علیرضا آسانلو:نمایشگاه‌هایمان، بازتاب زندگی معاصر نیست

1395/1/14 ۰۷:۴۷

 علیرضا آسانلو:نمایشگاه‌هایمان، بازتاب زندگی معاصر نیست

علیرضا آسانلو در تازه‌ترین کارهای خود به سراغ شهر رفته است، هرچند فضای کارهای او رنگ دارند، اما همان رنگ‌ها هم معمولا تیره هستند. آدم‌ها و سازه‌ها در کنار هم روایت زندگی انسان معاصر در شهری مانند تهران است که به گفته آسانلو شهری بی‌رنگ است. این نمایشگاه که تا اسفند سال ٩٤ در گالری نات برگزار شد

 

علیرضا آسانلو در تازه‌ترین کارهای خود به سراغ شهر رفته است، هرچند فضای کارهای او رنگ دارند، اما همان رنگ‌ها هم معمولا تیره هستند. آدم‌ها و سازه‌ها در کنار هم روایت زندگی انسان معاصر در شهری مانند تهران است که به گفته آسانلو شهری بی‌رنگ است. این نمایشگاه که تا اسفند سال ٩٤ در گالری نات برگزار شد، «زندگی» نام داشت و ٢٣ تابلو از این نقاش در قالبی امپرسیونیستی-رئالیستی به روی دیوار رفته بود.  در متن نوشته این نمایشگاه این‌گونه آمده بود: «سازه‌ها اصلی‌ترین ارزش حضور در عرصه تمدن امروز می‌نماید، آنچه در زندگی معاصر ملموس است کم‌شدن سهم زندگی در زنده‌بودن است، انسان هزینه می‌شود تا انبوه سازه‌های بافته در گلوگاه زندگی دستاورد رفاهی پیدا کند، چه باید کرد: هنرمند چگونه احساس و زیبایی را در تافته‌ای از آهن و بتن رصد کند و دست به آفرینشی معاصر بزند». به بهانه این نمایشگاه، با او گفت‌وگو کرده‌ایم:

‌شما نمایشگاه‌های دیگری هم در سال‌های ٩٢ و ٩٣ در گالری شیرین و فرهاد برگزار کرده بودید که بیشتر پرتره بودند اما حتی در همان‌جا هم به موضوع زندگی اشاره کرده بودید. عنوان این نمایشگاه هم که زندگی است. چرا موضوع زندگی برایتان دغدغه بوده است؟
فکر می‌کنم یک اثر هنری از سه بخش تشکیل شده است: تکنیک، موضوع و بیان یا محتوی. عالی‌ترین موضوعی که یک هنرمند می‌تواند به آن بپردازد، زندگی است به‌همین‌دلیل زندگی در چند نمایشگاه قبلی من یک واژه مشترک است؛ اما در نمایشگاه قبلی حضور در آنچه هست، وجود داشت؛ یعنی حضور در جریان زندگی، درحالی‌که در نمایشگاه اخیرم شکل زندگی برایم اهمیت پیدا کرده است.
‌مفهوم یا شکل ایده‌آلی که از زندگی در ذهنتان وجود دارد، چیست؟
طبیعتا من به عنوان یک هنرمند، زندگی را از بعد زیبایی می‌بینم. من اساس کارم نقاشی به سبک کلاسیک یا رئال است و رئالیسمی که من دنبال می‌کنم، شاید خیلی‌ها رئال ندانند؛ اما از نظر من دقیقا کار رئالیستی است. در دوره‌های قبل بیشتر کارهایم پرتره بود.  سعی می‌کردم پرتره‌ها را در لحظه کار کنم و مدل‌هایم زنده باشند، کسانی باشند که آنها را می‌شناسم و موقعی که پرتره آنها را می‌کشم، سعی می‌کردم جوری باشد که انگار آنها را نمی‌شناسم. درواقع آشنایی‌زدایی می‌کردم که برایم فوق‌العاده حیرت‌انگیز بود چون چیزی را در صورت آنها می‌دیدم که هیچ‌وقت دیده نمی‌شد. بعد از این پروسه به سراغ مفاخر رفتم مثل عزت‌الله انتظامی، لوریس چکناواریان و غلامحسین امیرخانی. اینها کسانی بودند که هنرشان در شخصی‌ترین ابعاد زندگی یک انسان نفوذ می‌کند مثل وقتی که خوابیده‌اید؛ اما موسیقی گوش می‌کنید و هنر است که اینجا به خلوت شما راه پیدا کرده است. البته برخی نقد داشتند مجموعه مفاخر از نظر روابط هنرسی و طراحی اشکال دارد؛ اما این موضوع مورد توجه من نبود. من بیشتر سعی می‌کنم  نگاه را بکشم نه چشم را. در کارهای من خطوطی پیدا نمی‌کنید که جدا کنید و بگویید شکل چشم است اما از دور پرتره‌ای داریم که دارد نگاه می‌کند. من فکر می‌کنم چشم‌کشیدن کار یک نقاش نیست چون او با زیبایی و احساس و بیان سروکار دارد. این نکته‌ای است که باید به آن دست پیدا کند. موضوع مهم دیگر این است که نوع بودن هنرمند تعیین می‌کند که چه اثری را خلق کند.
‌چرا در نمایشگاه اخیرتان دیگر سراغ پرتره‌ها نرفتید؟
دقیقا. من رابطه انسان و محیط را درنظر گرفتم چون خیلی پرتره کار کرده بودم و احساس کردم  نیاز به فضا دارم البته چهار پرتره در نمایشگاه بود؛ اما موضوع اصلی این کارهایم ارتباط انسان و فضایی است که در آن زندگی می‌کند مثل ما که در تهران زندگی می‌کنیم. تفاوتی که این مجموعه با کارهای قبلی دارد این است که ابعاد کارها خیلی بزرگ است و متریال که آکرلیک است. از رنگ کم کردم و بیشتر به کنتراست توجه کردم. شاید در نگاه اول پرسپکتیوها غلط به‌نظر بیاید اما این تعمدی است؛ یعنی خطوط افقی که مورب است یا نقطه‌گریزهایی که جابه‌جا شده‌اند و برخی از کارها خط افق دارند که از نظر علم پرسپکتیو اشتباه است اما تعمدی است چون ما پرسپکتیوهایمان گم شده است. دیدگاه آدم‌ها چندپرسپکتیوی شده است. این سرگشتگی تعمدی است. حجم رنگ‌ها را هم زیاد گرفته‌ام چون با نوع سازه‌ها مثل بتن و آهن ارتباط برقرار کند. تنوع رنگ کم است چون بتن و آهن رنگی ندارند و بیشتر خاکستری هستند و اصلا تهران شهر رنگی نیست. رنگ‌هایی که به آن اضافه می‌شود، کارکردی ندارد.
‌این فضا برایتان آزاردهنده بود؟
خیر. این فضا از دید من نه زشت است نه زیبا، نه خوب است نه بد. فقط همینی است که هست. هیچ‌کدام از ما گریزی نداریم و ناچاریم.
‌از چه چیزی گریز نداریم؟
از آنچه هست. بعد از افتتاحیه نمایشگاه وقتی در راه خانه بودم، خیابان را بسته بودند و گفتم  خانه من در این خیابان است. با بی‌اعتنایی گفتند مهم نیست از جای دیگری به سمت خانه‌ات برو. چاره‌ای نداریم. ما تصمیم‌گیرنده نیستیم.
‌یعنی راه‌حلی وجود ندارد؟ باید به همه شرایط تن دهیم؟
راه‌حل هست؛ اما هرکسی در حیطه کاری خودش می‌تواند به آن مسئله بپردازد. من هنرمندم، از دید یک هنرمند به شرایط شهر نگاه می‌کنم و با وجود اینکه شاید کارهایم تم انتقادی داشته باشد، بعد زیبایی‌شناسی دارد یعنی درابتدا حس زیبایی‌شناسی تلقین می‌شود و درنهایت به سراغ انتقاد می‌روید و جالب است بدانیم خیلی‌ها نمی‌بینند ... .
‌چه چیزی را؟
همان شرایطی را که در آن زندگی می‌کنند. ما از صبح که از در خانه بیرون می‌آییم تا شب که به خانه برمی‌گردیم، اتفاقات پیرامون خود را نمی‌بینیم. به‌همین‌دلیل به بیشتر گالری‌ها سر می‌زنید، آثاری می‌بینید که اساسا ربطی به نوع زندگی معاصر ما ندارد و این باعث می‌شود آثار تولیدشده از سوی هنرمندان معاصر نباشد برای اینکه هنرمندان تغییر پیرامون خود را حس نمی‌کنند. به اعتقاد من زنده‌بودن اثر هنری از یک اندیشه بازمی‌آید.
‌ما کمتر در نمایشگاه‌ها فضای عمومی و شهری می‌بینیم و بیشتر فضای داخلی خانه‌ها و روابط آدم‌ها در چنین چارچوبی نشان داده می‌شود. برای معاصربودن چرا سراغ فضاهای عمومی رفتید؟
خیلی از واکنش‌های هنرمندان حتما دلیل خاصی ندارد بلکه یک حس است. در چند ماه گذشته حداقل سه مجموعه کار را شروع کردم که هریک مبانی فکری خاص خود را دارد اما می‌توانم این‌طور پاسخ دهم که یک‌دفعه این مجموعه گرفت و توجه من را به خودش جلب کرد. زمانی که در مسیر محل کار به خانه هستم، خیلی طولانی است. بیشتر مطالعاتم را در این مسیر انجام می‌دهم که فرصت خوبی برای مطالعه و دیدن است. تمام چیزهایی را که در تابلوهای من می‌بینید در مسیر برگشت خانه‌ام می‌توانید ببینید.
همه این مسائل را ما در  روز می‌بینیم اما چون دوربین‌هایمان خاموش است، ثبت نمی‌شود و کم‌کم عادت می‌کنیم. عادت‌کردن تبدیل به اعتیاد می‌شود و اعتیاد یعنی خنثی‌بودن که این، خطرناک است. برای همین است که از سرمایه‌داری در استیتمنت نمایشگاه به عنوان سرمایه‌داری مستبد معتقد اسم بردم، چون باز هم با ارائه یک‌سری ارزش‌ها کار سرمایه‌داری را می‌کند و سود برایش مهم است نه ارزش‌های انسانی. در آثار من ارزش‌ها از انسان به سازه انتقال پیدا کرده است یعنی آدم‌ها خاکستری و سیاه و سازه‌ها رنگی و پرابهت هستند در‌صورتی‌که ما انسان‌ها این سازه‌ها را برای آسایش و آرامش‌مان ایجاد کرده‌ایم اما می‌بینیم آرامش ما را گرفته است.

 

منبع: شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: