1404/3/7 ۱۱:۰۹
به باور ابنخلدون «رفاه و تجمل، گرچه در ابتدا نشانه اقتدارند، اما بهسرعت به فساد اخلاقی و فروپاشی سیاسی میانجامند. بدینترتیب، دولتها وارد چرخهای میشوند که با شور آغاز، با استقرار تثبیت، و با فساد نابود میشوند».
رضا دستجردی: در زمانهای که فروپاشی نظمها، ظهور جنبشهای تودهای و بحران مشروعیت دولتها به پدیدهای جهانی بدل شده، رجوع به اندیشههای یک متفکر قرون میانه شاید قدری عجیب بهنظر برسد. اما عبدالرحمانبنخلدون، با نگاه ساختارمند و چرخهای به تاریخ، جامعه و سیاست، شاید از معدود اندیشمندانی باشد که نهتنها زمانه خود، که آینده بسیاری از مردمان امروز را نیز دیده است. امروز ۶ خردادماه، به روایتی، سالروز تولد این دانشمند، مورخ، فیلسوف و جامعهشناس مسلمان است. آنچه در پی میآید، واکاوی زوایای گوناگون تفکرات این دانشمند پیشگام در تاریخنگاری، جامعهشناسی، اقتصاد و مطالعات جمعیتشناسی است.
بازتعریف تاریخ: از روایت به تحلیل
ابنخلدون در مقدمه خود، که در حقیقت بخش آغازین کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر» یا «العبر» است با رویکردی کمسابقه، تاریخ را از دایره روایات سنتی و افسانهپردازی خارج کرد و آن را به علمی تحلیلی بدل ساخت. به باور وی «تاریخ، در ظاهر، گزارش از ایام، دول و وقایع پیشینیان است، اما در حقیقت، اندیشه و تأملی است در احوال جامعه انسانی و چگونگی عمران و تمدن». وی تاریخ را نه روایتی از گذشته، بلکه مطالعهای برای شناخت قواعد پنهان در حیات جمعی انسان میداند. بدینترتیب، میتوان وی را در زمره نخستین متفکرانی دانست که بنیان تحلیلهای جامعهشناختی، اقتصادی و سیاسی را بهصورت منسجم قرنها پیش از پدید آمدن علوم اجتماعی مدرن در اروپا بنا نهاد.
نظریه عصبیت و منطق درونی قدرت
در قلب نظریهپردازی ابنخلدون، مفهوم «عصبیت» قرار دارد؛ پیوندی جمعی و درونی که جوامع بدوی را متحد و توانمند میسازد. بهزعم او، هر دولتملت با تکیه بر عصبیت قدرتمند یک گروه اجتماعی معمولاً قبایل صحرانشین یا نیروهای حاشیهای به قدرت میرسد. اما این قدرت، خود حامل زوال است. وی بر آن است که «هرگاه دولت در شهرها استقرار یابد، آسایش و تنپروری جای رشادت و تحمل سختی را میگیرد، و عصبیت نخستین، بهتدریج تضعیف میشود». نیز معتقد است «رفاه و تجمل، گرچه در ابتدا نشانه اقتدارند، اما بهسرعت به فساد اخلاقی و فروپاشی سیاسی میانجامند. بدینترتیب، دولتها وارد چرخهای میشوند که با شور آغاز، با استقرار تثبیت، و با فساد نابود میشوند».
چرخه عمر دولتها: پنج مرحله تا فروپاشی
ابنخلدون با نگاهی تجربی، حیات دولتها را به پنج مرحله تقسیم میکند: ۱. مرحله فتح و سلطه: با تکیه بر عصبیت، ۲. مرحله تثبیت: نظم و قانونگذاری، ۳. مرحله رفاه: گسترش تجمل، ۴. مرحله افول: ضعف در مدیریت، رشد فساد، ۵. مرحله سقوط: از دست رفتن مشروعیت و ظهور رقیب جدید. در هر یک از این مراحل، اخلاق اجتماعی، نقش نخبگان، جایگاه دین، و ساختار مالی دولت دستخوش تغییر میشود. از نظر او، «پیشرفت» بدون مراقبت از بنیانهای اخلاقی و اجتماعی، به سقوط میانجامد. این مدل، امروزه نیز در تحلیل زوال دولتها بهکار گرفته میشود. مفهوم «چرخه قدرت» در سیاستپژوهی مدرن، وامدار همین نگاه است.
مالیات، اقتصاد، و نظریهای پیشروتر از زمان
یکی از جنبههای شگفتانگیز تفکر ابنخلدون، نگاه وی به اقتصاد است. او از نخستین متفکرانی است که میان مالیات، تولید و رفاه اقتصادی پیوند برقرار میکند. به باور وی «هرگاه حاکم در آغاز دولت، مالیات را کم گیرد، مردم بر کار رغبت نمایند … اما چون درآمد کم آید، مالیات را زیاد کند، و همین عامل زوال دولت شود». این دیدگاه که مالیات زیاد، تولید را کاهش میدهد و چرخه اقتصادی را مختل میکند، بعدها در اقتصاد مدرن با «منحنی لافر» تئوریزه شد؛ اما ابنخلدون هفت قرن پیش، به این رابطه پی برده بود. همچنین، او بهروشنی از ارزش کار و تولید سخن میگوید، و بر نقش بازار و دادوستد آزاد در پایداری دولت تأکید دارد. چنین بینش اقتصادی، در زمانهای که بیشتر متفکران در قید مباحث فقهی یا اخلاقی بودند، نشانهای از ذهنی تحلیلی و پیشروست.
دین و قدرت: رابطهای دوسویه
ابنخلدون دین را نیرویی مشروعیتبخش برای دولت میدانست، اما در عین حال، هشدار میدهد که «چون دولت به رفاه و آسایش دنیوی روی آورد، دین در آن ضعیف گردد». او جدایی دین از اخلاق اجتماعی را عامل مهمی در زوال عصبیت میداند. بهبیان دیگر، ابنخلدون به وحدت معنوی، نه فقط بهعنوان یک اعتقاد، بلکه بهعنوان عنصری حیاتی برای انسجام سیاسی توجه دارد. این نگاه در جوامع مدرن چندقومیتی یا بحرانزده نیز قابل تأمل است: «انسجام فرهنگی، شرط بقای سیاسی است».
کوتاه سخن آنکه در جهانی که از دموکراسیهای بیمار تا حکومتهای خودکامه درگیر بحران مشروعیتاند، و در شرایطی که سرمایهداری بیمهار، شکاف اجتماعی و عصبیت ملی را تضعیف کرده، چارچوب ابنخلدون برای تحلیل این فروپاشیها آموزنده است. برای نمونه، تجربه انقلابها و جنبشهایی چون بهار عربی، یا حتی تحلیل زوال اتحاد جماهیر شوروی، از منظر نظریه عصبیت بسیار روشنگر است. در هر دو، پیوند میان نخبگان و تودهها گسسته شده بود؛ همانطور که ابن خلدون مینویسد: «هرگاه پادشاه از مردم جدا شود و اعتمادش تنها بر مزدوران باشد، دولتش بیریشه گردد». به دیگر سخن، حتی بحران اعتماد در نهادهای دموکراتیک امروز، همچنان که در آمریکا یا اروپا یافت میشود را میتوان در چارچوب افول مرحله چهارم و پنجم دولتها تحلیل کرد.
نهایتاً بر آنیم که ابنخلدون تنها یک مورخ نیست؛ او تحلیلگری است که به سرشت قدرت، اخلاق عمومی، اقتصاد سیاسی و پویاییهای تمدن نگریسته است. اگر مدرنیته، قدرت را در نهاد، قانون و صنعت میبیند، ابنخلدون آن را در همبستگی، فضیلت جمعی و چرخههای اخلاقی جستوجو میکرد. در عصری که علوم اجتماعی گاه از فرهنگ و تاریخ گسسته است، بازگشت به ابنخلدون بهمعنای پیوند دوباره عقل، تاریخ و جامعه است.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید