پروفسور ایزوتسو از شخصیتهای شناختهشدة ژاپنی آشنا با فلسفه و عرفان اسلامی در ایران به حساب میآید. به نظر جناب شما به عنوان شاگرد ایشان، چرا او به عرفان و فلسفه و جهان اسلام علاقهمند شد و در عالم عرفان و فلسفه ایرانی ـ اسلامی چه چیزی دید که او را تا به این اندازه مجذوب خود کرد؟
پروفسور ایزوتسو از شخصیتهای شناختهشدة ژاپنی آشنا با فلسفه و عرفان اسلامی در ایران به حساب میآید. به نظر جناب شما به عنوان شاگرد ایشان، چرا او به عرفان و فلسفه و جهان اسلام علاقهمند شد و در عالم عرفان و فلسفه ایرانی ـ اسلامی چه چیزی دید که او را تا به این اندازه مجذوب خود کرد؟
پروفسور ایزوتسو در نوشتههای متعدد در مورد زندگی خود گفته که در کودکی و سپس در جوانی از پدرش «مکتب ذن» را آموخت. این مکتب او را به امور معنوی و تفکر متافیزیک علاقهمند کرد. علاقه او به امور معنوی ابتدا ترغیبش کرد تا به مطالعه مکتبهای معنوی یونانی و بهخصوص فلسفه نوافلاطونی بپردازد. ثمره مطالعات او راجع به فلسفه نو افلاطونی در کتابی به زبان ژاپنی با نام «فلسفه عرفانی» در اختیار ما قرار گرفته است.
پروفسور ایزوتسو همزمان با مطالعه فلسفه نوافلاطونی، مطالعه سنتهای فسلفی در جهان اسلام و عرفان اسلامی را هم آغاز کرد. در میان فلاسفه اسلامی، او به آن دسته از فیلسوفانی گرایش پیدا کرد که به وضوح تحت تأثیر فلسفه نوافلاطونی بودند و تلاش میکردند توازنی میان فلسفه و دین پیدا کنند. وی در مسیر مطالعه فلسفه اسلامی، ابتدا به آثار فلسفی ابنسینا که سرآمد تلاش فلاسفه اسلامی در همراه کردن فلسفه و دین است، تمایل یافت. همچنین به مطالعه فلسفه و حکمت اسلامی و جریانهای سنتی آن در جهان اسلام پرداخت. بسیاری بر این باور بودند که سنت فلسفه در جهان اسلام، پس از نقد و رد فلسفه توسط امام محمد غزالی به فراموشی سپرده شده است؛ اما ایزوتسو پس از آشنایی با هانری کربن، سیدحسین نصر و دیگر اندیشمندان ایران دریافت که پس از هجوم غزالی به فلسفه، سنت مطالعه فلسفه همچنان در جهان تشیع دوازده امامی پابرجا مانده و بسیاری از بزرگان فلسفه مانند قاضی سعید قمی، ملاصدرا و سبزواری یکی پس از دیگری پا به عرصه گذاشتند.
برای او این حقیقت که سنت فلسفه همچنان پس از سالها باقی مانده و به دوره معاصر رسیده، کشف بزرگی بود و از این موضوع بسیار هیجانزده بود. ایزوتسو تحت تأثیر فلاسفهای بود که تلاش داشتند فلسفه را در قالب «عرفان» با دین هماهنگ کنند.
ایزوتسو به فلسفه تطبیقی علاقهمند بود و در همین جهت تحقیق میکرد. چرا او این راه را انتخاب کرد و اساساً ویژگیهای فلسفه تطبیقی مورد نظر او چیست؟
پروفسور ایزوتسو همزمان با مطالعه تفکر اسلامی، به مطالعه فلسفه زبان هم میپرداخت. او در آلمان با دکتر ویسگلبر ملاقات داشت و در گفتگوهایی که با او داشت، نظریه جهانبینی زبانی خود را طرحریزی کرد. بر اساس این نظریه، هر زبان جهانبینی مختص به خود را دارد و بر این اساس، پدیدهها و واقعیتها در هر زبانی به شیوهای خاص دیده و توضیح داده میشوند. به عبارت دیگر هر پدیده در زبانهای مختلف به اشکال مختلف درک و بیان میشود. بنا بر این یک پدیدة واحد در زبان عربی به شیوهای بیان میشود و در زبان چینی به شیوهای دیگر، در حالی که هر دو بیان، یک چیز یا یک حقیقت را انتقال میدهند.
ایزوتسو تصمیم گرفت این دیدگاه را به مطالعات فلسفی خود وارد کند. فلسفه تطبیقی مبتنی بر فلسفه زبانی، شیوه بسیار مهم پروفسور ایزوتسو برای رسیدن به حقایق فلسفی موجود در پس ادراک حسی و بیان زبانی بود. روش علمی او در مطالعه زبانشناسی و فلسفه در مطالعه معنایی قرآن کریم به کار گرفته شد. ثمره این مطالعه، کتاب «ساختار مفاهیم دینی ـ اخلاقی در قرآن» است.
با وجودی که شیوه تحقیق و حیطه فعالیت ایزوتسو فلسفه تطبیقی است، چرا او در کتابی مانند «آگاهی و ماهیت» که ساختاری کاملا تطبیقی دارد، از عنوان فلسفه تطبیقی استفاده نمیکند و به جایش عنوان فلسفه شرقی را به کار میبرد؟ تفاوت فلسفه شرقی و فلسفه تطبیقی در کجاست؟
پروفسور ایزوتسو در کتاب «آگاهی و ماهیت» به دنبال نمایان کردن امکان گفتگو میان فلسفه از طریق کاربست فلسفه تطبیقی مبتنی بر فلسفه زبانشناسی خود است. هدف او از نوشتن این کتاب، بررسی فلسفه تطبیقی نبود و به همین دلیل هم عنوان کتاب را «فلسفه تطبیقی» نگذاشته است.
آیا اصولا ما میتوانیم از فیلسوفی با نام ایزوتسو صحبت کنیم و او را به مثابه فیلسوفی که دارای چارچوب فکری است بشماریم؟
از آنجا که واژه فیلسوف به معنای دوستدار دانایی و حکمت است ، این عنوان زیبنده اوست. فلسفه ایدئولوژی نیست و ایزوتسو هم علاقهای به ایدئولوژی نداشت. به گفته پروفسور کارل لوویتس، فلسفه به معنای «تمایل به حقیقت» است، اما ایدئولوژی به معنای «تمایل به قدرت».
ایزوتسو علاوه بر عرفان اسلامی، به دیگر مکاتب فلسفی ـ عرفانی شرقی نیز تسلط داشت. آیا شما پیوند و ارتباطی، حتی به لحاظ تاریخی، بین عرفان ایرانی ـ اسلامی، آیین بودا، تائوئیسم و مکتب ودانتا در آثار پژوهشی ایزوتسو و کلاً در نظام فکری او مییابید؟
مشخص نیست که آیا ارتباط تاریخی میان فلسفههای شرقی مثل عرفان، فلسفه اشراق، بودیسم، تائوئیسم و ودانتا وجود داشته یا نه؛ اما پروفسور ایزوتسو در آثارش نشان داد که شیوه تفکر فلسفی و ساختار آگاهی فلسفی در تمام این فلسفههای شرقی مشترک است. او پس از تدقیق در فلسفههای شرقی به این نتیجه رسید که ساختار بنیانی آگاهی فلسفی در آنها به هم شبیه است. ایزوتسو کوشید فلسفه شرقیاش را از طریق ترکیب این مکتبهای فلسفی بسازد.
آیا ما میتوانیم بین عرفان ایرانی ـ اسلامی از یک سو و جهان بینی بودیسم، بهویژه ذنبودیسم که مطلوب ایزوتسو است، نوعی گفتگوی تاریخی یا فراتاریخی برقرار کنیم؟
با وجود مشکلات متعدد، گفتگوی میان فرهنگی همیشه میان مکتبهای فلسفی ممکن است. باید برای درک یکدیگر، گفتگوی میانفرهنگی را همیشه حفظ کرد. گفتگو چه از نوع فراتاریخی و چه از نوع تاریخی، بنیان درک و شناخت متقابل است و به همین ترتیب شناخت متقابل هم بنیان و اساس صلح و دوستی است. نباید از گفتگوی بین فرهنگی دوری جست؛ خواه بین ذنبودایی و عرفان ایرانی باشد، خواه بین اشراق ایرانی و تائوئیسم.
ایزوتسو در کتاب «صوفیسم و تائوئیسم» به سراغ دو مفهوم کلیدی انسان کامل و انسان مطلق که اولی دلالت بر عرفان وحدت وجودی ابن عربی دارد و دیگری بر جهان بینی لائوتسه. آیا شما با این تقسیم بندی یا مفهوم سازی موافقید و کلاً انسان کامل در نگرش ابن عربی را همان انسان مطلق مطلوب لائوتسه میشناسید؟
ایزوتسو در این کتاب میکوشد نشان دهد که ساختار آگاهی فلسفی بشر در ذات هستی یا در هستی مطلق ریشه دارد که ورای درک بشری و تفکر منطقی است. این تنها پس از شهود مستقیم و مراقبه طولانی حاصل میشود. در ساختار فلسفی تصوف ابنعربی، این ذات هستی «کنز مخفی» یا «وجود مطلق» و یا « عنقاء مُغرب» یا «حقیقت محمدیه» یا «غیب الغیوب» و امثالهم نامیده میشود. فردی که زندگی و کردارش کاملا مطابق است با ذات کنز مخفی و حقیقت محمدیه، انسان کامل نام دارد.
از سوی دیگر، در فلسفه لائوتسه و چوانگ تزو یا به طور کلی تائوئیسم، منبع نهایی همه هستی xuan zhi you xuan یا «راز رازها» نامیده میشود. در تائوئیسم، انسان کامل یا zhen ren کسی است که نسبت به راز رازها بصیرت دارد و خود را از همه خواستهها آزاد و رها کرده است. چنین فردی در تائوئیسم «انسان مقدس» نامیده میشود. از این منظر انسان به واسطه دستیابی و بصریت به ذات هستی به حالتی از آزادی کامل میرسد که میان صوفیسم و تائوئیسم مشترک است. درک تصوف از چارچوب آگاهی انسان با درک تائوئیسم از آن اساساً یکسان است. من شخصا با دیدگاه پروفسور ایزوتسو کاملا موافقم.
آیا ایزوتسو موفق شد که آغازگاه سلوک عارفانه بودائی را با آغازگاه سلوک صوفیانه منطبق کند؟ و به تعبیر دیگر آیا او توانست آغازگاه جهان بینی بودائی یعنی رنج بردن آدمی برای رسیدن به رهایی را با نیاز سالک نحله وحدت وجودی یعنی فقر و عشق و طلب و استغنا منطبق کند یا فقط به تحلیل ساختار متافیزیکی این مکاتب پرداخت؟
فلسفه بودایی عمیقاً با سلوک و ریاضت مرتبط است و از پیروانش میخواهد که از امور دنیوی فاصله بگیرند و بر جستجوی آگاهی حقیقی و واقعیت غایی هستی تمرکز کنند. به باور ایزوتسو، سیر و سلوک پیروان جهانبینی وحدت وجود با سیر و سلوک جهان بینی بودایی یکسان است. به اعتقاد من، او در نشان دادن شباهتهای شیوه تفکر نظری و سیر و سلوک در تصوف و بودیسم موفق بوده است.
ایزوتسو از جمله شخصیتهای فلسفی معاصر ژاپن است که با فلسفه و عرفان اسلامی آشنایی داشت و توانست فلسفه اسلامی را به جهان فکری ژاپنی انتقال دهد. به نظر شما او در این انتقال تا چه اندازه موفق بود و ساختار فلسفی ژاپن با چنین فکری چگونه روبرو شد؟
آثار او در ژاپن بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. از آنجا که انتشار مقالههای او تازه آغاز شده، او اکنون در حوزه فلسفه به کانون توجه اندیشمندان ژاپنی تبدیل شده است. محققان ژاپنی از طریق آثار تألیفی و ترجمهای او با فلسفه اسلامی آشنا میشوند. این روزها تعداد دانشجویانی که روی فلسفه اسلامی کار میکنند، بسیار افزایش یافته است. پس از اینکه پروفسور ایزوتسو در آثار خود مباحث مفصل فلسفی فیلسوفان مسلمانی چون ملاصدرا و سبزواری را به اندیشمندان ژاپنی معرفی کرد، رفته رفته احترام آنها را نسبت به فیلسوفان مسلمان برانگیخت.
نقش ایزوتسو در معادلسازی اصطلاحات فلسفه و عرفان اسلامی به زبان ژاپنی چقدر است؟
پروفسور ایزوتسو از تبحر بالایی در ترجمه متون فلسفی و عرفانی برخوردار بود. او در ترجمه اصطلاحات خاص فلسفه و عرفان اسلامی به ژاپنی، واژههای جدیدی ابداع کرده که دقیقاً معادل واژه اصلی در زبان عربی یا فارسی است. هر واژه جدیدی را هم که وارد زبان ژاپنی کرده، در پانویس کتابها توضیح داده است. در واقع خوانندگان ژاپنی به دلیل توضیحات و نظرات او به راحتی میتوانند ترجمه ژاپنی متون فلسفی و عرفانی اسلامی را درک کنند.
آیا امروز در ژاپن میتوانیم از «فلسفه ایزوتسو» یاد کنیم؟ به نظر شما او برای فلسفه امروز ژاپن چه ارمغانی دارد و آیا توانسته با ایده خود جریانی در فکر ژاپنی به راه بیندازد؟ شاگردان و همراهان ایزوتسو تا چه اندازه با این نگرش او همدل و یا مخالف هستند؟
پروفسور ایزوتسو تلاش داشت فلسفه شرقی خودش را ایجاد کند که ترکیبی از چندین مکتب فلسفی مربوط به آسیا باشد؛ اما فلسفه شرقی او ناتمام ماند. او مرد و تکمیل فلسفه شرقیاش را ندید. فلسفه شرقی او کاملا متفاوت از فلسفه غربی است. من خوشبختانه چند هفته قبل از مرگش با او در مورد فلسفه شرقی و فلسفه غربی گفتگویی داشتم و به این نتیجه رسیدیم که فلسفه غربی اساساً از مفاهیم فلسفی تشکیل شده که هر یک از این مفاهیم به صورت متقابل در تعریفشان منحصر به فرد هستند، به گونهای که زمینه شاخص هر مفهوم یک شاکله مجزا دارد.
اما مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی به صورت متقابل منحصر به فرد نیستند، بلکه درهم تنیده شدهاند بی آنکه شاکله مشخص یا منحصر به فردی داشته باشند. در نتیجه، فلسفه غربی عموماً دارای وجهی ستیزهجو و تخریبی است که میبینیم در نهایت به ساخت بمب اتمی منجر شد، اما به دلیل فراگیر بودن مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی، این مفاهیم همیشه دوبعدی هستند. آنها با هم ارتباط دارند و یک نظام کلنگر از مفاهیم فلسفی را میسازند. مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی در برابر هم رفتاری مصالحه آمیز دارند.
پروفسور ایزوتسو تلاش داشت با استفاده از مفاهیم فلسفههای شرقی، یک فلسفه شرقی نو طراحی کند تا بتواند بر بحران کنونی بشریت که اساساً توسط فرهنگ مدرن غربی ایجاد شده چیره شود. فرهنگ غربی بر محور فلسفه غربی شکل گرفته است. در ژاپن، افرادی که در حوزه فلسفه مطالعه میکنند، برای دستاوردهای فلسفی ایزوتسو بسیار ارزش قائلند. تا جایی که من میدانم عده قابل اعتنایی از محققان جوان در تلاش هستند که مدل طراحی فلسفی پروفسور ایزوتسو را تکمیل کنند.
*ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت