امروز با دو خطر رسانهها و دولتهای تکصدا و نامتکثر نه فقط گویشهای محلی بلکه زبانهای غیر معیار نیز در خطر نابودی و فراموشی بیشتر قرار میگیرند.
دولتهای تک محور و تکصدا عموماً بدلیل وحشت خیالین از تنوع و تکثر قومی، زبانی و فرهنگی و اسیر شدن در ایدئولوژی ملیگرایی افراطی با سرکوب اقلیتهای مختلف و دیدن آنها به صورت خطر بالقوه و نه فرصت بالفعل کمتر اراده یا برنامه و خواستی را مصروف اهمیت بخشی مناسب به گویشها و زبانها میکنند.
امروز با دو خطر رسانهها و دولتهای تکصدا و نامتکثر نه فقط گویشهای محلی بلکه زبانهای غیر معیار نیز در خطر نابودی و فراموشی بیشتر قرار میگیرند.
دولتهای تک محور و تکصدا عموماً بدلیل وحشت خیالین از تنوع و تکثر قومی، زبانی و فرهنگی و اسیر شدن در ایدئولوژی ملیگرایی افراطی با سرکوب اقلیتهای مختلف و دیدن آنها به صورت خطر بالقوه و نه فرصت بالفعل کمتر اراده یا برنامه و خواستی را مصروف اهمیت بخشی مناسب به گویشها و زبانها میکنند. گویا کمتر میداند که به قول بندیکت اندرسن خود دولتهایی خیالین هستند که با ایدئولوژی مدرنیستی دول اروپایی و ذیل دولت ـ ملت ساختن و با سرکوب سایر تفاوتها و اقلیتها پاگرفته و مستحکم شدهاند و تعریف صرف ملیگرایی و ملت با زبان و نژاد واحد مخاطرات پاکسازانه دهشتناکی را تا امروز در پی داشته است.
خطر دوم از آن رسانههای قدرتمند و نافذی است که در کمین تنوعات زبانی و گویشی هستند و با تمرکز صرف بر یک گونه واحد(زبانر گویشر دینر لباس و… واحد و معیار) و حذف عامدانه و هدفمند یا غافلانه سایرین در کار حقیقتسازی کاذب و غیرواقعی برای مخاطبان جدید و نسل تازه رسته وکنونیاند. رسانهها خاصه رسانههای تصویری و هنر هفتمی بدلیل نفوذ عمیق در حسهای انسانی و لاجرم اندیشه، باور و رفتارها قدرت بسیاری در قلب واقعیتها و زرکردن مسها و ارائه به ساده باوران غیر نقاد، و به فراموشی بردن زوایای نامرکزی و پیرامونی دارند.
بیشتر زبانها و گویشهایی که تا دیروز در انزوا وجدایی نواحی و اجتماعات سنتی به زندگیِ در خود و خود بسنده ادامه میدادند و پایدار و زنده هم بودند، امروز از این امکان حیات و پویایی محروم میشوند. از اینرو گویشها هم در عصر رسانهها و سلطه جهانی شدن از خلال رسانههای نوشتاری و دیداری و شنوایی(و درکنار آن نوع و میزان التفات و خواست دولتها) قابلیت نشر و گسترش و تقویت و نوزایی و غنا را پیدا میکنند.
لذا بهعنوان نمونه کم نیست که در دو آبادی همسایه و مجاور، دو گویش کاملاً متفاوت به حیات خود ادامه دادهاند اما امروزه هردو گویش درمعرض بیاعتنایی نسلی و نابودی نسلی قرار گرفتهاند.
لذا اگر این امکانات رسانهای عادلانه و برابر توزیع نشود یا صرفاً در اختیار معدود و محدودی قرار گیرد لاغری و حاشیهای شدن بقیه را در پی خواهد داشت.
اما سوای از اهتمام عملی و برنامهای دولتها و صاحبان رسانهها و محققان، چگونه میتوان گویشها را بهعنوان یک منبع بزرگ فرهنگی حفظ، زنده و پویا و به عامل انسجام و بهروزی جامعه تبدیل کرد؟ یک راه این کار با قرار دادن گویشها در متن زندگی و زیست جهان افراد صورت میگیرد. گویشها بسان زبان با فکر، اندیشه، ارزشها و رفتارهای آدمیان بده بستان میکنند و گسترده میشوند و قدرت و پویایی مییابند: با بکارگیری آنها در متن گفتار و کردار و در یک کلام هستی آدمیان. از غذاخوردن و سلام کردن تا بازی و عزا و عروسی.
از همزیستی مسالمت آمیز با انواع زبانها و گویشها(ی دیگر) و وام گیری و وام دهی به آنها تا چند زبانه و چند گویشه کردن کودکان و نوجوانان از همان ابتدای بازی و خردسالی تا بزرگی و سخنگویی و بیان افراد در متن کردارهای اجتماعی و جمعی (انجمنها، رسانهها، گروههای صنفی و حرفهای و…).
یکی از اقدامات پویا و نوآورانه در حفظ و زنده کردن این گویشها، بازآفرینی و آوردن آنها در متن زندگی با کمک عناصر فرهنگی و مدرن و امروز است. بهرهگیری از شعرو داستان و قرار دادن گویشها در قالبهای موسیقیایی و سینمایی و آوردن آنها به متن زندگی یکی از شیوههای مؤثرو فراگیر در حفظ غیرموزهای و غیرفسیلی زبانها و گویشهاست که آنها را بسیار مؤثرتر از اقدامات صرف دانشگاهی میکند.
بهعنوان یک نمونه میتوان از بازسازی و بکارگیری گویش مهم اما مهجور و در حال افول راجی(که برخی ریشه آن را به زبان مادی و همتراز زبان اوستایی در دوره باستان میرسانند و بقایای آن در دلیجان، نیمور، قالهر و این خطه از استان مرکزی هنوز صحبت میشود) و گونه دلیجانی آن نام برد که یکی از محققان و دانشوران علاقمند و فرهیخته این گویش و سرزمین، علاوه برکاردشوار جمعآوری واژگان و لغات و ضربالمثلهای ساخته شده در آن در چندین دفتر۱، در ژانر فرهنگی جدید و بروز، با انتخاب گروه هدف و سنی کودکان و بازسازی قصههای عامیانه به گویش دلیگونی باکمک شعر و موسیقی به آن اهتمام قابل توجه و تقدیر ورزیده است.
نشر سی دی قصه محلی و عامیانه خاله زری (و اخیراً قصه ستم و سهراب) به شعر و گویش دلیجانی و سبک آهنگین و روایی و پخش آن برای گروههای سنی مختلف و بویژه از رسانه شبکه استانی به محقق امکان استفاده از ابزارهای نافذ و لازم را بخشیده تا این گویش را در متن و دل طبقات مختلف و خاصه کودکان (و گروه هدفی که در حال فراموشی و بیگانگی با این میراثند) با تکرار و وزن و موسیقی و شعر محلی زنده کند. به این دلیل ابزار و اهدف والایی برگزیده و بدان مساهمت ورزیده شده و این کار یک نمونه ماجور و قابل توجه و الگوبرداری است که اگر سایر رسانهها و گروههای غیردولتی و صنفی(همراه بابخشهای فرهنگی دولتی نیز) بدان مبادرت ورزند و از چنین اموری حمایت کنند برمایههای امید و فرهنگسازی رادر حفظ زبانها، هویتها و بهرهگیری از امکانات چند فرهنگی و چند زبانی در عصری متلاطم و چند تکه خواهند فزود. عصری که با فرآیند جهانی سازی و رسانههایِ فراواقعیت ساز و یورش سرمایهداریِ جهانی، عمدتاً روبسوی نابودی اقلیتهای محلی، بانی و فرهنگی وحل و جذب و هضم شدن در فرهنگ مسلط و معیار آنها دارد.
پی نویس:
۱ـ حسین صفری، واژه نامه راجی (۱۳۷۳)، داستانها و زبانزدهای دلیجان(۱۳۸۷)؛ شوغاتیه خاله زری به گویش دلیجانی سی دی و کتاب(۱۳۹۰) و داستان رستم و سهراب به گویش دلیجانی(۱۳۹۱) نشر بلخ
منبع: روزنامه اطلاعات