههای فرهنگی است که طبیعی و مثمرثمرترند. فعالیتهایی هستند که قبلاً هر کدام از ما به تنهایی انجام میدادیم و انجمن دنباله آن را گرفت. برنامههایی است که در فلورانس، رم و دیگر شهرها چون ونیز، مِستره و به تازگی در تورینو انجام میدهیم. در روند گسترش قرار گرفتهایم و برنامههایی را در زمینههای موسیقی، ادبیات، سینما یا کنفرانس ترتیب میدهیم. فستیوال سینما را به کالیری هم بردیم. چندین سال است که با رایزنی فرهنگی ایران در برگزاری یک جشنواره فیلم در شهر رم همکاری میکنیم. بیش از همه 33 پل در فستیوال مهم سینمایی فلورانس به نام «میدل ایست ناو» که جشن سینما و فرهنگ معاصر خاورمیانه است شرکت میکند و ایران در آن حضور چشمگیری دارد. فعالیتهای مشاوره عمومی در مورد ایران هم داریم. من اغلب دعوت میشوم تا در مورد جامعه ایران، سبکهای جدید و مسائلی که از بطن جامعه بیرون میآیند، صحبت کنم. چه کسانی به شما مراجعه میکنند؟ ایرانیها یا ایتالیاییها؟ برای مثال اگر یک گروه از ایرانیهای مقیم شهری بخواهند در مورد ایران برنامهای ترتیب دهند، آنها تماس میگیرند یا شما پا پیش میگذارید؟ باید بگویم که اغلب ایتالیاییها هستند که به ما مراجعه میکنند و هر روز هم بیشتر میشوند. چون برای آنها به مرجعی آشنا تبدیل شدهایم. ایرانیهای مقیم شهرهای کوچک و بزرگ عموماً رأساً برگزاری برنامههای فرهنگی مربوط به کشورشان را سازماندهی میکنند. اغلب، همان طور که در مورد انجمن «الفبا»ی شما صادق است، مربوط به ایرانیانی میشود که سالهاست در ایتالیا زندگی میکنند. ولی چند سالی است که با تشدید فعالیتهای ما در برخی موارد همین ایرانیها از ما درخواست برگزاری برنامههایی را در مورد ایران کنونی میکنند، چون خود شناخت عمیقی از آن ندارند. این باعث خوشحالی ماست که به لطف فعالیتهای 33 پل، این ایرانیها هم در حال بازکشف فرهنگ سرزمینشان اند. برای من جای خوشبختی است که ایرانیهایی که بیش از سی سال از ایران دورند توسط ما و فعالیتهایمان با واقعیات جدید میهنشان آشنا میشوند. اخیراً آقای علی جنتی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، در سفر به ایتالیا اظهار داشت که تفاهمنامههایی با نهادها و دانشگاههای ایتالیا امضا کرده است. شما از مفاد آنها اطلاعی دارید یا آنها را خواندهاید؟ من با مضمون آخرین تفاهمنامه فرهنگی آشنا هستم. به گمانم ادامه متنی است که در زمان مسئولیت فرهنگیام در ایران تهیه شده بود. طبیعتاً طی این سالها بندهایی به آن اضافه یا حذف شده. در صحبتی با جناب جنتی، متوجه وجود نکات مهمی در این تفاهمنامهها شدم. در آنها از انجمن 33 پل هم نام برده شده و این را باید به حساب ارج نهادن مقامات ایرانی و ایتالیایی به کاری که در این مدت انجام دادهایم دانست. منظورم حمایت اقتصادی نیست، بلکه ایجاد تسهیلاتی است که میتواند برای پیشبرد کارهای ما مفید باشد، این خیلی مهم است. در این تفاهمنامهها به زمینههایی چون باستانشناسی و مرمت آثار که ایتالیا در آنها بسیار قوی است، توجه ویژه شده. البته آقای وزیر بر سینما، ادبیات و ترجمه هم پافشاری داشتند. ایشان اظهار میکردند که به بخش ترجمه منابع مالی اختصاص داده خواهد شد. در زمینه ترجمه از هردو زبان که امیدوارم عملی شود. آخرین سفرتان به ایران چه زمانی بود؟ ماه مه 2015 (اردیبهشت 1394) به بهانه آخرین نمایشگاه کتاب در تهران. چه تفاوتی نسبت به زمانی که در ایران زندگی میکردید، احساس کردید؟ قبل از هر چیز افزایش ترافیک. با وجود ایجاد خطوط مترو، تهران نسبت به قبل شلوغتر است. به هرحال ایران کشور پرتحرک و در همه زمینهها فعال است. تئاترها، گالریها، کتابفروشیها و مغازهها همیشه پراز جمعیت است. در سفر به برخی از شهرها، متوجه شدم که بسیار فعالند بخصوص نسل جوانش و این یکی از ویژگیهای کشور شما است. شما در صحبتهایتان گفتید که جامعه ایران و نقش زنان با آنچه در رسانههای غربی گفته میشود کاملاً متفاوت است و تمام کسانی که این کشور را از نزدیک میشناسند، آن را تأیید میکنند. میتوانید کمی بیشتر توضیح دهید. به گمان من انقلاب اسلامی در ایران باعث شد بسیاری از افراد از انزوا خارج شده و حضور فعالتری در جامعه پیدا کنند و این تحول تنها به جامعه نویسندگان تعلق ندارد بلکه در همه عرصهها حضور زنان بیشتر دیده میشود. بعد از انقلاب امکان تحصیل در سطوح عالی برای دانشجویان زن بیشتر فراهم شد. جمعیت دانشگاهی و تحصیلکرده زنان بیشتر شد و بالطبع حضور زنان در جامعه و در همه سطوح مشهودتر است و آثار ادبی زنان نیز رشد قابل توجهی پیدا کرده. این تحولات در زمینههای دیگر چون سینما و هنرهای تجسمی نیز چشمگیر است. در یک نگاه سطحی، جوامعی درحال افول و برخی در حال رشد و تعالی به نظر میآیند. شما که ایران و ایتالیا را میشناسید، درباره آنها چه قضاوتی دارید؟ جامعه ایران جوان است و زاده یک دوره تاریخی. انقلاب، دگرگونی ساختاری در اجتماع است و آن را از پایه متحول میکند. برای درک، جذب و دیدن آثار آن زمان لازم است. به نظر من در ایران کنونی تغییرات حاصل از انقلاب قابل رؤیت شدهاند. قبل از انقلاب، توسعه در زمینههایی محدود و برای قشر ویژهای وجود داشت. فاصله تهران با بقیه شهرهای کشور بسیار زیاد بود، دو دنیایی که با هم در ارتباط نبودند، امروز چنین نیست. ایران امروز در مجموع خود جامعهای تحصیلکرده در سطح بالا است. بسیاری حداقل دیپلم دارند. به علاوه جامعهای باز به سوی جهان است. تلویزیون، اینترنت، شبکههای مجازی و تلفن همراه باعث شده که همه محدودیتها را با توافق ضمنی دور بزنند. البته نمیتوان منکر مشکلات شد ولی احساس کلی حاکم بر جامعه ایرانی، همراه با امید به آینده است. در ایتالیا احساس غالب این است که امید به آینده وجود ندارد. مطمئناً فرهنگی که نسل ما میشناخت در حال افول است و فرهنگ جدید در حال شکلگیری. عصر اینترنت تقریباً شبیه عصر اختراع چاپ است. دستنویسی و نقل سینه به سینهای که قرنها و هزارهها رواج داشت کاملاً با فرهنگی که با ظهور چاپ به وجود آمد متفاوت بود. میوهاش این اختراع قرن پانزدهم تقریباً 300 سال بعد به ثمر نشست و به طور نهایی چهره دنیا را عوض کردند. امروز روندها بسیار سریعتر شدهاند و نباید قرنها در انتظار دیدن اثراتی که اینترنت در ایجاد فرهنگ دیگری است، ماند. به اعتقاد من روشنفکران ایرانی پیش از دولت وظیفه دارند تا به روابط متقابل با این دنیای دهکدهای شده بیندیشند. باید بکوشند به هر قیمتی از فرهنگ درخشانشان دفاع کنند، این امر بسیار مهم است. معمولاً هر ملتی به برخی محاسن و معایب معروف است. میتوانید برخی از این ویژگیهای ایرانیها را نام ببرید؟ بزرگترین حُسن ایرانیها مهمانداری آنان است؛ مهمانداری از همه جانب. در خانه ایرانیها به روی دیگران باز است. این به نظرم زیباترین چیزی است که از ایران یک کشور ویژه ساخته است. افراد با محبتند، اگر نگاهت با آنها تلاقی کند، به رویت لبخند میزنند. نکته مثبت دیگر خشک نبودن ایرانیان است. با آنها همواره میتوانی بهشرط رعایت برخی نکات مهم از نظر ایشان، برای مثال احترام گذاشتن، سخن بگویی. ایرانیها، همگی و در همه سطوح، خواهان احترامند، بخصوص در سطح رسمی. در کار من به عنوان کاردار فرهنگی، فارسی حرف زدن، شناخت فرهنگ ایران، عشق صمیمانه به ایران، انجام برنامههایی را میسر کرد که دیگران نتوانسته بودند. در مواردی که مواضعم با طرف مقابل یکی نبود و برسر آن بحث میکردم، به خاطر احترام به عقایدشان همواره به نتیجه میرسیدیم. اما یکی از عیوبی که برایم مشکلاتی به وجود میآورد، سطحی برخورد کردن با مسائل بود. میشنوی «چشم، میشه، میشه، چرا نمیشه، حتماً میشه، چرا نه...» و بعد به سدی برمیخوری که قبلاً به حساب نیامده بود. عیب دیگر، خشکی برخورد در روابط سلسله مراتبی در همه سطوح است و این ارثیه تاریخی است. البته در ایتالیا هم وجود دارد ولی نه در حد و با شدت ایران. با این همه ایران برای من یک وطن دوم یا بهتر بگویم، بخشی از وجود من است. من در این دو هویت قوی زندگی میکنم. وقتی که در ایتالیا هستم خوشحالم، چون طبیعتش، آثارش، محیطش، میدانهایش را برای قدم زدن و کافههایش را برای نشستن و نوشیدن قهوه دوست دارم. همین گونه از بودن در ایران لذت میبرم چون عاشق مناظرش، کوههایش، صحراهایش، گنبدهایش و رنگهای آبی فیروزهایش هستم. در تهران خود را در خانهام حس میکنم و احساس کنونیام دلتنگی است. در ایتالیا هستم، خوشحالم که در اینجا هستم، ولی همیشه خواستِ بودن در ایران را هم دارم. پس میتوانم بگویم که دورگهام!!!
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید