نگاهي به كوچه‌يي در همدان1/ پرویز پیران

نخستين نكته‌يي كه درباره رفتار ساكنان كوچه بايد بگوييم، احترام فوق‌العاده زياد تمامي افراد به يكديگر، بدون توجه به وضعيت مالي و عقيده، در برخوردهاي روزمره بود. دومين مساله كمك متقابل، به ويژه ياري رساندن مخفي و كاملا پوشيده به خانواده‌هاي فقير، صرف‌نظر از عقيده آنها بود. مثلا در اواخر پاييز زغال براي گرم كردن كرسي اهالي تقسيم مي‌شد. موقوفه ذوالرياستين نيز اين كار را مي‌كرد. لباس شب عيد و نوشت‌افزار و كتاب نيز در شروع سال تحصيلي بين اهالي تقسيم مي‌شد

 

 

جهاني‌سازي و شهر چندقومي و چند فرهنگي

نخستين نكته‌يي كه درباره رفتار ساكنان كوچه بايد بگوييم، احترام فوق‌العاده زياد تمامي افراد به يكديگر، بدون توجه به وضعيت مالي و عقيده، در برخوردهاي روزمره بود. دومين مساله كمك متقابل، به ويژه ياري رساندن مخفي و كاملا پوشيده به خانواده‌هاي فقير، صرف‌نظر از عقيده آنها بود. مثلا در اواخر پاييز زغال براي گرم كردن كرسي اهالي تقسيم مي‌شد. موقوفه ذوالرياستين نيز اين كار را مي‌كرد. لباس شب عيد و نوشت‌افزار و كتاب نيز در شروع سال تحصيلي بين اهالي تقسيم مي‌شد

سكونتگاه‌هاي انسان ايراني، چه شهر و چه روستا، از ديرباز و در واكنش به پايمال شدن جمعي در نظامي زورمدار، همواره صحنه پذيرش ديگري بودن، متفاوت بودن و مداراي قومي، مذهبي و فرهنگي به شمار مي‌رفته‌اند

در و ديوار، كوي و برزن و خيابان وشهر بايد به ساكنان آن زندگي كردن با هم، همزيستي و مدارا و وحدت در عين كثرت و تفاوت را آموزش دهد

وقتي به گذشته فكر مي‌كنيم و همان بچه‌هاي ديروز را امروز در قامت مردان نسبتا موفقي مي‌بينيم، تا آن جا كه با آنان رابطه داريم، متوجه مي‌شويم كه كوچه بين‌فرهنگي ـ قومي ـ عقيدتي، انسان‌هاي چندبعدي و صبور تربيت كرده است كه ميل به تعويق قضاوت دارند و زود نمي‌برند و قيچي نمي‌كنند. اين دستاورد كمي نيست

واكنش به جهاني‌‌سازي از بالا يا از دريچه اقتصاد، جهاني‌سازي ديگري نيز با عنوان جهاني‌سازي از پايين يا از دريچه جنبش‌هاي اجتماعي و با تاكيد بر فرهنگ و عمل آگاه يا كنشگري انسان در حال رخ دادن است. چنين جهاني‌سازي‌اي به هنگام گردهمايي‌هاي سردمداران جهاني‌سازي اقتصادي خود را نشان مي‌دهد و هر لحظه قدرت بيشتري به كف مي‌آورد. رخدادهاي شهر سياتل امريكا كه به حكومت نظامي و بسته اعلام شدن محدوده وسيعي پيرامون محل اجتماع سران جهان انجاميد و با دو ميليارد دلار خسارت به مركز شهر همراه بود، وقايع جنواي ايتاليا كه به علت خشونت فوق‌العاده پليس به كشته و زخمي‌شدن شماري منجر شد و تداوم اين امر در تمامي گردهمايي‌هاي بعدي صاحبان زر و زور و تزوير كه به تدريج به ساختمند شدن جنبش عظيم ضدجهاني شدن ياري رسانده و به برگزاري چندين كنگره عظيم جهاني در برزيل، هند و ونزوئلا و... ختم شده است، همگي گواه مبارزه‌يي بي‌امان در واكنش به مظاهر سخت منفي جهاني‌سازي از بالا به حساب مي‌آيند.

 

پرويز پيران / در اواخر دهه 70 ميلادي، به عنوان واكنشي به بحران‌هاي ماندگار‌شده سرمايه‌داري كه به علت ورود آن نظام به دوران انحصاري خود كه از پايان جنگ عالمگير دوم شتاب گرفته بود، راه‌حلي تدوين و به ضرب و زور به اجرا گذاشته شد كه جهاني‌سازي 2 نام گرفته و وحدت كامل بازارها را هدف خود قرار داده است. جهاني‌سازي يا بهتر از آن، جهاني‌سازي از بالا يا از دريچه اقتصاد، در حقيقت پديده‌يي جديد محسوب نمي‌شود، زيرا سرمايه‌داري به عنوان پوياترين نظام شناخته‌شده انساني، بر پايه منطق دروني خود نيازمند گسترش دائمي و بي‌پايان در تمامي زمينه‌ها و روي تمامي محورهاي قابل تصور است. به ديگر سخن، چنانچه سرمايه‌داري گسترش نيابد، مي‌ميرد. از قضا چنين گسترشي كه برآمده از منطق دروني نظام سرمايه‌داري است، خود زمينه‌ساز بحران‌هاي ادواري است. منطق دروني يادشده چيزي جز انباشت دم‌افزون سرمايه براي سرمايه‌گذاري بي‌پايان نيست. به همين دليل گرچه نظام سرمايه‌داري در تمامي اجزا و فرآيندهاي دروني خود سخت عقلاني است، ليكن در كليتش نظامي عبث و غيرعقلاني است. به همين روي، با استفاده از اسطوره‌هاي يوناني كه نمايانگر زندگي و دوري باطل است، سرمايه‌داري را نظامي سيزيفي يا داناييدي خوانده‌اند كه به دو اسطوره معروف يوناني اشاره دارد.

جهاني‌سازي، بركنار از اين تمايل بي‌پايان سرمايه‌داري، از منظرهاي ديگر نيز امري جديد نيست. اديان گوناگون كه منادي نجات بشريت بوده‌اند و هستند، همواره در جهت جهاني‌سازي خود گام نهاده‌اند. مسيحيت و اسلام تنها دو نمونه برجسته تلاش جهاني‌سازي‌اند. از سوي ديگر، صاحبان قدرت نيز چشم به تسخير جهان داشته‌اند و به اين دليل صفحات خونبار تاريخ زندگي انسان را رقم زده‌اند. امپراتوري ايران كه روزگاري از غرب چين امروز تا شرق آفريقا گسترده بود، امپراتوري روم كه نه‌تنها پيرامون مديترانه بلكه نقاط بسيار ديگري را تسخير كرده و آني از گسترش نمي‌ايستاد، اسكندر مقدوني كه در مدتي كوتاه نزديك به نيمي از جهان شناخته‌شده زمان خود را با شمشير به كف آورده بود، ژرمن‌هايي كه از شمال، به تاخت روم غربي را گشودند و آن را به تاريخ پيوستند، مغولان كه بخش اعظم آسيا را درنورديدند و تا قلب اروپا رفتند و بريتانياي كبير كه با تبختر انگليسي بر عدم غروب آفتاب در امپراتوري خود مي‌باليد، نمونه‌هاي ديگري از جهاني‌سازي‌اند. جالب آنكه امپراتوري ايران، به ويژه روم، هژموني خود را از طريق فرهنگ گسترش مي‌دادند و اقوام مختلف را در راه و روش زندگي و انجام فرايض مذهبي آزاد مي‌گذاشتند.

بيهوده نيست كه با وجود ناديده گرفتن عمدي حوزه تمدن ايراني در دو قرن اخير، عناصر فرهنگ ايراني از جيحون تا درياي سياه دامن گسترانيده و عناصر فرهنگ مادي و غيرمادي آن، مثلا قنات، تا آفريقاي جنوبي سفر كرده است. بركنار از چنين سابقه‌يي، جهاني‌سازي از بالا و از دريچه اقتصاد همواره با موانعي با ماهيت‌هاي مختلف روبه‌رو بوده است. بنابراين، تا پايان دهه 70 ميلاي ناتمام باقي مانده است. تنها در سه دهه اخير است كه موانع جهاني‌سازي از سر راه برداشته شده‌اند. انقلاب الكترونيك با تحقق ارتباطات ماهواره‌يي و با اختراع ريزپردازنده‌ها (ميكروپروسسور) دستيابي لحظه‌يي به حجم عظيم داده‌ها و آگاه شدن آني از فرآيندها و رخدادهاي اقتصاد جهاني را ممكن ساخته و مانع فني مهم جهاني‌سازي را به كناري رانده است و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق، سرمايه‌داري را به تنها نظام اقتصادي حاكم بدل ساخته است. اينك تحقق عملي جهاني‌سازي از بالا يا از دريچه اقتصاد، بيش از هر زمان ديگري ممكن شده است و براي نخستين بار عريان شدن تام و تمام سرمايه‌داري با تمام ويژگي‌ها، تناقضات و تضادهاي دروني‌اش از يك سو و توانمندي‌هاي بي‌پايانش از سوي ديگر در حال رخ دادن است.

جهاني‌سازي از بالا، بسان تمامي كوشش‌هاي به عمل‌آمده براي مديريت بحران‌هاي ذاتي سرمايه‌داري، پديده‌يي به غايت متناقض است كه از ناهمگوني و عدم تعادل باز هم ذاتي سرمايه‌داري سرچشمه مي‌گيرد. از اين رو، در كنار امكانات گسترده‌يي كه با جهاني‌سازي به كف آمده است و بالقوه مي‌تواند بر تمامي‌ رنج‌هاي كهنسال جوامع انساني پايان دهد، پديده‌هاي منفي بسياري نيز، آن هم جهاني يا پديد آمده يا دوباره زنده‌شده يا گسترش كمي و كيفي بي‌مانندي را تجربه مي‌كند. قطبي شدن شديد جوامع، فقر گسترده، تبعيض به اشكال مختلف، سلطه كم‌نظير در تاريخ، فردگرايي شديد و افراطي، بيگانه‌ستيزي و در يك كلام تمامي نكاتي كه دريدا، متفكر تازه درگذشته غربي، يك جا آورده است، مشتي از خرواري بزرگ هستند. به نظر دريدا ‌گرچه امروزه اقتصاد ليبرالي مدعي پيروزي بر تمامي الگوهاي فكري و سرمايه‌داري به شكل جهاني‌شده‌اش مدعي يكه‌تازي در زندگي بشر امروزين است، در سالنامه حيات انسان هرگز اين همه فقر، بيگانه‌ستيزي، كنار گذاشته‌شدگي و محروميت مشاهده نشده است.

يكسان‌سازي از جهات گوناگون خطر نابودي تنوع قومي و فرهنگي را بسيار جدي مطرح ساخته است. بسياري بر اين باورند كه ورود سرمايه‌داري به مرحله كازينويي يا قماري آن، كه در حاكميت بازار سهام و عملكرد قمارخانه‌يي آن نمودي عيني يافته است، چه از جهات فيزيكي، فضايي و سرزميني ـ آن هم به دليل سراسري شدن الگوهاي مصرف و نوع مصرف ـ و چه از جهات اجتماعي، رفتاري و حتي شيوه‌هاي انديشيدن به يكدستي ملال‌آوري منجر شده كه دائما عمق مي‌يابد. از اين رو، در واكنش به جهاني‌‌سازي از بالا يا از دريچه اقتصاد، جهاني‌سازي ديگري نيز با عنوان جهاني‌سازي از پايين يا از دريچه جنبش‌هاي اجتماعي و با تاكيد بر فرهنگ و عمل آگاه يا كنشگري انسان در حال رخ دادن است. چنين جهاني‌سازي‌اي به هنگام گردهمايي‌هاي سردمداران جهاني‌سازي اقتصادي خود را نشان مي‌دهد و هر لحظه قدرت بيشتري به كف مي‌آورد. رخدادهاي شهر سياتل امريكا كه به حكومت نظامي و بسته اعلام شدن محدوده وسيعي پيرامون محل اجتماع سران جهان انجاميد و با دو ميليارد دلار خسارت به مركز شهر همراه بود، وقايع جنواي ايتاليا كه به علت خشونت فوق‌العاده پليس به كشته و زخمي‌شدن شماري منجر شد و تداوم اين امر در تمامي گردهمايي‌هاي بعدي صاحبان زر و زور و تزوير كه به تدريج به ساختمند شدن جنبش عظيم ضدجهاني شدن ياري رسانده و به برگزاري چندين كنگره عظيم جهاني در برزيل، هند و ونزوئلا و... ختم شده است، همگي گواه مبارزه‌يي بي‌امان در واكنش به مظاهر سخت منفي جهاني‌سازي از بالا به حساب مي‌آيند 3 سازمان‌هاي جهاني نيز، از جمله آژانس‌هاي سازمان ملل متحد با درك عواقب ناخوشايند جهاني‌سازي اقتصادي به طراحي پروژه‌هايي دست زده‌اند كه حفظ تنوع قومي ـ فرهنگي، ارتقاي كيفي و افزايش گفت‌وگوي اقوام و فرهنگ‌ها، مبارزه با كنار گذاشتن و به حساب نياوردن 4 بيگانه‌ستيزي و تمايلات نژادپرستانه از جمله آنها هستند. پذيرش متفاوت بودن، ديگري بودن و حفظ تنوع ارزشمند قومي ـ فرهنگي بدون درغلتيدن به تمايلات شوونيستي يا خودمحورانه و تماميت‌خواهي قومي، فرهنگي، مذهبي و نژادي در زمانه بي‌شور كنوني ضرورتي انكارناپذير است.

سكونتگاه‌هاي انسان ايراني، چه شهر و چه روستا، از ديرباز و در واكنش به پايمال شدن جمعي در نظامي زورمدار، همواره صحنه پذيرش ديگري بودن، متفاوت بودن و مداراي قومي، مذهبي و فرهنگي به شمار مي‌رفته‌اند.‌گرچه در مواقعي و به تحريك‌ قدرت‌هاي سراسري و منطقه‌يي و محلي شاهد درگيري محله‌هاي شهري و روستايي بوده‌ايم كه در اكثر مواقع بر مرزهاي قومي استوار بوده‌اند، ليكن بركنار از چنين رخدادهاي گاه و بيگاه يا تلاش حكومت‌هاي از راه‌رسيده براي يكدست‌سازي و تحميل الگوهايي واحد، گرايش غالب زندگي جمعي در ايران، مدارا و همبستگي بين قومي و فرهنگي بوده است.

گرچه نبايد در اين امر راه اغراق و افراط پوييد و درگيري‌هاي بين‌محله‌يي و قومي و برخورد نادرست با اقليت‌هاي مذهبي را ناديده گرفت، ليكن بايد توجه داشت كه چنين درگيري‌هايي در مواقع معيني روي مي‌داده است و آزار اقليت‌ها نيز امري عمومي نبوده و صرفا آزارهاي موردي به شمار مي‌رفته كه بيشتر توسط لمپن‌هاي عاطل و باطل در حوالي بازارها انجام مي‌شده است كه دائما به عنوان گروه‌هاي فشار عليه تمامي رده‌ها و اقشار به كار گرفته مي‌شدند. داستان دخالت آنان در زندگي سكونتگاه‌هاي ايراني بسيار كهن و خود كتابي قطور است و به هيچ‌وجه به آزار اقليت‌ها محدود نبوده است. راويان بحث حاضر نيز به خوبي اين امر را توضيح مي‌دهند. روايت‌گونه زير نشان مي‌دهد كه بر بستري از تناقص‌ها و تضادها كه جامعه ايرانش مي‌خوانيم، چگونه نشانه‌هايي از مداراي بين‌قومي، فرهنگي و همزيستي اعتقادات گوناگون و گفت‌وگوي بين‌قومي و بين‌فرهنگي در برخي سكونتگاه‌ها، چه شهر و چه روستا، وجود داشته است. در روستاهايي، لر و لك و آذري و كرد براي قرن‌ها در كنار هم زيسته‌اند، آن هم با وجود درگيري‌هاي گاه و بيگاهي كه عمدتا از سوي اصحاب قدرت دامن زده مي‌شده است. سال‌ها قبل از جهاني‌سازي كه به علت احساس خطر از يكسان‌سازي و نابودي هويت متنوع چهل تكه جامعه ايراني (وام‌دار شايگان)، از حفظ فرهنگ اقوام و گفت‌وگوي بين آنها سخن به ميان‌ آيد، مردمان كوچه‌يي خود بدان راه رفته، با هم همزيستي نشان مي‌داده‌اند.

الف) كوچه ذوالرياستين همداني

كوچه ذوالرياستين همداني در مركز شهر همدان قرار دارد كه از يك سو به خيابان بوعلي سينا باز مي‌شود و از سوي ديگر به خيابان عباس‌آباد كه امروزه دكتر شريعتي خوانده مي‌شود ره مي‌گشايد و اين دو خيابان مهم همدان را به هم مي‌پيوندد. خيابان‌هاي بوعلي و شريعتي دو خيابان از شش خياباني هستند كه از ميدان مركزي شهر همدان يا ميدان امام بر اساس نقشه شعاعي كارل فريش آلماني آغاز مي‌شوند. بعدها اين نقشه شعاعي با نقشه دواير متحدالمركز تركيب شد و نقشه كنوني همدان پديد آمد كه در طرح اوليه كارل فريش پيش‌بيني شده بود. قبل از اجراي چنين نقشه‌يي، كوچه ذوالرياستين از يك سو به گذر معروف كبابيان مي‌پيوست و از سوي ديگر به مهم‌ترين شارع عام شهر همدان يعني معبر بين‌النهرين كه در كنار يكي از مسيل‌هاي شهر به شكل جنوبي ـ شمالي امتداد داشت. جالب آنكه معبر بين‌النهرين را گروهي معبر «بريم ـ نريم» نيز مي‌خواندند. علت اين نامگذاري را آن دانسته‌اند كه به علت توقف درشكه‌ها در ابتداي آن، يعني پل آقاي آقارضا، برخي از كساني كه مي‌خواستند درشكه سوار شوند با آمدن بستگان و آشنايان و حدس اين مساله كه ممكن است مجبور شوند كرايه درشكه آنان را نيز بپردازند، از رفتن منصرف شده، از درشكه پياده مي‌شدند و به‌اين شكل دائما گروهي در ترديد رفتن و نرفتن بودند. در بخشي از كوچ ذوالرياستين كه به گذر كبابيان برخورد مي‌كند، حمام مردانه و مسجد ذوالرياستين قرار داشت. امروز از حمام مردانه و زنان ذوالرياستين كه از يكديگر مجزا بودند و وقف عام به حساب مي‌‌آمدند، نشاني نيست؛ ليكن مسجد قديمي در اواخر دهه 40 شمسي به همت مرحوم آيت‌الله بهاري و كمك اهالي بازسازي شد كه هنوز پابرجاست.

ب) علت نامگذاري كوچه

كوچه ذوالرياستين به نام ميرزاابوالقاسم ذوالرياستين همداني نامگذاري شده است. به طوري كه از منابع دوره قاجار برمي‌آيد، سه نفر (پدر، پسر و نوه) به نام ذوالرياستين همداني خوانده مي‌شدند كه نخستين آنها همان ميرزا ابوالقاسم ذوالرياستين است. ظاهرا با توجه به خدمات لشكري و كشوري و دوستي صميمانه‌يي كه با مرحوم ميرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهاني شهيد داشته است، به او لقب ذوالرياستين يعني صاحب دو رياست قلم و شمشير داده مي‌شود. او مدتي وزير دولت شاه بزرگ، فرزند فتحعلي شاه حاكم كرمانشاه بوده و سپس حاكم كرمانشاه مي‌شود. بعدها در نامه‌هاي فرمانفرماي بزرگ دوباره به نام او برمي‌خوريم. فرمانفرما در يكي از نامه‌هايش چنين مي‌نگارد (نقل به مضمون): «حاجي ذوالرياستين را كه در دستگاه من صاحب كمالات است به حكومت همدان كه دچار انقلاب است انتخاب كردم. از اين انتخاب هم لشكريان و هم علما سخت راضي‌اند». ابوالقاسم ذوالرياستين ظاهرا پس از مدتي كه در زمان محمد شاه، وزير كرمانشاه و سپس حاكم كرمانشاه و همدان بوده است، مغضوب و خانه‌نشين مي‌شود. در اين مدت رساله‌يي به نام «مثنوي مفيضيه» را در نصيحت به فرزند خود، بديع‌الزمان همداني مي‌سرايد كه به خط خوش خطاط معروف دوره قاجار، ابوالمعالي، نگاشته شده است. در آثار مربوط به شهر همدان هم ذوالرياستين بارها معرفي شده است.

براي مثال غلامحسين قراگوزلو در كتاب «هگمتانه تا همدان»، قديمي‌ترين شهرها در فصل «وزيران و ديگر صاحب‌مقامان تاريخي همدان قبل از قاجار» در باب ميرزا ابوالقاسم ذوالرياستين چنين آورده است: «ميرزا ابوالقاسم ذوالرياستين از بزرگان خوشنام و سرشناس همدان و در دوران محمدشاه حاكم اين شهر بود. چندي نيز حكومت كرمانشاه را به عهده داشت. ذوالرياستين چنان كه برمي‌آيد مردي فاضل و ادب‌پرور و خيرخواه بوده است. ذوالرياستين در همدان مسجد، حمام و بناهايي ساخته است كه هنوز هم به نام وي باقي است» (تهران، انتشارات اقبال، بي‌تا، ص 280) .

همان‌گونه كه اشاره شد، فرزند ميرزا ابوالقاسم، بديع‌الزمان ذوالرياستين كه «مثنوي مفيضيه» نصايحي به اوست و بر اساس اشعار آغازين در زمان سرودن مثنوي يادشده 14 ساله بوده است، بعدها به نايب‌الحكومه‌يي همدان نايل آمده است. رد پاي ذوالرياستين دوم را در خاطرات نظام‌السلطنه مافي مي‌يابيم. او در جلد اول «خاطرات» خود چنين آورده است: «يك روز هم مرحوم ميرزا بديع‌الزمان ذوالرياستين كه نايب‌الحكومه آنجا (همدان) بود، مرا به ناهار دعوت كرد؛ يك روز هم مرحوم كلانتر پسر عموي شريف‌الملك. يك ناهار هم محض دلجويي حاج حسن به منزل او رفتم. ولي دعوت ذوالرياستين خيلي امتياز داشت» 5 . در باب ذوالرياستين سوم، در خاطرات و اسناد ظهيرالدوله كه بعدها خود حاكم همدان شد، مطالب بسيار زيادي آمده است كه نقل تمامي آنها ملال‌‌آور است. صرفا به نخستين نقل قول مربوط به صبح جمعه‌يي در سال 1324 هجري قمري بسنده مي‌كنيم. ظهيرالدوله در صفحه 91 با عنوان «ذوالرياستين» چنين آورده است: «جمعه 6 صبح به مجلس فاتحه ذوالرياستين كه در مسجد منزل داشتند. احتشام‌الدوله [قراگوزلو] كه خواهرزاده ذوالرياستين است خواهش كرده بود. ذوالرياستين از اعيان همدان و نقدا از جانب شاهزاده حاجي سيف‌الدوله رياست تجار همدان به عهده اوست» 6 . بالاخره آنكه در اسناد و آثار دوره معاصر، به ويژه مربوط به همدان، به هر سه ذوالرياستين اشاراتي مي‌يابيم. احمد صابري همداني در جلد اول «تاريخ مفصل همدان» ذيل بخش «وزارت در همدان» چنين آورده است: «ذوالرياستين: ميرزا ابوالقاسم، از افراد خير و سرشناس و در عهد محمد شاه حاكم همدان بوده و مدتي هم حكومت كرمانشاه را بر عهده داشته است. مردي فاضل و ادب‌پرور بوده، ميرزا جعفر رياض، شاعر بلندپايه همدان معروف به «بروجردي». در حمايت او مي‌زيسته. آثاري از وي در همدان باقي است مانند مسجد و حمام ذوالرياستين. فرزندش نيز ذوالرياستين لقب داشته كه پدر افتخارالملك و عنايت‌الملك است. عنايت‌الملك خواهر امير افخم شوريني قراگوزلو را به همسري پذيرفت. اميرافخم نيز با منيرالدوله خواهر عنايتالملك ازدواج كرد [كه احتشام‌الدوله قراگوزلو حاصل آن است]» 7.

حال كه با علت نامگذاري كوچه آشنا شديم، در واقع يكي از دلايل جمع‌شدن گروه‌هاي مذهبي مختلف كه راويان به آن اشاره كرده‌اند نيز معلوم مي‌شود و آن وجود خاندان ذوالرياستين، نسل پس از نسل، در كوچه مورد بحث است كه نوعي امنيت براي اقليت‌ها به همراه داشته است. علاوه بر آنكه نزديكي كوچه ذوالرياستين به محله‌يي به نام در حكيم‌خانه كه گويا خيلي قبل‌تر محله يهودي‌ها بوده و مقبره استرومردهاي ـ از اماكن مهم يهوديان ـ در ابتداي آن قرار دارد، از دلايل ديگر زندگي يهوديان همدان در حوالي و در درون كوچه ذوالرياستين است.

ج) ويژگي‌هاي كوچه به روايت راويان

«ما دو خواهر در دهه 70 زندگي‌مان هستيم. تصويري كه از كوچه ذوالرياستين همداني ارائه مي‌دهيم تا اوايل دهه 50 شمسي است. پس از آن بافت اجتماعي كوچه كاملا عوض و دنياي ديگري جانشين دنياي قبلي آن شد. آنچه كوچه ذوالرياستين را شاخص مي‌ساخت، همزيستي خانواده‌هاي متعدد با گرايش‌هاي مختلف و مذاهب گوناگون بود. هدف ما از روايت داستان اين كوچه تاكيد بر دو نكته است: اول آنكه چگونه مردمي با عقايد مختلف، با شرايط اقتصادي بسيار متنوع و با گذشته‌يي متفاوت به آرامي در كنار هم زندگي مي‌كردند و به هيچ‌وجه نه‌تنها مزاحم هم نمي‌شدند، كه به يكديگر ياري مي‌رساندند و به هم احترام مي‌گذاشتند؛ دوم آنكه نشان دهيم و در واقع تاكيد كنيم كه بچه‌ها چگونه به تدريج حب و بغض‌ها را فرامي‌گيرند و تا كودك هستند نگاهي سخت انساني و عاطفي به افراد متفاوت دارند ـ خصايصي كه با بزرگ شدن كم كم از ميان مي‌رود. پس از ذكر اين دو نكته مي‌خواهيم از ويژگي‌هاي مادرمان، خانم رابعه (ربابه) صدوقي، چند كلامي بيان داريم؛ نه به اين دليل كه مادر ما بوده است، بلكه مي‌خواهيم نشان دهيم كه زني سخت مذهبي با پيشينه‌يي بسيار سنتي چگونه به بچه‌هايي با مذاهب گوناگون نگاه مي‌كرد و چگونه آنان را فريفته خود و عقايد خود مي‌ساخت، كه سخت براي همگان درس‌آموز است.

بر اساس توضيحات راويان، نقشه شماره 2 كه ساكنان كوچه را تا حدود دهه 50 شمسي نشان مي‌دهد، رسم شده است. مرور اين نقشه گوياي آن است كه در كوچه تعدادي خانواده شيعه اثني‌عشري زندگي مي‌كردند كه در ميان آنان چند خانواده با درجه اجتهاد مسلم و جامع نيز مي‌زيسته‌اند. نخستين آنان خانواده راويان بوده كه مادرشان نوه و دختر شيخ‌الاسلام همداني اول و دوم و همچنين از نوادگان مرحوم ميرزا محمد اخباري نيشابوري بود.

مرحوم ميرزا محمد اخباري نيشابوري به روايت محمدعلي تبريزي، معروف به مدرس، «غايت فضل و وفور علم و جامعيت معقول و منقول و فروع و اصول او جاي ترديد نبوده است» 8. دومين خانواده، خانواده حضرت آيت‌الله العظمي بهاري، استاد مدرسه علميه همدان و پيش‌نماز مسجد ذوالرياستين بود. سومين خانواده متعلق به مرحوم آقاي آقاسيدرضا رضوي، چهارم خانواده مرحوم حاج‌آقا ميرزا ابوالفضل رضوي و پنجمي مرحوم حجت‌الاسلام سيد لطفي‌زاده بوده‌اند. اين تاكيد براي درك سطح بالاي مداراي مشهود در كوچه، بسيار مهم است. يكي ديگر از خانواده‌هاي شيعه، از نوادگان ذوالرياستين و فرزندان اميرزاده خانم قراگوزلو عروس ذوالرياستين و دختر حسام‌الملك قراگوزلو گرايش صوفيانه داشته و از دردراويش شاه‌نعمت‌اللهي گنابادي بوده‌اند. مراسم قرآن‌خواني و مثنوي‌خواني در منزل آنان تا پايان دهه 50 شمسي ادامه داشت.

در كنار خانواده‌هاي شيعه، خانواده‌يي از برادران اهل تسنن مسلمانان كوچه را تشكيل مي‌دادند كه به امت اسلامي تعلق داشتند و حقوق اخوت ايماني نسبت به يكديگر بر گردن‌شان محرز بود. علاوه بر اين، چند خانواده يهودي، دو خانواده آسوري، چند خانواده ارمني و چند خانواده از گرايش عقيدتي ديگر نيز در كوچه زندگي مي‌كردند. نكته مهمي كه بر آن تاكيد مي‌كنيم، آن است كه اين افراد تنها از نظر عقيده و مذهب با هم متفاوت نبودند، بلكه از نظر اقتصادي نيز به هيچ‌وجه در يك سطح قرار نداشتند. بر كنار از خانواده ذوالرياستين و دو خانواده مالك و بزرگ ديگر، عمده اهالي كوچه به طبقه متوسط (به قول امروزي‌ها) تعلق داشتند. ضمنا خانواده‌هاي آسوري و ارمني تهيدست به حساب مي‌آمدند و دو يا سه خانواده شيعه بسيار فقير نيز به ويژه در مدخل معبر كبابيان زندگي مي‌كردند. پس تا اينجا به تفاوت جدي عقيدتي و اقتصادي اشاره كرديم. بهتر است كمي هم از گذشته دورتر بگوييم تا ارزش همزيستي در كوچه ذوالرياستين برجسته‌تر شود.

«مي‌دانيد كه همدان نيز مثل اكثر روستاهاي بزرگ و شهرها بر بستري از درگيري‌هاي قومي و مذهبي بنا شده بود. بدون ترديد، قدرت‌هاي سياسي حاكم در ايجاد و تداوم اين درگيري‌ها نقش داشتند و از آن بهره مي‌بردند. به علاوه آنكه درگيري‌ بين ايلياتي‌ها و روستاييان و بين روستاها بر سر آب و چراگاه‌ امري دايمي بود. در همدان، علاوه بر درگيري حيدري- نعمتي‌ها، كه مخصوصا بين محله جولان و دوردآباد و بنه‌بازار در جريان بود، درباره محله كبابيان هم حرف و حديث‌هاي زيادي وجود داشت. يادمان مي‌آيد كه پدرمان براي ما نقل مي‌كردند كه مردمي كه خود را طرفدار عالم بزرگ لرستاني، ساكن همدان و مرجع تقليد آقاي آقاعبدالله، معرفي مي‌كردند، در ابتداي كوچه كبابيان و تقاطع آن با ذوالرياستين آمده و فرياد مي‌زدند: «كبابيان، شرابيان، امان از دست كوفيان». كبابيان در مجموع محله ثروتمندنشين‌تري بود و به هر حال چنين حب و بغض‌هايي وجود داشت.نخستين نكته‌يي كه درباره رفتار ساكنان كوچه بايد بگوييم، احترام فوق‌العاده زياد تمامي افراد به يكديگر، بدون توجه به وضعيت مالي و عقيده، در برخوردهاي روزمره بود. دومين مساله كمك متقابل، به ويژه ياري رساندن مخفي و كاملا پوشيده به خانواده‌هاي فقير، صرف‌نظر از عقيده آنها بود. مثلا در اواخر پاييز زغال براي گرم كردن كرسي اهالي تقسيم مي‌شد. موقوفه ذوالرياستين نيز اين كار را مي‌كرد. لباس شب عيد و نوشت‌افزار و كتاب نيز در شروع سال تحصيلي بين اهالي تقسيم مي‌شد. گرچه يهودي‌ها و خانواده‌هاي با عقيده ديگر از وضع مالي نسبتا خوبي برخوردار بودند، براي تهيه اين وسايل فعالانه شركت مي‌كردند.

دومين و مهم‌ترين مساله دوستي صميمانه كودكان و نوجوانان كوچه با هم بود. پسرهاي 6 تا 15 ساله كوچه با هم نوعي گاري درست مي‌كردند؛ يعني تخته بزرگي از فيبر آماده كرده، ميله‌هايي فلزي را زير تخته در بالا و پايين آن قرار مي‌دادند و در چهار سر اين ميله‌ها چرخ‌هايي تعبيه مي‌كردند و بعد ميله جلويي را به ميله ديگري كه فرمان بود جوش مي‌دادند. در روزهاي تابستان، هفت، هشت عدد گاري از يك سر كوچه به سر ديگر كشيده مي‌شدند و بچه‌ها عادلانه و نوبتي سوار گاري‌ها مي‌شدند، بدون آنكه بين صاحب گاري و ديگران فرقي باشد. خيلي مواقع چون نوه‌هاي مادر ما نيز بين بچه‌ها بودند، همه به منزل خانم رابعه (رباب) صدوقي مي‌آمدند. او اول از همه مي‌خواست تا دست و صورت خود را سر حوض خوب بشويند. بعد همه بچه‌ها را به اتاق بزرگي فرامي‌خواند و با دادن چاي و شيريني آنها را دور هم جمع مي‌كرد. سپس با شيريني غيرقابل وصفي قصص قرآن مجيد را براي بچه‌هاي شيعه، اهل تسنن، آسوري، ارمني و ديگر مذهب‌ها تعريف مي‌كرد. بچه‌ها با سكوتي باورنكردني سراپا گوش مي‌شدند. اين داستان چند روز در هفته صبح‌ها تكرار مي‌شد. توجه كنيد كه زني از خانواده‌يي سخت مذهبي و مقيد با سابقه‌يي كه نسل اندر نسل به علماي بزرگ مذهبي مي‌رسيد، اينچنين با بچه‌هايي كه گرايش‌هاي مذهبي و عقيدتي مختلف داشتند، برخورد مي‌كرد! نتيجه طبيعي آن آموزش مدارا، بهتر از هر كلاس و دانشگاهي بود. بچه‌ها چنان شيفته اين زن مهربان مي‌شدند كه هرگز او را فراموش نمي‌كردند.

نكته بعدي زمان مريضي سخت فردي از اهالي كوچه بود. به هنگام مريضي سخت يكي از اهالي كه بايد به بيمارستان رسانده مي‌شد، در هر ساعت از شبانه‌روز بستگان مريض به راحتي درب خانه همسايگان را مي‌زدند و از آنان ياري مي‌خواستند. عيادت از مريض بدون توجه به اينكه چه شخصي است، سنتي متداول بود.

بالاخره نكته آخر مساله روزهاي عزاداري محرم و صفر و روزه‌داري ماه رمضان بود. هرگز فراموش نمي‌كنيم كه زنان ارمني و آسوري و برخي از زنان يهودي با چه صداقت و صميميت و خلوصي با گذر دسته‌ها اشك مي‌ريختند و به سينه مي‌زدند. محال بود به هنگام توزيع نذري در كوچه همسايه‌يي از قلم بيفتد. در مقابل، مسلمانان نيز به مراسم و اعياد اقليت‌ها احترامي وافر مي‌گذاشتند. تمام بچه‌هاي كوچه، بدون استثنا، شيريني‌هاي كريسمس مسيحيان و اعياد يهوديان و نوروز متعلق به تمامي اقوام را هرگز از ياد نمي‌بردند. بسياري از وقت‌ها در هنگام ظهر بعضي از بچه‌ها در خانه‌هاي يكي از همسايه‌ها، چه مسلمان، چه يهودي، چه مسيحي و غيره جمع مي‌شدند و ناهار را با هم مي‌خوردند. بزرگ‌تر كه مي‌شدند نوبت به دوچرخه‌سواري كه مي‌رسيد، هر بچه‌يي غذايي آماده كرده، بر ترك دوچرخه مي‌نهاد و همه با هم به عباس‌آباد، از مناطق كوهستاني و ييلاقي همدان، مي‌رفتند و تا گنج‌نامه ركاب مي‌زدند و شب‌هنگام بازمي‌گشتند.

اگر توهين و آزاري پيش مي‌آمد، موردي و بي‌برنامه و متعلق به افرادي بود كه از كوچه گذر مي‌كردند. جالب آنكه وقتي سن بچه‌ها بيشتر مي‌شد و به جواني پا مي‌گذاشتند، بر اساس سنتي قديمي، پسرهاي جوان كوچه در سنين 16 الي 26-25 سال حامي دختران كوچه بودند. فراموش نمي‌كنيم كه شبي درگيري شديد در محل تقاطع كوچه كبابيان و كوچه ذوالرياستين رخ داد كه به زخمي شدن و چاقوخوردن پسر يكي از ساكنان كوچه و دو رفيق او منجر شد. قضيه جلوگيري از مزاحمت چهار پسر مسلمان براي يك دختر ارمني‌سان كوچه بود. پسران مزاحم از اينكه بچه‌مسلمان‌ها از دختري ارمني حمايت كرده بودند، به‌شدت تعجب كردند. قصه‌هايي از اين دست در كوچه ذوالرياستين، كه محل همزيستي بين‌فرهنگي بود، زياد است.

وقتي به گذشته فكر مي‌كنيم و همان بچه‌هاي ديروز را امروز در قامت مردان نسبتا موفقي مي‌بينيم، تا آنجا كه با آنان رابطه داريم، متوجه مي‌شويم كه كوچه بين‌فرهنگي ـ قومي ـ عقيدتي، انسان‌هاي چندبعدي و صبوت تربيت كرده است كه ميل به تعويق قضاوت دارند و زود نمي‌برند و قيچي نمي‌كنند. اين دستاورد كمي نيست.

گردهمايي ديگر بچه‌ها در باغ ذوالرياستين بود. عروس ذوالرياستين، يعني همسر مرحوم عنايت‌الملك همداني، اميرزاده خانم نام داشت كه دختر حسام‌الملك قراگوزلو بود. بچه‌ها بدون توجه به عقيده و سطح زندگي و ميزان ثروت در آن باغ جمع مي‌شدند. بزرگ‌ترها واليبال بازي مي‌كردند و كوچك‌ترها به دسته‌هاي مختلف تقسيم و هر گروهي با نوعي بازي سرگرم مي‌شدند. اميرزاده خانم از دراويش شاه نعمت‌اللهي گنابادي بود و شب‌هاي چهارشنبه محفل قرآن‌خواني و مثنوي‌خواني داشت. تعجب خواهيد كرد اگر بدانيد كه از اين طريق و از طريق قصه‌هاي قرآن كه مادرها براي بچه‌ها مي‌خواندند، همگي با قرآن و مثنوي آشنا مي‌شدند و مولوي را خوب مي‌شناختند.

مدت‌ها پيش در يكي از روزنامه‌ها مطلبي درباره جنگ داخلي گذشته لبنان خواندم. همان مطلب را به خواهرم دادم كه بخواند. جالب آنكه او نيز چون من بدين باور رسيده بود كه درگيري‌هاي لبنان و جنگ داخلي در بيروت از مدارا و تحمل، پذيرش ديگري و متفاوت بودن را نشانه گرفته بود. مي‌دانيد كه بيروت از نظر چندقومي و چندفرهنگي بودن شهري استثنايي است و به همين دليل فرهنگي استثنايي هم داشته كه دوباره احيا شده است.

وجه مشترك تمامي مناطق چند فرهنگي، از جمله كوچه ذوالرياستين، همين توليد فرهنگ ارزنده است. ديگر، كوچه مثل گذشته نيست اما هنوز در گوشه و كنار وقتي كساني مثل خودمان كه سابقا در كوچه با هم زندگي مي‌كرديم دور هم جمع مي‌شويم، از برداشت مشترك‌مان درباره زندگي، از نگاه مشترك‌مان به امور و از خيلي نقاط مشترك ديگر شگفت‌زده مي‌شويم. اينها همه معلول زندگي در همان كوچه معمولي و عادي اما از جهات فرهنگي سخت غيرعادي است. اين همان چيزي است كه بحث «شهرهاي آموزش‌دهنده» به دنبال آن است، چيزي كه در و ديوار، كوي و برزن و خيابان وشهر بايد به ساكنان آن زندگي كردن با هم، همزيستي و مدارا و وحدت در عين كثرت و تفاوت را آموزش دهد. امروز در ايران به اين وحدت در عين كثرت، به يكي بودن در عين متفاوت بودن و به پذيرش اقوام مختلف نيازمنديم. ايران سرزمين فرهنگ چهل‌تكه، شخصيت چهل‌تكه و محيط طبيعي چهل تكه‌يي است؛ با احترام و برابري در حقوق و زندگي، آن هم در عمل، اين پهنه زيبا و اثيري را حفظ كنيم!»

 

پي‌نوشت:

1- اين مقاله بر اساس روايت خانم عفت‌الملوك صدوقي، خانه‌داري فرهيخته و پرشور و خانم بهجت‌الملوك صدوقي، دبير بازنشسته دبيرستان‌هاي همدان كه سال‌ها با مطبوعات همكاري داشته، تنظيم شده است. آنها گوشه‌يي از زندگي كوچه‌يي قديمي در همدان را براي نگارنده بازگو يا به قول امروزي‌ها وابيني كرده‌اند. بي‌شك، نمونه‌هايي از اين دست در جامعه چندقومي و چندفرهنگي ايران فراوانند. به اين اميد كه اين روايت سرآغاز نمونه‌هاي بسيار ديگري باشد.

2- Globalization

3- بايد توجه شود كه سرمايه‌داري جهاني تنها قرائت خاصي از جهاني‌سازي را كه به مدل اجماع واشگتني موسوم است، به پيشش مي‌برد و بسياري از نكات منفي يادشده حاصل اين قرائت خاص است وگرنه در بطن جهاني‌سازي بالقوه آثار ارزشمندي نيز نهفته است كه كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد.

4- exclusion

5- خاطرات و اسناد حسين‌قلي نظا‌م‌السلطنه مافي، به كوشش معصومه مافي، اتحاديه نظام‌ مافي و سيروس سعدونديان، انتشارات تاريخ ايران، تهران، 1362، ص94.

6- خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، تهران، انتشارات زرين، چاپ دوم، 1351.

7- تاريخ مفصل تهران، نوشته احمد صابري همداني، انتشارات عين‌القضات همداني، 1375، ج 1، صص 139-138.

8-ريحان‌الادب، تهران، شركت سهامي طبع كتاب، ج 1، ص 45.

نقشه شماره 2

1- حاجي بقال، 2- كفاشي، 3- پرورش، شيعه، تاجر، 4- مستاجري شيعه و مستاجري آسوري، 5- منزل مرحوم سنندجي از خوانين كردستان، اهل تسنن، 6- خانواده جاويدان يهودي، 7- مستاجري آسوري (دو خانواده)، 8- منزل محمود ايزدي حقوقدان شيعه، 9- منزل اسدي، شيعه از خوانين آذري‌زبان، 10- منزل دكتر محمد ايزدي نخستين متخصص كودكان شيعه همدان، 11- مستاجر (مدرن) شيعه، 12- شيعه، 13- منزل آقاي آقارضا رضوي، شيعه سادات، 14- مغازه‌هاي مختلف، 15- لبنيات لعلي (لبنيات معروف همدان)، 16- آموزشگاه، 17- رودخانه (مسيل)، 18- كارگاه نجاري اكبر وطني، شيعه، پهلوان شهر، 19- دبستان و دبيرستان شرافت، 20- كافه و منزل خانمي ارمني، 21- حمام عمومي ممتاز، 22- منزل سالار خزايي از خوانين كرد (فارسنيح) اهل تسنن، همسر از سادات شيعه شاهزادگان جلالي، 23. منزل كتيرايي از تجار بزرگ (بزرگان مذهبي ديگر)، 24- منزل شجاعي، شيعه، از خوانين، آذري‌زبان، 25- منزل صارم اصلاني، شيعه، خوانين، آذري‌زبان، 26- استاد مولا نازك‌كار، 27- بانك سپه سابق، 28- باغ آقاي آقاسيد ابوالفضل رضوي، سادات، روحاني، مالك، 29- بانك كشاورزي سابق، دانشگاه آزاد اسلامي فعلي، 30- مستاجر ارمني، 31- باغ عنايت‌الملك، همسر او اميرزاده خانم دختر حسين‌خانه امير (حسام‌الملك قراگوزلو و خواهر زين‌العابدين خان قراگوزلو اميرافخم كه شوهر منيرالدوله نوه ذوالرياستين بزرگ بوده است، شيعه اثني‌عشري، دراويش شاه نعمت‌اللهي گنابادي، 32- اداره اوقاف سابق، 33- از نوادگان ذوالرياستين، شيعه، 34- منزل خانواده‌يي با مذهبي ديگر، 35- منزل لطفي‌زاده، سادات (همسر واليه خانم رضوي) از نخستين زنان مترقي شهر، از آغازگران بحث حقوق زنان در همدان، 36- حمام زنانه ذوالرياستين، 37- حمام مردانه ذوالرياستين، 38- منزل قصاباني، شيعه، آذري‌زبان، 39. مسجد ذوالرياستين، 40- منزل آيت‌الله بهادري، 41. منزل سهيلي، شيعه، 42- منازل قبلي و كلينيك مسيونرهاي امريكايي، 43- دكتر الكساندر، دكتر كهن پروتستان آلماني، دكتر سعيدخان كردستاني با پنج تخصص (پروتستان)، 44- منزل زماني، شيعه آذري‌زبان، 45- منزل اتحاديه يهودي بعدا مذهبي ديگر انتخاب كرده بودند. 46- بانك شاهي سابق كارگشايي بعدي، 47- منزل راويان (دو خواهر هر دو نفر نوه شيخ‌الاسلام دوم و نتيجه شيخ‌الاسلام اول كه هر دو با احكام شاهان قاجار شيخ‌الاسلام شده بودند) . 48- دفتر اسناد رسمي 6 (اميرجواد شهيد صدوقي)، يكي از نوادر ناشناخته مانده همدان، شاعر و پاكباخته (چون سيم‌ساز ساز كه با زحمه ساخته/ بايد صبور بود هر كه باخته)، 49- نانوايي سنگكي، 50- منزل و مغازه‌هاي خانواده‌هاي شمسي‌ها، شيعه، 51- آرامگاه استرومدخاي (زيارتگاه مهم يهوديان)، 52- فرمانداري سابق، 53- اداره برق سابق، ژاندارمري سابق، 54. دادگستري سابق.