1393/9/4 ۰۸:۴۰
جیمز هانتر۵ ـ محقق برجسته ارزشها در جامعه آمریکا ـ دریافته است که این اختلافات چنان عمیق اند که زمینه ساز «جنگ فرهنگی» واقعی به شمار می آیند. نمونههای مسائل ارزشی تفرقه انگیزی که جامعه معاصر آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد، عبارتند از: آیا خصلت [هویت] ملی، مذهبی است یا غیرمذهبی؟ آیا در مدارس باید مراسم نیایش برگزار گردد؟ نقش زنان در جامعه آمریکا چیست؟ ماهیت خانواده کدام است؟ این مسائل بنیادی با مسائل مربوط به هویت ملی درآمیخته اند. آیا خصیصه ملی وجود دارد و آیا باید وجود داشته باشد؟ یا آنکه ایالات متحده باید جایی برای هویتها، فرهنگها، و شیوه های زندگی متنوع باشد؟ افزون بر این، تصادم ارزشها چگونه مدرسه را تحت تأثیر قرار میدهد؟ نقش مدرسه در انتقال و پرورش ارزشها چیست؟
تعارض سنتی بین ارزشها را میتوان در نظریه ارزشهای عینی در تقابل با نظریه ارزشهای ذهنی شناسایی کرد. کسانی که ارزشها را اموری عینی تلقی میکنند، معتقدند که امور خیر دارای منشأ حقیقی بوده و همیشه و همه جا قابل تحققند. در مقابل، طرفداران نظریه ذهنیت ارزشها برآنند که ارزشها تمایلات فردی یا گروهی ـ یعنی میلها و نفرتهایی ـ هستند که به اوضاع، زمانها و مکانهای ویژه بستگی دارند. برای اینان ارزشها اعتبار جهانشمول ندارند، بلکه به ملاحظه آنکه به موقعیتهای خاص وابستهاند، نسبی میباشند.
بعد زیباییشناختی زندگی کراراً در آموزش و پرورش آمریکا نادیده انگاشته شده است. در مفهومی بسیار وسیع، زیباییشناسی کامل پرورش ذوق و احساس انسانها در قبال موضوعات زیباست. هرچند نظریه زیباشناختی به کوشش انسان برای عینیت بخشیدن بینشها و احساسات مختلف خود در صورتهای مختلف هنری مربوط میشود، ولی به همین میزان به پرورش انسانهایی که از زندگانی هماهنگ، متعادل و زیبا برخوردار باشند نیز مرتبط است. در حالی که ارزشهای زیباییشناختی جایگاه ویژهای در کلاسهای درس هنر، نمایشنامه و موسیقی دارند، در پرورش ذوق و شیوه زندگانی عامه مردم نیز مؤثرند.
منطق به قوانین و الگوهای اندیشه درست و معتبر مربوط میشود. منطق به بررسی قواعد استدلال صحیح که ما را قادر میسازد تا قضایا و براهین خود را به درستی صورتبندی کنیم، میپردازد. منطق قیاسی به استدلالی اشاره دارد که از قضایای کلی یا اصول به موارد جزئی یا مصادیق سیر میکند. منطق استقرائی شیوهای از استدلال است که از مطالعه موارد جزئی به احکام کلی دست مییابد.
آموزش و پرورش
لفظ «آموزش و پرورش» در مفهومی وسیع، به کلیه فرایندهایی اطلاق میشود که زندگی فرهنگی را برای انسان تأمین میکند. نوع انسان همچون همه موجودات دیگر به صورت بیولوژیک تولید مثل میکند. اما زاد و ولد بیولوژیک با توالد فرهنگی یکی نیست. از راه زندگی در فرهنگ و مشارکت در آن، انسان نابالغ به تدریج فرهنگ را اخذ میکند و در آن سهیم میشود. افراد و نهادهای اجتماعی متعددی در فرایند فرهنگی کردن نسل جوان دستاندرکارند. خانواده، گروه همسالان، جامعه، رسانههای گروهی، مذهب، و دولت همگی بر فرد تأثیر سازنده دارند. بچه نابالغ از راه زندگی با انسانهای بالغ شیوه رفتار بزرگترها را فرا میگیرد. او زبان، اخلاق و رفتار آنان را یاد میگیرد. نظریهپردازان آموزش و پرورش و فلاسفه از دیرباز نقش تربیتی تأثیرات متقابل فرد و جامعه را شناخته و کوشیدهاند تا نوع نظام اجتماعی را که بر استعدادهای انسانی مبتنی بوده و آنها را شکوفا میسازد مشخص سازند.
به مفهومی رسمیتر و عامدانهتر، آموزش و پرورش در مدرسه تحقق مییابد: نهاد اجتماعی ویژهای که به منظور پروردن مهارتها، دانشها و ارزشهای مطلوب در متعلمان تأسیس شده است. کارکنان مدرسه را معلمان تشکیل میدهند که درخصوص فرایندهای یادگیری متخصص به شمار میآیند. آموزش و پرورش غیررسمی یا محیطی، با آموزش و پرورش مدرسهای یا رسمی مرتبط است. اگر قرار باشد که مدرسه در برنامه آموزشی خود توفیق حاصل کند، برنامه درسی و روشهای تدریس آن باید در قبال جامعه کارآمد باشند.
برنامه درسی
برنامه درسی به عنوان محور فعالیتهای تربیتی عرصه شدیدترین مشاجرات است. تصمیمگیری درباره محتوای برنامه مستلزم بررسی، امعان نظر، و تدوین غایتهای آموزش و پرورش است. دستاندرکاران طرحریزی و سازماندهی برنامه درسی سئوالاتی از این قبیل مطرح میکنند: «با ارزشترین دانش کدام است؟ چه دانشی را باید در اختیار متعلم قرار داد؟ معیارهای گزینش دانش کدامند؟ برای متعلم به عنوان فرد و عضو جامعه چه چیزی باارزش است؟» پاسخهایی که به اینگونه سؤالات داده میشود، نه تنها تعیینکننده نوع موضوعاتی است که باید و اموری که نباید در برنامه درسی گنجانیده شوند، بلکه بالمآل بر مفروضاتی درباره ماهیت جهان، انسان، جامعه، و زندگی نیکو مبتنی هستند. در مکاتب فلسفی، گونههای متعددی از مفروضات اساسی و عمومی وجود دارد که شقوق مختلف برنامهریزی درسی را تأمین میکنند.
برنامه درسی را به صورتهای مختلف تعریف کردهاند. در بخش اعظم تاریخ آموزش و پرورش، برنامه درسی در مقطع ابتدایی شامل مهارتهای بنیادی خواندن، نوشتن و حساب کردن، و در مقطع متوسطه و عالی شامل ادبیات و علوم بوده است. از نظر بسیاری از پرورشکاران، برنامه درسی اساساً شامل طرحی از موضوعات، مهارتها و مطالبی است که در چهارچوبی از مراحل رسمی در اختیار متعلم قرار میگیرند. با پیدایش روش فعالیت، تجربه، یا رویکرد فرایند، بسیاری از معلمان به سوی مفهوم عمومیت یافتهتری از برنامه درسی روی آوردهاند. از نظر اینان برنامه درسی شامل همه تجربههایی است که مدرسه مسئولیت عرضه آنها را به متعلم دارد.
در مفهوم عام، برنامه درسی را میتوان به عنوان تجارب سازمان یافتهای تعریف کرد که متعلم تحت راهنمایی و نظارت مدرسه کسب میکند. در مفهوم دقیقتر اما محدودتری، برنامه درسی شامل رشته منظمی از واحدهای درسی و موضوعاتی است که برنامه آموزشی رسمی مدرسه را تشکیل میدهند. این دو تعریف بنیادین از برنامه درسی، و انواع مختلفی که بینابین این دو قرار میگیرند، بر مفاهیم ویژهای از دانش و ارزش مبتنی هستند. فلسفههای تعلیم و تربیت درباره برنامه درسی مفاهیمی ارائه میدهند که دامنه آنها از وسیعترین دیدگاه که همه تجربههای متعلم را در بر میگیرد تا دیدگاه محدودتری که برنامه درسی را فقط محتوای آکادمیک تلقی میکند، گسترش مییابد.
بدون شک طراحان برنامه درسی، قطع نظر از معتقدات فلسفی خویش با ارزشترین محتوا را برای متعلم جستجو میکنند. مسأله عبارت از نیل به تشخیص و توافق درباره اموری است که متضمن عالیترین درجه حقیقت، زیبایی و خیر باشد. این مسأله دارای ابعاد متافیزیکی، معرفتشناسی و ارزششناختی است؛ اما فلاسفه و نظریهپردازان آموزش و پرورش به این پرسش پاسخهای متفاوتی دادهاند و اختلاف نظرهای آنان برنامههای درسی گوناگونی را به وجود آورده است.
از نظر پرورشکاران ایدئالیست، رئالیست، و تومیست۶ و نیز ماهیتگرایان۷ و پایدارگرایان،۸ برنامه درسی از مهارتها و موضوعاتی تشکیل میشود که به صورت منظم و مرتبی تهیه شده باشند. آنان فراگیری مهارتهای بنیادی را به مثابه ابزارهایی ضروری تلقی میکنند که قدرت متعلمان را برای مطالعه آتی موضوعات پیچیدهتری که بر معارف ژرفی همچون ریاضیات، علوم و تاریخ مبتنی هستند، افزایش میدهد. از دیدگاه این فلسفههای سنتیتر، طرحهای گزیده برنامه درسی، بر موضوع [محتوا] تمرکز دارند. هدف عمده آنها انتقال مواریث فرهنگی و پاسداری از آنهاست. دانشمندان و پژوهندگان از طریق تحقیقات خود، رشتههای علمی تخصصی را ایجاد کردهاند که ابعاد مختلف واقعیت را تبیین میکنند.
بنابر این برنامه درسی، در چهارچوبی از مباحث قابل یادگیری، وسیلهای برای انتقال این میراث به نسل نابالغ است تا این نسل بتواند در فرهنگ مشارکت کند. عقیده بر آن است که بقای تمدن وابسته به توفیق در انتقال حقایق و ارزشهای آزموده، به نسل جوان است. برنامه درسی موضوعمحور، صورتی از انتقال آگاهانه و عامدانه دیدگاه بزرگسالان در خصوص واقعیت به نسل نورس است. اگر چه ممکن است در آغاز تحمیلاتی به کودکان وارد آید، ولی اکتساب دانش که در عمل راههای نوین بیشتری به روی آنان میگشاید، بالمآل به آزادی آنان خواهد انجامید.
برنامه درسی موضوع مدار، به صورت سلسله مراتب سازمان داده میشود، به طوری که موضوعات کلیتر که مهمتر تلقی میشوند، نسبت به موضوعات دیگر از اولویت برخوردار میگردند. تنظیم سلسله مراتب موضوعات درسی به مفهوم خاصی از واقعیت و ارزش بستگی دارد که زمینه برنامهریزی درسی را تشکیل میدهند.
پینوشتها:
۵٫ James Hunter 6.thomist
7.essentialists 8.perennialists
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید