ادبیات عرب

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ارشاد الاریب الی معرفة الادیب |
  • ارسلان، شکیب |
  • ازری | اُزْری، از خاندانهای اهل علم و ادب و ثروتمند عراقی که اعضای آن در 3 سدۀ اخیر در بغداد نامی پرآوازه داشتند. این خاندان خود را از نسل عبدالصمد بن علی ازری بغدادی تمیمی می‌دانند (مظفر، 5).
  • ازهری | اَزْهَری، ابوالولید زین‌الدین خالدبن عبدالله بن ابی‌بکر (838 ـ محرم 905ق/ 1434- اوت 1499م)، نحودان، لغت‌شناس و فقیه شافعی که به وقّاد نیز معروف است. نسب وی به ابومنصور ازهری صاحب تهذیب اللغه می‌رسد (خوانساری، 3/ 278؛ مدرس، 1/ 112). در جرجه (جرجا) واقع در صعید مصر، به دنیا آمد و نسبت جرجی (جرجاوی) او از همین‌ج...
  • ازهری | اَزْهَری، ابومنصور محمدبن احمدبن طلحه (282-370ق/ 895-980م)، لغت‌شناس، ادیب، فقیه و مفسر شافعی مذهب، مؤلف تهذیب اللغة. وی در هرات زاده شد و نزد مشاهیر علم و ادب آن شهر دانش آموخت (یاقوت، ادبا، 17/ 164؛ ابن خلکان، 4/ 334؛ ذهبی، 16/ 316؛ صفدی، 2/ 45).
  • استرابادی | اِسْتَرابادی، رضی‌الدين‌ محمد بن‌ حسن‌، معروف‌ به‌ رضی‌ (د اندكی‌ پس‌ از 688ق‌/ 1289م‌)، اديب‌ و نحوی شيعی‌. آگاهی‌ از زندگانی‌ او چندان‌ اندك‌ است‌ كه‌ جلال‌الدين‌ سيوطی‌ (د 911ق‌) می‌گويد به‌ هيچ‌ نكته‌ای از شرح‌ حال‌ او دست‌ نيافته‌، و حتی‌ نامش‌ را نيز نمی‌داند (1/ 567). اين‌ سخن‌ البته‌ مايۀ شگفتی‌ و ترد...
  • اسامة بن منقذ | اُسامَةِ بْنِ مُنْقِذ، ابوالمظفر مجدالدین اسامة بن مرشدبن علی... ابن منقذ شیزری کنانی (جمادب‌الآخر 488- رمضان 584/ ژوئن 1095- نوامبر 1188م)، امیر، ادیب و شاعر عصر فاطمی و ایوبی.
  • استفان بن بسیل | اِسْتِفانِ بْنِ بَسیل (یا باسیل)، از نخستین مترجمان متون طبی یونانی به زبان عربی در سدۀ 3ق/ 9م و نخستین مترجم کتاب دارویی دیاسقوریدوس به زبان عربی، یگانه اطلاعی که از زندگانی او داریم این است که در زمان حنین بن اسحاق می‌زیسته، و از زمرۀ مترجمان چیره‌دستی بوده است که متوکل خلیفۀ عباسی به دستیاری حنین گماشته اس...
  • استفهام | اِسْتِفْهام، اصطلاحی در دستور زبان عربی به معنای پرسیدن، طلب خیر یا ایضاح کردن. در زبان عربی به دو طریق می‌توان جمله را به صورت پرسشی درآورد: 1. با تغییر آهنگ کلام، 2. با آوردن یکی از ابزارهای استفهام در جملۀ خبری، که در این حالت نیز ترتیب جمله حفظ خواهد شد.
  • اسحاق، ادیب | اِسْحاق‌، اَدیب‌ (1272-1301ق‌/ 1856-1884م‌)، نویسنده‌، شاعر و روزنامه‌ نگار مسیحی‌ عرب‌. وی‌ در فیحاء از توابع‌ دمشق‌ به‌ دنیا آمد و تحصیلات‌ مقدماتی‌ را در مدرسۀ عازاریین‌ دمشق‌ به‌ پایان‌ رساند و در همانجا زبان‌ فرانسه‌ را نیز فرا گرفت‌. قریحۀ شاعری‌ وی‌ از همان‌ آغاز كودكی‌ شكوفا شد و 10 سال‌ بیش‌ نداشت‌ ك...
  • اسطفان بن بسیل |
  • اسفراینی | اِسْفَراینی‌، تاج‌ الدین‌ محمد بن‌ محمد بن‌ احمد (د 684ق‌/ 1285م‌)، مشهور به‌ فاضل‌ و صاحبی‌، ادیب‌ ایرانی‌ عربی‌ نویس‌. از وی‌ آثار متعددی‌ بر جای‌ مانده‌ است‌، اما شگفت‌ آنكه‌ كوچك‌ترین‌ اطلاعی‌ از زندگی‌ وی‌ در دست‌ نیست‌. از آثار او نیز تقریباً هیچ‌ خبری‌ در این‌ باره‌ نمی‌توان‌ برگرفت‌. این‌ بی‌ خبری‌ گو...
  • اسم | اِسْم‌، يكی‌ از اقسام‌ سه‌گانۀ كلمه در دستور زبان‌ عربی‌ (اسم‌، فعل‌ و حرف‌). عالمان‌ صرف‌ و نحو بيش‌ از دو قسم‌ ديگر كلمه‌ به‌ بررسی‌ و تعريف‌ اسم‌ پرداخته‌اند. نخستين‌ اشاره‌اي‌ كه‌ به‌ اسم‌ شده‌، همان‌ است‌ كه در روايت‌ ابوالاسود دؤلی‌ (ه م‌) در قرن‌ 1ق‌/ 7م‌ آمده‌ است‌ (نك‍ : ه‍ د، 5/ 188). چند دهه‌ پس‌ ا...
  • اسماعیل بن یسار | اِسْماعیل‌ بْن‌ یسار، ابوفائد نسایی‌، شاعر شعوبی‌ اواخر سدۀ 1 و اوایل‌ سدۀ 2ق‌ (د پیش‌ از 130ق‌/ 748م‌). اسماعیل‌ با 178 بیتی‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌اند و عمدتاً در اغانی‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌ گرد آمده‌، آنچنان‌
  • اسود غندجانی | اَسْوَدِ غُنْدِجانی، ابومحمد حسن بن احمد اعرابی، معروف به غندجانی (د بعد از 430ق‌/ 1039م‌)،نسب‌شناس و لغت‌دان‌.نزدیك‌ترین منبع به زمان او، نزهۀ الالباء ابن انباری در سدۀ 6ق است كه در آن چند سطری به او اختصاص یافته است (ص 250-251). مهم‌ترین منبع‌، معجم‍‍ الادباء یاقوت است كه روایاتش را همۀ نویسندگان پس از او ت...
  • اسیر | اَسیر، یوسف بن عبدالقادر بن محمد حسینی (1230-1307ق‌/ 1815- 1889م‌)، ادیب‌، فقیه‌، شاعر و روزنامه‌نگار لبنانی. یكی از نیاكان او در پی جنگی با اروپاییان‌، مدتی در مالت به اسارت به سر برد و به همین سبب‌، او و خاندانش به اسیر معروف شدند.
  • اسود بن یعفر | اَسْوَدِ بْن یعْفُر، ابوجراح یا ابونهشل‌، از قبیلۀ بنوتمیم‌، شاعر جاهلی كه گاه اعشی نَهشَلی خوانده می‌شود. نام پدر او یعفُر (به ضم یاء) نیز یاد شده است (ابن سلام‌، 33؛ ابوزید، 24؛ ابوالفرج‌، 13/ 15). روایات‌، او را گاه در میان قبایل گوناگون عرب‌، و گاه در دربار شاهان حیره و غسان نشان داده‌اند كه پیوسته‌، به م...
  • اشجع سلمی | بوالولید (یا ابوعمرو) اشجع بن عمرو (د پس از 203 ق/ 818 م)، شاعر و مداح هارون الرشید
  • اشتقاق | صطلاحی در دستور زبان عربی. اشتقاق در لغت به معنی برگرفتن بخشی از یك چیز است (نك‍ : لین، IV / 1577). این كلمه تقریباً معادل علم ریشه‌شناسی1، و در اصطلاح دانشمندان عرب در آوردن یك لفظ از لفظی دیگر است به شرط مناسبت در معنی و تركیب، و مغایرت در ساخت (جرجانی، 27). با توجه به این تعریف می‌توان گفت كه اشتقاق خاستگا...
  • اشعب | معروف به اشعب طمّاع، شخصیت گول مضحك نكته‌پرداز در سده‌های 1 و 2 ق. در كتابهای عربی، اشاره به اشعب از ابتدای قرن 3 ق، احتمالاً با جاحظ ( البیان ... ، 1 / 265، البخلاء، 212) آغاز می‌شود، اما نكته‌های مربوط به او از سه چهار روایت درنمی‌گذرد. اندكی پس از جاحظ، ابن قتیبه همان روایات را تكرار می‌كند (3 / 132، 164، ...
  • اشمونی | ابوالحسن نورالدین علی بن محمد بن عیسى (838-917 یا 918 ق / 1435-1511 یا 1512 م)، نحوی، مقری و فقیه شافعی مذهب مصری. وی در ناحیۀ «قناطر السباع» زاده شد. در آغاز، چنانكه معمول آن زمان بود، قرآن و چند منظومۀ فقهی و ادبی را از برنمود و از حدود 16 سالگی، در درس شیوخ زمان خود حاضر شد (سخاوی، 6 / 5). او فقه، اصول فقه...
  • اضمار | در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است، اما در نحو، عروض، بیان، حدیث و منطق معانی اصطلاحی یافته است.
  • اضداد | جمع ضد، واژه‌هایی كه در زبان عربی بر دو معنای متضاد دلالت می‌كنند. لغت‌شناسان اضداد را نوعی اشتراك لفظی می‌دانند با این تفاوت كه در اشتراك لفظی یك واژه در معانی مختلف به كار می‌رود بدون آنكه تضادی میان آن معانی وجود داشته باشد، اما در اضداد دو معنی با یكدیگر كاملاً متضادند (سیوطی، 1 / 387).
  • اضافه | اصطلاحی در دستور زبان: 1. در دستور زبان فارسی، 2. در صرف و نحو عربی:
  • اعلم شنتمری | اعلم شنتمری \aʾlam-e šantamarī\، ابوالحجاج یوسف بن سلیمان بن عیسى (410- ذیقعدۀ 476 ق / 1019- مارس 1084 م)، ادیب، نحوی، لغت‌شناس و نویسندۀ مالکی‌مذهب عصر ملوک‌الطوایف در اندلس. وی در شنتمریه دیده به جهان گشود و همان‌جا پرورش یافت (ابن‌بشکوال، 2 / 643؛ ابن‌خلکان، 7 / 81، 83) و به‌سبب شکافی که در لب داشت، به «اع...
  • اعمی تطیلی | ابوجعفر (یا ابوالعباس) احمد بن عبدالله بن هریرۀ عتبی قیسی (منسوب به قبیلۀ قیس) اشبیلی (ح 485-525 ق / 1092-1131 م)، شاعر و موشح سرای دورۀ مرابطون اندلس.
  • افلیلی* |
  • افوه اودی | صلائة بن عمرو، شاعر یمنی دوران جاهلی. مأخذ عمدۀ زندگی او، همان چند روایتی است كه ابوالفرج اصفهانی در اغانی آورده، اما قطعات و ابیات پراكندۀ او را در آثار پیش از اغانی، چون الحیوان و البیان جاحظ، یا عیون الاخبار و الشعر و الشعراء ابن قتیبه می‌توان یافت. كنیه‌اش ابوربیعه بود و از آنجا كه لبانی درشت و دندانهایی ...
  • اقیبل قینی | قیبل بن شهاب كلبی (بلاذری، 5/ 358) یا اقیبل ابن نَبهان بن خُنُف (آمدی، 25)، از شخصیتهای مبهم عصر اموی (د اواخر سدۀ 1 ق). وی را بدین سبب كه به بنوقَین بن جَسر منسوب بود، قَینی می‌خواندند (بلاذری، همانجا). به خصوص یك قطعه ــ خواه جعلی خواه واقعی ــ كه در اثنای حملۀ حجاج به مكه سروده شده، و سرانجامِ سرگذشت اقیبل...
  • اقیشر | مغیرة بن عبدالله، یا مغیرة بن اسود (د ح 80 ق / 699 م)، از تیرۀ خُرَیم از قبیلۀ اسد، شاعر بنی امیه. به شهادت شعرهایی از خود او، كنیه‌اش ابومُعرِض بود (ابن قتیبه، 352؛ ابوالفرج، 11 / 251؛ نویری، 4 / 52). به گفتۀ منابع، وی را بدان سبب اقیشر خوانده‌اند كه چهره‌ای سرخ گون (اقشر) داشته است، اما این لقب وی را خوش نم...
  • حسین، طه* |
  • حسین بن ضحاک | حُسِیْنِ بْنِ ضَحَّاک (ح 150-250 ق/ 767-864 م)، ملقب به خَلیع و اَشقَر، یکی از نخستین شاعران عصر عباسی که تغزل به پسران و نیز شعر بادگانی را دست‌مایۀ هنر خویش قرار داد.
  • حصکفی | حَصْکَفی، ابوالفضل یحیی بن سلامه، ملقب به معین‌الدین (460-551 یا 553 ق/ 1068- 1156 یا 1158 م)، خطیب و شاعر منسوب به شهرک حِصْن کَیفا، در دیار بکر (سمعانی، 2/ 227؛ ابن‌اثیر، 1/ 369؛ ابن‌خلکان، 6/ 210).
  • حصری | حصری
  • حصری قیروانی | حُصْریِ قَیْرَوانی، ابواسحاق ابراهیم بن علی بن تمیم، ادیب سدۀ 5 ق/ 11 م. نام و نسب او به صورت ابراهیم بن علی بن ابراهیم بن تمیم نیز آمده است (نک‍ : شویعر، 65).
  • حکایة ابی القاسم بغدادی* |
  • حکم بن عبدل اسدی غاضری | حَکَمِ بْنِ عَبْدَلِ اَسَدیِ غاضِری، شاعر هجا گوی اوایل عصر اموی. نسب او به قبیلۀ بنی‌اسد می‌رسد و از همین رو اسدی خوانده شده است.
  • حفصه بنت حمدون | حَفْصه بِنْتِ حَمْدون، شاعر اندلسی سدۀ 4 ق/ 10 م. از حفصه همین قدر می‎دانیم که وی در خانواده‎ای مرفه در روستای وادی‎الحجاره (اسپانیایی: گواذالاخارا) پرورش یافت؛ از‌این‌رو، او به حجاریه نیز منسوب شده است (ابن‎ابار، 248؛ یاقوت، 2/ 204؛ اعلمی حائری، 2/ 20).
  • حفصه بنت الحاج | حَفْصه بِنْتُ الْحاج (د 586 ق/ 1190 م)، یا حفصۀ رَکونیّه، از نامورترین زنان شاعر اندلس در سدۀ 6 ق/ 12 م. همۀ منابع اندلسی و نیز بسیاری از منابع شرقی، ماجراهای عاشقانۀ شورانگیز او را همراه با اشعارش ــ که غالباً شعر مناسبت و مربوط به کش‌وقوسهای زندگی او ست ــ نقل کرده‌اند.
  • حطیئه | حُطَیْئه، جَرول بن اَوس بن مالک (د ح 50 ق/ 670 م)، شاعر هجویه‌سرای دورۀ جاهلی و اسلامی.
  • حفنی ناصف | حِفْنی ناصِف، محمد حفنی بن اسماعیل بن خلیل بن ناصف (1271-1337 ق/ 1855- 1919 م). قاضی، ادیب و گویش‌شناس مصری.
  • حقیقت و مجاز | حَقیقَت و مَجاز، حقیقت در لغت اسمی است برگرفته از فعل «حَقَّ» به معنای راست بودن، و ثابت بودن، و در اصطلاح دانشمندان علم بلاغت دلالت بر معنایی دارد که کلمه در اصل برای بیان آن وضع شده است. مجاز در لغت مصدری میمی است برگرفته از فعل «جازَ» به معنای عبور کردن، و در اصطلاح، به‌کارگیری یک لفظ است در معنای غیرحقیقی...
  • حکیم | حَکیم، تـوفیـق (1898-1987 م/ 1277-1366 ش)، نـویسندۀ پیشرو و پرکار مصری در عرصۀ نمایشنامه، رمان و داستان کوتاه. وی در اسکندریه به دنیا آمد (حکیم، سجن ... ، 6)، ولی در محیطی روستایی بزرگ شد (لنداو، 235).
  • حلوانی | حُلْوانی، شهاب‌الدین احمد بن احمد بن اسماعیل خلیجی (1249- 1308 ق/ 1833-1891 م)، عالم، شاعر و ادیب شافعی مذهب مصری. وی پدر محمد عبدالرحیم حلوانی، از علمای بزرگ دانشگاه الازهر بود (سرکیس، 793). حلوانی در رأس الخلیج، نزدیک دمیاط زاده شد و در آنجا قرآن را حفظ کرد. به گزارش منابع، وی به طنطا و قاهره رفت و نزد استا...
  • حماد عجرد | حَمّادِ عَجْرَد، ابوعمرو، یا ابوعمر حماد بن یحیی بن عمر بن یونس، شاعر هجویه‌سرای دورۀ اموی و عباسی (د 161 ق/ 778 م). وی را از موالی بنی‌سوئة (یا: سوائة) بن عامر بن صعصعه یا بنی‌کلیب دانسته‌اند (ابن‌قتیبه، 490؛ ابوالفرج، 14/ 313؛ خطیب، 8/ 148- 149؛ یاقوت، 10/ 249-250). کنیۀ دیگر وی ابویحیى است (ابن‌خلکان، 2/ 2...
  • حماد راویه | حَمّادِ راویه، از راویان برجستۀ ایرانی‌تبار (د ح 155 ق/ 772 م). برخی از منابع نام پدرش را هرمز، و برخی دیگر شاپور (سابور) آورده‌اند (ابن‌قتیبه، المعارف، 541؛ ابن‌ندیم، 104؛ ابوالفرج، 6/ 79؛ ابن‌خلکان، 2/ 206) که خود دلیل بر ایرانی‌بودنِ او ست. با این حال، برای وی همچون دیگر موالی شجره‌نامه‌ای عربی برساخته، و ...
  • حماسه | حَماسه، در ادبیات فارسی، سروده‌ها و نوشته‌های رزمی و پهلوانی خصوصاً در بیان افتخارات اقوام گوناگون ایرانی. واژۀ «حماسه» از ریشۀ عربی «حَمَسَ» به معنای «شدّت و حدّت در کار» وضع شده (زوزنی، 1/ 299)، و در ادب عرب، این اصطلاح مختص قطعات شعری به ویژه قصایدی است که در بیان مفاخرات قبیله‌ای سروده می‌شده است (صفا، 16...
  • حماسی، ادبیات* |
  • حمزة بن بیض | حَمْزَةِ بْنِ بیض، ابویزید، شاعر مشهور عصر اموی از قبیلۀ بنوحنیفه (شاخه‎ای از بکربن وائل) و از اهالی کوفه، و از همین‎رو، نسبت حنفی و کوفی یافته است.
  • حنبلی | حَنْبَلی، مذهبی از مذاهب چهارگانۀ فقه اهل سنت که پیروان آن حنبلیه و حنابله خوانده‌شده‌اند. بنیاد این مکتب در سدۀ 3 ق/ 9 م توسط احمد بن حنبل (ه‍ م) (164-241 ق/ 781-855 م)، عالم اصحاب حدیث بغدادی با تباری خراسانی نهاده شد، اما تا اواخر آن سده هویت مستقلی از مذهب عام اصحاب حدیث نداشت تا آنکه به کوشش کسانی چون اب...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: