باور به وجود نيروي فوق طبيعي در اشياء در فرهنگ عامة مردم ايران -عارفه صابري افتخاری

شیءباوری، به معنای باور داشتن به شیء یا اشیایی است که در باور انسان‌های بدوی دارای نیروی خارق‌العاده بوده، که در رویایی با مشکلات زندگی بدان‌ها پناه می‌برده‌اند. آثار و بقایای شی‌ءباوری همواره در میان فرهنگ عوام از جمله فرهنگ عامه ایران به‌جا مانده است. در این رویکرد، توجه به منشأ باور به برخی اشیاء و چگونگی عملکرد و اثربخشی آن‌ها در فرهنگ عامه ایران در اولویت قرار دارد. همچنین بررسی اهمیت این اشیاء به عنوان اشیایی با نیروی فوق طبیعی در زندگی مردم ایران از دیگر اهداف این پژوهش است.

 

 

 

(فتيشيسم=شيئي باوري)

 

چکیده

شیءباوری، به معنای باور داشتن به شیء یا اشیایی است که در باور انسان‌های بدوی دارای نیروی خارق‌العاده بوده، که در رویایی با مشکلات زندگی بدان‌ها پناه می‌برده‌اند. آثار و بقایای شی‌ءباوری همواره در میان فرهنگ عوام از جمله فرهنگ عامه ایران به‌جا مانده است. در این رویکرد، توجه به منشأ باور به برخی اشیاء و چگونگی عملکرد و اثربخشی آن‌ها در فرهنگ عامه ایران در اولویت قرار دارد. همچنین بررسی اهمیت این اشیاء به عنوان اشیایی با نیروی فوق طبیعی در زندگی مردم ایران از دیگر اهداف این پژوهش است. اشیایی برخاسته از باورهای جمعی و اعتقادات آیینی ـ مذهبی در فرهنگ عامه که توده مردم جهت رسیدن به نیازها و خواسته‌های معنوی خویش به این اشیاء توسل جسته، و آن‌ها را باور دارند.

واژگان کلیدی: شیءباوری، فرهنگ عامه مردم ایران.

مقدمه

شیءباوری یا فتیشیسم به مفهوم اعتقاد و باور به وجود نیروی فوق طبیعی در برخی اشیاء طبیعی(موجود در طبیعت) و مصنوع(دست ساخته انسان) است. منشاء اصطلاح فتیشیسم مربوط به قرن 18ميلادي است که سياحان و دريانوردان پرتغالي در آفريقا متوجه شدند بوميان آفريقايي برای بعضي اشياء مانند درخت، ماهي، گياه، سنگ، پنجه مرده بعضي جانوران، چوب خشک، مو و ناخن نيروي جادويي قائلند و آنها را تقديس مي‌كنند و در رفع مشکلات و گرفتاريهاي خود استمداد مي‌نمايند(Tylor,1970:229). پرتغاليان لغت فتيش را که در زبان پرتغالي به معناي «طلسم و تعويذ» است به آن اشياء دادند و عقايد و آداب مرتبط با فتيش‌ها را فتيشيسم ناميدند(فضايي، 278:1356).

در میان عناصر متعدد فرهنگ عامه ايران نیز شیءباوری یا همان فتیشیسم حضوری گسترده و ملموس در زندگی مردم دارد و بقایای آن همواره در میان تودة مردم به جا مانده است. شیءباوری در ایران شامل اشیاء طلسمی و تعویذی است که اغلب دارای پیشینه‌ای اسطوره‌ای و مذهبی بوده، و مردم به نیروی مستتر در این اشیاء جهت جذب و نیروهای نیک و دفع نیروهای شر باور دارند و آنها را به همراه آداب خاصی به کار می‌برند. به نظر مي‌رسد در ايران درباره موضوع شئ‌باوري و حضور اين نوع اشياء در بطن فرهنگ مردم،  پژوهشي مستقل و بنيادي انجام نگرفته است. در این مقاله در دو بخش به شیء باوری در ایران پرداخته شده: نخست، شیءباوری و آداب آن در فرهنگ عامه ایران و دوم، معرفی گونه هایی از اشیاء باور شده در میان ایرانیان و باورهایی که در رابطه با آن اشیاء در فرهنگ عامه ایران وجود دارد مورد بررسی قرار می‌گیرد.

شیء باوری و آداب آن در فرهنگ عامه ایران

 اعتقاد به جاندار بودن اشياء از بنيادي‌ترين و اساسي‌ترين شيوه‌هاي فکري جامعه کهن ايراني بوده است و بر اين اساس در تفکر ايرانيان شيءباوري تحت سيطره‌ي آنيميسم يا زنده‌گرايي قرار مي‌گيرد. در باور ايرانيان باستان، آدميزاد زنده بودن خويش را به همه چيزهاي ديگر منسوب مي‌دارد، خواه آن چيز ساکن و پا برجا يا مانند خود او متحرک و جنبان باشد. ایرانیان باستان به هر پديده‌اي، مينويي را منتسب مي كردند تا آنجا که در هر کلوخ بي‌مقدار مينوي زمين را احساس مي‌کردند. همچنين آن‌ها جاندار پنداشتن اشياء موجود در طبيعت را به دست‌ساخته‌هاي خويش نيز تعميم مي دادند و ميان جنس اشياء ساخته شده و اشياء موجود در طبيعت تفاوتي قائل نبودند و دست‌ساخته‌هاي خويش به‌ويژه اشياء فلزي را همانند ديگر اشياء طبيعي داراي مينو يا به عبارتي روح مي‌دانستند و آنها را نيروهاي مستقل و فعالي مي‌پنداشتند که آدمي مي‌توانست به آنها التماس کند تا همراهش شوند. يا اگر اجازه مي‌داد، قادر بودند در وجودش نفوذ كنند يا اثر نيک يا بد بگذارند(بويس، 1370: 80-82). آن‌ها علاوه بر اشياء طبيعي و دست‌ساخته‌هاي خود به سخن و آوايي که با تأمل و تعمق شکل مي‌گرفت، به ویژه کلام مقدس یا همان گفتار ایزدی که منثره2 خوانده می شود، قدرتي عظيم نسبت مي‌دادند به گونه‌اي که در باور آنها، نيروي درمانگري موجود در آن کلام،  برتر از نيروي اشياء ملموس بود(دوستخواه،فرگرد7،بند44،ص737) و بر اساس همين تفکر،  اشياء باورشده و همان طلسم و تعويذ، در ميان ايرانيان قدرت جادويي و درمانگر خود را از افسون‌ها و اوراد مذهبي مي‌گرفتند.

طلسم‌ها و تعاويذ که هر کدام در موقعيت‌و منظور خاصي مورد استفاده قرار مي‌گيرند، داراي نيرويي جادويي‌ ماورايي چون روح انگاشته مي‌شوند و پندار كلي بر اين است كه نصب و آويختن آنها بر اموال و مکانها، و حمل آن توسط انسان يا حيوان موجب دفع بلا، بيماري و تعرض موجودات و نيروهاي شرير است. طلسم و تعويذ را مي‌توان از يک مقوله اما گاهي با راهبردهايي کم و بيش متفاوت در نظر آورد، درحالي که کار تعويذ طرد و دفع امور نامطلوب است، ولي طلسم داراي دو خاصيت جذب و دفع است و باعث جلب امور مطلوب نيز مي‌شود (عربستاني،635:1387). توانايي مفروض طلسم در تغيير دادن حوادث و به بار آوردن شرايط مطلوب و معمولاً معجزه‌آسا، آن را از تعويذ متمايز مي‌سازد. طلسم علاوه بر خواص پيشگيري کننده‌ي تعويذ، قدرت‌هاي ديگري نيز دارد و از اين رو گاه تعويذ را گونه‌اي از طلسمات و از جنس ضعيف‌تر آن پنداشته يا آن را يکي از گسترده‌ترين اشکال استفاده از طلسمات به شمار آورده‌اند. يک طلسم  نوشته‌هايي با علائم اخترشناختي و اشکالي از صور فلکي يا دائره‌البروج و تصاويري از جانوران به عنوان ترفندهاي جادويي براي در امان ماندن از آسيب‌ها است يا به شيئي اطلاق مي شود که  اين نوع نوشته يا علايم بر روي آنها باشد مثل تعويذ ها ؛ همچنين ممکن است متن يک تعويذ، را يک افسون يا ورد تلقي کرد(Ruska,2000:500) .  تعويذ، مشتق از ريشه‌ي «ع وذ»(المنجد،1973:ذيل واژه) و به معناي پناه بردن، پناه دادن و در امان نگه داشتن است و در اصطلاح به معناي دعا خواندن و حرز يا دعاي دفع چشم زخم آويختن بر آدميان، جانواران يا اشياء براي محافظت از آنهاست(دهخدا،1343:ذيل‌واژه). تعاويذ معمولاً کاربردي پيشگيرانه دارند و فرد يا شيء مورد نظر را از قرار گرفتن در موقعيتي زيان‌آور حفظ مي‌کنند؛ در حالي که دعا، و همچنين افسون، رقيه، عزيمه و طلسم، علاوه بر قدرت پيشگيري از بلايا، پس از وقوع پيشآمد بد نيز مي‌توانند در علاج و مداوا و گاه حتي در تبديل «سوءالقضا» به «حسن‌القضا» به کار آيند (شکورزاده،236:1363). در ايران باستان  حجم زيادي از افسون‌ها، اوراد و اشياء تعويذي مورد استفاده بوده است. نمونه‌هايي از اين ادعيه يا افسون‌هاي مؤثر عليه آفريده‌هاي زيانکار در خود اوستا يافت مي‌شود. اين ادعيه و کاربردشان گوناگون و وسيع است به طوري که آنها را به اشکال مختلف چون حرز و تعويذ و طلسم نوشته و همواره همراه خويش داشته‌اند، تا آنها را از انواع بيماريها، بلاياي زميني و آسماني حفظ کند و همچنين جنيان و ديوها را از آنان دور دارد. دعاي دورکردن تب سرد و گرم از اين قسم ادعيه است (رضي،616:1381؛ ميرفخرايي،1390: 80-81). تعويذ يا افسون مکتوبي را براي امراض چشم به صورت ترکيبي از متون اوستايي، پازند و پهلوي مي نوشتند و بر بازوي چپ بسته مي بستند، يا وردي پهلوي عليه حشرات موذي را با آب زعفران بر پوست آهو يا کاغذ مي‌نوشتند و بر در خانه نصب مي‌كردند و مقداري ماسه را نيز تبرک کرده و به اطراف مي‌پاشيدند (Casartelli,1980:449). در همان زمان براي جلوگيري از بيماري گله گاو، باژارديبهشت(ورد و نيايش ارديبهشت) را بر قطعه‌اي چرم مي نوشتند و مقدارکمي پشم را از کيسه‌  بيضه‌ي قوچ جدا مي‌كردند و مي‌بستند و در جايي که گله از آن عبور مي‌كرد، در زمين دفن مي‌كردند(Spiegel,1860:167) . افسون‌هايي را نيز براي پيش‌گيري و درمان مي‌خواندند، اين افسونها از طريق انتقال آسيب به يک شيء (فتيش) عمل مي‌كرد. به عنوان مثال براي درمان تب مالاريا (تب نوبه يا تب متناوب) فنجاني چاي را در برابر خورشيد قرار مي‌دادند، ميخي آهني را جلوي بيمار مي‌گذاشتند و بيمار مي‌گفت: «من تبم را به اين ميخ مي‌دهم.» سپس ميخ را در زمين فرو مي‌كردند و مقداري از چاي را بر روي آن مي‌رييختند، و باقي چاي را به بيمار مي‌خوراندند(Omidsalar,1985:24) در فرهنگ اعراب جاهلي براي کارکردهاي تعويذي و خنثي يا محدود کردن اثر سوء خَفيه، روش‌هاي گوناگوني به‌کار مي‌رفته است. در يکي از روش‌هاي رماندن ارواح زيانکار، از روش«تنجيس» يا آلودن استفاده مي‌شد، يعني اشيايي چون استخوان‌هاي مردگان، دندان روباه و شير يا مواد ناپاک ديگري را که موجب نفرت و بيزاري موجودات شرير مي‌شد، بر اندام کودکان مي‌آويختند(جوادعلي، 745:1993).همين گونه باورها  تحت تأثير تداخل و تأثير و تأثر فرهنگي در ايران نيز وجود دارد و  از اين گونه‌ي اشياء براي رماندن اجنه در مناطق مختلف ايران به‌ويژه جامعه‌هاي روستايي استفاده مي‌شود.

عمده‌ترين علت استفاده از تعاويذ در رابطه با اعتقاد به چشم‌زخم است. چشم‌زخم از قديم‌ترين باورهاي بشر و احتمالاً فراگيرترين و رايج‌ترين باور فراعلمي است که آثار و بقاياي آن همواره در ايران امروز نيز پا برجا مانده است. شورچشمي و بدنظري که امروزه به شکل صفت براي بعضي کسان آورده مي‌شود، از روزگار بسيار کهن ميان جامعه‌اي که مغان و فرهنگ و ديانت مغانه و مزدايي در آن حکومت مي‌کرد وجود داشته است، و شورچشمان که با چنين بيماري و عارضه‌ي اهريمني شناخته مي‌شدند، مردود و مطرود و منفور جامعه بودند (رضي،985:1381) بسياري از سفرنامه نويسان در طول سفرهاي خويش به اقصي نقاط ايران موارد گوناگوني از باور ايرانيان به شورچشمي را گزارش کرده‌ و نقل مي‌کنند که مردم ايران اشيايي را به منظور دفع چشم زخم همواره با خود به همراه دارند که به نوعي فتيش محسوب مي‌شوند چرا که باور دارند با همراه داشتن اين اشياء  از چشم بد و شور در امان خواهند بود .مثلا ويليام جکسن گزارش كرده است:« در ايران معمولاً به بچه‌ها طلسم و چشم‌زخم مي آويزند». او اين رسم را رسمي کهن معرفي مي‌کند که حتي قدمتش به پيش از دوران اسلامي مي رسد(جکسن،432:1357). نتيجه آن‌ که، زنان باردار، کودکان و به‌طور کلي همه چيزهاي زيبا، خوشايند، مسرت‌بار يا گرانبها در معرض خطر حسادت‌ و چشم زخم هستند. بنابراين لازم است کودکان و همه چيزهاي با ارزش خود را از ديدار کساني که بدچشم هستند به ‌دقت محافظت کنند و چون مطمئن نيستند که هميشه به اين کار توفيق يابند، آنها را بوسيله طلسم و تعويذ محافظت مي‌کنند (ماسه،63:1355) هم‌اکنون نيز تعاويذ گوناگوني در ميان ايرانيان به‌ويژه در ميان توده‌ي عوام رايج است. که عمدتاً به صورت اشياي خام و طبيعي (انواع کانيها و سنگ‌ها، فلزات،گياهان، بازمانده‌ي اعضاي بدن انسان و حيوان) و چه به شکل فرآورده (مجسمه‌ها، تمثال‌ها، وسايل دست‌ساز فلزي، چوبي و ...) در رماندن ارواح پليد، شياطين، و موجودات شرير و زيان‌کار و بسياري از بيماري‌ها کاربرد دارد.

 گونه‌هاي «اشياء باور شده» (فتيش) در ميان ايرانيان

1 -کاني‌ها

از متداولترين اشيايي كه درباره آنها باور وجود دارد و به عنوان تعويذ استفاده مي‌شوند، انواع مواد کاني از جمله مهره‌ها و سنگهايي همچون سنگ نمک است (Smith,1927:638).  در كتاب روايت پهلوي استفاده از مهره‌هاي گوناگون جهت نيل به بسياري خواسته‌ها توصيه شده است. همراه داشتن مهره‌ي سبز استقبال از ، پيشآمدهاي خوب است؛ و داشتن مهره‌زرد با جلا و برق سفيد سبب رسيدن به مراد و خواسته دل مي‌شود.داشتن مهره سياه موجب پيروزي در هر كار و پيكار است. مهره‌ي کبود رنگ، کاميابي را افزون و شخص را بخشنده مي كند. زني که مهره‌ي کبود با جلايي سفيد رنگ دارد، اگر آن را به نام مردي که دوستش دارند بسايد و در چشم کشد، آن مرد او را دوست خواهد داشت و نمي‌تواند از آن زن بگذرد (ميرفخرايي،358:1390). در بوشهر براي معالجه بيماريهايي مثل ديوانگي، صرع، نازايي و براي مداواي تب، يرقان، امراض پوستي و حتي عقرب‌زدگي بايد براي هر يك آنها  مهره‌هاي خاصي را ابتدا با خوتندن چهارقل بر آنها طاهر كنندو تا درمان کامل به گردن بياويزند. از نمونه اين مهره‌ها، مهره گيس‌بند که براي محافظت از چشم بد به گيسوي اطفال مي‌بندند. مهره «آپِل‌تِشي»يا تاول آتش، ويژه کودکان است و وقتي تاول‌هاي آبدار و آتش‌گونه‌اي بر روي پوست صورت اطفال پيدا ‌شود لازم است که تا زمان خشک شدن کامل آن، آويزه گردن کودک کنند. مهره‌ي «توشو» يا تب شب (مهره‌براي تبي که در شب عارض شود) نيز ويژه اطفال است و هرچند به تب شب اختصاص اختصاص دارد اما بايد تا چند شبانه روز متوالي و تا درمان کامل آويزه گردن بنمايند. مهره «دِلَک» قرمز رنگ و شکل دل آدمي را دارد و ويژه زنان است، هر زني به دل‌ضعفه مبتلا شود به گردن خود مي‌آويزد. «زردوکي» ‌مهره‌اي است بلورين به شکل بيضي و زنان تازه‌زايي که شيرشان بسيار کم است به منظور شيردار شدن به گردن و مچ دست خود مي‌بندند (احمدي ريشهري،1381: 121-126). در شهر ايزدخواست گوسفندان آبله گرفته را  با خواندن سوره ها و آياتي از قران به مهره‌اي گرد و به رنگ روشن كه در داخل آن خال‌هايي به رنگ سفيد و نخودي وجود داشت و پيچيدن آن در پارچه اي تميز و گذاشتن آن در آبشخور دامها معالجه مي‌كردند (رنجبر،522:1373). در شهرستان دوان براي جلوگيري از چله افتادن بر نوزاد و مردن او قبل از چهل روز، زناني که به ديدن زائو مي‌آمدند بايد عاري از هرگونه مهر زينتي باشند. براي احتياط بيشتر مجموعه‌اي از مهره هاي بند شده را در كنار بالين كودك مي‌گذاشتند تا اثر مهره‌هايي را كه غفلتا وارد شده است خنثي كند. همين مردم براي جلوگيري از گريه ممتد بچه از مهره  «تاسه» و براي رفع زردي او از مهره «زرديون»‌و براي جلوگيري از چشم زخم از مهره «بوغلي»  استفاده مي كنند. همينها براي اثربخشي بيشتر مهره‌ه ها،  به‌ويژه براي درمان تب ‌شب و تب‌سياه، خون گوسفند قرباني شده در عيد قربان را در ظرفي مي‌ريزند و مهره‌هاي خود را 7 بار در آن مي‌زنند و چند روز به گردن بيمار مي آويزند. ديگران استكاني از اين خون را براي استفاده نگه مي دارند (لهسائي‌زاده،116:1370).  مردم فراشبند براي دفع شر آل مهره‌اي به رنگ عسلي و موسوم به مهره‌آل را که بر روي آن تصوير زني قرار داشت به همراه مهره مخصوص ديگري به نام تاسه مي‌سائيدند و در آب مخلوط مي‌کردند و به زن زائو مي‌خوراندند(سيدرزاق،75:1382). مهره مار نیز از دیگر مهره های باور شده در میان ایرانیان است که جهت به دست آوردن آن آداب پر تفصیلی در هنگام فصل جفت گیری مارها انجام می شده است(هدایت،50:1334) توده عوام اعتقاد دارند که داشتن مهره مار سفید بختی می آورد(همان:111)  و هر کس مهره مار داشته باشد نباید بالای سر بچه 40روزه برود چرا که بچه جن زده میشود(همان، 194) مهره‌هاي آبي و سبز و کبود نیز كه معمول ترين آنها به خر مهره (تصوير 1) معروف است، براي دفع ضرر شورچشماني استفاده ‌مي‌شود كه چشماني به اين رنگها دارند (مقدم،162:1337).

 

   تصوير1. خرمهره آبي رنگ از جنس سفال، جهت دفع چشم‌زخم(گلاک،58:1355)

 

 

در لرستان اين مهره‌هاي فيروزه اي فام يا کبود رنگ را کوژه يا خزف مي‌نامند و از نوع درشت آن براي دفع چشم‌زخم حيوانات و از نوع ريز آن براي دفع چشم زخم بچه‌ها ياري مي‌گيرند(اسديان خرم آبادي،233:1358) از ديگر مهره‌هايي که در باور مردم لرستان براي دفع چشم‌زخم مؤثر است، مهره‌اي است به‌نام «موره کيو»3 به معني مهره کبود است. آنها مهره کبود را هميشه روي شانه‌ي بچه‌هاي خردسال يا بر گردن حيواناتي مانند اسب، قاطر، قوچ و گاو نر مي‌آويزند (تصوير2) از اين مهره‌ها براي ديگر چيزهاي دوست‌داشتني مانند مشک دوغ، و ابزار زينتي و لوازم خانه و يا سياه‌چادر و کنار کشتزار استفاده مي‌کنند و روي سربند دختران جوان و زيبا و روي سربند عروس‌خانم‌ها نيز مهره کبود مي‌دوزند و عقيده دارند آدم‌هاي چشم‌تنگ با ديدن مهره کبود خاصيت چشم‌تنگي‌شان از بين مي‌رود و قادر نخواهند بود که چشم‌زخمي به کسي برسانند(عسکري‌عالم،195:1387). در شهرستان گروس استعمال دانه‌هاي فيروزه و سنگ‌هاي آبي‌رنگ به منظور دور داشتن چشم‌زخم، بخصوص از كودكان، مصرف فراواني دارد كه به جلو کلاه کودک و جلو سينه او مي‌دوزند. سوارکاران علاقمند به اسب‌خود دارند به منظور بر حذر داشتن حيوان خود از چشم‌زخم، تعدادي از اين مهره‌هاي آبي‌رنگ را که به صورت منجوق و دانه‌هاي تسبيح به موهاي يال و گردن حيوان مي‌بندند(هاشم‌نيا،206:1380). اهالي روستاي اسک براي در امان ماندن از چشم بد  چند مهره کبود را بر چوب گهواره کودک و يا پيشاني گاو و گوسفند و ديگر حيوانات اهلي و يا اطراف منزل نصب و آويزان مي‌کنند (راعي،202:1384). در سيرجان مهره سبز را به همراه نعل اسب  نمک براي دفع چشم‌زخم به قنداق نوزاد مي‌آويزند(بختياري،280:1378)

 

 

    تصوير2. مهره آبي براي دفع چشم زخم از کودکان و حيوانات با ارزش در ميان عشاير لرستان(Kasraian,2002:179&187)

 

از ديگر کاني‌های رايج به عنوان تعويذ، سنگ نمک است. در باورها و سنتهای مذهبی مردم ایران نمک عنصری است که دارای مفهوم دوگانه است. در کتاب مقدس مسیحیان نمک هم نشانه نفرین و لعنت الهی است و هم نشانه رحمت و کرامت او. کسانی که به کمک اوراد اجنه را دفع می‌کردند، یا کسانی که افراد را از طلسم آزاد می‌کردند(مثل جن‌گیرها و رمال‌ها) از نمک برای جنگیدن علیه شیاطین و اهریمنان و دیوان و همچنین علیه ساحران و افسونگران استفاده می‌کردند. در باورهای آنها آمده است نمکی که روی میز واژگون می‌شود، نگون بختی می‌آورد. نمکی که در آتش افکنده می‌شود، از انسان در مقابل طوفان حمایت می‌کند(کریمی،45و46). نمک در جامعه‌هاي شهري، روستايي و عشايري ايران داراي حرمت و ارزش است و  خاصيت درماني و حتي كاربرد جادوئي دارد. از طرفی مردم باور به نمک را  مرتبط با مهريه‌ي حضرت فاطمه(س)  مي دانند که خداوند در هنگام عروسي وي با حضرت علي(ع) به او اعطا نمود؛ همچنين رقم ابجدي كلمات نمك و علي هر يك به حساب ابجد 110 مي‌شود  و شايد به اين دلايل نمک مقدس شده باشد(هدايت، 113:1334).  باورداشتهاي مناطق مختلف ايران به چند دسته تقسيم مي‌شود: باور به برکت‌زايي نمک، باور به زدودن و دفع شورچشمي و باطل کننده سحر و جادو و نيروهاي شر، گره‌گشايي مشکلات و رفع نيازهاي مادي و معنوي، قدرت پيشگويي و برملاساختن رازهاي پنهان و نادانسته‌ها. در تهران، بر سر سفره هفت‌سين نمک کوبيده مي‌گذارند و آن را عامل برکت مي‌دانند، سپس آن را داخل کيسه آرد و برنج نموده و تا آخر سال آن نمک را کيسه به کيسه مي‌کنند، تا همواره روزيشان از طريق آن نمک برکت داشته باشد(شهري،1371: 100-104). همچنين در تهران قديم باور داشتند بستن نمک در يک پارچه و همراه کردن آن با زن حامله، زايمان او را سرعت مي‌بخشد(شهري،1371: 465). در ميان طوايف کردستان از نان و نمک براي گره‌گشايي استفاده مي‌کنند، آنجا رسم است که روي مقداري نان، نمک مي‌زنند، نان را مچاله مي‌کنند و به يک دختر يا پسربچه و يا بزرگسال مي‌دهند تا در کنار ديوار کوچه بگذارد، بي‌آنکه دوباره به آن دست بزند يا روي خود را به طرف آن برگرداند، به سوي خانه بازگردد، عقيده دارند هر گرهي در جريان رزق و روزي آنان باشد بدين وسيله باز و گشايش در کار و درآمدشان حاصل خواهد شد(ميرنيا، 233:1369).  در سروستان براي ممانعت از چشم زخم مقداري نمک و دعائيرا که دعانويس براي چشم‌زخم نوشته است ، به کلاه کودک مي­آويزند  و يا به بازويش مي‌بندند (همايوني،349:1348).  در بيرجند براي دفع چشم‌زخم گاهي چند تکه نمک را به رشته‌اي مي‌کشند و  به شاخه‌هاي درختان در باغ‌ها آويزان مي‌کنند، تا درختان و محصولات آن از خطر چشم‌خوردن در امان بمانند(رضايي،1381: 610-611).  مردم خراسان و کرمان در مراسم شب چهارشنبه‌سوري اندکي نمک را به همراه اشيايي ديگر درون کوزه‌ايمي ريزند و دور سر مي‌چرخانند و مي‌شکنند تا شورچشمي را از خانه و افراد خانواده دور کنند(جاحظ،1384: 130).  در شهرستان دوان، در هنگام مراسم عقد، قطعه‌اي سنگ نمک را در کنار عروس مي‌گذاشتند تا چشم‌زخمي به او نرسد(لهسائي‌زاده،137:1370).  بسياري از زنان بلورهاي نمک را براي جلب عشق و کاشتن بذر محبت در دل همسرانشان، و يا جهت بچه دار شدن به صورت زيورآلاتي چون گردنبند و زينتي براي گيسوان مي‌ آويزند و يا طلسم‌هايي از نمک ساخته و ديوار خانه خويش را تزئين مي کنند (Donaldson,1938:156).

 

 

 

                      تصوير3. طلسم نمک براي دفع چشم شور در کرمان(نگارنده)

 

بوميان کيش براي مقابله با شور چشمي از نمک به همراه دعا استفاده مي‌کنند. همچنين در کنار در يک کيسه‌ي پارچه‌اي و مثلث شکل آويزان مي‌کردند که در داخل آن تکه‌اي سنگ نمک و يک دعا قرار داشت اغلب قسمت پايين کيسه  را با پارچه‌هاي رنگين تزيين مي‌کردند. در همين جا براي آن که نوزاد را چشم نزنند، اغلب تکه‌اي نمک را لاي پارچه‌اي رنگي مي‌گذارند و بالاي گهواره مي‌اويزند. مردم كيش در داخل لنچ‌ها کيسه‌هاي کوچکي از نمک و دعا را آويزان مي‌کنند و حتي موقعي که درباره‌ي افراد شورچشم صحبت مي‌‌کنند، چند بار کلمه‌ي "ملح،ملح"(نمک، نمک) را تکرار مي‌کنند ويا پيش خود مي‌گويند"ملح و رماد في عيونک"(نمک و خاکستر به چشمش) (مختارپور،453:1387) .

 2 - اجزاي بدن حيوانات

«پر» ازجمله اشيائي است كه پيشينه باور به آن  به دوران باستان مي رسد. در يشت چهاردهم، اهورامزدا به زرتشت زردشت مي آموزد كه در مقابل نفرين  و وِرود دشمن پري از پرنده‌اي فراخبال(وارن غَنَه=بوم يا غراب) برگيرد و بر تن خويش بسايد، و با اين عمل زرتشت خواهد توانست لعنت را به دشمن خود بازگرداند. در همين يشت آمده است اگر کسي استخوان يا پري از اين پرنده را به همراه داشته باشد هيچ‌کس نمي‌تواند بر او علبه كند و او هميشه غالب خواهد بود.حتي پيشگويان با كمك اين پر و خواندن برخي از اوراد محرمانه ، كه انتقال آنها موروثي بود،مي توانستند پيشگوئي كنند (پورداوود،1347: 117-129). اين ژرنده با سيمرغ اسرارآميز يکي پنداشته شده (Casartelli,1891,79-87) که در شاهنامه، به عنوان افسوني درمانگر، در پهلوشكافي رودابه براي تولد رستم ، كاربرد داشته است (فردوسي،2361:1478). همين پر در معالجه زخم‌هاي کشنده رستم‌ و اسبش‌، در نبرد با اسفنديار مورد استفاده قرارگرفت(همان:294). بقاياي باور به نيروي تعويذ «پر» براي در امان ماندن و تقويت روحيه را در تعزيه‌ها بر روي کلاه‌خود جنگجويان (تصوير4) (فضايي، 286:1356) و نيز بر زنگ بالاي سر مرشد زورخانه ها را مي توان ديد(سايكس 1372: 157)

 

             

                                    تصوير4. نصب پر بر روي کلاه‌خود به عنوان تعويذ(طريقي،123:1385)

 

 از ديگر اندام حيوانات مختلف: مثلاً چشمها و زبان هدهد را براي در امان ماندن از بيماري فراموشي، از گردن مي‌آويختند.يا با آويختن استخوان سوراخ شده هدهد بر درختي، هيچ پرنده‌اي در آن حوالي آسيب نخواهد ديد  و به همراه داشتن استخوان طاووس از خطر چشم‌زدگي جلوگيري خواهد کرد (الحاسب،1371: 190و191). بستن  دندان گرگ بر گردن اسب، او را دونده تر از اسبان ديگر مي كند و بستن آن به بازو سبب دور شدن دشمنان مي گردد و با نهادن دندان گرگ بر بالين کودک، مانع ترس او خواهد شد و به همراه داشتن آن از گزند چشم بد جلوگيري مي كند (همان:204و205).  در ممسني، شكار كننده گرگ براي جلوگيري از چشم زخم،  چشمان او را ازکاسه درمي‌آورد و قاب مي‌گيرد و بر بازوي راست می‌بندد و دعاي ويژه کاربرد آن  را برآن مي‌خواند (مجيدي کرائي،480:1371). عشاير لرستان نيز پنجه‌ي پرندگان را به همين منظور و به همراه اشيايي ديگر همچون مهره‌هاي آبي رنگ به لباسهاي کودکان خودمي‌دوزند(Mortensen,1993:347) .

 

                                

        تصوير5. پنجه پرنده به عنوان تعويذ دفع چشم‌زخم بر روي کلاه يک پسربچه از عشاير لرستان(Mortensen,1993:347)

 

 

نظرقرباني(نفيسي،1333: 34و35) يا چشم قربان (همايوني، 377:1348) را با خشک کردن مردمک چشم گوسفند قرباني و کشيدن آن به ريسمان به همراه مهره‌هاي ديگر درست مي‌کنند و به لباس شخص، به‌ويژه کودک وگاهي به حيوانات و جمادات وصل مي‌کنند (نفيسي،1333: 5-34).

 

 

3- گياهان

مهمترين فتيش يا تعويذ گياهي استفاده شده در ميان ايرانيان که همواره حضور پر رنگي در تمامي شئون زندگي ايرانيان دارد «اسپند» است. اسپند يا سپند، گياهي خودرو، پايدار و هميشه سبز است که درکوه، بيابان و زمينهاي کويري مي رويد. نام اين گياه از واژهي سپنته در اوستا گرفته شده، که در زبان پهلوي به معني «افزونيک» يعني برکت دهنده و مقدس آمده است (Reichelt,1911:270). ايرانيان عهد باستان اسفند را گياهي مقدس مي‌پنداشتند و براي آن نيرويي آسماني و شفابخش تصور مي‌کردند (Henning,1891:607) و از گذشته تاکنون براي دورکردن چشم‌زخم، آن را در آتش مي‌ريزند و دود آن را مي‌پراکنند. اسفند را به شيوه‌هاي گوناگون و با آداب و رفتارهاي خاص، براي چشم‌زخم زدايي و درمان بيماريها و دردها به کار مي‌برند كه رايج‌ترين آنها «اسفندگرداني» و «خال‌گذاري» است.        

در مراسم اسفندگرداني كه با ريختن دانه اسفند در آتش و خواندن وردهاي موزون  شعرگونه همراه است، واژگان وردها در خرده فرهنگهاي ايران تفاوتهايي دارند، ولي همگي يک عقيده و پنداشت عمومي را با رمز و نشانه مي‌رسانند(بلوکباشي،1389: 458-459). وردها عموماً اينطور آغاز مي شود : «اسفند و اسفند دونه / اسفند صد و سي دونه». و وردها معمولاً با عبارت «بترکد چشم حسود و حسد و بخيل و بيگونه» يا عبارت‌هايي شبيه آن پايان مي‌يابد(مرداني،35:1348). در شهرستان اردستان بخصوص در شبهاي يکشنبه و چهارشنبه، در مراسم اسفندگرداني و دودکردن آن مي­گويند: «بترکد چشم حسود و حسد و ديده کافر» يا «بر چشم بد لعنت و بر دين محمد(ص) صلوات».  براي بهبود نظرخورده ، به دانه اسفندي به نام تك تك اقوام و خويشان و همسايه و همه کساني که ممكن است مريض را چشم زده باشند، يک سوزن به اسفند مي­زنند؛ پس از پايان اسامي، براي هر روز هفته نيز كه شخص در آن روز متولد شده باشد سوزني به ادانه اسفند مي زنند::« شنبه زا، يکشنبه زا ...تا جمعه زا»،‌و بعد چنين مي‌افزايند: «همسايه‌ي دست راستي، همسايه‌ي دست چپي، همسايه پشت سر، همسايه پيش‌رو، الهي بترکد چشم او» بعد اسفندها را دور سر مريض مي­گردانند و روي آتش آماده بر روي خشت مي‌ريزند و مي‌گويند: «اسفند و سه بند / صد و سي چشمو ببند / چشم حسد و حسود و هر هيز و لوند»(هاشمي،534:1370). باور دارند دانه اسفند، فتيش، همان چشم شور است و با سوراخ كرزدن آن، چشم فرد شورچشم نيز سوراخ مي‌شود،‌صداي تركيدن دانه اسفند در آتش نيز در خيال آنان ترکيدن چشم حسودان و چشمان شور است.

 در مراسم خال گذاري اسفندهاي سوخته و ذغال شده را در كف دست مي مالند  و با آب دهان آغشته مي كنند و به گونه‌ها و پيشاني وکف دست راست وکف دست چپ بيمارمي‌مالند(همان:531-534) يکي ديگر از شيوه‌هاي دفع چشم‌زخم بوسيله اسفند ساختن طلسم‌هايي از آن است، دانه‌هاي اسفند را به چند رشته نخ مي‌کشند، سپس آنها را بر اساس سليقه، به يکديگر مي‌بندند. اين مجموعه را بر سر در خانه‌ها، در اتاق‌هاي نشيمن، درآغل‌هاي گوسفند و در کشتزارها مي‌آويزند تا چشم بد، بلا و آفت را از خانه، اعضاي خانواده، احشام و غلات دورکنند و برکت، فراواني و سلامتي بياورند(ذکايي،1347: 31و32).

 

   تصوير6. اسفندي، طلسم ساخته شده ازگياه اسفند جهت دفع چشم‌زخم(Mortensen,1993:239)

 

ايرانيان عهد باستان براي انار نيروئي ماوراءالطبيعي، جادويي و رمزگونه قائل بودند، از شاخه انار و ميوه آن در شماري از آيين‌ها و مراسم ديني-مذهبي خود استفاده مي‌کرده‌اند، از اين درخت و ميوه‌اش همچون نَفِرات (رمانندگان) در دور کردن ارواح خبيث، گزندگان، بيماريها و دردها از تن، خانه و محيط زيست بهره مي‌جستند. با سوزاندن شاخه‌هاي درخت انار و پراکندن دود چوب‌هاي سوخته اين گياه در فضا، ديوهاي پنهاني را از خانه و کاشانه مي‌راندند و فضاي زيست را پاک مي‌ساختند(پورداوود،1319: 139، 146-147).  ايرانيان پس از اسلام  نيز دود شاخه‌هاي سوخته انار را رماننده حشرات و گزندگان (دنيسري،133:1350) و داشتن درخت انار را گريزاننده مار و کژدم از خانه (کليني،248:1401) و خوردن انار را رماننده شيطان از دل مؤمن و دور کردن وسوسه شيطاني (مجلسي،51:1371) مي دانند. مادران فراشبندي براي دفع شر اجنه از دامن نوزادان خويش، از چوب انار کمانه مي‌سازند و سر اطفال خود را هنگام خواب در آن قرار مي‌دهند. و هنگامي که افراد ديوانه شرارت مي‌کنند و به آزار و اذيت مي‌پردازند، براي پراكندن اجنه از اطراف اين ديوانگان و شفاي جزئي يا كلي، آنها را با شاخه‌هاي انار تنبيه مي‌کنند (امير،1382: 96و97) در گيلان براي دور نگهداشتن نوزاد و زائو از جمله اجنه و آل، با شاخه‌خارداري از درخت انار ترش، پياز درشتي را نصف مي‌کردند و شاخه انار را بر پهنه‌ي فرو مي‌بردند و در ششمين شب تولد فرزند بر بالاي سر زائو و نوزاد به ديوار تکيه مي‌دادند. گياه خود روي گزنه از ديگر تعويذهاي گياهي در گيلان است که براي دور و كور كردن خطر چشم شور، آن را با سنجاق بر آستان در ورودي اتاق زائو و نوزاد نصب مي‌کنند (بشرا، 1389: 32-35). شاخه اي از درخت خرزهره براي بوشهريها نيروئي ماوراء طبيعي  براي دور كردن خطر چشم شور براي كودك دارد كه آن را بالاي گهواره يا ننوي او در مقابل ديد همگان مي‌آويزند (احمدي ريشهري،139:1381).  مردم ايلات و عشاير کرمان، چوب انار را برکت‌زا مي‌پندارند و از آن، چوب مشک‌زني مي‌سازند(فرهادي،324:1372).

4- فلزات

 شيئ باوري درباره آهن، از گذشته هاي دور تاكنون ، به‌ويژه براي دور کردن ارواح خبيث وجود داشته است. در باور ايرانيان، جنبينهايت از آهن مي­­ترسد، به طوريکه حتي بردن نام آهن افسوني عليه اجنه بوده است. به نظر تايلر اجنّه موجوداتي متعلق به عصر حجر قديم هستند و فلز جديد در نظر آنها منفور و براي آنها زيان آور است(هيس،106:1340). ظاهراً در ايران نيز باور به قدرت فوق طبيعي آهن، با کشف فلزات به‌وجود آمد، و حتي مسئله روئين‌تن، با كشف اولين فلز، يعني مس، مطرح شد که در اوستا روآداRaoda ناميده شده و واژه «روي» فارسي و «روئين‌تن» از همين واژه بازمانده است. در ايران باستان پيرامون مسئله فلز جادوي عجيبي وجود دارد مثلاً فلزکاران راز فلز را به هم نمي‌گفتند، توده مردم به فلزکاران قديم همچون جادوگر نگاه مي‌کردند و يا رويين‌تن وقتي با سپر فلزيي به جنگ مي‌رفت، مي‌گفتند سينه‌اش فلزي و رويين‌تن است (بهار،582:1377). در شاهنامه بزرگترين حريف ضحاکِ جادو، آهنگري است به نام کاوه. و اشارات ديگر اينکه زرتشت زنجير پولادي را از بهشت آورده بود و اقوام باستاني آهن خالص را از سنگهاي آسماني به دست مي‌آوردند. شمشير عنتره‌بن شدّادالعبسي  پهلوان حماسي عرب از آسمان‌سنگ است، مثلاً شمشير ذوالفقار علي(ع) از آسمان آمده است و همان است که بعدها به صورت تبر ابومسلم در مي‌آيد و يا در قرآن کريم که به آسماني بودن آهن تصريح شده و خداوند آن را به زمين فرو فرستاده است(محجوب،104:1382). در واقع از اين جاست که فلز به عنوان يک پديده‌ي نو و قداستي که در اديان و اساطير دارد و به دليل ويژگي‌هاي ذاتي­اش که استحکام و قدرت آن است در تفکر انسان باورهايي را به همراه دارد و همواره از آن گسترده­ترين استفاده در دفع چشم‌زخم و ديگر ارواح اهريمني مي‌شود، و مؤثرترين ماده جهت ساخت طلسم و تعويذ به‌شمار مي‌رود. قزويني درباره‌ي  قدرت موجود در آهن نوشته است: اگر کسي يک طلسم آهني به همراه داشته باشد داراي شخصيتي قوي خواهد شد و از هيچ چيز نخواهد ترسيد، همچنين هيچ­گاه کابوس نمي­بيند، علاوه بر اين نيروي جاه‌طلبي در او افزيش خواهد يافت(قزويني،192:1361).  بسياري از افراد به‌ويژه برخي از زنان ، براي رفع  نيازهاي روحي خويش،‌ايمان و اعتقادي راسخ به اشياء فلزي دارند و در غياب همسر با پوشيدن يک دستبند آهني، آرامش خود را باز مي‌يابند و دروفاداراي به همسر تواناتر مي شوند. و يا هنگامي که براي بازگشت يک عزيز که در آرزوي ديدار دوباره او هستند، يک صفحه آهني که با اعداد و علائم طلسمي منقش گشته، بر روي زغال گداخته مي‌گذارند، و نام آن عزيز غايب را بر زبان مي­آورند، باور دارند مادامي که آهن گرم و گداخته مي‌شود، قلب آن شخص نيز گرم مي­شود و با اشتياق به سمت خانه بر مي‌گردد (Donaldson,1938:154) .

نقره‌ از جمله  فلزاتي است که کاربرد زيادي در ساخت طلسم‌ها دارد  و بسياري از اوراد قدرتمند جهت تاًثير مضاعف، بر روي فلز نقره حک مي‌شوند. فولاد از ديگر فلزاتي است که براي آن قدرت جادويي قائل شده‌اند و معمولاً آن را به صورت حلقه‌هايي برش مي‌دهند و نام خداوند، اسامي پنج تن و يا اعداد و فرمول­هاي جادويي را بر روي آن حک مي كنند و از آن  به عنوان يکي از نيرومندترين طلسم‌ها استفاده مي‌کنند . (ibid:155)مردم شيراز از قطعات فولاد، شيئي لوله‌مانند مي‌سازند و گاهي دو سر آن را طلا مي‌گيرند و به‌وسيله بند، نخ يا زنجيري که از آن دو حلقه رد شده است ، به گردن آويزان مي‌کنند. اين شي‌ء فولادي لول ناميده مي‌شود.اين لول و النگوئي فولادي را مادر همين زن حامله فراهم مي كند و زن مؤمنه­اي كه نمازش قضا نمي شود،طي مراسمي به نام لول اندازان آن را به گردن زن حامله مي­آويزد (خديش،291:1385). در شيراز و در شهرستان سروستان طلسم‌هايياز طلا  به شکل قلب مي‌سازند و روي آن وان يکاد را حک مي‌کنند و زنان آن را به عنوان زينت آلات به گردن خود مي‌اندازند (همايوني،419:1348). در شهرستان ايزدخواست، معتقدند اگر تکه آهني همراه انسان باشد، جن به او نزديک نمي‌شود. و يا اگر روي جوال آرد تکه آهني گذاشته شود جن‌ها نمي‌توانند از آرد ببرند. همچنين زن تازه زائيده بايد تا 10 روز قيچي فلزي همراه داشته باشد در غير اين‌صورت جنها به او آزار مي‌رسانند (رنجبر،482:1373) در ميان ترکمن‌ها از قيچي فلزي براي دفع چشم‌زخم استفاده مي كنند.در مراسم عقد مراسم قيچي زدن زنان از آغاز تا پايان جلسه‌ي عقد به طول مي‌انجامد. در اين مدت تعدادي زن در گوشه‌اي دهانه‌هاي قيچي را به طور مرتب باز و بسته مي‌کردند تا«اغراض و چشم بد» دشمنان را ببرّند. و يا با به صدا درآوردن آهن پاره‌اي، ارواح شيطاني و پليد را مي‌گريزانند تا بدين وسيله سحر و جادوي دشمنان عروس و خانواده‌اش را خنثي کنند (معطوفي،2146:1383). در شهرستان آلاشت، از انواع آهن آلات و همه گونه اشياء فلزي تيز از جمله چاقو، سوزن و سيخ براي دورکردن آل استفاده مي‌کنند.  گاهي نيز براي اثر بخشي بيشتر فلز، تعويذ گياهي پياز را با آن همراه مي‌کنند، پياز را به سيخ مي­کشند و بالاي سر زائو مي­گذارند تا چهل روز آنجا بماند و هنگام تطهير زائو در غسل روز دهم بايد همان پياز را جلو در حمام بگذارند تا زائو آن را لگد کند و بعد به حمام برود(پورکريم،بي‌تا: 96-97). با توجه به آداب شرح داده شده در استفاده از فتيش پياز، نوع جادوي هوميوپاتيک يا تقليدي کاملاً آشکار است: در واقع پياز به عنوان يک جسم مادي، روح آل را در خود اسير مي كند و زائو با لگد کردن پياز-برمبناي قانون تقليد- روح خبيث آل را از بين مي‌برد(رضايي،352:1381). مردم خراسان براي ايجاد وحشت در آل و گريزاندن آن علاوه بر آن که از آهن پاره و سيخ و پولاد استفاده مي‌کنند، بدن و صورت نوزاد را با باروت سياه مي‌کنند و کودک را به هيأتي زشت و مکروه در ‌مي‌آورند و همزمان صداي انفجار و دود و غبار توليد مي‌کنند (شکورزاده،114:1346).  قشقايي‌ها براي مبارزه با آل و فراري دادن آن چندين سوزن جوال‌دوز به اطراف چادر و يکي دوتا در موهاي زائو فرو مي‌برند و زن را در سنگري از آهن محصور مي‌نمايند(کياني،222:1376).

در ميان کردها نوعي ازدواج مبادله‌اي وجود دارد که آن را «ژن وِ ژن» گويند. در اين شکل از ازدواج معمولاً پيوند بين يک خواهر و برادر با خواهر و برادري ديگر صورت مي‌گيرد و در زمان مبادله‌ي عروس‌ها بين دو گروه، آنان بايد سنجاقي فلزي  را بين خود تعويض کنند تا چله‌ي يکي از آن‌‌ها بر ديگري نيفتد(رخشا،22:1382).

 نعل اسب، نيز از جمله اشياي فلزي است که هاله اي از باورها به دور آن تنيده شده است ، در بوشهر هرگاه کسي در اثر پيش‌آمد حادثه يا شنيدن خبر ناگواري به شدت مضطرب شود و ترس شديد به وي دست دهد، نعل اسب را روي آتش داغ مي كنند و در پياله‌اي جاي مي‌دهند و با ريختن کمي آب بر روي آن، فرد مورد نظر را به خوردن آب روي نعل وا مي‌دارند؛ آنها بر اين باورند که چون در اثر ترس شديد، ارواح خبيثه در روح آن شخص مورد نظر حلول مي‌كنند ، انجام اين کار به وسيله نعل آهني باعث رانده شدن آنها مي‌شود. آنها به‌طورکلي نعل اسب را نشانه خوش‌يمني و رد نحوست مي‌دانند و براساس همين باور است که آن را بر روي سر در ورودي حياط خانه نصب و گاه آن را بر روي بدنه کشتي و در قسمت جلوي آن ميخکوب مي‌کند(احمدي ريشهري،138:1381) همچنين اهالي روستاي اسک نيز بر اين باورند که نصب نعل اسب بر روي دروازه‌ها و يا ماشين‌ها باعث جلوگيري از چشم‌زخم و همچنين موجب خوشبختي خانواده‌ها مي‌گردد(راعي،203:1384)

 

             

تصوير7. نعل اسب ببا نوشته ها و علائم ر.وي آن ر بالاي در ورودي، جهت خوش‌يمني و رد نحوست در بوشهر(perk,2010:15)

 

 

در بسياري از شهرهاي ايران از ديگر دست‌ساخته‌هاي فلزي چون انواع زنگ و زنگوله براي دفع چشم‌زخم يا طرد ارواح خبيث استفاده مي‌کنند. زنگ‌ها و زنگوله‌هاي آويخته شده بر گردن حيوانات اهلي و با ارزش مي‌تواند جلوه‌اي از اين کارکرد باشد(تصوير8)  

 

         تصوير8. دونمونه از زنگوله‌هاي مورد استفاده جهت دفع چشم‌زخم(Allan,2000:325)

 

 

استفاده زنان و دختران از زنگوله­هاي مدور در ساق پا -که گاه به آن خلخال مي‌گويند- به خصوص در شهرهاي جنوبي ايران نشاني از بقاياي اين کارکرد است(درويشي،25:1380).  در استان هرمزگان خلخال هايي از حلقه‌هاي لوله‌اي توخالي ساخته مي‌شود که در هنگام ساختن چند سوراخ بر روي آن قرار مي‌دهند و از سوراخ ها سنگ‍‌‍ريزه هايي در آن مي‌ريزند که هنگام حرکت دستها و بازوها صدايي از آن شنيده مي‌شود که در باورشان در دفع چشم‌زخم و نيروهاي شر مؤثر است(خطيبي‌زاده، 90:1389).

 

 

                                     

        تصوير9. خلخال برنجي، مورد استفاده زنان در استان هرمزگان جهت دفع نيروهاي شر(خطيبي‌زاده،130:1389)

 

 

از روزگاران کهن اين باور وجود داشته است که شياطين، ارواح خبيث و نيروهاي مرموز با شنيدن صداي فلزات، واکنش نشان مي‌دهند و دور مي‌شوند. دريا‌نوردان مناطق جنوبي ايران از پديدار شدن اين موجودات در سفرهاي دريايي حکايتها مي گويند و مردم نيز به وجود آن‌ها باور دارند. غولک از جمله‌ي اين موجودات بود که تا حدود سي سال پيش در بندرگاه ديده مي‌شد و لي ز زمان تأسيس نيروگاه اتمي بوشهر و از زماني که کشتي‌هاي آهني پيدا شدند، غولک نيز ديگر ديده نشده است (درويشي،85:1373).  در سواحل جنوبي ايران بابا دريا تنها از صداي آهن وحشت دارد و بيشتر وقت‌ها حتي از شنيدن اسم يک آلت فلزي فرار مي‌کند. هر وقت بابادريا پيدا شود، جاشوها فرياد مي‌كشند: تيشه بيار، اره بيار، تبر بيار. و دو تکه آهن را محکم به هم مي‌کوبند. در جهازها و لنج‌هاي ايراني نيز با ديدن سايه‌ي بابا دريا، کارد کهنه‌اي را تند تند روي لنگر جهاز مي‌کشند و اعراب فرياد برمي‌دارند: حديد، حديد(ساعدي،105:1355).  سکه‌هاي فلزي نيز از ديگر اشياء فلزي هستند كه مردم براي آن آنها نيروئي قائلند. در جامعه‌ي روستايي و عشايري ايل قشقايي، زنان از سکه‌هاي فلزي، براي دور کردن ارواح شيطاني و دفع چشم شور از خود استفاده مي‌کنند، بدين منظور گردن‌بندها و سربندهايي را مي‌سازند و سر وگردن خويش را با آنها زينت مي‌دهند و نيز رشته‌هايي بلند از اين سکه‌ها را مي سازند وبه گيسوان بلند و بافته خود مي‌آويزند(Kasraian,2002:244).

 

 

                             تصوير10. تعويذ زنان عشاير قشقايي با«سکه» به صورت تزئينات سربند و گردنبند(kasraian,2002:179&252) 

 

 

زنان عشاير لر  نيز بنا بر باورهاي ديرينه خود، براي مصون نگه داشتن فرزندان خويش از گزند چشم‌زخم و ارواح شرير لباس‌هاي آن‌ها را با سکه‌هاي فلزي مي‌آرايند(Mortensen,1993:349).

                   تصوير11. نصب سکه بر روي کلاه پسربچه‌ها جهت دفع چشم‌زخم در لرستان(Mortensen,1993:349)                

 

 

زنان کردستان نيز با زيورآلاتي از سکه‌هاي طلا خود را مي‌آرايند، كه ضمن داشتن كاركرد خودآرايي  در واقع اين‌ها نيز همچون بازوبندها و نظرقرباني‌ها براي دفع چشم‌زخم و ارواح شرور به‌کار گرفته مي‌شوند(گلاک،170:1355)

         

                           تصوير12. آويزهايي از سکه طلا جهت دفع چشم‌زخم از زنان در کرمانشاه(گلاک،170:1355)

 

منابع فارسي

احمدي ريشهري، عبدالحسين، (1381)، سنگستان، چاپ اول، نشر نويد شيراز، شيراز.

اسديان‌خرم‌آبادي، محمد، (1358)، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ايلام، چاپ اول، نشرمرکزمردم‌شناسي ايران، تهران.

امير، سيد رزاق، (1382)، تاريخ و فرهنگ مردم فراشبند، چاپ اول، نويد شيراز، شيراز.

بختياري، علي‌اکبر، (1378)، سيرجان در آينه زمان، چاپ اول، نشر کرمان‌شناسي، کرمان.

بشرا، محمد، طاهري، طاهر، (1389)، آئين‌هاي گذر در گيلان، چاپ اول، رشت، ايليا.

بلوکباشي، علي، (1356)، «مفاهيم و نمادگارها در طريقت قادري»، نشريه مردم‌شناسي و فرهنگ عامه ايران، شماره 3.

بلوکباشي، علي، (1359)، «ديدگاهها و نگرش‌ها در مردم‌شناسي»، کتاب جمعه، سال اول، شماره 32و31.

بلوکباشي، علي، (1375)، قهوه‌خانه‌هاي ايران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، تهران.

بلوکباشي، علي، (1383)، «پنجه»، دائره المعارف بزرگ اسلامي، جلد 13، چاپ اول، نشر مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران.

بلوکباشي، علي، (1389)، در فرهنگ خود زيستن و به فرهنگ‌هاي ديگر نگريستن(سي گفتار درباره فرهنگ) ، چاپ اول، نشر گل آذين، تهران.

بويس، مري، چکيده تاريخ کيش زرتشت،1377،ترجمه: همايون صنعتي زاده، نشر صفي عليشاه، تهران.

بهار، مهرداد، (1377)، از اسطوره تا تاريخ، چاپ اول، نشر چشمه، تهران.

پورداوود، ابراهيم، (1319)، تفسير بر خرده اوستا، برلين.

پورداوود، ابراهيم، (1347)، يشتها، جلد 2، نشر زرتشتيان ايراني، بمبئي.

پورکريم، هوشنگ، بی تا،  الاشت زادگاه رضاشاه كبير،‌تهران.

جاحظ، ابوعثمان، (1384)، جشن‌هاي و آئين‌هاي ايراني نوروز باستاني، يلدا، چهارشنبه‌سوري، نوروز، ترجمه: رضا افتخارزاده، تهران، نشرمدبر.

جکسن، ابراهم و. ويليام، (1357)، سفرنامه جکسن: ايران در گذشته و حال، ترجمه‌: منوچهر اميري و فريدون بدره‌اي، نشر خوارزمي، چاپ دوم، تهران.

جواد علي، (1993)، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، بغداد.

الحاسب، محمدبن ايوب، (1371)، تحفه الغرائب، چاپ اول، نشر معين، تهران.

خديش، حسين، (1385)، فرهنگ مردم شيراز، چاپ اول، نشر نويد شيراز، شيراز.

خطيبي‌زاده، محمد، (1389)، پوشش مردم هرمزگان، چاپ اول، نشر ايلاف، شيراز.

درويشي، محمدرضا، (1380)، دائره‌المعارف سازهاي ايراني، جلد1، چاپ اول، نشر ماهور، تهران.

دنيسري، محمد، (1350)، نوادرالتبادر لتحفه‌البهادر، تهران.

دوستخواه، جلیل، (1379)، اوستا، چاپ اول، نشر مروارید، تهران.

دهخدا، علي‌اکبر، (1343)، لغت نامه دهخدا، نشر مؤسسه لغت نامه دهخدا، تهران.

ذکايي، سودابه، (1347)، «طرز درست کردن اسفند»، روزنامه فردوسي، شماره879.

راعي، مصطفي، (1384)، اسک در گذر تاريخ، چاپ اول، نشر انتخاب، تهران.

رخشا، معصومه، (1382)، «آهن در اعتقادات و باورهاي عاميانه»، مجلة موزه‌ها، شماره13، شماره پياپي34.

رضايي، جمال، (1381)، بيرجندنامه، چاپ اول، نشر هيرمند، تهران.

رضي، هاشم ، (1381)، دانشنامه ايران باستان، عصر اوستايي تا پايان دوران ساساني، جلد دوم، چاپ اول، نشر سخن، تهران.

میرفخرایی. مهشید، (1390)، «روایت پهلوی»، چاپ اول، نشر پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

رنجبر، حسين، ايزدي. محمدرضا، اميني. ابوالقاسم، (1373)، سرزمين و فرهنگ مردم ايزدخواست، چاپ اول، نشر آيات، تهران.

ساعدي، غلامحسين، (1355)، اهل هوا، چاپ اول، نشر اميرکبير، تهران.

سايکس، پرسي مولز ورث،(1373)، شکوه عالم تشيع، چاپ دوم، نشر بهجت، تهران.

شکورزاده، ابراهيم، (1346)، عقايد و رسوم عامه مردم خراسان، چاپ اول، نشر بنياد فرهنگ ايران، تهران.

شهري، جعفر، (1371)، طهران قديم، جلد چهارم، چاپ اول، نشرمعين، تهران.

عربستاني، مهرداد، (1387)،«تعويذ»، دائره‌المعارف بزرگ اسلامي، جلد 15، چاپ اول، نشر مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران.

عسکري‌عالم، علي‌مردان، (1387)، فرهنگ‌و باورهاي مردم لرستان، چاپ اول، نشر شاپورخواست، لرستان.

فردوسي، ابوالقاسم، (1369)، شاهنامه مسکو، جلد دوم و ششم، نشر جهاد دانشگاهي، تهران.

فرهادي، مرتضي، (1372)، «گياهان و درختان مقدس در فرهنگ ايراني»، نشريه آينده، سال19، شماره4-6.

فضايي، يوسف، (1356)، بنيان هاي اجتماعي دين، چاپ اول، نشرچاپار، شاهرضا.

قزويني،زکریا بن محمد، (1361)، عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات، نشرکتابخانه مرکزی،  تهران.

کریمی، اصغر، (1374)، «اکو موزه(موزه انسان وبوم)»، مجلة موزه ها، شماره15.

کليني، محمد، (1401)، الفروع من الکافي، بيروت.

کياني، منوچهر، (1376)، سيه چادرها، چاپ دوم، نشر کيان نشر.

گلاک، جي، (1355)، سيري در صنايع دستي ايران، چاپ اول، نشر بانک ملي ايران، تهران.

لهسائي‌زاده، عبدالعلي، سلامي، عبدالنبي، (1370)، تاريخ و فرهنگ مردم دوان، چاپ اول، نشراطلاعات، تهران.

ماسه. هانري، (1357)، معتقدات و آداب ايراني، ترجمه: مهدي روشن‌ضمير، چاپ اول، نشر دانشگاه تبريز، تبريز.

مجلسي، محمدباقر، (1371)، حليه‌المتقين، تهران.

مجيدي‌کرائي، نورمحمد، (1371)، تاريخ و جغرافياي ممسني، چاپ اول، نشرعلمي، تهران.

محجوب، محمدجعفر، (1382)، ادبيات عاميانه ايران(مجموعه مقالات درباره‌ي افسانه‌ها و آداب و رسوم مردم ايران)، چاپ اول، تهران.

مختارپور، رجبعلي، (1387)، دو سال با بوميان کيش، تهران، مؤسسه پژوهشي فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت و فرهنگ و ارشاد اسلامي.

مرداني، مهري، (1348)، «خرافات و معتقدات»، روزنامه فردوسي، شماره 929.

معطوفي، اسدالله، (1383)، تاريخ، فرهنگ و هنر ترکمان،جلد3، نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگي.

مقدم. محسن، (1337)، «مبانی اعتقادات عامه در ایران»، ترجمه: پورحسینی، مجله مردم‌شناسی، دوره دوم، شماره مهر و آبان و آذر.

معلوف، لویس، (1973)، المنجد فی اللغه و الاعلام، نشر دارالمشرق، بیروت.

ميرفخرايي، مهشيد، (1390)، روايت پهلوي، چاپ اول، نشر پژوهشگاه علوم‌انساني و مطالعات فرهنگي، تهران.

ميرنيا، سيدعلي، (1369)، فرهنگ مردم(فولکور ايران) ، چاپ اول، نشر پارسا، تهران.

نفیسی. سعید، (1333)، «چهارشنبه‌سوری»، سالنامه‌کشورایران، تهران، سال نهم. 

هاشم‌نيا، سيدمحمود، ملک‌محمدي. ملوک، (1380)، فرهنگ مردم گروس، چاپ اول، نشرمؤلفين، تهران.

 هاشمي، احسان‌الله، (1370)، «آداب دفع چشم‌زخم در اردستان»، يغما، شماره32.

هدايت، صادق، (1334)، «فلکلر يا فرهنگ توده»، مجموعه‌ي نوشته‌هاي پراکنده‌ي صادق هدايت، نشر امير کبير، تهران.

هدايت، صادق، (1334)، نيرنگستان، چاپ اول، نشر اميرکبير، تهران.

همايوني، صادق، (1348)، فرهنگ مردم سروستان، چاپ اول، نشر دفتر مرکزي فرهنگ مردم، تهران.

هيس، هوفمن رينولدز، (1340)، تاريخ مردم‌شناسي، ترجمه: ابوالقاسم طاهري، چاپ اول، ابن سينا، تهران.

منابع لاتين

Allan. James, Gilmour. Brian, (2000), Persian Steel(The Tanavoli Collection), Oxford University, Britain.

Casartelli. L.C, (1980), “Charms and amulets, (Iranian)”, ERE, Vol.3,

Donaldson. Bess Allen, (1938), “The Wild rue: A Study Of Muhammadan Magic And Folklore In Iran”, London, Luzac.

Hennig. W.B, (1891),”A Grain of Mustard”, Ac. Ir, Vol.XV.

kasraian. Nasrollah, (2002), “The Nomadic Peoples Of Iran”, Azimuth, London

kasraian. Nasrollah, (2002), “The Nomadic Peoples Of Iran”, Azimuth, London.

Mortensen. Inge Demant, (1993), ”Nomads Of Luristan”, Thames and Hudson, Copenhagen.

Omidsalar. Mahmoud, (1985), “Charms”, Encyclopaedia  Iranica, (EIR), Vol. vl, ed Ehsan Yarshater, London.

Reichelt. H, (1911), “Avesta Reader”, Strassbourg.

 Ruska. J, Vaux. Carra de, Bosworth, (2000), “Tilsam”, Encyclopedia of Islam, Brill, Leiden.

Smith. W.R, (1927),”Lectures of the Religion of the Semitics”, London.

Spiegel, (1860) Traditionelle literature, ii, 167, Vienna.

 Tylor. Edward Burnett, (1970), “Religion in Primitive Culture”, New York,

Abstract

Fetishism, is defined to be belief in an object with extraordinary power in the minds of nomadic men to which they resorted in confrontation with the living difficulties. The effects and traces of fetishism has been reflected in Iranian folklore during all periods. In this trend the origin of belief in some objects, its action and influence are paid attention as prior elements in Iranian folklore. Clarification of fetishism theory in Iran requires identification of rooted and archaic beliefs in Iranian culture regarding the use of certain objects.

We proceed to study the fetishism in Iranian people culture along with relative traditions, customs and beliefs.

 Data from such studie guides the present research work to the point that these objects are originated from common beliefs and custom religious faith in the folklore that the mass of people have resorted to these objects to fulfill and meet their spiritual needs and demands and believe them.

 

Key words:fetishism, Iranian folklore.