شاپور رواسانی :عدالت خواهی در تاریخ ما یک حقیقت است

شاپور رواسانی در گفت‌وگو با مهر: عدالت خواهی در تاریخ ما یک حقیقت است/ چشم به متفکران خارجی ندوزیم شاپور رواسانی شناسهٔ خبر: 3025322 - شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۲ دین و اندیشه > اندیشمندان شاپور رواسانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفت:عدالت‌خواهی درجامعه ما یک حقیقت تاریخی است.برای نظریه پردازی درباره تاریخ مبارزات عدالتخواهانه در جامعه خودمان نباید چشم به متفکران خارجی بدوزیم. به گزارش خبرنگار مهر، شاپور رواسانی، دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هانوفر گرفته و از ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۸ در دانشگاه اولدنبورگ درس اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال رشد را ارائه کرده ‌است. از جمله آثار رواسانی در زمینه جامعه ‌شناسی و مردم‌شناسی می‌توان به «مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی»، «دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایه‌داری»، «نادرستی فرضیه‌های نژادی»، «زمینه‌های اجتماعی هویت ملی» و «مفهوم اسلامیت و ایرانیت» اشاره کرد. پروفسور رواسانی اگر چه استاد بازنشسته دانشگاه اولدنبورگ و ساکن ایران است اما همچنان برای تدریس در دانشگاه‌های آلمان دعوت می‌شود. رواسانی این روزها، مشغول انتشار پی در پی مجلدات مجموعه «نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران» است؛ اثری که تاریخ را از دریچه جامعه دیده است. به بهانه اطلاع از روند نگارش و انتشار این کتاب که تاکنون پنج جلد آن توسط انتشارات چاپخش در دسترس خوانندگان قرار گرفته، مصاحبه‌ای با این استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه اولدنبورگ، ترتیب داده‌ایم که در ادامه خواهید خواند؛ *وقتی از قیام‌های ایرانی دوران خلافت اموی و عباسی سخن گفته می‌شود، عمدتاً بر وجه ناسیونالیستی و نیز دینی آنها – اعم از دین‌‌های نوپدید التقاطی یا بازگشت به دین زرتشت تکیه می‌شود، اما شما بر مبنای آثار پیشین خود و از جمله «اتحادیه مردم شرق» و «نادرستی فرضیه‌های نژادی آریا، سامی و ترک» که نظریات پان‌ایرانیستی را زیر سوال برده‌اید و یک فرضیه تازه دارید که انگیزه اصلی همه این قیام‌ها را در برمی‌گیرد و آن عدالت‌خواهانه بودن است. درباره این فرضیه بگویید و اینکه داده‌های تاریخی موجود چقدر این فرضیه را تقویت می‌کنند؟ با بررسی دقیق و علمی اسناد و گزارش‌های تاریخی می‌توان نشان داد و اثبات کرد که موضوع اساسی در تاریخ اجتماعی ایران از دوران باستان و اسلامی تاکنون جنگ طبقاتی ناشی از سلطه نظام طبقاتی است که در یک طرف اقلیت ثروتمند و حاکم (طبقه حاکم) و در طرف دیگر اکثریت محروم فقیر و غارت‌زده قرار داشته و دارند که در دوران صلح قربانی مطامع سودجویانه طبقه حاکم (شاهان، خلفاء، درباریان، مالکین بزرگ و ...) بوده و در جنگ‌هایی که بر اثر رقابت میان طبقات حاکم صورت گرفته و می‌گیرد، قربانی می‌شدند و می‌شوند. در بسیاری موارد هم طبقات حاکم با فریب توده‌های مردم، محرومین را با محرومین سرکوب می‌نمایند. با توجه به این نکات می‌توان گفت که سلاطین دوران باستان ایران، خلفاء دوران اسلامی و طبقات حاکم و سلاطین ایران در دوره‌های تاریخی جنایت کاران تاریخ اند. بزرگ‌ترین شخصیت مردمی قابل احترام در دوران هخامنشی گئومات مُغ است که علیه طبقه حاکم قیام کرد. هرودُت درباره گئومات می‌نویسد: "این مُغ کسانی به تمام نقاط امپراطوری فرستاد و اعلام کرد مدت سه سال از انجام خدمات نظام و پرداخت مالیات معاف اند و این فرمان را به محض اینکه حکومت را بدست گرفت صادر کرد." گئومات به این ترتیب تلاش نمود به غارت‌گری طبقه حاکم پایان دهد و محرومین جامعه را از فقر و ستم طبقاتی رهایی بخشد، اما داریوش هخامنشی با یاری چهار تن ار یارانش گئومات را چنانکه خود یادآور می‌گردد به قتل رساند تا در خدمت طبقه حاکم به سلطنت برسد. داریوش در کتیبه یادآور می‌گردد: "زمین‌ها و رمه‌ها را به سپاهیان بازگرداندم، بردگان و خانه‌ها را که گئومات از سپاهیان گرفته بود و آن‌گاه با تعداد کمی از مردان، گئومات مُغ را کشتم." داریوش با این قتل اموال مردم محروم را مجدداً در اختیار طبقه حاکم قرار داد تا مظالم طبقاتی و غارتگری ادامه یابد. حال باید پرسید کدامیک از این دو قابل احترام اند؛ گئومات در خدمت طبقه محروم و یا داریوش در خدمت طبقه حاکم؟ در دوران ساسانی هم شخصیت قابل احترامی که در جهت منافع طبقات محروم تلاش نمود و به فرمان خسرو ساسانی به طرز فجیعی کشته شد، مزدک است. ابن بطریق درباره افکار و اقدامات این مرد بزرگ تاریخ اجتماعی ایران می‌نویسد: "اموال فقرا را از دولتمندان گرفته از توانگران به تهیدستان بدهیم و از هر کس که مال و خدمه و امتعه زیادی داشته باشد گرفته، بین او و غیر او مساوات کنیم تا آن که احدی را بر دیگری امتیاز نماند." آیا اقدامات مزدک در جهت رهایی اکثریت مردم از فقر قابل احترام و ستایش نیست؟ گئومات و مزدک با توجه به ساختار جامعه با آگاهی و با شناخت ساختار حکومت و طبقه حاکم در جهت رهایی طبقه محروم از مظالم طبقاتی تلاش و با اقدامات و تعالیم خود از طبقه محروم دفاع کردند اگر امروزه کسی در جامعه ما در جهت اقدامات این مردان بزرگ تاریخ ایران، علیه مظالم طبقاتی اقدامی کند و خواستار استقرار عدالت باشد، آیا از مارکس و یا نویسندگان شوروی الهام گرفته است؟ چرا به محتوای پر ارزش و آموزنده تاریخ مبارزات عدالتخواهانه در جامعه خودمان توجه نمی‌کنیم و برای نظریه‌پردازی چشم به متفکران خارجی دوخته‌ایم؟ کما اینکه در دوران اسلامی هم با مردان بزرگی مانند برقعی، رهبر قیام بردگان و دهقانان و بابک که به اتکاء تعالیم اسلام علیه مظالم طبقه حاکم قیام کردند و کشته شدند سرو کار داریم. این نکات به این سبب یادآوری می‌گردد که نشان داده شود مبارزه طبقات محرومین علیه طبقات حاکم دارای سابقه‌ای تاریخی‌ست. عدالت‌خواهی در جامعه طبقانی ما یک فرضیه نیست، یک حقیقت تاریخی است. داده‌های تاریخی هم ادامه مبارزه طبقاتی با هدف استقرار عدالت اجتماعی و پایان دادن به مظالم طبقاتی در جامعه ما را تأیید می‌نمایند. بخشی از این داده‌ها در کتاب نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران ذکر شده‌اند؛ جلد اول؛ قیام گئومات و مزدک. جلد دوم؛ قیام به‌آفرید، عمار بن یزید المهری، هاشم بن حکیم و بابک خرم‌دین. جلد سوم؛ قیام بردگان به رهبری علی بن محمد برقعی و جنبش مومنان. جلد چهارم؛ قیام سربداران در دوران مغول، جلد پنجم؛ قیام مردم گیلان و تبریز در دوران صفوی. حال باید دید که آیا این داده‌های تاریخی برای اثبات وجود حرکت و جنبش طبقاتی عدالت‌خواهانه در جامعه ایران کافی نیست؟ تکرار می‌کنم عدالت‌خواهی در جامعه ما فرضیه نیست بلکه حقیقت تاریخی است و در اثبات این حقیقت تاریخی بررسی تاریخ مبارزات طبقاتی عدالت‌خواهانه در ایران ادامه دارد. *شما سنت تاریخ‌نویسی بر مبنای وقایع‌نگاری درباری را نقد کرده‌اید، اما برخلاف نظریه‌پردازانی که متن تاریخ و سنت تاریخ‌نویسی را به‌عنوان محصول اندیشه یا امتناع اندیشه مورد نقد قرار داده‌اند، به مردم بازمی‌گردید و اینکه این منابع درباره طبقات فرودست چه دیدگاهی داشته‌اند. از مشکلات این نوع تحلیل، که استخراج آنتی‌تز تاریخ‌نگاری مردمی از درون تز تاریخ‌نویسی حکومتی است، بگویید. تاریخ‌نگاری مردمی یعنی کشف و بیان حقایق اجتماعی. بررسی ساختار جامعه مورد از نظر طبقاتی و مسائل ناشی از آن امر دشواری است که انجام آن مشروط به شرایطی است: نخست آنکه مورخ خود را از مردم دانسته و در خدمت طبقات محروم خواستار استقرار عدالت اجتماعی با رفع سلطه طبقه حاکم باشد و از فدا شدن در این راه نترسد و عقب‌نشینی نکند. چنین محققی باید مخالف نژادپرستی، ناسیونالیسم و تعصبات فرقه‌ای، دینی و مذهبی نیز باشد. نکته مهم دیگر؛ آشنایی محقق با ایدئولوژی‌ها و نظریات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ادیان و مذاهب است تا بتواند درباره متونی که بررسی می‌کند نظری داشته باشد. همچنین به کار بردن دقت علمی در بررسی متون، مقایسه آنها و شناخت وابستگی‌های طبقاتی و تفکر راویان و نویسندگان کتب و روایات از جمله واجبات یک بررسی علمی است. متأسفانه در بسیاری از متون تاریخی و روایات با جانب‌داری مورخین و راویان از سلاطین، خلفاء، ثروتمندان و حاکمان و دشنام‌گویی و نسبت دادن انواع زشتی‌های اخلاقی به رهبران قیام‌های مردمی سروکار داریم؛ در بسیاری از متون با رونویسی بدون ذکر مأخذ از روایات قبلی مواجه می‌شویم و... به این سبب مقایسه متون امری ضروری است. *در مواجهه انتقادی با سنت تاریخ‌نویسی درباری و در شرایط محدودیت منابع، شما روی آورده‌اید به منابع مستشرقین شوروی. این منابع عمدتاً حول تفسیرهای ارتدوکسی از مارکسیسم شکل گرفته‌اند که تاریخ ایران را در چارچوب نظریه «استبداد شرقی» و «تولید محقر آسیایی» تحلیل می‌کند. شما چقدر به آراء ایران‌شناسان شوروی وفادار بوده‌اید و چقدر منتقد؟ ببینید؛ من در مجموعه تحقیقات و تحریراتم علاقه و وابستگی خاصی با مورخین شوروی نداشته و ندارم، اما در مواردی هم مطالبی را که به نظر مستند و مستدل می‌رسید از آنان نقل قول کرده‌ام. البته در آثار باستان‌شناسان شوروی درباره ایران نکات ضعف فراوانی را می‌توان نشان داد. به عنوان مثال رجوع کنید به: خنجی، محمدعلی؛ رساله در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریه دیاکونوف، تهران ١٣٥٩. همچنین بکار بردن مفاهیم "فئودالیسم" و "شیوه تولید آسیایی در مورد ساختار زمین‌داری در ایران دوران باستان و اسلامی نادرست است و من به این نکات در آثارم اشاره کرده‌ام. مفهوم طبقه نیز برای اولین بار از جانب محققین شوروی بکار نرفته. دقت کنید که در تعریف طبقه در ایران باید نکاتی را در نظر گرفت که برای نویسندگان شوروی مطرح نبوده است (وابستگی‌های خانوادگی و فامیلی در تشکیل طبقه حاکم) و در این مورد مراجعه شود به: رواسانی، شاپور؛ در یک جامعه مستعمراتی طبقه چیست؟، در کتاب مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی، تهران ١٣٨٦، ص ٦٤ـ ٤٩. دیگر اینکه ساختار طبقاتی در دوران باستان و اسلامی هنوز مورد بررسی قرار نگرفته تا نامگذاری شود و آثار محققین شوروی هم در این زمینه از کلیات تجاوز نمی‌کند. *بازگردیم به موضوع مذهب که در قیام‌های مختلف مردمی موضوع ایراد اتهام بوده است. در مواجهه با مذهب در تاریخ ایران با دو جریان روبروییم؛ حکومت مدعی دین و قیام‌های با انگیزه دینی. به عنوان مثال شما در جلدهای مختلف کتاب در عین حال که به قیامهای دینی مسلمان مثل جنبش مومنان و سربداران پرداخته‌اید، از روبنای دینی حکومت‌های ستمگر مثل صفویه یا ادواری از ایلخانان پرده برداشته‌اید. اما در جلد پنجم، ذیل عنوان توضیح ضروری، به دو پدیده اجتماعی وراثت و عدالت در تاریخ ایران پیش و پس از اسلام اشاره کرده‌اید که طی قرون گذشته در ایران طبقات حاکم برای حفظ قدرت و ادامه سلطنت از اصل وراثت جانب‌داری می‌کردند اما طبقات محروم برای احقاق حقوق طبقاتی خود خواستار استقرار و اجرای عدالت بوده‌اند.» در ادامه اشاره کرده‌‌‌اید به تشیع در ایران و اینکه «در مذهب تشیع اصل وراثت و عدالت با هم تلفیق شده و یک وحدت را می‌سازند»، اما صفویه را ناقض این وحدت می‌دانید. درباره این فرضیه بیشتر توضیح دهید. در مورد تلفیق مفاهیم وراثت و عدالت در شیعه آیت‌الله سید محمدباقر صدر می‌نویسد: "ایمان به مهدی(عج) عامل نیرو بخشی است که در نتیجه بازکردن روزنه امید دنیای عدل و داد آینده، حس مقاومت و جنبشی را بوجود آورد و از خاموش شدن مشعل انتقام در سینه مظلومان جلوگیری می‌کند. (رک: صدر، آیت الله سید محمدباقر؛ ایمان، ظهور مهدی(ع) ایمان به نابودی ستم، ترجمه سیداحمد علم‌الهدی، اطلاعات ٩ خرداد ١٣٦١) و "همین‌که قائم قیام کند ثروت را مساوی تقسیم می‌کند و عدالت را بین توده مردم اجراء می‌کند" (رک: رودسری، حسین؛ توحیدی، علی‌عباس؛ مجموعه ٢١٨٦ پرسش و پاسخ و تست پیرامون شناخت اسلام برای کلاسهای عقیدتی، تهران ١٣٦١، ص ٢٩٢). با توجه به آنچه که گفته شد می‌توان دریافت که اصل عدالت با وراثت در شیعه تلفیق شده و یک وحدت را می‌سازد، مدارک تاریخی که در جلد پنجم نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران ـ دوره صفویه ارائه شده‌اند بطور صریح و روشن فساد شاهان صفوی و مظالم طبقاتی آنان را نشان می‌دهند و لذا می‌توان گفت که رفتار سلاطین صفوی ـ با وجود همه ادعاها در تضاد با تشیع بود (به‌طور مثال شکار جرگه و مجالس فساد) متأسفانه استفاده ابزاری از دین و مذهب برای فریب توده‌ها در جامعه ما دارای سابقه‌ای طولانی است. بررسی‌ها اثبات می‌کنند که اصل عدالت، اساس مذهب شیعه است چنان‌که در اصول مذهب شیعه، عدل پس از توحید، اما قبل از نبوت ذکر می‌گردد و این بدان معناست اگر کسی به عدالت اعتقاد نداشته و به آن عمل نکند شیعه نیست. با توجه به این نکات می‌توان گفت در یک جامعه که خود را شیعه می‌داند و می‌خواند، باید عدالت و مساوات طبقاتی اجرا گردد و نه یک اقلیت حاکم ثروتمند در یک طرف و اکثریت محروم فقیر در طرف دیگر قرار گیرند. در این جوامع برای آنکه به حقوق اکثریت مردم محروم تجاوز نشود باید میزان مکنت افراد و چگونگی به دست آوردن آن را از مردم پنهان ننمود تا جامعه بتواند بر رفتار و روابط افراد نظارت نموده و مانع سرقت اموال جامعه گردد. *در تحلیل تاریخی دوره مغولان عمدتاً از خاندان‌های ذی‌نفوذ و دیوانسالاران ایرانی به‌عنوان کسانی که مغولان را مسلمان و متمدن کردند، یاد می‌شود. شما اما آنان را به عنوان فئودال‌های ایرانی طبقه حاکمه معرفی کرده‌اید که در روایت خود از تاریخ هم شورش مردم فرودست روستایی را به عنوان دزدان و راهزنان تحریف کرده‌اند. آیا این نگرش یک‌سویه و منفی‌بینانه نیست؟ به عنوان مثال؛ حضور پرقدرت دیوانسالاران ایرانی با تکیه بر دانش شخصی خود - و نه نفوذ طبقات فئوالی و اشرافی مانند کشورهای اروپایی در اواخر قرون وسطی و قرون جدید - در حکومت‌های محلی و امپراطوری‌های ایرانی، ترک، ترکمان و مغول نمی‌تواند یک مزیت در تحلیل اجتماعی تاریخ ما باشد؟ باید پذیرفت که قبول ظاهری اسلام با مسلمان شدن یعنی قبول و اجراء احکام اسلام در همه زمینه‌ها من‌جمله عدالت فرق اساسی دارد. شاهان مغول و وزراء و همکاران و خادمان ایرانی آنان با تظاهر به اسلام و مسلمان شدن به مظالم و جنایات طبقاتی ادامه دادند لذا نمی‌توان کسانی را که به حقوق انسانی و اجتماعی اکثریت مردم محروم و زحمتکش تجاوز می‌کنند مسلمان دانست. اما چنین نگرشی یک رویه فکری نیست بلکه دفاع از تعالیم عالیه اسلام درباره عدالت و حقوق محرومین و مظلومین است. در بررسی تاریخ طبقات اجتماعی ایران باید به این نکته توجه نمود که آیا با تغییر مالکان زمین، ساختار اجتماعی و طبقاتی در این زمینه نیز تغییر نموده؟ بررسی‌ها نشان می‌دهند که در جامعه ایران با تغییر شاهان و سلسله‌های سلطنتی و حتی حکام، مالکان زمین‌ها تغییر نموده‌اند اما نظام و ساختار زمین‌داری بر اساس ارباب ـ رعیت، تغییری نیافته است. فقط افرادی جانشین افراد دیگر شده‌اند که این امر تا دوران مشروطه ادامه داشت. در تاریخ ایران مثال‌های فراوانی وجود دارد که افرادی توانسته‌اند با انجام خدمات در جهت منافع طبقه حاکم و نظام حاکم با کسب قدرت در سازمان دولت ثروتمند و مالک شوند اما ساختار زمین‌داری تغییر نکرده است. نظام‌الملک‌ها و رشیدالدین فضل‌الله‌ها و نظایر آنان به‌علت خدمت‌گزاری به طبقه حاکم و سلطان زمان صاحب ثروت و مکنت و زمین شده‌اند. در دوره معاصر ایران نیز می‌توان افرادی را نشان داد که در خدمت طبقه حاکم و با حمایت طبقه حاکم ثروتمند و مالک زمین شده‌اند، اما نظام بهره‌کشی از دهقانان تغییر نکرده است. بررسی‌ها نشان می‌دهند که ساختارهای اجتماعی ـ اقتصادی، طبقاتی ایران دیرپا بودند و با تغییر سلطنت‌ها و حکومت‌ها ساختار اصلی و اساسی زمین‌داری تغییری نیافته‌اند. *مجموعه پژوهش‌های شما در حوزه تاریخ نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه ایران را می‌توان تحت عنوان «تاریخ اجتماعی» ارزیابی کرد. در این راستا شما از آراء دکتر شریعتی به‌عنوان کسی که تاریخ ایران و اسلام را با نگرش جامعه‌شناختی و با تکیه بر نقد روحانیت و گرایشات غیرعدالت‌خواهانه از مذهب بررسی کرده، در مقدمه جلد پنجم بهره برده‌اید. به نظر خودتان اگر قرار باشد این نگرش متفاوت در قالب «جامعه‌شناسی تاریخی» بسط یابد، چه زیربنای نظری لازم است؟ و آیا این نگرش انتقادی متهم به ایدئولوژی‌زدگی نخواهد بود؟ نظریات مرحوم دکتر شریعتی درباره تاریخ ایران و اسلام با گرایشات عدالت‌خواهانه با ارزش و مهم هستند. به نظرم برای اینکه این نظریه در قالب جامعه‌شناسی نیز بسط یابد، باید اصل عدالت را در زمینه‌های فرهنگی سیاسی و اقتصادی با نفی سلطه اقلیت بر همه‌ این زمینه‌ها پذیرفت. پذیرش این نگرش علمی در جامعه ما ایدئولوژی‌زدگی نیست بلکه حقایق اجتماعی و تاریخی در جامعه ماست که نمی‌توان منکر آن شد. درباره جلد‌های آتی کتاب توضیح مختصری بدهید؛ به طور کلی چند جلد خواهد بود و با چه موضوعاتی؟ کار جلد ششم کتاب درباره امتیاز تنباکو پایان یافته است. اگر خداوند متعال عمر و سلامتی عطا فرماید، امیدوارم بتوانم کار بررسی تاریخ ایران را تا دوران معاصر ادامه دهم.

 چشم به متفکران خارجی ندوزیم

 

شاپور رواسانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفت:عدالت‌خواهی درجامعه ما یک حقیقت تاریخی است.برای نظریه پردازی درباره تاریخ مبارزات عدالتخواهانه در جامعه خودمان نباید چشم به متفکران خارجی بدوزیم.

شاپور رواسانی، دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هانوفر گرفته و از ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۸ در دانشگاه اولدنبورگ درس اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال رشد را ارائه کرده ‌است. از جمله آثار رواسانی در زمینه جامعه ‌شناسی و مردم‌شناسی می‌توان به «مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی»، «دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعمار سرمایه‌داری»، «نادرستی فرضیه‌های نژادی»، «زمینه‌های اجتماعی هویت ملی» و «مفهوم اسلامیت و ایرانیت» اشاره کرد. پروفسور رواسانی اگر چه استاد بازنشسته دانشگاه اولدنبورگ و ساکن ایران است اما همچنان برای تدریس در دانشگاه‌های آلمان دعوت می‌شود.

رواسانی این روزها، مشغول انتشار پی در پی مجلدات مجموعه «نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران» است؛ اثری که تاریخ را از دریچه جامعه دیده است. به بهانه اطلاع از روند نگارش و انتشار این کتاب که تاکنون پنج جلد آن توسط انتشارات چاپخش در دسترس خوانندگان قرار گرفته، مصاحبه‌ای با این استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه اولدنبورگ، ترتیب داده‌ایم که در ادامه خواهید خواند؛

*وقتی از قیام‌های ایرانی دوران خلافت اموی و عباسی سخن گفته می‌شود، عمدتاً بر وجه ناسیونالیستی و نیز دینی آنها – اعم از دین‌‌های نوپدید التقاطی یا بازگشت به دین زرتشت تکیه می‌شود، اما شما بر مبنای آثار پیشین خود و از جمله «اتحادیه مردم شرق» و «نادرستی فرضیه‌های نژادی آریا، سامی و ترک» که نظریات پان‌ایرانیستی را زیر سوال برده‌اید و یک فرضیه تازه دارید که انگیزه اصلی همه این قیام‌ها را در برمی‌گیرد و آن عدالت‌خواهانه بودن است. درباره این فرضیه بگویید و اینکه داده‌های تاریخی موجود چقدر این فرضیه را تقویت می‌کنند؟

با بررسی دقیق و علمی اسناد و گزارش‌های تاریخی می‌توان نشان داد و اثبات کرد که موضوع اساسی در تاریخ اجتماعی ایران از دوران باستان و اسلامی تاکنون جنگ طبقاتی ناشی از سلطه نظام طبقاتی است که در یک طرف اقلیت ثروتمند و حاکم (طبقه حاکم) و در طرف دیگر اکثریت محروم فقیر و غارت‌زده قرار داشته و دارند که در دوران صلح قربانی مطامع سودجویانه طبقه حاکم (شاهان، خلفاء، درباریان، مالکین بزرگ و ...) بوده و در جنگ‌هایی که بر اثر رقابت میان طبقات حاکم صورت گرفته و می‌گیرد، قربانی می‌شدند و می‌شوند. در بسیاری موارد هم طبقات حاکم با فریب توده‌های مردم، محرومین را با محرومین سرکوب می‌نمایند. با توجه به این نکات می‌توان گفت که سلاطین دوران باستان ایران، خلفاء دوران اسلامی و طبقات حاکم و سلاطین ایران در دوره‌های تاریخی جنایت کاران تاریخ اند.

بزرگ‌ترین شخصیت مردمی قابل احترام در دوران هخامنشی گئومات مُغ است که علیه طبقه حاکم قیام کرد. هرودُت درباره گئومات می‌نویسد: "این مُغ کسانی به تمام نقاط امپراطوری فرستاد و اعلام کرد مدت سه سال از انجام خدمات نظام و پرداخت مالیات معاف اند و این فرمان را به محض اینکه حکومت را بدست گرفت صادر کرد."

گئومات به این ترتیب تلاش نمود به غارت‌گری طبقه حاکم پایان دهد و محرومین جامعه را از فقر و ستم طبقاتی رهایی بخشد، اما داریوش هخامنشی با یاری چهار تن ار یارانش گئومات را چنانکه خود یادآور می‌گردد به قتل رساند تا در خدمت طبقه حاکم به سلطنت برسد. داریوش در کتیبه یادآور می‌گردد: "زمین‌ها و رمه‌ها را به سپاهیان بازگرداندم، بردگان و خانه‌ها را که گئومات از سپاهیان گرفته بود و آن‌گاه با تعداد کمی از مردان، گئومات مُغ را کشتم." داریوش با این قتل اموال مردم محروم را مجدداً در اختیار طبقه حاکم قرار داد تا مظالم طبقاتی و غارتگری ادامه یابد. حال باید پرسید کدامیک از این دو قابل احترام اند؛ گئومات در خدمت طبقه محروم و یا داریوش در خدمت طبقه حاکم؟

در دوران ساسانی هم شخصیت قابل احترامی که در جهت منافع طبقات محروم تلاش نمود و به فرمان خسرو ساسانی به طرز فجیعی کشته شد، مزدک است. ابن بطریق درباره افکار و اقدامات این مرد بزرگ تاریخ اجتماعی ایران می‌نویسد: "اموال فقرا را از دولتمندان گرفته از توانگران به تهیدستان بدهیم و از هر کس که مال و خدمه و امتعه زیادی داشته باشد گرفته، بین او و غیر او مساوات کنیم تا آن که احدی را بر دیگری امتیاز نماند." آیا اقدامات مزدک در جهت رهایی اکثریت مردم از فقر قابل احترام و ستایش نیست؟

گئومات و مزدک با توجه به ساختار جامعه با آگاهی و با شناخت ساختار حکومت و طبقه حاکم در جهت رهایی طبقه محروم از مظالم طبقاتی تلاش و با اقدامات و تعالیم خود از طبقه محروم دفاع کردند اگر امروزه کسی در جامعه ما در جهت اقدامات این مردان بزرگ تاریخ ایران، علیه مظالم طبقاتی اقدامی کند و خواستار استقرار عدالت باشد، آیا از مارکس و یا نویسندگان شوروی الهام گرفته است؟ چرا به محتوای پر ارزش و آموزنده تاریخ مبارزات عدالتخواهانه در جامعه خودمان توجه نمی‌کنیم و برای نظریه‌پردازی چشم به متفکران خارجی دوخته‌ایم؟

کما اینکه در دوران اسلامی هم با مردان بزرگی مانند برقعی، رهبر قیام بردگان و دهقانان و بابک که به اتکاء تعالیم اسلام علیه مظالم طبقه حاکم قیام کردند و کشته شدند سرو کار داریم.

این نکات به این سبب یادآوری می‌گردد که نشان داده شود مبارزه طبقات محرومین علیه طبقات حاکم دارای سابقه‌ای تاریخی‌ست. عدالت‌خواهی در جامعه طبقانی ما یک فرضیه نیست، یک حقیقت تاریخی است. داده‌های تاریخی هم ادامه مبارزه طبقاتی با هدف استقرار عدالت اجتماعی و پایان دادن به مظالم طبقاتی در جامعه ما را تأیید می‌نمایند. بخشی از این داده‌ها در کتاب نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران ذکر شده‌اند؛ جلد اول؛ قیام گئومات و مزدک. جلد دوم؛ قیام به‌آفرید، عمار بن یزید المهری، هاشم بن حکیم و بابک خرم‌دین. جلد سوم؛ قیام بردگان به رهبری علی بن محمد برقعی و جنبش مومنان. جلد چهارم؛ قیام سربداران در دوران مغول، جلد پنجم؛ قیام مردم گیلان و تبریز در دوران صفوی.

حال باید دید که آیا این داده‌های تاریخی برای اثبات وجود حرکت و جنبش طبقاتی عدالت‌خواهانه در جامعه ایران کافی نیست؟ تکرار می‌کنم عدالت‌خواهی در جامعه ما فرضیه نیست بلکه حقیقت تاریخی است و در اثبات این حقیقت تاریخی بررسی تاریخ مبارزات طبقاتی عدالت‌خواهانه در ایران ادامه دارد.

*شما سنت تاریخ‌نویسی بر مبنای وقایع‌نگاری درباری را نقد کرده‌اید، اما برخلاف نظریه‌پردازانی که متن تاریخ و سنت تاریخ‌نویسی را به‌عنوان محصول اندیشه یا امتناع اندیشه مورد نقد قرار داده‌اند، به مردم بازمی‌گردید و اینکه این منابع درباره طبقات فرودست چه دیدگاهی داشته‌اند. از مشکلات این نوع تحلیل، که استخراج آنتی‌تز تاریخ‌نگاری مردمی از درون تز تاریخ‌نویسی حکومتی است، بگویید.

تاریخ‌نگاری مردمی یعنی کشف و بیان حقایق اجتماعی. بررسی ساختار جامعه مورد از نظر طبقاتی و مسائل ناشی از آن امر دشواری است که انجام آن مشروط به شرایطی است: نخست آنکه مورخ خود را از مردم دانسته و در خدمت طبقات محروم خواستار استقرار عدالت اجتماعی با رفع سلطه طبقه حاکم باشد و از فدا شدن در این راه نترسد و عقب‌نشینی نکند. چنین محققی باید مخالف نژادپرستی، ناسیونالیسم و تعصبات فرقه‌ای، دینی و مذهبی نیز باشد. نکته مهم دیگر؛ آشنایی محقق با ایدئولوژی‌ها و نظریات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ادیان و مذاهب است تا بتواند درباره متونی که بررسی می‌کند نظری داشته باشد. همچنین به کار بردن دقت علمی در بررسی متون، مقایسه آنها و شناخت وابستگی‌های طبقاتی و تفکر راویان و نویسندگان کتب و روایات از جمله واجبات یک بررسی علمی است.

متأسفانه در بسیاری از متون تاریخی و روایات با جانب‌داری مورخین و راویان از سلاطین، خلفاء، ثروتمندان و حاکمان و دشنام‌گویی و نسبت دادن انواع زشتی‌های اخلاقی به رهبران قیام‌های مردمی سروکار داریم؛ در بسیاری از متون با رونویسی بدون ذکر مأخذ از روایات قبلی مواجه می‌شویم و... به این سبب مقایسه متون امری ضروری است.

*در مواجهه انتقادی با سنت تاریخ‌نویسی درباری و در شرایط محدودیت منابع، شما روی آورده‌اید به منابع مستشرقین شوروی. این منابع عمدتاً حول تفسیرهای ارتدوکسی از مارکسیسم شکل گرفته‌اند که تاریخ ایران را در چارچوب نظریه «استبداد شرقی» و «تولید محقر آسیایی» تحلیل می‌کند. شما چقدر به آراء ایران‌شناسان شوروی وفادار بوده‌اید و چقدر منتقد؟

ببینید؛ من در مجموعه تحقیقات و تحریراتم علاقه و وابستگی خاصی با مورخین شوروی نداشته و ندارم، اما در مواردی هم مطالبی را که به نظر مستند و مستدل می‌رسید از آنان نقل قول کرده‌ام. البته در آثار باستان‌شناسان شوروی درباره ایران نکات ضعف فراوانی را می‌توان نشان داد. به عنوان مثال رجوع کنید به: خنجی، محمدعلی؛ رساله در بررسی تاریخ ماد و منشاء نظریه دیاکونوف، تهران ١٣٥٩.

همچنین بکار بردن مفاهیم "فئودالیسم" و "شیوه تولید آسیایی در مورد ساختار زمین‌داری در ایران دوران باستان و اسلامی نادرست است و من به این نکات در آثارم اشاره کرده‌ام.

مفهوم طبقه نیز برای اولین بار از جانب محققین شوروی بکار نرفته. دقت کنید که در تعریف طبقه در ایران باید نکاتی را در نظر گرفت که برای نویسندگان شوروی مطرح نبوده است (وابستگی‌های خانوادگی و فامیلی در تشکیل طبقه حاکم) و در این مورد مراجعه شود به: رواسانی، شاپور؛ در یک جامعه مستعمراتی طبقه چیست؟، در کتاب مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی، تهران ١٣٨٦، ص ٦٤ـ ٤٩.

دیگر اینکه ساختار طبقاتی در دوران باستان و اسلامی هنوز مورد بررسی قرار نگرفته تا نامگذاری شود و آثار محققین شوروی هم در این زمینه از کلیات تجاوز نمی‌کند.

*بازگردیم به موضوع مذهب که در قیام‌های مختلف مردمی موضوع ایراد اتهام بوده است. در مواجهه با مذهب در تاریخ ایران با دو جریان روبروییم؛ حکومت مدعی دین و قیام‌های با انگیزه دینی. به عنوان مثال شما در جلدهای مختلف کتاب در عین حال که به قیامهای دینی مسلمان مثل جنبش مومنان و سربداران پرداخته‌اید، از روبنای دینی حکومت‌های ستمگر مثل صفویه یا ادواری از ایلخانان پرده برداشته‌اید. اما در جلد پنجم، ذیل عنوان توضیح ضروری، به دو پدیده اجتماعی وراثت و عدالت در تاریخ ایران پیش و پس از اسلام اشاره کرده‌اید که طی قرون گذشته در ایران طبقات حاکم برای حفظ قدرت و ادامه سلطنت از اصل وراثت جانب‌داری می‌کردند اما طبقات محروم برای احقاق حقوق طبقاتی خود خواستار استقرار و اجرای عدالت بوده‌اند.» در ادامه اشاره کرده‌‌‌اید به تشیع در ایران و اینکه «در مذهب تشیع اصل وراثت و عدالت با هم تلفیق شده و یک وحدت را می‌سازند»، اما صفویه را ناقض این وحدت می‌دانید. درباره این فرضیه بیشتر توضیح دهید.

در مورد تلفیق مفاهیم وراثت و عدالت در شیعه آیت‌الله سید محمدباقر صدر می‌نویسد: "ایمان به مهدی(عج) عامل نیرو بخشی است که در نتیجه بازکردن روزنه امید دنیای عدل و داد آینده، حس مقاومت و جنبشی را بوجود آورد و از خاموش شدن مشعل انتقام در سینه مظلومان جلوگیری می‌کند. (رک: صدر، آیت الله سید محمدباقر؛ ایمان، ظهور مهدی(ع) ایمان به نابودی ستم، ترجمه سیداحمد علم‌الهدی، اطلاعات ٩ خرداد ١٣٦١) و "همین‌که قائم قیام کند ثروت را مساوی تقسیم می‌کند و عدالت را بین توده مردم اجراء می‌کند" (رک: رودسری، حسین؛ توحیدی، علی‌عباس؛ مجموعه ٢١٨٦ پرسش و پاسخ و تست پیرامون شناخت اسلام برای کلاسهای عقیدتی، تهران ١٣٦١، ص ٢٩٢).

با توجه به آنچه که گفته شد می‌توان دریافت که اصل عدالت با وراثت در شیعه تلفیق شده و یک وحدت را می‌سازد، مدارک تاریخی که در جلد پنجم نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه در ایران ـ دوره صفویه ارائه شده‌اند بطور صریح و روشن فساد شاهان صفوی و مظالم طبقاتی آنان را نشان می‌دهند و لذا می‌توان گفت که رفتار سلاطین صفوی ـ با وجود همه ادعاها در تضاد با تشیع بود (به‌طور مثال شکار جرگه و مجالس فساد) متأسفانه استفاده ابزاری از دین و مذهب برای فریب توده‌ها در جامعه ما دارای سابقه‌ای طولانی است.

بررسی‌ها اثبات می‌کنند که اصل عدالت، اساس مذهب شیعه است چنان‌که در اصول مذهب شیعه، عدل پس از توحید، اما قبل از نبوت ذکر می‌گردد و این بدان معناست اگر کسی به عدالت اعتقاد نداشته و به آن عمل نکند شیعه نیست.

با توجه به این نکات می‌توان گفت در یک جامعه که خود را شیعه می‌داند و می‌خواند، باید عدالت و مساوات طبقاتی اجرا گردد و نه یک اقلیت حاکم ثروتمند در یک طرف و اکثریت محروم فقیر در طرف دیگر قرار گیرند. در این جوامع برای آنکه به حقوق اکثریت مردم محروم تجاوز نشود باید میزان مکنت افراد و چگونگی به دست آوردن آن را از مردم پنهان ننمود تا جامعه بتواند بر رفتار و روابط افراد نظارت نموده و مانع سرقت اموال جامعه گردد.

*در تحلیل تاریخی دوره مغولان عمدتاً از خاندان‌های ذی‌نفوذ و دیوانسالاران ایرانی به‌عنوان کسانی که مغولان را مسلمان و متمدن کردند، یاد می‌شود. شما اما آنان را به عنوان فئودال‌های ایرانی طبقه حاکمه معرفی کرده‌اید که در روایت خود از تاریخ هم شورش مردم فرودست روستایی را به عنوان دزدان و راهزنان تحریف کرده‌اند. آیا این نگرش یک‌سویه و منفی‌بینانه نیست؟ به عنوان مثال؛ حضور پرقدرت دیوانسالاران ایرانی با تکیه بر دانش شخصی خود - و نه نفوذ طبقات فئوالی و اشرافی مانند کشورهای اروپایی در اواخر قرون وسطی و قرون جدید - در حکومت‌های محلی و امپراطوری‌های ایرانی، ترک، ترکمان و مغول نمی‌تواند یک مزیت در تحلیل اجتماعی تاریخ ما باشد؟

باید پذیرفت که قبول ظاهری اسلام با مسلمان شدن یعنی قبول و اجراء احکام اسلام در همه زمینه‌ها من‌جمله عدالت فرق اساسی دارد. شاهان مغول و وزراء و همکاران و خادمان ایرانی آنان با تظاهر به اسلام و مسلمان شدن به مظالم و جنایات طبقاتی ادامه دادند لذا نمی‌توان کسانی را که به حقوق انسانی و اجتماعی اکثریت مردم محروم و زحمتکش تجاوز می‌کنند مسلمان دانست. اما چنین نگرشی یک رویه فکری نیست بلکه دفاع از تعالیم عالیه اسلام درباره عدالت و حقوق محرومین و مظلومین است.

در بررسی تاریخ طبقات اجتماعی ایران باید به این نکته توجه نمود که آیا با تغییر مالکان زمین، ساختار اجتماعی و طبقاتی در این زمینه نیز تغییر نموده؟ بررسی‌ها نشان می‌دهند که در جامعه ایران با تغییر شاهان و سلسله‌های سلطنتی و حتی حکام، مالکان زمین‌ها تغییر نموده‌اند اما نظام و ساختار زمین‌داری بر اساس ارباب ـ رعیت، تغییری نیافته است. فقط افرادی جانشین افراد دیگر شده‌اند که این امر تا دوران مشروطه ادامه داشت.

در تاریخ ایران مثال‌های فراوانی وجود دارد که افرادی توانسته‌اند با انجام خدمات در جهت منافع طبقه حاکم و نظام حاکم با کسب قدرت در سازمان دولت ثروتمند و مالک شوند اما ساختار زمین‌داری تغییر نکرده است. نظام‌الملک‌ها و رشیدالدین فضل‌الله‌ها و نظایر آنان به‌علت خدمت‌گزاری به طبقه حاکم و سلطان زمان صاحب ثروت و مکنت و زمین شده‌اند. در دوره معاصر ایران نیز می‌توان افرادی را نشان داد که در خدمت طبقه حاکم و با حمایت طبقه حاکم ثروتمند و مالک زمین شده‌اند، اما نظام بهره‌کشی از دهقانان تغییر نکرده است. بررسی‌ها نشان می‌دهند که ساختارهای اجتماعی ـ اقتصادی، طبقاتی ایران دیرپا بودند و با تغییر سلطنت‌ها و حکومت‌ها ساختار اصلی و اساسی زمین‌داری تغییری نیافته‌اند.

*مجموعه پژوهش‌های شما در حوزه تاریخ نهضت‌های اجتماعی عدالت‌خواهانه ایران را می‌توان تحت عنوان «تاریخ اجتماعی» ارزیابی کرد. در این راستا شما از آراء دکتر شریعتی به‌عنوان کسی که تاریخ ایران و اسلام را با نگرش جامعه‌شناختی و با تکیه بر نقد روحانیت و گرایشات غیرعدالت‌خواهانه از مذهب بررسی کرده، در مقدمه جلد پنجم بهره برده‌اید. به نظر خودتان اگر قرار باشد این نگرش متفاوت در قالب «جامعه‌شناسی تاریخی» بسط یابد، چه زیربنای نظری لازم است؟ و آیا این نگرش انتقادی متهم به ایدئولوژی‌زدگی نخواهد بود؟

نظریات مرحوم دکتر شریعتی درباره تاریخ ایران و اسلام با گرایشات عدالت‌خواهانه با ارزش و مهم هستند. به نظرم برای اینکه این نظریه در قالب جامعه‌شناسی نیز بسط یابد، باید اصل عدالت را در زمینه‌های فرهنگی سیاسی و اقتصادی با نفی سلطه اقلیت بر همه‌ این زمینه‌ها پذیرفت. پذیرش این نگرش علمی در جامعه ما ایدئولوژی‌زدگی نیست بلکه حقایق اجتماعی و تاریخی در جامعه ماست که نمی‌توان منکر آن شد.

درباره جلد‌های آتی کتاب توضیح مختصری بدهید؛ به طور کلی چند جلد خواهد بود و با چه موضوعاتی؟

کار جلد ششم کتاب درباره امتیاز تنباکو پایان یافته است. اگر خداوند متعال عمر و سلامتی عطا فرماید، امیدوارم بتوانم کار بررسی تاریخ ایران را تا دوران معاصر ادامه دهم.

منبع: مهر