1392/5/12 ۱۲:۴۳
مرگ شاهزاده خانم فوزيه، دختري از دربار مصر و از خاندان آلبانيايي محمدعلي پاشا، كه با وليعهد ايران (شاه سابق) ازدواج كرده بود، و شايد وقايعي كه اكنون در مصر مىگذرد، اين كنجكاوي را برانگيخت كه نگاهي ديگر از زاويه ايراني به روابط اين دو كشور باستاني بيفكنيم. شناخت ايران و مصريان از يكديگر البته سابقهاي باستاني به قدمت هر دو كشور داشته است.
مرگ شاهزاده خانم فوزيه، دختري از دربار مصر و از خاندان آلبانيايي محمدعلي پاشا، كه با وليعهد ايران (شاه سابق) ازدواج كرده بود، و شايد وقايعي كه اكنون در مصر مىگذرد، اين كنجكاوي را برانگيخت كه نگاهي ديگر از زاويه ايراني به روابط اين دو كشور باستاني بيفكنيم. شناخت ايران و مصريان از يكديگر البته سابقهاي باستاني به قدمت هر دو كشور داشته است. شايد بتوان گفت يهوديان كه در ميانه آنان قرار داشتند و در آمد و شد بودند حلقه ارتباطي دو تمدن بهشمار ميرفتهاند.
ماجرای ازدواج درباری ایران و مصر باستان يكي، دو سال پيش كه مشغول ترجمة بازسازي كتاب «پرسيكا» اثر كتزياس كنيدوسي بودم به داستان جالبي برخوردم كه آن نيز به ازدواجي درباري ميان ايران و مصر مربوط مىشود! كتزياس كه در جواني در كنار گزنوفُن پزشك كورش صغير بود بعد از كشته شدن كورش صغير در جنگ با برادرش اردشير، هفده سال پزشك مخصوص اردشير دوم هخامنشي بوده و در شوش زندگي مىكرده است، و شرحي كه مىنويسد، با همه اغراقهاي مرسوم در نوشتههاى باستاني، داستانهايي را باز ميگويد كه يا خودش شاهد آن بوده يا زماني دراز از رخداد آن نميگذشته است، و حداقل بازگويي چگونگي دستيابي هخامنشيان بر مصر است كه به عنوان سلسله بيست و ششم فراعنه مصر شناخته مىشوند. كتزياس اين ماجرا را چنين تعريف مىكند: «و كتِزياس گويد، لشكركشي كمبوجيه [كامبيز] به مصر به خاطر يك زن رخ داد. زيرا وقتي كمبوجيه آگاه شد كه زنان مصري در عشق ورزيدن برتر از ديگرانند، نزد آماسيس پادشاه مصر فرستاد، و از يكي از دخترانش براي ازدواج خواستگاري كرد. اما پادشاه دختري از خودش به او نداد، زيرا از آن بيم داشت كه مبادا با او نه در شأن همسر، بلكه در شأن كنيز رفتار شود: پس نئتِتيس دختر آپرياس را فرستاد. آپرياس را به خاطر شكستي كه به دست قيرِنيانها [قيروانيها= تونسيها] خورده بود از مملكت مصر تبعيد كرده و به دستور آماسيس كشته بودند. و كمبوجيه كه از [همسر مصرياش] نئتِتيس خشنود بود، كل داستان را از او شنيده بود و پيوسته از سوي او تحريك ميشد، و وقتي نئتِتيس از او خواست كه انتقام قتل آپرياس را بستاند، او نيز ترغيب شد كه با مصريان وارد جنگ شود. (525 ق.م.) كمبوجيه براي جنگ با مصر و پادشاه مصر، آميرتائوس (جانشین آماسیس) به آنجا لشكر كشيد؛ و كومبافيس خواجه كه بيش از همه نزد پادشاه مصر نفوذ داشت پُلهاى مصر را (به همراه هرچيز ديگر) تسليم كرد، به شرط آنكه فرماندار مصر شود. و اين اتفاقي است كه رخ داد: كمبوجيه با كمك آيزابات، پسرعموي كومبافيس ترتيب اين كار را داد، و بعداً خودش با او صحبت كرد. و پس از آنكه آميرتائوس زنده دستگير شد، و كمبوجيه با او كاري نكرد جز اينكه او را به همراه 6 هزار مصري كه آميرتائوس خودش آنها را برگزيده بود به شوش تبعيد كرد. و تمام مصر را در اختيار خود گرفت؛ در آن نبرد 50هزار مصري و 7هزار پارسي مردند.» در پرسيكا آمده است كه چگونه بعد از كشته شدن خشايارشاه در مصر شورش شد و اردشير اول بعد از شكستي اوليه آنان را مغلوب كرد.»
بديهي است كه در اين دوره پادشاهي مشترك هخامنشي بر ايران و مصر مشابهت فرهنگي تشديد مىشود، (پلوتارك،در كتاب ردشير 21.2). ضمن نام بردن از پزشكان يوناني در دربار هخامنشي از حضور پزشكان مصري نيز نام مىبرد ازجمله از مصرياني چون اوجاهُورِسنِت، سِمتوتِفناخت، و وِنِننِِفِر، كه به عنوان طبيبان دربار ايران شناخته شدهاند و «ميدانيم كه اوجاهُورِسنِت پزشك مصري پس از خدمت در دربار ايران با عنايات شاه بزرگ به زادگاهش بازگشت». هخامنشيان در ساخت مجموعه پارسه [تخت جمشيد] از حجاران و شيوه حجاري كاخهاى مصري سود بردند، و نحوة ساخت سيلوي سنگي گندم را از آنان آموختند و در ايران رواج دادند. دوران هخامنشي در مصر سپري مىشود، و پس از حمله اسكندر مقدوني سردار سولوكوس شهر سلوكيه [تيسفون] را در ميانرودان بنا مىكند و فرمانرواي ايران مىشود، و در همسايگياش سردار انتيكوس [آنتيخوس] شهر انتاكيه را بنا مىكند و پادشاه سوريه در آن سوي فرات مىشود و در همسايگي او سردار بتلميوس سلسله بتلميوسيان را در مصر تأسيس مىكند، كه همراه با دولت يوناني باختريايي در بلخ آن گستره بزرگ دنياي قديم نوعي همرنگي فرهنگي يوناني به خودش مىگيرد. همچنان كه بعد از اسلام نوعي همرنگي فرهنگي اسلامي به خود مىگيرد. البته شمار يونانيها اندك بود و ناچار بودند با مردم محلي سازگار و در آنها ادغام شوند. تأثيرگذاري فرهنگي يوناني در ايران تا بعد از سلوكيه و در زمان اشكاني نيز ادامه يافت. در دوران اشكاني بود كه كراسوس كنسول فرمانرواي روم در جنگ با ارد اشكاني توسط سردار سورنا شكست خورد و كشته شد، بعدها آنتونيوس [مارك آنتوني] كه با كلئوپاترا ملكه مصر ازدواج كرده بود با او براي جنگ با ايران و باز پسگيري عقابهاى درفش رومي تا انتاكيه آمد. انتونيوس در آن جنگ شكست خورد.
ارتباط با اسماعیلیان و نامهی اوزون حسن پس از آن مصر جزئي از سرزمين روم شد و ديگر ارتباط مستقيم ميان دو كشور نبود تا اينكه اسلام همرنگي تازهاي پديد آورد. در اين دوران تأثيرات جالبي مىبينيم. يكي روي كار آمدن حكومت شيعه اسماعيلي فاطمي در مصر است كه با اسماعيليه در ايران، ازجمله با حسن صباح قدرتمند الموتنشين دوران سلجوقي و شاعر نامدار ايراني داعي بزرگ اسماعيليه، ناصر خسرو قبادياني در ارتباط بودند. بعدها كه ايران مورد حمله مغول و تاتار قرار گرفت، اين بار تركان بر سرزمينهاى منطقه غلبه يافتند. در يك زمان تركمانان قره قيونلو و آق قيونلو در ايران، تركان غز در عثماني، و تركان چركس در مصر و ازبكان تيموري در خراسان و بعداً در هند حاكم بودند. در متون سياسي اين دوران به نامه يا بهتر است بگويم به فتحنامه بسيار مفصل اوزون حسن آق قيونلو در سال آخر قرن نهم هجري خطاب به سلطان مصر برخورد كردم كه چگونگي غلبهاش بر جهانشاه قره قيونلو و سلطان ابوسعيد را شرح مىدهد. اين نامه نشاندهنده شناخت آنان از يكديگر است، و منظورم از آوردن چند سطر نمونه از آن نامه فقط نشان دادن اين شناخت نيست، بلكه نشان دهنده اين حقيقت است كه چگونه نامه اين پادشاه ترك نژاد ايران، به همكار سلطنتي خودش در مصر عربي ـ قبطي، نه به زبان عربي يا تركي بلكه به زبان فارسي است: مكتوب حسن پادشاه بايندُر (اوزون حسن) به سلطان مصر (سيفالدين قايت اشرف كه از 873 تا 901 هجري قمري از سلاطين مماليك تركِ چركس مصر بود) در باب غلبه بر سلطان ابوسعيد: «[پس از حمد و ثناي خداوند كل منظومه شمسي را به خدمت ميگيرد] و بعد حضرت كيوان رفعت سلطنت پناه گردون بسطت فلك رتبت خورشيد... خلاصة دعواني چون انفاس يوسف عزيز و شافي و نقاوة خدماتي مانند اشك زليخا زلال و صافي... [كه لابد چون خطاب به سلطان مصر بوده با آوردن نام يوسف كه عزيز مصر شد و زليخا مىخواهد بگويد كه با تاريخ آنجا چقدر آشناست، و پس از ذكر آيات قرآني در باب فتح و نصرت فرمايد]... كه موافق تاريخ فتح همايون و مطابق روزنامچة عهد دولت روز افزون... اكنون به ميامين مواهب توفيقات فضل الهي... قواعد اركان دولت در غايت استحكام و معاقد بنيان سلطنت در نهايت انتظام... منظور از تشبيب اين مقدمات اينكه بعد از دفع و قلع و قمع جهانشاه ميرزا و استيلا بر ممالك آذربايجان و فتوحات حصون و قلاع آنجا... سلطان ابوسعيد ميرزا با مجموع فرزندان و امراي جغتاي و اعيان سمرقند و خراسان لشكر از حدود تركستان و اقصاي هندوستان و كاشغر و بدخشان... جمع كرده متوجه اين مملكت شده... [و شرح مىدهد كه بر خلاف ميل و تلاش براي به راه آوردنش، قبول نكرد و سر جنگ داشت و مىافزايد] چو تيره شود مرد را روزگار/ همه آن كند كش نيايد به كار... [سپس به شرح جنگ مىپردازد و لاف مىزند تا آنجا كه] رقم نا اميدي بر صفحه روزگارش كشيد و جمعي كه ثريا صفت دست انتظام به هم داده بودند چون بنات النعش متفرق شدند و روي هزيمت در راه نهادند و فرزند اعز ارجمند سعادت عزالدين سلطان خليل و... از پي راندند و سلطان ابوسعيد را با اولاد شاهرخ ميرزا [تيموري] گرفته آوردند و سرها كه از غايت نخوت كلاه جباري از سر گردون ربودندي در خاك مغاك آشفته و تنها كه از تكبر پاي بر زمين ننهادي در دست و پاي ستور آغشته شد... [و سپس به رسم زمان بر ايلغار خود مىبالد كه:] غنيمت شد از گوهر و لعل و دُر/ شتر تا شترخانهها گشت پُر [سپس شرح مىدهد كه چگونه فرمانرواياني بر ماوراء النهر و خراسان و سيستان و بدخشان و آمل و ساري و مازندران و ملكات استرآباد و طبرستان مأمور كرده و «به عون عنايت سبحاني و يمن عاطفت رحمت رحماني جملگي ممالك آذربايجان و عراق و فارس و كرمان و جرو در قبضه اقتدار و حوزه اختيار نواب كامكار در آمد... الحمد...»
رابطهی ایران و مصر در دوران معاصر بعدها در دوران استعمار هر يك از اين دو كشور در دايره نفوذ نيروهاي غالب قرار گرفتند و جز در تجارت مختصر و ارتباطات فرهنگي كه در دوران قاجاريه تأثيرگذاري سيد جمال اسد آبادي قابل ذكر است از يكديگر جدا ماندند. در دوران جديد در زمان نهضت ملي كردن نفت ايران وقتي دكتر مصدق در آبان 1330 شمسي در بازگشت از سفر به نيويورك و شركت در جلسه شوراي امنيت به دعوت نحاس پاشا نخستوزير مصر به آن كشور سفر كرد، مورد استقبال شورانگيز مردم مصر قرار گرفت؛ در مصر چنان شوري آفريد كه بيگمان در به زير كشيدن سلطنت و بعداً در تسريع ملي كردن كانال سوئز تأثير بسيار مهمي داشت! اما پس از آنكه ناصر با كودتا ژنرال نجيب رئيسجمهور را به زير كشيد و خود رهبر مصر شد، و مردم عرب را با شور ناسيوناليستي خودش به جنبش واداشت، نسبت به ايران رابطهاي خصمانه در پيش گرفت، و به دشمني شخصي خودش با شاه رنگي قومي داد. اين خصوصيت اعراب بوده و هست كه همه جا از ايران به اندازه كشورهاي عرب توقع همكاري و كمك دارند، اما وقتي صحبت منافعي ميان خودشان باشد ايران را بيگانه و بلكه خصم به حساب مىآورند! ناصر انتظار داشت ايران در مسائل اعراب يكسره از آنها حمايت كند، و وقتي ديد شاه رابطه دوفكتو (عملي و نه رسمي) با اسرائيل برقرار كرده است، براي خليج فارس نامي جعلي ابداع و آن را تبليغ كرد و تخم نگراني و خصومتي كاشت كه جز با ابطال آن عملكرد چارهاي ندارد. ناصر زماني گفته بود كه از دست ايران شب و روز ندارد! روزها از دست دولت ايران و شبها در خانه از دست همسر ايرانياش! اين هم براي اينكه بدانيد هميشه عروس از مصر اعزام نميشده است. اكنون هم مىگويند آقاي البرادعي معاون جديد رئيسجمهور مصر همسر ايراني دارد! به ياد دارم زماني كه شاه سابق در اجلاس كنفرانس اسلامي در رباط شركت كرده بود، مىخواست نسبت به اعراب نرمش نشان دهد و از خواستههاى آنان حمايت كرد و قول كمك داد. انور السادات كه معاون و نماينده ناصر بود، در آن جلسه به فارسي كه در زندان انگليسيها از همبندي فارسيدان آموخته بود در پاسخ گفت: هر كه نان از عمل خويش خورد/ منت از حاتم طايي نبرد! همين سادات بعدها پس از پيروزي نسبي و پرهزينه براي گريز از جنگ بعدي به قرارداد كمپ ديويد با اسرائيل تن داد. امضايي كه بعدها به بهانه خصومت جمهوري اسلامي و قطع روابط و به بهاي جانش تمام شد. مصر بعد از انقلاب شاه بيمار را پذيرفت كه در همانجا درگذشت، و به اين ترتيب كمكي به بهبود روابطش نكرد. آقاي احمدينژاد پس از پيروزي انقلاب مصر و سرنگوني مبارک بسيار كوشيد دوستي مصر را به دست آورد، اما اين كار در مقابل كمكهاى ميلياردي دريافتي مصر از عربستان و آمريكا، نگراني مصر از برخي تعصبات عقيدتي عملي نبود. مرسي پس از رياستجمهوري براي تحويل مقام رياست كنفرانس كشورهاي غير متعهد فقط چهار ساعت وقت آمدن و رفتن به تهران و از فرودگاه به كنفرانس و بالعكس گذاشت. بعداً نيز به درخواستهاى رئيسجمهور ايران براي تجديد روابط طي يك روز روي خوش نشان نداد! حتي براي سفر گردشگران ايراني محدوديتهاى خفيفكننده قائل شد. پس از وقايع سوريه كه حماس از بشار اسد دوري كرد و بساطش را به مصر برد، مرسي نيز مانند تركيه جانب مخالفان بشار را گرفت و اكنون كه بشار اسد از بركناري مرسي طرفداري مىكند،اخبار تلويزيون ايران بين كودتا يا جنبش ناميدن حركت كنوني مخالفان مرسي حيران مانده است. اما چون درگذشت شاهزاده خانم فوزيه بهانهاي براي درج اين يادداشت شد، بايد بگويم كه خانواده پرنخوت دودمان محمدعلي پاشا كه چندين پشت سلطنت بر كشوري آن روزه ثروتمند و مهم داشت،چندان تمايلي به اين ازدواج نداشت! در آن زمان تهران در مقايسه با قاهره مانند يك روستاي بزرگ در برابر شهري مدرن بود. شايد همين احساس برتري از آغاز مانع روابطي صميمانه ميان شاهزاده خانم با نزديكان شوهرش بوده باشد. رضا شاه براي عملي شدن اين ازدواج خطاي بزرگي هم مرتكب شد. چون طبق قانون اساسي سلطنتي همسر پادشاه و مادر وليعهد بايد ايراني و ايرانيالاصل ميبود، و رضاشاه براي از ميان برداشتن اين مشكل در مورد شاهزاده خانم فوزيه دستور داد مجلس شوراي ملي قانوني تصويب كرد كه به موجب آن به والاحضرت فوزيه صفت ايرانيالاصل عطا شد! مانند اين است كه به موجب قانوني سياه پوستي را سفيد يا سرخ پوستي را سياه بنامند! درست اين بود كه دستور ميداد قانون اساسي را اصلاح كنند! نميدانم شاهزاده خانم فوزيه پس از آن جدايي چه رابطهاي با دربار ايران داشت، زيرا لااقل شهناز پهلوي دختر او بود، اما از مشاهدات همكارانم در وزارت امور خارجه در امور تشريفات ميدانم كه دست كم يك بار در دو، سه سال پيش از انقلاب [1354 يا 1355]، در يكي از ميهمانيهايي كه از سوي ملكه مادر به مناسبت 28 مرداد برگزار شد، از شاهزاده خانم فوزيه نيزدعوت شده بود كه به اين مناسبت به ايران آمده و در كنار شاه و شهبانوي سابق با خانواده پيشين و دختر و نوه خود ديدار كرده بود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید