گفت‌وگو با یوسف مولایی، استاد حقوق بین‌الملل در سالروز متجاوز خوانده شدن عراق توسط سازمان ملل

1393/9/19 ۰۹:۲۰

گفت‌وگو با یوسف مولایی، استاد حقوق بین‌الملل در سالروز متجاوز خوانده شدن عراق توسط سازمان ملل

تجاوز عراق به كویت بلافاصله با واكنش سازمان ملل مواجه شد و قطعنامه ٦٦٠ علیه عراق در سال ٩٠ به فاصله ٢٤ ساعت بعد از تجاوز عراق به كویت صادر شد. در مورد تجاوز عراق به ایران اما بعد از هفت ماه نخستین قطعنامه صادر شد و در آن قطعنامه تنها از تعبیر «وضعیت» (situation) برای شرایط به وجود آمده در مورد مناسبات ایران و عراق یاد شد و بحثی از تهدید امنیت به میان نیامد

 

انتقاد ایران به قطعنامه ٥٩٨ درست بود

تجاوز عراق به كویت بلافاصله با واكنش سازمان ملل مواجه شد و قطعنامه ٦٦٠ علیه عراق در سال ٩٠ به فاصله ٢٤ ساعت بعد از تجاوز عراق به كویت صادر شد. در مورد تجاوز عراق به ایران اما بعد از هفت ماه نخستین قطعنامه صادر شد و در آن قطعنامه تنها از تعبیر «وضعیت» (situation) برای شرایط به وجود آمده در مورد مناسبات ایران و عراق یاد شد و بحثی از تهدید امنیت به میان نیامد

 

  محسن آزموده:  قریب به ٧٠ سال از عمر سازمان ملل متحد (١٩٤٥) می‌گذرد و در ارزیابی كارنامه این نهاد بین‌المللی بحث و نظرهای متفاوت و گاه متضادی بیان می‌شود. دست‌كم در زمینه نقش این سازمان در جنگ هشت ساله ایران و عراق ابهامات اساسی وجود دارد و این سازمان با وجود تجاوز آشكار عراق به خاك ایران در سال ١٣٥٩ تا مدت‌ها حاضر نشد كه به این موضوع اعتراف كند و در نهایت نیز در سال ١٣٧٠ بعد از گزارش هیات بررسی تنها پذیرفت كه در گزارشی به شورای امنیت بگوید كه اقدام عراق تجاوزكارانه بوده است؛ موضوعی كه موجب نشد قطعنامه‌یی از سوی شورای امنیت تصویب و دولت عراق به پرداخت غرامت متعهد شود. یك دلیل شاید نقش قدرت‌های جهانی در تصمیم‌گیری‌های این سازمان و ساختار دولت محور آن باشد. ضمن آنكه با وجود گذشت هفت دهه از زمان تاسیس این سازمان و تغییرات وسیع در نقشه جغرافیای بین‌الملل، این سازمان همچنان بر مدار سابق می‌چرخد و قصد تغییرات اساسی را ندارد. در گفت‌وگوی حاضر با یوسف مولایی، استاد حقوق بین‌الملل دانشگاه تهران به بررسی نقش سازمان ملل در ماجرای قطعنامه ٥٩٨ خواهیم پرداخت و با ایشان درباره شرایط موجود بحث می‌كنیم.

 

 به لحاظ قوانین بین‌الملل در مواردی كه یك كشور حقوق كشوری دیگر را نادیده می‌گیرد و به خاك ایشان تجاوز می‌كند، سازمان ملل چه نقشی می‌تواند ایفا كند؟

تكلیف سازمان ملل مشخص است. شورای امنیت مسوولیت حفظ صلح و امنیت بین‌المللی را دارد و برای این كار نیز منشور سازمان ملل اختیارات كاملی به آن اعطا كرده است. بنابراین وقتی یك عمل خلاف حقوق بین‌الملل در حد تجاوز صورت می‌گیرد، شورای امنیت بلافاصله تشكیل جلسه می‌دهد و در چارچوب فصل هفتم عمل تجاوز، تهدید و نقض صلح را احراز  و قطعنامه‌یی مبنی بر محكومیت عمل تجاوز صادر می‌كند و از ابزاری كه در اختیار دارد با مراجعه به دولت‌ها می‌خواهد كه با وسایل ممكن و با امكاناتی كه كشورها در اختیار دارند، به عمل تجاوز خاتمه داده شود و بعدا هم مجازاتی را در نظر می‌گیرند. روندی كه در مورد تجاوز عراق به كویت بلافاصله صورت گرفت و قطعنامه ٦٦٠ علیه عراق در سال ٩٠ به فاصله ٢٤ ساعت بعد از تجاوز عراق به كویت صادر شد. در مورد تجاوز عراق به ایران اما بعد از هفت ماه نخستین قطعنامه صادر شد و در آن قطعنامه تنها از تعبیر «وضعیت» (situation) برای شرایط به وجود آمده در مورد مناسبات ایران و عراق یاد شد و بحثی از تهدید امنیت به میان نیامد.

 

  چطور احراز می‌شود كه یك كشور به خاك كشوری دیگر تجاوز كرده است؟ آیا شاخص‌ها و معیارهای مشخصی برای این موضوع وجود دارد؟

معیارهای حقوقی در این زمینه وجود ندارد. منتها در رویه سازمان ملل و شورای امنیت قطعنامه‌های خیلی ساده‌تر از تجاوز عراق به خاك ایران را شورای امنیت به عنوان عمل تهدیدكننده صلح تلقی كرده است. مثلا در مورد اختلاف آرژانتین و انگلیس در سال ١٩٨٠ بر سر جزایر مالیویناس یا در مورد هایتی شورای امنیت وارد عمل شد. در بیشتر مواقع كه پنج عضو اصلی شورای امنیت با یكدیگر توافق دارند، ‌شورای امنیت قطعنامه صادر می‌كند. اما معیار حقوقی مشخصی در این زمینه وجود ندارد و این را در اختیار خود شورای امنیت گذاشته‌اند و شورای امنیت بر اساس رویه خودش این تصمیم را می‌گیرد. رویه شورای امنیت نیز سیاسی است. ما هیچ نهادی نداریم كه به شورای امنیت دستور بدهد و او را در مورد تخلفات احتمالی بازخواست كند.

 

 آیا خود این موضوع یك آسیب نیست؟

به هر حال ساختار سازمان ملل همین طور است و هر چقدر هم كه كشورها انتقاد بكنند، فعلا قابلیت تغییر ندارد.

 

  وقتی از وارد عمل شدن سازمان ملل سخن می‌گویید، دقیقا منظورتان چیست؟ مثلا در مورد قضیه ایران وقتی سازمان ملل قطعنامه می‌نویسد، ‌این قطعنامه به چه معناست؟

شورای امنیت برای خودش یك نهاد اجرایی نیست و یك ارگان دولتی یا فرادولتی با بازوی اجرایی نیست. تصمیماتش را از طریق دولت‌های عضو به اجرا می‌گذارد یعنی مثلا وقتی قطعنامه تحریم مثل مورد ایران صادر می‌كند، این كشورها هستند كه ایران را تحریم می‌كنند. در ابتدا قرار بود كه شورای امنیت ستاد نظامی در چارچوب فصل هفتم داشته باشد، اما این هیچ‌وقت شكل نگرفت، زیرا باید نیروهای عضو این نیرو را در اختیارش می‌گذاشتند كه عملی نشد. بنابراین وقتی شورای امنیت تصمیم می‌گیرد كه با دولتی برخورد شود، به اعضای خودش مراجعه می‌كند و از ایشان می‌خواهد كه اقدام كنند. برای مثال در مورد تجاوز عراق به كویت شورای امنیت تنها قطعنامه صادر و عراق را محكوم كرد و به دولت‌های عضو اجازه داد كه با امكاناتی كه دارند، جلوی عمل تجاوز را بگیرند. برای مثال عملیات توفان صحرا علیه عراق در نهایت با هدایت امریكا و كشورهای عضو صورت گرفت. سازمان ملل نیروهای حافظ صلح حداقلی دارد كه وقتی شرایط صلح برقرار می‌شود، برای اجرای آتش‌بس وارد عمل می‌شود. همین نیروها نیز از سوی دولت‌ها در اختیار سازمان ملل قرار می‌گیرد. بنابراین كار شورای امنیت تنها صدور قطعنامه است.

 

 انتقاد كشورهایی كه از سوی شورای امنیت محكوم می‌شوند، به سازمان ملل این است كه تصمیماتش سیاسی و سوگیرانه است. این انتقاد را تا چه اندازه وارد می‌دانید؟

كاملا موافق هستم. شورای امنیت یك نهاد سیاسی است كه تحت تاثیر منافع و ملاحظات سیاسی پنج عضو ثابت شورای امنیت تصمیم‌گیری و اقدام می‌كند.

 

 این شورا سابقه‌یی بیش از ٥٠ سال دارد و در ابتدای جنگ سرد تشكیل شد. الان نیم قرن از آن زمان گذشته و شرایط و مناسبات جهان دگرگون شده است. آیا حقوقدانان بین‌الملل به سازوكاری نیندیشیده‌اند كه متناسب با وضعیت فعلی باشد؟

ربطی به حقوقدانان ندارد. بحث سیاسی است. الان طرح‌های مختلفی درباره تغییر ساختار شورای امنیت ارایه شده است. مثلا بحث شده است كه تعداد اعضا از ١٥ به ٢٤ ارتقا پیدا بكند و تعداد این اعضا بین دو سال یا چهار سال عوض شود. حدودا شش طرح ارایه شد كه دو تای آنها خیلی مهم است كه در هر دو بحث شد كه تعداد اعضا از ١٥ به ٢٤ ارتقا پیدا كند. اما این مباحث قابلیت اجرایی ندارد، زیرا باید بین ٥ عضو دایم توافق بشود تا راه برای اصلاحات باز شود. ٥ عضو شورای امنیت نیز توافقی ندارند كه موقعیت خودشان را تضعیف دهند و ساختار را تغییر دهند. لذا در چارچوب این منشور و این ساختار جامعه جهانی در آینده نزدیك امیدی به تغییرات در ساختار نیست. انتقادها هست و همه می‌دانند كه باید تغییر صورت بگیرد، دبیران كل بحث از تغییر می‌كنند. كارها كارشناسی می‌شود، اما عملا كاری صورت نمی‌گیرد.

 

 نقشه جغرافیای بین‌الملل در حال تغییر است، شبیه همان وضعیتی كه بعد از جنگ‌های اول و دوم بین‌الملل صورت گرفت و در نتیجه سازمان ملل تشكیل شد. الان هم شاهد هستیم كه قدرت‌های نوظهور مثل روسیه و چین مدام نیرومند‌تر می‌شوند. به نظر می‌رسد طرحی كه ساموئل هانتینگتون تحت عنوان برخورد تمدن‌ها مطرح كرده بود، در حال تحقق است. به واقع چه چیز باید رخ دهد كه سازمان ملل به این نتیجه برسد كه ساختارش را تغییر دهد؟

موازنه قدرت باید تغییر كند. این ٥ عضو همچنان قدرتمندترین كشورهای جهان هستند: امریكا، روسیه، انگلیس، چین و فرانسه. این كشورها در حدی قدرت دارند كه به قدرت‌های دیگر و قدرت‌های نوظهور اجازه ندهند كه از حق وتو در شورای امنیت استفاده كند. هر چقدر هم بین خودشان اختلاف داشته باشند، این ساختار را به نفع خودشان می‌بینند و قدرتی فراتر از اینها تولید نشده كه بتواند در موازنه قدرت این شرایط را تغییر دهد. آنچه تغییر ایجاد می‌كند، ‌قدرت است وگرنه كلمات شیرینی كه حقوقدان‌ها می‌گویند، كاری از پیش نمی‌برد.

 

  تقریبا سه دهه از زمانی كه سازمان ملل قطعنامه علیه عراق صادر كرد، می‌گذرد. در این سه دهه چه اتفاقی افتاده است؟ آیا آن قطعنامه باعث شده است كه غرامتی به ایران پرداخت شود؟

نه خیر. هیچ اتفاقی نیفتاده است. زیرا از همان زمان قطعنامه ٥٩٨ مورد انتقاد ایران بود. به همین دلیل ایران در ابتدا با آن موافقت نكرد. اول عراق آن را پذیرفت و بعد از چند ماه ایران تحت شرایطی آن را قبول كرد. ایرادی كه ایران می‌گرفت درست بود زیرا می‌گفت عمل عراق باید محكوم و این كشور باید به عنوان متجاوز شناخته شود. در بندها ٦ و ١٠ گفتند كه بعدا به این مساله رسیدگی می‌شود و گروهی تشكیل می‌شود برای تعیین متجاوز و تعیین غرامت. ولی این موضوع هیچ‌وقت در هیچ قطعنامه‌یی در شورای امنیت مطرح نشد. فقط در یك بیانیه‌یی بعدا دبیركل به این موضوع اشاره كرد.

 

  امروز شاهدیم كه فراسوی مرزهای ملی گروه‌هایی سر بر آورده‌اند كه مرزهای ملی را نادیده می‌گیرند و با اقدامات تروریستی نه تنها حاكمیت‌های ملی را نقض می‌كنند كه حقوق بشر را به شیوه‌های مختلف نادیده می‌گیرند. آیا می‌توان گفت این گروه‌ها به شكلی حاصل همان ساختار جهانی است؟

به هر حال دولت‌ها توافق ندارند كه از حاكمیت خودشان عدول كنند و نهادی ایجاد شود كه فراسوی حاكمیت‌های ملی تصمیم بگیرد. این مستلزم آن است كه نگاه به مفهوم حاكمیت‌ها تغییر كند كه دست كم در وضعیت فعلی عملی نیست و امری یوتوپیایی است. ضمن آنكه این تغییر باز هم نمی‌تواند عدالت را بین همه كشورها برقرار كند. كشورها به لحاظ سطح توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خیلی متفاوت هستند و نمی‌توانند با هم توافق كنند. حتی اگر این ساختار هم نباشد باز هم دولت‌ها توافق نمی‌كنند كه یك نهاد فرا دولتی بالا سر دولت‌ها پدید آید. این نگاه به مفهوم حاكمیت اجازه نمی‌دهد كه ساختار جدیدی شكل بگیرد. به ظهور رسیدن نیروهای تروریستی باعث می‌شود كه در مقابلش نهادهای امنیتی و نظامی جهانی مثل ناتو قدرت بگیرد. خلئی كه الان وجود دارد كه شورای امنیت نمی‌تواند وظیفه ذاتی خود را عملی كند، باعث می‌شود كه نهادی مثل ناتو متولی امنیت جهان شود و هر جا تهدیدی علیه امنیت صورت می‌گیرد، اقدام كند. از افغانستان گرفته تا عراق، لیبی و... این ناتو  است كه قدرت می‌گیرد.

 

 شما از امكان‌ناپذیر بودن یك ائتلاف جهانی صحبت می‌كنید. كانت، فیلسوف آلمانی در قرن هجدهم از صلح پایدار سخن می‌گوید. آیا این فقط در حد یك رویاست؟

فعلا كه در حد یك رویاست. اتفاقا اگر آن عملی می‌شد، خوب بود. اما نقطه آغاز این ماجرا آن است كه كشورها همه دموكراتیك شوند و انتخابات آزاد برگزار شود. این را خیلی از كشورها نمی‌پذیرند. بنابراین پیشنهاد كانت تنها برای بخشی از جهان امكان‌پذیر است. شاید در آینده خیلی دور و در زمانی كه انسان‌ها همه به مقام عالی انسانی ارتقا پیدا كنند و انسانیت معنی واقعی پیدا بكند، امكان‌پذیر شود. الان در جامعه سرمایه‌داری همه‌چیز بر اساس رقابت است و هر كس قدرت بیشتری دارد، سهم بیشتری از امكانات و منابع دارد. نگاه كانتی واقعا ایده‌آل است و در شرایطی ارایه می‌شود كه پایه‌ها و مبانی‌اش وجود ندارد. نگاه كانت به همه كشورها این است كه كشورها از نظر فرهنگی و سطح رشد اقتصادی با هم برابرند و برای آنكه منافع پایداری را حفظ بكنند، ‌از جنگ دست بر می‌دارند و تولید اقتصادی و فرهنگی خود را افزایش می‌دهند.

 دنیا به واسطه گسترش رسانه‌های جمعی و رشد تكنولوژی هر روز كوچك‌تر می‌شود و تقسیم‌بندی دنیا دشوار می‌شود زیرا سرنوشت كشورها بیش از پیش به یكدیگر گره می‌خورد. امروز یك كشور نمی‌تواند بگوید كه من كاری به آنچه در آفریقا، ‌كره شمالی، چین یا اوكراین می‌گذرد، بی‌تفاوت است.

من هم نمی‌گویم كه می‌شود سرنوشت كشورها را جداگانه در نظر گرفت. اتفاقا بعضی جاها این مناسبات با وجود فشرده شدن، پیچیده شده است. الان در مسائل مربوط به خود كشورهای توسعه یافته اقدام عملی درستی صورت نمی‌گیرد، مثل پروتكل كیوتو درباره كاهش گازهای گلخانه‌یی و این كشورها حاضر نیستند سهم بیشتری بپردازند تا بتوانند به مساله‌یی كه مربوط به همه جای جهان است و مربوط به تغییر اقلیم است، كاری بكنند. یعنی نگاه به منافع ملی كوتاه‌مدت در چارچوب منطق سرمایه‌داری اجازه نمی‌دهد اقدامات در راستایی كه بتوان به آن خوشبین بود، صورت بگیرد.

 

 این روزها بحث دخالت بشردوستانه مطرح شده است و گفته می‌شود در كشورهایی كه حقوق بشر در آنها نقض می‌شود و از آن تخطی می‌شود، كشورهای دیگر می‌توانند با نادیده گرفتن حاكمیت ملی آن كشور، اقدام عملی كنند. مبنای این بحث چیست؟

مبنای این بحث به حقوق فطری و بخشی از آرمانگرایی در مناسبات بین‌الملل باز می‌گردد. گفته می‌شود كه در چارچوب مقررات فعلی شورای امنیت راهكار مشخصی برای مقابله با شرایطی كه امنیت انسان‌ها به خطر می‌افتد، ندارد. به عبارت دیگر حقوق بین‌الملل بیشتر دولت محور است و توجهش به این است كه مناسبات دولت‌ها بهتر تنظیم كند اما وقتی در داخل مرزهای داخلی یك كشور جنگ داخلی هست یا نیروهای مردمی سركوب می‌شود، حقوق بین‌الملل سنتی اجازه مداخله نمی‌دهد. به همین دلیل بحث مداخله بشردوستانه در تقابل با حقوق بین‌الملل سنتی است. به همین خاطر برای آنكه وجهه قانونی پیدا بكند، در چارچوب ساختار فعلی باید با مجوز شورای امنیت این اقدام صورت پذیرد چون شورای امنیت مسائل را سیاسی می‌بیند، با نیازهایی كه جامعه بین‌المللی برای حمایت از حقوق انسان‌ها دارد، در تعارض قرار می‌گیرد. به هر حال در میان این دو وضعیت گاهی عملیاتی از سوی كشورهای خاصی صورت می‌گیرد به بهانه حفظ جان انسان‌ها اما در واقع هیچ نهادی نمی‌تواند كشوری را مجبور به دخالت در كشور دیگر كند و مثلا بگوید كه تركیه باید در دفاع از كوبانی به داخل مرزهای سوریه نیرو ببرد. تنها به خاطر اینكه این اقدامات وجهه قانونی پیدا بكند، از وجهه انسان‌دوستانه بحث می‌شود.

 

 در عمل شاهدیم كه این موارد دخالت بشردوستانه كاملا گزینشی صورت می‌گیرد. مثلا اخیرا شاهد بودیم كه اسراییل با نقض صریح حقوق بشر به تخریب خانه‌های فلسطینیانی پرداخت كه مدعی می‌شد اعضایی از آنها در عملیات انتحاری شركت كرده‌اند اما دیدیم كه این نقض صریح حقوق بشر با واكنش صریح كشورهای شورای امنیت مواجه نشد. در حالی كه هواپیماهای بدون سرنشین امریكا به راحتی به خاك افغانستان وارد می‌شوند و مواضعی را كه مدعی می‌شوند از آن طالبان است، بمباران می‌كنند. همچنین است دخالت روسیه در اوكراین. این سیاست یك بام و دو هوا به چه جهت است؟

مساله پیچیده است. از یك سو حقوق بین‌الملل بی‌اندازه بر حاكمیت‌ها تكیه می‌كند. دریافت حاكمیت‌ها نیز آن است كه در چارچوب مشخص آن دولت اختیار كامل دارد و دیگران نباید در امورش دخالت كنند. این ساختار فعلی جامعه جهانی است. از سوی دیگر برخی ضرورت‌ها ایجاب می‌كند كه حتما این مرزهای سنتی در هم شكسته شوند و این قالب‌های قراردادی سنتی به خاطر كمك به انسان‌ها در هم شكسته شود. در این میان رویه‌هایی مثل مداخله بشردوستانه شكل می‌گیرد. مثل بحث مسوولیت برای حمایت (responsibility to protect) كه از سال ٢٠٠٥ در اجلاس سران سندش را سازمان ملل بیرون داد و مدعی شد كه حاكمیت فقط اعمال اقتدار نیست بلكه مسوولیت نیز هست. منتها به این امر سازگار حقوقی قوی دادن امكان‌پذیر نیست و باید به صورت یك كنوانسیون سراسری دربیاید. به اضافه اینكه نیروهایی كه این مسوولیت برای حمایت را اجرا می‌كنند، باید نیروهایی باشند كه جامه جهانی بی‌طرفی آنها را بپذیرد. ضمن آنكه این اقدام بودجه و امكانات می‌خواهد یعنی باز هم امكان آن نیست.

در هر صورت اجرایی شدن این ایده‌ها باید توسط دولت‌هایی صورت بگیرد كه عملا این امكان و قدرت را دارند. این كشورها نیز گزینشی عمل می‌كنند. مثلا در منطقه ما چرا كشورهای اسلامی نمی‌توانند یك نیروی اسلامی درست كنند كه در كشورهای اسلامی اگر نقض حقوق بشر علیه شهروندان‌شان صورت گرفت، ‌كاری انجام دهند؟ بنابراین هر چقدر هم انتقاد كنیم، آنچه واقعیت دارد این است كه امریكا و متحدانش هستند كه از قدرت مالی و لجستیكی كافی برخوردارند كه می‌توانند به تشخیص خودشان وارد عمل شوند.

 

  والرشتاین اخیرا به ایران آمد. او سال‌هاست كه از افول قدرت امریكا و تغییر نقشه بین‌الملل صحبت می‌كند. این وضعیت در مقایسه با شرایط جنگ ایران و عراق بسیار تغییر كرده ضمن آنكه عرصه واقعی بین‌المللی نیز بسیار پرتنش شده است، بر خلاف تصوری كه همگان از قرن بیست و یكم داشتند و فكر می‌كردند كه در این قرن عقلانیت بیشتر می‌شود. امروز حتی روند تحولات به‌شدت نگران‌كننده است و گفته می‌شود كه شرایط فعلی آبستن یك تغییر بزرگ است. پیش‌بینی شما در كوتاه‌مدت و میان‌مدت به چه صورت است؟ آیا پیش‌بینی والرشتاین مبنی بر افول قدرت امریكا و سر برآوردن قدرت‌های منطقه‌یی را می‌پذیرید؟

این ارزیابی‌ها بیشتر در حوزه سیاسی صورت می‌گیرد و حقوق صلاحیت آن را ندارد كه در این حوزه‌ها اظهارنظر قطعی كند. آنچه اتفاق می‌افتد آن است كه خود سازمان ملل هم مثلا در سندی كه در سال ٢٠٠٠ منتشر و بعدا شورای امنیت قطعنامه ١٩٦٦ را بر اساس نظر كارشناسی مجمع عمومی تنظیم كرد، پیش‌بینی‌هایی داشته و گفته است كه سازمان ملل باید از فرهنگ عكس‌العملی به فرهنگ پیشگیری حركت كند. یعنی باید اقداماتی را انجام دهد كه این همه جنگ و خشونت در جهان صورت نگیرد كه بعدا سازمان ملل واكنش نشان دهد. در این بحث عمدتا بر ساختار غیردموكراتیك بخشی از حكومت‌ها در دنیا تاكید شده است و اینكه در این كشورها آزادی و دیالوگ بین گروه‌ها وجود ندارد. به عبارت دیگر ایشان مشكل را به ساختار حكومت‌های جهان سومی مرتبط دانستند كه بیشتر در آنها این اتفاقات رخ می‌دهد. در كشورهایی كه دموكراسی وجود دارد، به این صورت مردم برای رسیدن به قدرت یا تغییر قدرت به خشونت متوسل نمی‌شوند. به هر حال دنیا رشد نامتوازنی دارد، بخشی جاها فرهنگ خاصی دارند كه می‌كوشند آن را از طریق رسانه‌ها سراسری كنند اما با مقاومت دیگر كشورها مواجه می‌شوند و این امر را نمی‌پذیرند. بنابراین در شرایط بسیارپیچیده‌یی به سر می‌بریم.

 

  نظر خودتان چیست؟ آیا امیدی به آینده دارید؟

البته شرایط را خیلی سخت می‌بینم. مشكل اصلی این است كه جامعه سرمایه‌داری دستاوردهای مثبتی در زمینه‌هایی داشته است اما برای همه مشكلات جهان نه راه‌حل دارد و نه طرحی. نیروهایی هم كه خودشان را رقیب می‌دانند، طرحی ندارند كه راه‌حل تلقی شود. فرض كنید چینی‌ها یا روسیه راه‌حلی برای حل مشكلات جهان ندارند كه چگونه می‌شود تمام انسان‌ها را در جهان سعادتمند كرد و چگونه توسعه پایدار متوازن در جهان رخ دهد و همبستگی بین‌المللی شكل بگیرد، به نحوی كه كشورهایی كه امكانات دارند، امكانات را به كشورهای دیگر منتقل كنند. در گذشته هم در این زمینه بحث‌های زیادی وجود داشته است اما در كل ذات انسان به قدرت گرایش دارد بنابراین به نظر من باید به لحاظ فرهنگی در تمام جهان یك انقلاب فرهنگی رخ دهد كه آن هم مشكل است زیرا همه آماده پذیرش منطق یك انقلابی را كه یك بخش از دنیا راه بیندازد، ندارند.

 بنابراین این بحث تا زمانی كه ما به حد تكامل‌یافته‌یی از انسانیت برسیم، ‌ادامه خواهد داشت. این وضعیت خیلی ایده‌آل است اما عملا این وضعیت همچنان ادامه دارد. ممكن است كه قدرت امریكا افول كرده باشد ‌اما قدرت‌های جانشینی كه بتوانند انسانی‌تر، مسوولانه‌تر و عقلانی‌تر از این كشور عمل بكنند و این قدرت را داشته باشند كه ایده‌های انسانی را فراگیر سازند، فعلا ظهور نكرده است. راه‌حل می‌توانست در همگرایی حداكثری كشورهای منطقه باشد. مثلا ما در منطقه خودمان با تركیه، عراق، عربستان و پاكستان یك ائتلاف تشكیل دهیم و حداقل توافق‌ها را برای همگرایی داشته باشند و انرژی یكدیگر را برای مقابله و رقابت نگیرند. اما متاسفانه این نهادهای منطقه‌یی هم در كشورهایی كه مشكلات وجود دارد، رشد نمی‌كنند. الان اتحادیه اروپا مدل خوبی برای خود اروپاست. الان همگرایی و حقوق شهروندی در اروپا تقویت می‌شود. همبستگی انسانی تقویت می‌شود و به تدریج هویت اروپایی جایگزین هویت‌های شخصی كشورها می‌شود كه می‌توانستند به صورت منفی عمل كنند. باید امیدوار بود اما نشانه‌های زیادی از این امیدواری نمی‌بینم. صرف اینكه اینترنت پیشرفت می‌كند و تكنولوژی قدرتمند می‌شود، چاره‌ساز نیست. تا زمانی كه نگاه انسان‌ها به هم انسانی نشود، این پیشرفت‌های فنی ابزاری خواهد بود كه محرومیت‌ها را افزایش دهد و شكاف‌ها را عمیق‌تر كند.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: