1392/9/9 ۱۰:۳۹
محمدعلي فروغي معروف به ذكاءالملك از معروفترين و در عين حال ناشناختهترين چهرههاي سياسي و فرهنگي معاصر ايران است. معروف از اين جهت كه چهرهاي پرتكرار در مباحث تاريخي مربوط به اواخر دوره قاجار و پهلوي اول است؛ اما در عين حال بخش عمدهاي از فعاليتهاي وي تحت تأثير ملاحظات سياسي و انگارههاي ايدئولوژيك از سوي طرفداران يا مخالفانش تفسير شده است. به جرأت ميتوان گفت در مورد فروغي تقريباً هيچ كتاب جامعي تأليف نشده و ساير آثار نيز از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نميكند.
محمدعلي فروغي معروف به ذكاءالملك از معروفترين و در عين حال ناشناختهترين چهرههاي سياسي و فرهنگي معاصر ايران است. معروف از اين جهت كه چهرهاي پرتكرار در مباحث تاريخي مربوط به اواخر دوره قاجار و پهلوي اول است؛ اما در عين حال بخش عمدهاي از فعاليتهاي وي تحت تأثير ملاحظات سياسي و انگارههاي ايدئولوژيك از سوي طرفداران يا مخالفانش تفسير شده است. به جرأت ميتوان گفت در مورد فروغي تقريباً هيچ كتاب جامعي تأليف نشده و ساير آثار نيز از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نميكند. در حالي كه بررسي جامع فعاليتها و آثار فروغي به عنوان سياستمدار دوره بحرانها، از ضرورتهاي تاريخ معاصر است. صفحه تاريخ روزنامه ايران به بررسي خلاصه كارنامه ذكاءالملك پرداخته است.به يك معنا ميتوان گفت فروغي بيش از آن كه يك سياستمدار باشد يك فرهنگشناس و اديب و شارح بود. خودش نيز درخشانترين و بهترين دوره زندگانياش را دوراني ميداند كه پس از غضب رضاخان در حادثه كشتار مسجد گوهرشاد بالاجبار خانهنشين شده بود و تعداد زيادي از آثار تأليفي و تصحيحهاي ادبياش در همين مقطع زماني به وجود ميآيد.
تدریس در مدرسه سیاست
سر و كار ذكاءالملك با سياست از آنجا افتاد كه تدريس در مدرسه حقوق و سياست را به او پيشنهاد كردند. مدرسهاي كه نیای دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران شد و از دل آن چهرههاي نامداري راهي حوزه سياست و اجتماع ايران شدند. فروغي كه بعد از پدر، رياست مدرسه و در عين حال تدريس دروس مختلف را در مدرسه بر عهده داشت خيلي زود با پيچيدگيها و واقعيتهاي مشكلات در كشور روبهرو شد. به هرحال اهل دانش زودتر و بيشتر از تودههاي جامعه با تجربيات كشورهاي مختلف آشنا ميشوند. پيشرفتهايي در هر دو زمينه مادي و انديشهاي كه در نهايت فاصله آنها را از ديگر كشورها بيشتر و بيشتر مينمود. اما استبداد قاجاري و بعد پهلوي مانع از اين شد كه توسعه مادي و نرمافزاري، ايران را آنچنان كه شايستهاش بود هم تراز با دولتهاي پيشرفته قرار دهد.
عضویت در تشکیلات فراماسونری
در هر حال فروغي در همان ايام جواني به فرقه فراماسونري پيوست. فرقهاي كه بيشتر نخبگان آن زمان سياست ايران به سان نردبان قدرت از آن عبور ميكردند و بر سرنوشت كشور مسلط ميشدند. او در اين تشكيلات به سرعت رشد ميكند و به مقام استادي ميرسد. در همين اثنا با تشكيل نخستين مجلس شوراي ملي او به عنوان مسئول نوشتن صورتجلسهها به رياست دبيرخانه مجلس ميرسد تا خوب مشق سياست كند.فروغي بعد از انحلال مجلس دوم عطاي عضويت در آن را به لقايش ميبخشد و ترجيح ميدهد وارد امور قضايي و سپس اجرايي كشور شود. احتمالاً او گلوگاه اصلي مشكلات كشور را در نبود يك وحدت رويه قضايي و وجود محاكم مدرن ميدانست.بنابراين طي سالهاي بعدي او به تناوب ميان وزارت عدليه در دولت و مسئوليت ديوان تازه تأسيس قضايي كشور در رفت و آمد قرار داشت. ناگفته نماند كه تأسيس ديوان تمیز با دشواريهاي زيادي روبهرو ميشود، چه اينكه نيروهاي مذهبي، فروغي را يك فراماسون و اقدامات او در تأسيس و تصويب قوانين حقوقی جديد را آشكارا بدعتي در شرع مقدس تلقي ميكردند.
از برچسب انگلوفیلی تا حضور در هیأت صلح
فروغي در عرصه سياست نيز بينصيب از انتقادات مخالفان نبود. چه اينكه آنها فروغي را انگليسي ميدانستند و به او برچسب انگلوفيلي ميزدند. برچسبي كه تقريباً تا امروز نيز روي فروغي و عملكرد او سنگيني ميكند.
البته اين انتساب با برخي وقايع تاريخي تضاد و تنافر نيز دارد. براي نمونه بعد از جنگ جهاني اول و زماني كه كنفرانس صلح پاريس تشكيل ميشود لرد كرزن وزير خارجه بريتانيا تمام تلاش و مساعي خود را به كار ميبرد تا از حضور ايران در اين كنفرانس و ارتباط گرفتن نمايندگان آن با مسئولان ساير دولتها خصوصاً ايالات متحده جلوگيري كند.
بنابراين در همان زماني كه وثوقالدوله در خفا مشغول مذاكره با بريتانياييها درباره قرارداد معروف به 1919 است، تيم اعزامي ايران به كنفرانس پاريس سفير و سرگردان براي ديدار با برخي از مسئولان ساير كشورها و طرح مطالبات و شكايتهاي ايران تلاشي به غايت مأيوسكننده و نافرجام دارد. در هر حال فروغي عضو چنين هيأت ديپلماتيكي است كه به يك معنا بزرگترين مخالفش خود بريتانيا است.نكتهاي كه در سراسر زندگي فروغي آشكارا به چشم ميآيد تقيد او به گسترش و عمل به اصول ليبراليسم و تساهل فرهنگي و سياسي است. قطع به يقين فروغي انديشه تجدد را ميپسنديد و آن را تنها راه پيشرفت و نجات ايران ميدانست تا آنجا كه در زمان سفارتش در تركيه و با ايجاد روابط گرم با آتاتورك زمينه نزديكي هر چه بيشتر ايران و جمهوري تركيه را فراهم ميآورد؛ هم اوست كه رضاخان را ترغيب ميكند تا در تنها سفر خارجياش به تركيه رفته و اصلاحات آتاتورك را از نزديك ببيند. اين سفر سرآغاز تحول روحي و فكري رضاخان است و در بازگشت با الگوبرداري از آتاتورك سعي ميكند به زعم خود با تمام مظاهر سنتي ايران چه در حوزه توليد و كسب و كار و چه در حوزه فرهنگ و اعتقادات مبارزه كند، اما در عينحال زماني كه همين برنامه رضاخان به سركوب مردم در ماجراي كشف اجباري حجاب زنان ميرسد، فروغي روش رضاشاه را نميپسندد و در اثر وساطت براي پدر دامادش مغضوب شاه ميشود.
تناقض در کارنامه سیاسی
اين تناقضات البته در پرونده فروغي براي هميشه باقي ماند. بالاخره فروغي خود مشوق و مشاور رضاخان در تأسيس پادشاهي پهلوي بود و در اين معنا توسعه آمرانه را قبول كرده بود، حال اينكه روش مسالمتجويانه و آشكارای ليبرالي فروغي تا كجا در كنار مشي خشونتبار و آمرانه رضاشاه دوام ميآورد سؤال و تناقضي جدي بود. بعدتر و در ميانه جنگ جهاني دوم و زماني كه ايران به اشغال نيروهاي متفقين درآمد دوباره فروغي در نقش منجي سلسله پهلوي پديدار ميشود و با طرح ايده خلع رضاشاه از قدرت و خروج او از كشور، وليعهدش محمدرضا را به پادشاهي ميرساند. در واقع اين انگليسيها بودند كه با دلالت فروغي دوباره ميخ سلطنت را در ايران كوبيدند و 37سال پهلوي دوم در كشور حكومت كرد. در غائله جنگ جهاني دوم نيز مانند جنگ جهاني قبلي بزرگترين دغدغه افرادي چون فروغي حفظ تماميت ارضي كشور بود. چه اگر اين خط قرمز که تنها به واسطه ايجاد و تثبيت يك حكومت اقتدارگرا در كشور ميسر باشد، این مطلبدر وهله بعدي اهميت قرار داشت. فروغي براي محمدرضا عملاً نقش معلم و مرشد را بازي ميكرد و بيش از يك نخستوزير بود. بعد هم كه از اين سمت كنار رفت به سمت وزير درباري برگزيده شد تا همچنان از نزديك روند كلان تحولات كشور را در چنته كنترل خود داشته باشد. با اشاره فروغي تلاشهاي گستردهاي صورت گرفت تا نقاط سياه فعاليت رضاخان پاك شود و شاه جوان را يكسره فردي دموكرات و ليبرال مآب نشان دهد اما عمر فروغي خيلي كفاف نداد تا حدود يك دهه بعد استقرار مجدد يك ديكتاتوري تمام عيار را در كشور ببيند. فروغي همانطور كه پيشتر اشاره شد يك ليبرال محافظهكار بود و علاقه داشت روند اصلاحات سكولار در كشور بسيار آهسته و با كمترين تنش و هزينهاي دنبال شود. قلب اين اصلاحات هم از نظر او در دو حوزه آموزش و قضا قرار داشت.
آثار ادبی و فرهنگی
تعداد نسبتاً قابل توجهي از كتابهاي باارزش فلسفي و اجتماعي از زبانهاي بيگانه توسط فروغي به فارسي ترجمه شد و به يك معنا او خود پيشگام نهضت ترجمه در زمان خويش است. او طي سالهاي 1315 تا 1321، چند اثر كهن ادب فارسي شامل ديوانهاي شاعران بزرگي چون سعدي، حافظ، خيام و فردوسي را تصحيح و منتشر كرد و براي نمونه تصحيح كليات سعدي توسط او تا امروز جزو بهترينهاست.تصحيح كامل خمسه نظامي و ترجمه فارسي الشفا ابن سينا كه به نظر فروغي موثقترين متن فلسفه مشايي بود و نيز چندين و چند اثر ديگر با مرگ او ناتمام ماند. منتخب شاهنامه و برخي ديگر از رسالهها و مقالههاي تاريخي و نمايشنامههاي ادبي فروغي هم جزو آثاري است كه پس از درگذشت او به زيور طبع آراسته شد.
ناسیونالیسم ایرانی
"ايران" دال مركزي گفتمان فروغي بود. او را ميتوان به يك نگاه در شمار پيشتازان ناسيوناليسم ايراني هم دانست. صدالبته ناسيوناليسمي كه رنگ و بوي ستيزهجويي نداشت. در همان نطق ابتدايي مراسم تاجگذاري رضاشاه در 1305 كه توسط فروغي نوشته شده بود تصويري از يك پادشاه وطنپرست و در عين حال عدلگستر و دانشدوست ارائه كرده است. ريشخند تاريخ آنجاست كه فروغي هم بيانيه آمدن رضاخان و هم بيانيه رفتن رضاشاه را خود نوشت. فروغي به رضاخان همان گونه مينگريست كه هايدگر به هيتلر و بيش از اين كه نگران بياخلاقي او باشد به دستان پرقدرتش اميد بسته بود؛ شايد هم اميد فروغي اين بود كه بتواند با حمايت از رضاخان، قدرت سركوب و جسارت و خشونت او را در مسير ايدهها و افكار خود و همفكرانش قرار دهد و به اين طريق روند اصلاحات و توسعه كشور را پيش برد. فروغي حداقل آنقدر خوششانس بود كه جان خود را در اين قمار قدرت با رضاخان نبازد. چه اين كه ممكن بود او به آساني به سرنوشت سردار اسعد، تيمورتاش، نصرتالدوله يا علياكبر داور مبتلا شود. فروغي در اعتماد به سيستمي كه خودش در تأسيس و استقرارش نقش جدي داشت دچار خطاي محاسبه و اشتباه فاحش شده بود. در هر حال فروغي هم مانند ساير سياستپيشگان ايران داراي كارنامهاي مملو از نقاط منفي و مثبت است كه قضاوت راجع به او را دشوار ميسازد. از يك سو او خود را علاقهمند به حكومت قانون و انديشه مشروطه ميدانست و از سوي ديگر معمار و مرشد يكي از ديكتاتوريهاي خشن قرن بيستم بود. از يكسو به ادب و فرهنگ ايران دلبسته بود و از سوي ديگر به واسطه تشويق رضاخان تيشه بر ريشه برخي سنتهاي ايران زد. از يك طرف از خود روحيات و خصلتهاي يك معلم گوشهگير و خجالتي را بروز ميداد و از سمت ديگر در برخي از بحرانيترين مقاطع تاريخ ايران، مسئوليت اداره امور اجرايي كشور را بر عهده گرفت.
در مجلس دوم شوراي ملي كه در بحرانيترين دوران پس از استبداد صغير برگزار شده بود فروغي ابتدا نايبرئيس و سپس رئیس مجلس بود. در همين دوران بود كه مورگان شوستر امريكايي را براي رتق و فتق امور مالي كشور استخدام كردند كه فرجامش را ميدانيم. نيز در همين دوره بود كه پس از درگذشت عضدالملك نايبالسلطنه احمدشاه و با حمايت فروغي، ناصرالملك كه به چهرهاي انگليسي مشهور بود به نيابت انتخاب شد، درحالي كه بسياري، گزينه ديگر يعني مستوفيالممالك را براي اين سمت ميپسنديدند و او را وطنپرستتر از ناصرالملك ميخواندند. بنابر اين همان گونه كه مشاهده ميشود كارنامه فروغي سرشار از ابهامها و تناقضهاست. همين فراز و فرود زندگي سياسي فروغي است كه از او چهرهاي مبهم و مرموز ميسازد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید