بازگشتي به سمفوني‌هاي اوليه

مسلما قبل از همه به بتهوون علاقه‌مندم كه او به نظر من بزرگ‌ترين آهنگسازي است كه تا به‌حال بشر به خودش ديده است و جايگاهش در آهنگسازي غرب مثل جايگاه حافظ در شعر ما است كه عصاره شعراي بزرگ قبل از خود مثل فردوسي، سعدي، نظامي و... است. پس از بتهوون، شوپن را دوست دارم وپس از او هم چايكوفسكي

 

گفت‌وگو با شاهين فرهت به مناسبت انتشار آخرين اثرش سمفوني شماره 16

 

مسلما قبل از همه به بتهوون علاقه‌مندم كه او به نظر من بزرگ‌ترين آهنگسازي است كه تا به‌حال بشر به خودش ديده است و جايگاهش در آهنگسازي غرب مثل جايگاه حافظ در شعر ما است كه عصاره شعراي بزرگ قبل از خود مثل فردوسي، سعدي، نظامي و... است. پس از بتهوون، شوپن را دوست دارم وپس از او هم چايكوفسكي

من هم مانند بسياري از موسيقيدانان خواهان اين بوده و هستم كه موسيقي ايراني و آهنگسازان ايران زمين هرچه بيشتر در جهان مطرح شوند

من از سمفوني 16 خودم خيلي راضي هستم و خوشحالم كه خيلي هم خوب اجرا شده است. به هر حال تفاوت اصلي اين كار با بسياري از آثار قبلي‌ام در اين است كه بيان هارمونيك در آن، مدرن‌تر و سنگين‌تر شده است و همان‌گونه كه اشاره كرديد از اين منظر، برخي آثار اوليه‌ام چون سمفوني1و2و3 را به ذهن متبادر مي‌كند

 

 

علي عظيمي‌نژادان/ سمفوني هرمز شانزدهمين سمفوني شاهين فرهت آهنگساز و موزيكولوگ شهير ايراني است كه بنا به قول خود او بيش از ساير سمفوني‌هاي آهنگساز، زمان برده است و چنانچه در گفت‌وگوي پيش رو ملاحظه خواهيد كرد اهميت اين اثر براي خود او هم بسيار بيشتر از ساير سمفوني‌هاي ساخته اوست چرا كه اين كار در واقع بزرگداشتي براي هرمز فرهت يكي از مهم‌ترين آهنگسازان و پژوهشگران موسيقي در ايران است. فردي كه خود شاهين ارادت فراواني نسبت به او دارد واو را يكي از مهم‌ترين الگوهاي خود در زمينه هنري مي‌داند. شاهين فرهت (متولد 7 فروردين 1326) شايد در زمره بد‌شانس‌ترين آهنگسازان موسيقي اركسترال در ايران است كه با وجود فعاليت‌هاي متنوع و وسيعش در زمينه آهنگسازي و آموزش زمينه‌هاي مختلف موسيقي كلاسيك در ايران (حتي تدوين مجموعه‌يي به نام آشنايي با موسيقي كلاسيك غرب به‌صورت نوار) و تبحرش در نوازندگي پيانو (علاوه بر آهنگسازي) و سابقه طولاني در اين زمينه‌ها آنچنان كه بايد و شايد كار‌هايش مورد توجه اهالي موسيقي قرار نگرفته و به ويژه هيچ يك از كار‌هايش مورد ارزيابي و تحليل جدي از جانب اهل فن واقع نشده و به عبارتي مورد انكار طيف وسيعي از موسيقيدانان و علاقه‌مندان موسيقي در ايران قرار گرفته است. هم به دليل سياست‌زدگي بخش زيادي از اهالي فرهنگ و هنر ما كه اين‌گونه افراد صرف سفارشي بودن بسياري از سمفوني‌هاي او را تنها دليل كافي در بي‌توجهي به كار‌هاي او مي‌دانند و عده ديگري هم به صرف اينكه او تعلق خاطرچنداني به فضاي موسيقي‌هاي مدرن ميانه قرن بيستم به بعد را ندارد و هنوز بيشتر به سبك‌هاي رمانتيك و پست‌رمانتيك گرايش دارد. كليت كار‌هاي او را بدون تحقيق و تامل محكوم مي‌كنند. در صورتي‌كه فراتر از اين حاشيه‌ها و مسائل جانبي و محدود‌بيني‌ها بايد بدون غرض‌ورزي و تنفر- شيفتگي‌هاي مرسوم فرهنگي‌مان آثار او و ديگر موسيقيدانان اين مرز و بوم را مورد ارزيابي و تحليل مجدد قرار دهيم و نكات قوت و ضعف آنها را به‌صورت حرفه‌يي و نه شعاري بيان كنيم. اين گفت‌وگو كه به بهانه انتشار سمفوني 16 شاهين فرهت در رمينور اپوس 90 توسط موسسه فرهنگي آذر كيميا صورت مي‌گيرد فراموش نشود كه شاهين فرهت علاوه بر تصنيف سمفوني آثار فراوان ديگري هم در ژانرسونات، كنسرتو، كانتات، كرال و... هم دارد كه به‌صورت دقيق حتي درست معرفي نشده‌اند و نكته آخر اينكه اين سمفوني آخر موسوم به هرمز از چهار موومان تشكيل شده است كه موومان اول به نام زندگي پر فراز و نشيب هرمز فرهت است، موومان دوم به فرم آزاد و مبتني بر تم‌هاي چهار اثر هرمز فرهت است در موومان سوم يا سكرتسو با بهره‌گيري از قسمت آخر سونات شماره1 هرمز فرهت ساخته شده است و در قسمت چهارم كه به فرم روندوي سونات است دوباره به فضاي قسمت اول بازگشت مي‌كند.

 

آقاي فرهت، به‌نظر مي‌رسد كه فضاي كلي موسيقايي حاكم بر سمفوني هرمز، شباهت زيادي به سمفوني‌هاي اوليه شما به ويژه سمفوني شماره 1 (سمفوني خيام) دارد. چون به نظر مي‌رسد كه همان‌گونه كه خودتان بار‌ها اشاره كرديد، سبك شخصي شما در آهنگسازي از سمفوني 6 (دماوند) كم‌كم تثبيت شد و اكثر سمفوني‌هاي ساخته شما كه در حدفاصل شماره 6 تا 15 قرار مي‌گيرند به ويژه به لحاظ نوع هارموني به كار رفته در آنها شباهت‌هاي زيادي به يكديگر دارند ولي اين كار شما به‌گونه‌يي بازگشت به آثار اوليه‌تان در دوران قبل از انقلاب محسوب مي‌شود. نظر خودتان در اين‌باره چيست و خودتان ويژگي‌هاي متمايز اين اثر آخر را در چه چيز‌هايي مي‌دانيد؟

قبل از هر چيز بايد بگويم كه هنگام نوشتن هر اثر جديدي دلهره زيادي دارم و اصولا زماني نوشتن كار جديد را آغاز مي‌كنم كه كاملا مطمئن باشم كه آن كار از كار قبلي‌ام به لحاظ ارزش هنري بالاتر است. من از سمفوني 16 خودم خيلي راضي هستم و خوشحالم كه خيلي هم خوب اجرا شده است. به هر حال تفاوت اصلي اين كار با بسياري از آثار قبلي‌ام در اين است كه بيان هارمونيك در آن، مدرن‌تر و سنگين‌تر شده است و همان‌گونه كه اشاره كرديد از اين منظر، برخي آثار اوليه‌ام چون سمفوني1و2و3 را به ذهن متبادر مي‌كند. بعدها در دوره دوم وسوم آهنگسازي‌ام، هارموني آثارم كمي ساده‌تر شد. به‌هر حال تفاوت ديگر اين كار جديدم با آثار قبلي‌ام در اين است كه همان‌گونه كه دكتر هرمز فرهت هم به آن اشاره كرده‌اند در بخش مياني اين اثر با تركيبي از كارهاي خودم و تم‌هايي از چهار اثر ايشان سروكار داريم. مثلا من در اين كار آمده‌ام و سونات شماره 1 ايشان را كه اساسا براي پيانو نوشته شده است را اركستره كردم و البته چيز‌هايي هم به آن افزوده‌ام.

 

از يك منظر ديگر هم مي‌توان گفت كه در مجموع اين اثر شما فرم تكامل يافته كارهاي قبلي‌تان است كه ضمن شباهت‌هايي كه فضاي كلي آن با برخي آثار پيشين شما دارد (مثل سمفوني 11 يا پيامبر و سمفوني 12 يا تهران) چون به لحاظ هارموني هم پيشرفته‌تر شده است و اركستراسيون مطلوبي هم دارد و به قول خودتان چون حاوي برخي تم‌هاي آثار هرمز فرهت است مي شود گفت كه از خيلي جهات بر كارهاي قبلي‌تان برتري دارد و از اين لحاظ شايد پس از مدت‌ها اثري متفاوت از شما را ملاحظه كرديم.

بله، اتفاقا دكتر فرهت هم همين نكته را به من گفتند و ابراز كردند كه من اين كار را چند بار گوش دادم و به نظرم رسيد كه اين اثر تو روان‌تر و سنگين‌تر و به لحاظ آهنگسازي پيشرفته‌تر از بسياري از كار‌هاي قبلي توست و اين، حقيقتا تشويق بزرگي براي من بود كه فردي مانند ايشان كه ارادت فراواني نسبت به او دارم چنين ابراز عقيده مي‌كنند و واقعا موفقيت اين اثر برايم خيلي مهم بود كه اگر اين كار به شكست مي‌انجاميد تاثير خيلي نامطلوبي بر من مي‌گذاشت. امري كه درباره ديگر آثارم الزاما صدق نمي‌كرد. يعني اگر كساني مي‌آمدند و مي‌گفتند كه فرضا سمفوني 14 تو از سمفوني 12 و 13 ضعيف‌تر است شايد آنقدر ناراحت نمي‌شدم اما درباره اين اثر بيش از اندازه برايم مهم بود كه كار خوبي از آب در‌آيد. چون من از بچگي نسبت به دكتر فرهت ارادت خاصي داشته‌ام كه فقط به اين مربوط نمي‌شود كه ايشان پسر عموي بنده هستند و به‌گونه‌يي سمت استادي را براي من داشته‌اند، بلكه ايشان اساسا از پيشگامان آهنگسازي نوين در ايران هستند و تحقيقات ايشان در زمينه موسيقي ايراني هم بسيار مهم و اساسي بوده است كه هيچ‌كس هم نمي‌تواند آنها را انكار كند. به‌هر حال اثري كه قرار بود به نام ايشان منتشر شود بايد آنقدر استحكام مي‌داشت كه در شأن ايشان باشد.

 

ويژگي مهمي كه درباره آثار شما و دكتر فرهت هردو، صادق است اين است كه بيان موسيقايي و صدادهي كار‌هاي شما خيلي از فضاي موسيقي ايراني فاصله دارد. مثلا در مجموع آثار شما اگر 4 كار «كنسرتوي ايراني»، «سوييت ايراني»، «راپسودي ايراني» و «سمفوني ايراني» (شماره 5) را مجزا كنيم كه اصولا فضاي كاملا متفاوتي از ديگر كارهاي شما دارند و داراي هارموني ساده‌تري از ديگر كار‌هاي شماست (و در آنها آگاهانه از عناصر موسيقي ايراني در آنها استفاده شده است) ودر ميان آثار مختلف دكتر فرهت هم اگر از كاري مانند قطعه توكاتا براي پيانو فاكتور بگيريم كه در آن از تم محلي «كريشيم» البته به همراه استفاده از فواصل ديسونانس، وام‌گيري شده است، به ندرت در آثار شما دو نفر فضاي موسيقي ايراني را ملاحظه مي‌كنيم و مي‌توان گفت كه در مقام مقايسه با بيشتر آهنگسازان ايراني حتي كساني چون: احمد پژمان، ثمين باغچه‌بان و هوشنگ استوار و... كارهاي شما غربي‌تر صدا مي‌دهد. سوال من از شما اين است كه آيا اصولا اعتقادي به هويت ايراني (يعني استفاده از ماتريال موسيقي دستگاهي و محلي) در كار‌هاي آهنگسازي‌تان نداريد؟

همان‌گونه كه بارها اشاره كردم من از ابتدا با موسيقي ايراني بزرگ شدم و مي‌دانيد كه پدرم به همراه عمويم (پدر هرمز) از شاگردان درويش‌خان بودند و من هم از كودكي به خاطر علاقه‌مندي پدرم، به صفحات مختلف موسيقي ايراني گوش مي‌دادم و بسياري از اساتيد موسيقي سنتي ايران در منزل ما رفت وآمد داشتند. پس من هم مانند بسياري از موسيقيدانان خواهان اين بوده و هستم كه موسيقي ايراني و آهنگسازان ايران زمين هرچه بيشتر در جهان مطرح شوند اما وقتي قرار است كه كارهايي با اركستر به سبك و سياق بين‌المللي اجرا شود، من اين تمايل را ندارم كه آثاري را كه صد در صد بر آمده از موسيقي دستگاهي مانند بيات اصفهان و چهار‌گاه است را عينا با اركستر اجرا كنم. البته همان‌گونه كه اشاره كرديد درچهار اثر من چنين كاري را انجام دادم كه بهترينش به نظر خودم همان كنسرتوي ايراني بود كه توسط اركستر سمفونيك خودمان هم به نحو مطلوبي اجرا شد ولي در اصول درست مي‌فرماييد كه تمايل كلي من به سمت آثاري با فرم و سياق بين‌المللي است و ويژگي آنها هم به‌گونه‌يي است كه هنگام اجرا در اركستر‌هاي مختلف غربي به هيچ‌وجه براي آنها غريبه به حساب نمي‌آيد. در عين اينكه من به عنوان يك ايراني ناخود‌آگاه نمي‌توانم از فضاي موسيقي ايراني صد‌در‌صد بركنار باشم ولي مسلم است كه آن‌گونه كه فرضا آهنگ‌هاي مرحوم خالقي و آقاي دهلوي ايراني صدا مي‌دهد، كارهاي من اين‌گونه نيستند.

 

در عين حال به نظر مي‌رسد كه كار‌هاي شما از جمله همين سمفوني هرمز به لحاظ اركستراسيون شباهت زيادي به كار‌هاي «پروكفيف» و «مياسكوفسكي» دارد و به لحاظ سبك كاري هم به نظر مي‌رسد كه تحت تاثير پست رمانتيك‌هايي چون مالر و بروكنر هستيد. البته اينكه كار‌هاي شما در اوكراين و به رهبري ولاديمير سيرنكو اجرا مي‌شود قطعا در شيوه بياني اثر تاثير مي‌گذارد ولي در اصول فكر مي‌كنم كه گرايش شخصي شما هم به همين سمت‌هاست. مثلا يادم است كه شما در مقاله‌يي تحت عنوان «مياسكوفسكي اين نابغه ناشناخته» مندرج در نشريه هنر‌هاي زيباي شماره20 علاقه و گرايش خود را نسبت به او نشان داده بوديد، درست است؟

خيلي خوشحالم كه شما اين موارد را ابراز كرديد كه نشان‌دهنده اين است كه به دقت كارهاي مرا تعقيب و به‌خوبي در ك كرده‌ايد. كلا من به لحاظ اركستراسيون به اركستراسيون متداول در اروپاي شرقي (يعني اركستراسيون رنگين) تعلق خاطر دارم كه البته پس از مدتي به سبك خاص خودم در اين زمينه دست پيدا كردم. به‌عنوان مثال من از ميان سازها از ساز‌هاي بادي برنجي خيلي استفاده مي‌كنم و به ترومپت هم از دوران كودكي علاقه خاصي داشتم. به اركستراسيون پروكفيف هم بسيار علاقه‌مندم. افزون بر اينها شما مي‌توانيد وام‌گيري مرا از مياسكوفسكي در سمفوني 10 من جست‌وجو كنيد به ويژه در موومان اول و دوم آنكه داراي فضاي تاريك است.

 

در عين حال آنچه در برخي كار‌هاي شما مشهود است استفاده نسبتا قابل توجه از ساز‌هاي كوبه‌يي مثل تيمپاني است كه اين قضيه به‌ويژه در سمفوني 1 شما خيلي برجسته بود و در سمفوني 10و12 و در همين سمفوني 16 هم كم وبيش از اين ساز‌ها استفاده كرده‌ايد. امري كه گرچه برخي آهنگسازان دوره باروك مثل هنري پرسل هم از آن به‌صورت محدود استفاده مي‌كردند ولي مي‌شود گفت كه از دوران كلاسيك و به ويژه در كارهاي بتهوون خيلي برجسته شد و در قرن بيستم هم در آثار آهنگسازاني چون وارز شكل خيلي برجسته‌يي به خود گرفت.

بله، من هم از بچگي به ساز تيمپاني و ساز‌هاي ضربي علاقه‌مند بودم و اتفاقا به اجراهايي از سمفوني‌هاي بتهوون علاقه داشتم كه در آنها از تيمپاني استفاده مي‌شد. به همين دليل مثلا به اجراهايي از آثار او كه توسط «استوكوفسكي» و «برونو والتر» رهبري مي‌شد، علاقه‌يي نداشتم چون آنها در اركستر‌هايشان از تيمپاني به‌صورت ضعيفي استفاده مي‌كردند و نخستين فردي هم كه در اجراهايش از كارهاي بتهوون از اين ساز به‌درستي و با قدرت استفاده كرد «ويلهم فورت وانگلر» بود. به هر حال همان‌گونه كه اشاره كرديد در دوران باروك جز در برخي «مس‌ها» و «كانتات‌ها» و «پاسيون»‌ها از اين ساز استفاده نمي‌شد. بنابراين مثلا شما در بيشتر كنسرتو‌هاي باخ تيمپاني را ملاحظه نمي‌كنيد. اما از دوران كلاسيك‌ها كه تمام ساز‌ها به لحاظ ساختمان و صدادهندگي پيشرفت مي‌كنند و ديناميك در اركستر به وجود مي‌آيد و بافت موسيقي هموفونيك مي‌شود، تيمپاني كم‌كم مورد استفاده قرار مي‌گيرد. به‌طوري‌كه در سمفوني‌هاي آخري هايدن و موتسارت ديگر استفاده از اين ساز به‌صورت امري متداول در مي‌آيد. بتهوون هم در دوران بعدي استفاده خوبي از اين ساز در سمفوني‌هايش مي‌كند و تقريبا همزمان با بتهوون ملاحظه مي‌كنيم كه آهنگساز شهير فرانسوي، برليوز در اثر ركوييم خود از 17-16 تيمپاني استفاده مي‌كند. توجه داشته باشيد كه مثلا هايدن در سمفوني شماره 100 خود از سنج و طبل نظامي هم علاوه بر تيمپاني استفاده كرده است. در دوران مدرن هم كه همان‌گونه كه اشاره كرديد اين امر خيلي پر‌كاربردتر شده است.

 

هر آهنگسازي به هر حال تحت تاثير بسياري از پيشينيان خود است و فكر مي‌كنم كه شما هم ضمن تاثير‌پذيري از پست رومانتيك‌ها و افرادي چون «پروكفيف»و«مياسكوفسكي» (در زمينه اركستراسيون) قطعا از معاصرين‌تان هم تاثير پذيرفتيد، مثل «ازرا لدرمن» استاد اصلي آهنگسازي‌تان در امريكا و هرمز فرهت كه در اين اثر مي‌شود گفت كه با استفاده از تم‌هاي 4 اثر او موسوم به «كوارتت شماره» 1، «سونات شماره» 1، «تم ووارياسيون براي دو پيانو وساز‌هاي بادي» و «منتو براي 4 ساكسيفون» دين خودتان را نسبت به او ادا كرده‌ايد. لطفا كمي هم از تاثير آثار هرمز فرهت بر كار‌هاي خود بگوييد؟

به‌ هر‌حال هيچ شخصيت معاصري كه با او در تماس بودم به اندازه دكتر هرمز فرهت بر من تاثيرگذار نبوده است. مي‌دانيد كه او 17 سال از من بزرگ‌تر است و خوب به خاطر مي‌آورم كه از همان دوران بچگي‌ام به من در خواندن و نوشتن هم كمك مي‌كردند و در واقع مي‌شود گفت كه براي من در طول زندگي‌ام در نقش يك مراد ظاهر شدند. هنگامي كه ايشان در 1949 ميلادي (1328شمسي) از ايران رفتند بسيار كوچك بودم و زماني كه ايشان پس از گذراندن تحصيلات اوليه‌شان در امريكا به ايران بازگشتند من به دوران نوجواني قدم گذاشته بودم و مدتي بود كه تازه به موسيقي علاقه‌مند شده بودم و پيانو مي‌نواختم. در همان سفرشان به ايران بود كه براي نخستين‌بار سونات شماره 1 خود را آوردند و من از همان ابتدا بسيار تحت تاثير آن قرار گرفتم. بعدها كه پس از گرفتن ديپلم براي نخستين‌بار به امريكا و شهر لس‌آنجلس رفتم دقيقا به همان دانشگاهي وارد شدم كه قبلا دكتر فرهت در آنجا درس مي‌دادند يعني دانشگاه «لانگ بيج» البته اين تاثير‌پذيري كاملا طبيعي است هم به خاطر نسبت نزديكي خويشاوندي ما و هم اينكه ايشان از پيشكسوتان و نخستين مروجان موسيقي كلاسيك در ايران بودند كه آثار آهنگسازي ايشان هم بسيار سنگين و داراي شخصيت ويژه‌يي است.

 

و سونات شماره 1 ايشان هم كماكان فكر مي‌كنم كه بيشترين تاثير را بر شما گذاشته باشد چرا كه از ميان آن چهار اثر ايشان كه در اين كار استفاده كرديد، بيشترين استفاده را از اين قطعه برده‌ايد.

بله دقيقا، من در اين سمفوني بيشترين استفاده را از اين قطعه كرده‌ام. به‌طوري‌كه حتي اسكرتسوي اين اثرتنظيمي است همراه با يكسري دولپمان از قسمت آخر اين سونات.

 

در اين اثر يك بازي دو گانه احساسي را مابين احساس آرامش و اضطراب به ويژه از طريق ساز‌هاي بادي برنجي ايجاد كرده‌ايد. به‌طوري‌كه مثلا درموومان اول ابتدا با يك فضاي آرام‌بخشي مواجه هستيم كه پس از مدتي با سريع‌تر شدن ضربا‌هنگ‌ها به سمت يك فضاي اضطراب‌آور حركت مي‌كنيم و همين‌گونه نوسانات را بين اين دو فضا ملاحظه مي‌كنيم. آيا ايجاد اين فضاها آگاهانه بوده است و شما هنگام خلق چنين آثاري به اين ايده‌ها و احساسات بشري فكر مي‌كنيد يا اين امر به‌صورت ناخودآگاه روي مي‌دهد؟

بله، مسلما به اين قضايا فكر مي‌كنم. شما بايد توجه داشته باشيد كه در آثار من به ويژه در موومان اول و آخرش داراي اوج‌هاي متفاوتي است كه البته داراي يك اوج بيشتر از همه است كه معمولا در اوج دولوپمان اتفاق مي‌افتد اما درباره سمفوني هرمز بايد بگويم كه اساسا نام اصلي موومان اول «زندگي پر فراز و نشيب دكتر هرمز فرهت» است. چرا كه ايشان دور نوجواني‌اش را در شرايط سخت پس از جنگ در ايران گذراند سپس در 21 سالگي به امريكا رفتند و جزو نخستين دانشجوياني بودند كه به آنجا رفتند و هم درس مي‌خواندند و هم كار مي‌كردند و مي‌دانيد كه رفت و آمد هم كه مانند حالا آسان نبود و...

 

شما با وجود كارهايي كه براي پيانو نوشته‌ايد واصولا ساز تخصصي شما هم به حساب مي‌آيد چرا در سمفوني‌هاي خود از اين ساز استفاده نكرده‌ايد؟ آيا در آينده قصد چنين كاري را داريد؟

نه، من چنين كاري را دوست ندارم. توجه داشته باشيد كه پيانو در برخي سمفوني‌ها به‌صورت يك ساز از آن استفاده مي‌شود. مانند شوستا كويچ كه در سمفوني 5 خود از پيانو هم استفاده كرده است. يا در كار‌هاي اركسترال آذري مانند شور امير اف. اما حقيقتا به نظر من شخصيت و صدادهندگي پيانو بالاتر از اين است كه در يك كار اركستري آن را محدود كنيم. البته فراموش نكنيد كه من به دليل اينكه ساز تخصصي‌ام پيانو است و هر روز هم حداقل 2 ساعت پيانو تمرين مي‌كنم. قطعات فراواني را براي پيانو تصنيف كرده‌ام مانند چهار قطعه براي پيانو (1354)، كنسرتو براي پيانو و اركستر شماره 1 (1357)، قطعه‌يي براي آواز و پيانو روي غزل حافظ (1360)، تم و وارياسيون براي پيانو (1364)، سونات پيانو شماره 2 (1367)، سونات شماره 3 براي پيانو (1369) و...

 

شما تاكنون در خلق تمامي سمفوني‌هاي خود از چارچوب سبك رمانتيك و پست رومانتيك فراتر نرفته‌ايد و به نظر مي‌رسد كه علاقه چنداني هم به موسيقي‌هاي مدرن‌تر از ميانه قرن بيستم به اين طرف نداشته باشيد. چرا كه ملودي هنوز در كار‌هاي شما خيلي برجسته است و سبك‌هايي كه در آن به حذف يا كمرنگ شدن ملودي منجر مي‌شود مورد پسندتان نيست. حتي يادم مي‌آيد كه در دوران قبل از انقلاب كه به موسيقي مدرن توجه بيشتري داشتيد در مصاحبه‌يي با مجله تماشا شماره 296 ابراز كرديد كه: «سبك آهنگسازي من را مي‌توان سبك موسيقيداني دانست كه با در نظر گرفتن شيوه و سبك كار شونبرگ و بدون حذف ليريسم و ملودي كار مي‌كند» اما پرسش اينجاست كه اين امكان وجود دارد كه به خلق آثار مدرن‌تر در آينده اقدام كنيد؟

اينكه در آينده بر مبناي چه سبك يا سبك‌هايي آهنگسازي كنم امري نيست كه بر اساس تصميم‌گيري قبلي استوار باشد، بايد زمانش برسد تا آن‌وقت بشود درباره‌اش صحبت كرد. خود من در اصول به آثار شونبرگ بسيار علاقه‌مندم و به نظر من از بزرگ‌ترين آهنگسازان تمامي قرون و اعصار بوده است و به كارهاي آهنگسازان مكتب وين 2 چون آلبان برگ و وبرن هم علاقه‌مندم ولي از امثال موسيقي شانس (اتفاقي)، آلئوتوريك يا آهنگسازان مدرني مانند لوئيجي نونو و... چندان لذت نمي‌برم و فراموش نكنيد كه كوارتت‌هايي كه من در دوران جنگ تحميلي يعني سال‌هاي 1361 و1362 نوشتم كه كوارتت‌هاي 1و2 نام داشتند، به لحاظ ساختار خيلي پيچيده مدرن بودند درباره سمفوني‌هايم هم بايد بگويم كه گرچه بسياري از آنها داراي يك زبان هستند ولي در برخي از آنها هارموني‌ها ديسونانس‌ترند (نامطبوع‌تر) و در برخي ديگر كنسونانس‌تر (مطبوع‌تر). مثلا سمفوني 1و10و16 مقداري از بقيه پيچيده‌تر هستند. به‌هر حال در آينده ممكن است كه برحسب شرايط باز هم پيچيده‌تر بنويسم. به هر حال تمايل كلي من به همان چيز‌هايي است كه مي‌سازم و معتقدم كه در هر اثري كه مي‌نويسم چيز جديدي وجود دارد و افتخارم اين است كه هيچ يك از سمفوني‌هايم شبيه به هم نيستند در عين اينكه امضاي خودم در هريك از آنها مشهود است. درباره نكته‌يي هم كه پيرامون توجه به ملودي در كارهايم گفتيد بايد عرض كنم كه اساس آهنگسازي من روي فرم بنا شده است و در چارچوب اين فرم است كه ملودي را خلق مي‌كنم كه منشا اين نوع رويكرد و موسيقي منشاش از آلمان است كه هيچ‌كس از جمله خود من نمي‌تواند از اين تاثير بركنار باشد. اما به لحاظ ماتريال يا بيان موضوع در اين فرم و در كار‌هاي اركستري همچنان‌كه گفتم بيشتر تحت تاثير اركستراسيون رنگين روس‌ها و اروپاي شرقي هستم.

 

كلا به كدام يك از آهنگسازان بيشتر علاقه داريد؟

مسلما قبل از همه به بتهوون علاقه‌مندم كه او به نظر من بزرگ‌ترين آهنگسازي است كه تا به‌حال بشر به خودش ديده است و جايگاهش در آهنگسازي غرب مثل جايگاه حافظ در شعر ما است كه عصاره شعراي بزرگ قبل از خود مثل فردوسي، سعدي، نظامي و... است. پس از بتهوون، شوپن را دوست دارم وپس از او هم چايكوفسكي. در عين اينكه هايدن و موتسارت هم برايم مقدس هستند.

 

دوست دارم كه درباره ولاديمير سيرنكو كه رهبري اركستر در اوكراين است و رهبري كارهاي شما را از سمفوني 10 به بعد بر عهده داشت بيشتر صحبت كنيد؟

بله، قبل از ايشان رهبري برخي كارهاي مرا مانند سمفوني 7 و9آقاي لوريس چكنواريان با اركستر ارمنستان برعهده داشتند. به هر حال سيرنكو رهبري بسيار باهوش و آشنا با كار‌هاي بسياري از آهنگسازان ديگر ايراني چون بهزاد عبدي و محمدرضا درويشي است و كار‌هاي من را هم خيلي خوب درك مي‌كند.

به ‌طوري‌كه حتي من در زمان ضبط دوتا از آثارم حضور نداشتم ولي ايشان آنها را به‌خوبي اجرا كرد (البته در اين زمينه آقاي بهزاد عبدي هم خيلي كمك كردند) به هر حال ايشان فرد آگاه و با‌تكنيكي است و اركستر را هم بسيار خوب مي‌شناسد و مجري خيلي خوبي هم است.