نیما، خانلری ، شفیعی کدکنی و باقی قضایا...! / میلاد عظیمی

ظاهراً در هر نفسی که فرو می بریم گذشته از سرب و سم ، مقداری کژخوانی و کژبینی هم وجود دارد وگرنه چرا باید یادداشت « سادة» شفیعی کدکنی در مقدمة گزینة اشعار پرویز ناتل خانلری(مروارید،1394) که پیش از این در کتاب با چراغ و آینه[1] هم چاپ شده بود ، اینهمه هیاهو و حرف و حدیث به پا کند و بر خلاف واقع فهمیده و نقد شود.

 

1.ظاهراً در هر نفسی که فرو می بریم گذشته از سرب و سم  ، مقداری کژخوانی و کژبینی هم وجود دارد وگرنه چرا باید یادداشت « سادة» شفیعی کدکنی  در مقدمة گزینة اشعار پرویز ناتل خانلری(مروارید،1394) که پیش از این در کتاب  با چراغ و آینه[1]  هم چاپ شده بود ، اینهمه هیاهو و حرف و حدیث به پا کند و بر خلاف واقع فهمیده و نقد شود.

2 .  شفیعی  گفته که خانلری در کنار نیما یکی از پیشاهنگان تحول شعر بوده که « در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ جمعی از جوانان مایه‌ور آن سالها از طریق او به ضرورت تجدد در شعر فارسی پی بردند و حق این است که آثار آن روز تولّلی و نادرپور و سایه و مشیری و جمع کثیری از جوانان نوجوی آن سال‌ها، بیش از آنکه متأثر از نیما یوشیج باشد، متأثر از نمونه های شعری خانلری و آراء انتقادی او بوده است.»[2]

   برای هر کسی که با تاریخ شعر معاصر آشنا باشد ،  این نکته جزء مسلمات است که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ ، اندیشه و شعر خانلری مورد توجه و عنایت برخی از شاعران جوان  بوده است. این شاعران خود  به این امر معترف بودند. آثار این شاعران در دسترس هست و بر درستی این نظر شهادت می دهد. در یادداشتهای روزانه نیما یوشیج هم  بارها به این مسئله  تصریح شده است .  نیما – در قسمتی از  یادداشت هایش که تاریخ سالهای 33-34 دارد-  مکرراً گفته که :« این جوان[3] طرار [ = خانلری]... جوانهای ساده لوح دیگر را به دور خودش می کشد»[4] و« استاد طرار و بی سواد» جوانانی چون توللی و نادرپور شده[5] و « هوس پیشوایی» در ادبیات کرده است[6].  او خانلری را «جوان شهرت طلبی»[7] با« هنر متوسط»[8]  می داند که « اسباب کنف کردن او را در کنگره نویسندگان فراهم کرده»[9]است. «شاگرد» ناسپاسی که به جاه و مقام رسیده و استاد دانشگاه شده[10]و به اروپا رفته وهنر و فونتیک خوانده[11] و علم عروض انتقادی نوشته[12] و مجله سخن؛  «یعنی همان مجله ای که شعر نیما یوشیج در آن وجود ندارد»، تأسیس کرده[13]  و « در رادیو هم دلقک و دلال دارد»[14]  و « دارد جولان می دهد»[15]و « می خواهد پیشوایی شعر را از دست او  بگیرد»[16]. نیما شعر آزاد خود را در برابر شعر آزادی که «خانلرخان» می خواهد به وجود بیاورد»[17]، قرار می دهد و  بارها به تندی از پیشنهادهای عروضی خانلری انتقاد می کند و از اینکه روزگار به او مجال و فراغت نمی دهد که مثل خانلری نظریاتش را بنویسد و مدون کند، شکایت دارد[18]. از یادداشت های نیما بر می آید که اودر این سالها، خانلری را تنها رقیب قدر و اساسی و خطرناک خود در امر نوآوری در شعر می دیده است که با « شارلاتانی»[19]  می تواند جوانها را جذب کند ؛ جوانهایی که مثل توللی « ابتدا به نیما گرویدند و بعد به او تف انداختند»[20] و به خانلری پیوستند.

      راستش را بخواهید نیما در این اعتقاد  تنها نبود ؛ شاگردانش نیز چنین می اندیشیدند. برای مثال مهدی اخوان ثالث در نامه ای که در سال 1333 نوشته  « مجلة سخن و عناد و گربه رقصانی ها و بت تراشی ها و انگولکهای » خانلری را از عواملی می داند که« واقعاً به شعر امروز ما لطمه می زند»[21].  این یعنی این که به نظر اخوان، در آن روزها، نگاه و نظر شعری خانلری  مؤثر و  در نزد جوانان مقبول بود؛ آنقدر مقبول و مؤثر که اخوان از میان  خیل شاعران  دلش را صرفاً به« تک و توک استعداد جوان سالم که در مسیر صحیح افتاده اند»[22]، خوش می کرد.

3. شفیعی کدکنی گفته در مورد آثار نیما یوشیج چه نظم او و چه نثر ، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آنهاست و نه تاریخی که در پای آنها نهاده شده است و بر این مبنا ، نیما « دست کم، در یکی دو شعر» و برخی نوشته های نثرش از خانلری متأثر بوده است[23].

 واقعیت این است که نیما در آثارش به کرات دیگران را به دزدی فکر و سخنش متهم می کند؛ طیف این دزدان نابکار بسیارگسترده و رنگارنگ است ؛ هم خانلری اندیشه های نیما را دزدیده[24]، وهم شهریار که نیما او را «مرد»[25] و« تنها شاعری که در ایران دیده»[26]  می داند. دربارة شهریار ادعا کرده که  :« چقدر شعر هایم را که چاپ نشده بود، برای شهریار خواندم و او در شعرهای خود گنجانید و من آن شعرها را دور انداختم»[27] . «این جوانها»؛ یعنی شاگردان و ارادتمندان  نیما هم از او «دزدیند و گریختند و رفتند».[28]این وسوسه چندان در جان نیما  نیروگرفته که حتی نگران این است که بعد از مرگش نیز «کدام شارلاتان بیاید و نوشتجات او را ببرد»[29].  خب! محقق شعر معاصر برای بررسی این ادعاها یا تهمتها چه باید بکند؟ یک طرفه به قاضی برود و اینهمه آدم را به صرف ادعای نیما ، دزد و سارق ادبی بداند یا باید فکر دیگری کرد ؟ ببینیم شخص نیما یوشیج در این باره چه نظر و راهکاری دارد؟ راهکار پیشنهادی نیما این است : ملاک اعتبار، «تاریخ نشر» آثارست و لاغیر . می فرماید: «این جوان [ = خانلری] همه اش می گوید من چنین گفته ام و چنین گفته اند ولی به چاپ نرسیده است در حالیکه من [= نیما] از سال 1317 در مجلة موسیقی،[شعر] چاپ کردم. نیآورده مانند آورده نیست.»[30] خلاصة کلام اینکه به فتوای پیشوای شعر نو «...آنچه که در غیب است و چاپ نشده است ، سند نیست»[31] و سند  معتبر ،مطلب چاپ شده و زمان نشر است. ملاحظه می فرمایید که شفیعی کدکنی هم  همین حرف نیما را زده است . بنابراین بر مبنای نظر منطقی و متقن نیما که ملاک را بر تاریخ نشر گذاشته، حرف شفیعی درست است که  نیما « دست کم، در یکی دو شعر» از خانلری متأثر بوده است چون شعر خانلری زودتر از شعر نیما چاپ شده است.

4.  خانلری  در مسئلة تجدّد ادبی معترف به تأثیر پذیرفتن از نیما بود[32]و حتی جایی از «تأثیر شدید» نیما بر خود در دوران پیش از سال  1312سخن گفته است[33] اما در دو موضوع عمده با نیما اختلاف نظر داشت و خوشبختانه مواضع خود را نیز با آرامش و آهستگی و با زبانی روشن بیان کرده است .

  خانلری می گفت برداشتن قید تساوی مصرعها که سنت دیرینة شعر فارسی است، تندروی و نادرست است و دلیلش هم این بود که این کار  با ذوق و « عادت» فارسی زبانان ناسازگار است وگوشها با آن آشنا نیست[34].شگفتا که نیما هم در پاسخ به شاملو که می گفت برای طبیعی کردن زبانِ شعر- که به تصریح نیما علت اساسی نوآوریهای عروضی او رسیدن به همین زبان طبیعی و طبیعت گفتاری زبان بوده-  اساساً باید وزن را کنار گذاشت ،با استدلالی شبیه به استدلال خانلری می گفت: « مردم قبول نمی کنند و وزن می خواهند؛ این کلمات را نمی توان به حساب کلام موزون به خرج مردم گذاشت»[35].  البته خانلری پس از گذشت چند سال وقتی توفیق نیما و شاگردانش و اقبال مردم را به قالب آزاد نیمایی دید، از نظرش عدول کرد  و این نکته را در چند مقاله به صراحت اعلام کرد.

5. دومین اختلاف نظر مهم خانلری با نیما و برخی پیروان او ، به «زبان شعر » نیما برمی گشت. اصولاً زبان فارسی برای خانلری خط قرمز است؛ « آنانکه [ با کاربست نادرست زبان فارسی] به زبان فارسی تاخته اند، به وطن من می تازند. پس چرا در دفاع درشت نباشم؟»[36].  کاربرد درست و فصیح زبان فارسی مبنای نقادی خانلری است.  او «به عنوان یک معلم زبان فارسی »، آثار همگان از جمله دوستانش را از« چشم یک معلم زبان و ادبیات فارسی» بررسی و ارزیابی می کرد زیرا « زبان فارسی میراث گرانبهایی است؛ گرانبهاتر از دوستی ... و آشنایی های دیرینه»[37] . در نگاه خانلری زبان شعر، باید« زبانی کارکرده و دقیق و صیقل یافته باشد و در آن هیچ گونه سهل انگاری و مسامحه روا نیست... »[38]. در نتیجه او منتقد شاعران نوپردازی است که « در عین آنکه آزادی در وزن و قافیه و قالب برای خود قائل شده اند ، غالب تکلفاتی را که در شعر قدیم نیز مخلّ فصاحت است، در بیان حفظ کرده اند؛[ تکلفاتی چون] قلب اجزاء جمله به صورت غیر معهود یا غیر طبیعی به طریقی که فهم معنی را برای خوانندة امروز دشوار می کند، آوردن ترکیبات نامأنوس و خلاف روش فارسی زبانان، حذف و قلب حروف کلمه، استعمال لغات غریب و متروک تنها برای مطابقت با وزن ، ضعف تألیف عبارات و نظایر آنها»[39] . آشنایان می دانند که همة این «تکلفات» در مقدار قابل توجهی از شعرهای نیما وجود دارد و مهدی اخوان ثالث در «عطا و لقای نیما یوشیج» کوشیده همین «تکلفات» را رفع و رجوع کند. این «تکلفات» در شعر نیما به وفور هست و در شعر شاگردان برجستة نیما نیست یا اگر هست به اندازة شعر نیما نیست.  بهتر آن که سخن پدر شعر نو فارسی، حسن ختام نوشتة ما باشد:« عجب است! چه نفوذی در میان مردم دارم! «بچه ها» از من ماهرترند؛ برای اینکه زبان مرا تقلید می کنند و من به زبان خودم حرف زدم و رفتم»[40]. خانلری شعرهای خوب این «بچه ها» را می ستود ؛ فی المثل  او شعرهای خوب میمنه و میسرة نیما[41] یعنی  اخوان و فروغ را  ستوده است[42].

[1] . سخن،1390، صص489-495.

[2] .همان،ص490.

[3] . البته خانلری در این زمان 41-42 ساله بود اما نیما همواره او را به چشم پسرخاله و شاگرد قدیمی خود می دید و رشد و تکاملش را ملحوظ نمی داشت و او را به تحقیر« جوان» به معنی خام و... می خواند.

[4] . یادداشتهای روزانه نیما یوشیج،به کوشش شراگیم یوشیج، مروارید ،1388،ص220.

[5] . همان،ص222.

[6] . همان،ص211.

[7] . همان،ص206.

[8] . همان،ص211.

[9] . همان،ص291و 54 و211.

[10] . همان،ص56 و203.

[11] . همان،ص211.

[12] . همان،ص188.

[13] . همان،ص204.

[14] . همان،ص211.

[15] . همان،ص210.

[16] . همان،ص215.

[17] . همان،ص74و75.

[18] . همان،ص 188و210و211و215 .

[19] . همان،ص211.

[20] . همان ،ص234.

[21] . با یادهای عزیز گذشته؛ ده نامه از مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان، انتشارات زمستان،1384 ،ص179.

[22] .همان.

[23] . با چراغ و آینه، صص491-492.

[24] . یادداشتهای روزانه نیما ،ص204و205و211و 216و218.

[25] . همان ،ص105.

[26] . دربارة شعر و شاعری، به کوشش سیروس طاهباز،دفترهای زمانه،1368 ،ص267.

[27] . یادداشتهای روزانه نیما ،ص256.

[28] . همان ،ص238 و 239.

[29] . همان ،ص 240.

[30] . همان ،ص 215.

[31] . همان ،ص 216.

[32] . ماه در مرداب؛ مجموعة شعر پرویز ناتل خانلری، معین،1372،ص14.

[33] .  خانلری،« من و نیما»،قافله سالار سخن؛ خانلری، البرز،1370،ص454.

[34] .  هفتاد سخن؛شعر وهنر، پرویز ناتل خانلری، توس،1377،ج 1 ،ص280.

[35] . گفت و شنودی با احمد شاملو، به کوشش ناصر حریری،آویشن،1377،ص153.

[36] . خانلری،« دفاع از زبان فارسی »، زبان و زبانشناسی، پرویز ناتل خانلری، توس،1373،ص176.

[37] .  هفتاد سخن؛از گوشه و کنارادبیات فارسی، پرویز ناتل خانلری، توس،1377،ج 3 ،ص370.

[38] .  هفتاد سخن ، ج 1،ص180.

[39] . خانلری ، « پست و بلند شعر نو» ،هفتاد سخن ، ج 1،ص279.

[40] . یادداشتهای روزانه نیما ،ص203.

[41] . گفت و شنودی با احمد شاملو،ص170.

[42] .  برای نمونه نک : «پست و بلند شعر نو» ،هفتاد سخن ، ج 1،ص 280 و هنر و ادبیات امروز؛ گفت و شنودی با سیمین دانشور و پرویز ناتل خانلری، به کوشش ناصر حریری،کتابسرای بابل،بی تا،ص96.