انسان؛ بالاتر از حكومت و سیاست است

نشست تخصصی «اخلاق و سیاست» اخیرا با همكاری انجمن علوم سیاسی ایران و گروه علوم سیاسی خانه اندیشمندان علوم انسانی و با حضور سیدعلی‌محمودی، عضو هیات‌علمی دانشكده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه و موسی اكرمی، عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران برگزار شد. در آغاز برنامه، محمودی مبنای بحث خود را بر «سیاست در ترازوی اخلاق؛ فایده‌گرایی یا وظیفه‌گرایی» گذاشته و با تبیین نقاط ضعف و قوت این مكاتب گفت به نظر می‌رسد اخلاق وظیفه‌گرا از نظر شخصی و فردی كاركردهای زیادی دارد اما از نظر امر اجتماعی و سیاسی امكان‌پذیر نیست. از سوی دیگر سپردن سیاست به فایده‌گرایی نیز امر خطرناكی است چرا كه برخی كشورها به نام فایده‌گرایی جنگ‌های جهانی

 

 

  عاطفه شمس:  نشست تخصصی «اخلاق و سیاست» اخیرا با همكاری انجمن علوم سیاسی ایران و گروه علوم سیاسی خانه اندیشمندان علوم انسانی و با حضور سیدعلی‌محمودی، عضو هیات‌علمی دانشكده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه و موسی اكرمی، عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران برگزار شد. در آغاز برنامه، محمودی مبنای بحث خود را بر «سیاست در ترازوی اخلاق؛ فایده‌گرایی یا وظیفه‌گرایی» گذاشته و با تبیین نقاط ضعف و قوت این مكاتب گفت به نظر می‌رسد اخلاق وظیفه‌گرا از نظر شخصی و فردی كاركردهای زیادی دارد اما از نظر امر اجتماعی و سیاسی امكان‌پذیر نیست. از سوی دیگر سپردن سیاست به فایده‌گرایی نیز امر خطرناكی است چرا كه برخی كشورها به نام فایده‌گرایی جنگ‌های جهانی

اول و دوم را به وجود آوردند. در نتیجه به‌نظر می‌رسد آمیزه‌ای از فایده‌گرایی و وظیفه‌گرایی، بتواند راه‌حلی باشد كه هم قاعده هزینه، فایده اجرا شود و هم تا حد امكان بتوانیم گلیم سیاست را به زیر سایه درخت اخلاق وظیفه‌گرایی ببریم. اكرمی، با بیان اینكه فضیلت واژه‌ای است كه درباره هر چیزی به كار می‌رود و فقط مختص انسان نیست گفت درمورد انسان، فضیلت، مجموعه‌ای از ویژگی‌ها است كه اگر از آنها برخوردار باشد او را مستحق نامیدن به نام انسان می‌كند. وی افزود: صرف نظر از چیستی این فضایل، اخلاق فضیلت‌گرا محاسن اخلاق‌های وظیفه‌گرا و پیامدگرا را دارد. یعنی اگر شما به دنبال فضایل باشید به دنبال آن اخلاق وظیفه‌گرا و فایده‌گرا نیز می‌آید یعنی وقتی شما ماخوذ به فضیلت باشید، مشمول پیامدهای خوب و سود حقیقی هم خواهید شد. در این صورت، اخلاق وظیفه‌گرا در پیوند خود با سیاست فضیلت‌گرا می‌تواند راهگشای بسیار مهمی باشد.

در ابتدای جلسه نصیری حامد به عنوان دبیر كمیته اندیشه سیاسی انجمن علوم سیاسی ایران با بیان اینكه این نخستین جلسه از سلسله جلسات اخلاق و سیاست است، ابراز امیدواری كرد كه در ادامه، استمرار این نشست‌ها را شاهد باشیم. وی در ادامه به این نكته اشاره كرد كه حتی اگر نسبت میان اخلاق و سیاست را از نوع تباین بدانیم، باز نوعی نسبت است كه می‌تواند محل مناقشه باشد. مناظر و مكاتب مختلفی در این باره شكل‌گرفته است، بسته به آنكه چه نگاهی به اخلاق و نیز به سیاست افكنده‌اند.

  با اتكا به فایده‌گرایی می‌توان فاشیسم را توجیه كرد

سید علی محمودی، هیات ‌علمی دانشكده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه، به عنوان سخنران نخست، موضوع بحث خود را «سیاست در ترازوی اخلاق؛ فایده‌گرایی یا وظیفه‌گرایی» مطرح كرد و گفت: پرسش‌های اصلی من در این نشست ازاین‌قرار است؛ پرسش نخست آیا فایده‌گرایی برای سیاست‌ورزی مكتب اخلاقی انسانی به شمار می‌رود به عبارتی فایده‌گرایی می‌تواند سیاست را انسانی كند؟ و پرسش دوم، آیا وظیفه‌گرایی سیاست ورزی را تكافو می‌كند؟ می‌توان با وظیفه‌گرایی سیاست را سامان داده و در عمل به پیش برد؟ منظور من در این گفتار سیاست واقع‌گرا یا real politic است كه به‌طور اساسی بر پایه امنیت ملی و منافع ملی استوار است. مراد از اخلاق، مكتب‌های اخلاق هنجاری است كه چهار مكتب، سرآمد مكتب‌های اخلاقی به شمار می‌آید: مكتب فایده‌گرایی، وظیفه‌گرایی، فضیلت‌گرایی و فراطبیعت‌گرایی(اخلاق دین‌گرا) . من از میان این چهار مكتب، مكاتب فایده‌گرایی و وظیفه‌گرایی را موردبررسی قرار می‌دهم و می‌كوشم نسبت آنها را باسیاست تبیین كنم. فرضیه‌ای كه در پی آزمون آن در این نشست هستم از این قرار است كه اخلاق «فایده-وظیفه‌گرا» مناسب‌ترین و انسانی‌ترین الگوی ممكن برای سیاست ورزی است. ابتدا از اخلاق فایده‌گرایی آغاز می‌كنم، بخش دوم اخلاق وظیفه‌گرایی و بخش سوم و پایانی این گفتار نیز اخلاق فایده-وظیفه‌گرایی و جهان سیاست است.

 وی در ادامه افزود: نقطه ثقل یا‌گرانیگاه وظیفه‌گرایی به قرن نوزدهم بازمی‌گردد كه جیمز میل، جرمی بنتام و جان استوارت میل پایه‌های این مكتب اخلاقی را در دوران مدرن برپا كردند اگرچه پیشینه همه این مكاتب كم و بیش به یونان باستان برمی‌گردد. اما فایده‌گرایی حداقل چهار مرحله را در تعریف خود، طی كرده است. نخستین مرحله، فایده‌گرایی كلاسیك است كه بر اساس آن ما كاری را انجام می‌دهیم كه حداكثر لذت و حداقل درد و رنج را برای كسانی كه در معرض آن كار هستند به وجود می‌آورد. دومین تعریف، فایده‌گرایی عمل محور یا عمل نگر است؛ بر این اساس، ما كاری را باید بكنیم كه برای همه بهترین پیامدها را در بر داشته باشد. سومین مرحله، فایده‌گرایی قاعده محور است؛ یعنی باید كاری را انجام دهیم كه مبتنی بر قواعدی باشد كه بهترین پیامدها را داشته باشد. دقت كنید در این مرحله قواعد اضافه شده و این فرق تعریف دوم و سوم فایده‌گرایی است و در مقابل فایده‌گرایی عمل نگر قرار دارد. چهارمین تعریف نیز فایده‌گرایی قاعده نگر كثرت‌گرایانه است. در اینجا باز هم بهترین پیامدها مورد تاكید قرار گرفته اما در عین حال از معیارهایی صحبت می‌كند كه بهترین پیامدها را برای انسان در برداشته باشد؛ معیارهایی چون فضیلت، معرفت، لذت، حیات و آزادی.

محمودی ادامه داد: به كتاب‌های اخلاق و اخلاق هنجاری كه مراجعه كنید این مراحل ذكر شده اما تفسیر من از این مراحل با این پرسش شروع می‌شود كه چه اتفاقی موجب طی این مراحل تطور برای مكتب فایده‌گرایی شده است و از ابتدا این مكتب برای ارایه تعریفی از خود به یكی از این مراحل قناعت نكرده است. تفسیر من این است كه متفكران این مكتب به تدریج دریافتند كه این مكتب، از نظر اركان، اصول و مبانی استحكام لازم را ندارد و از سوی دیگر در عمل ممكن است سوءاستفاده‌هایی از این مكتب بشود. البته متاسفانه در عمل این اتفاق نیز افتاده و هنوز هم ادامه دارد. بنابراین وقتی این چهار مرحله را مقایسه می‌كنیم می‌بینیم كه این مكتب قاعده‌مندتر شده و منظم‌تر شده است و از لذت و الم به معیارهایی رسیده كه بهترین پیامدها را داشته باشد و اینجا صحبت از فضیلت، دانش و آزادی است. طبیعی است كه این سیر تطور و اینكه در هر مرحله، فایده‌گرایی تاثیر اساسی بر حیات جمعی، امر اجتماعی و سیاسی گذاشته خود به خود ما را یك مقدار اندیشناك می‌كند كه این مكتب در عمل چگونه امتحان پس داده كه آنقدر متفكران در پی قاعده‌مند كردن و نظم و نسق دادن به آن برآمدند. توجه داشته باشید وقتی نتیجه‌گرایی مدنظر باشد -كه این مكتب پهلوان میدان نتیجه‌گرایی در بین مكتب‌های اخلاقی است طبیعی است- آنچه كه اهمیت دارد خوشایند بودن نتیجه است. اما پرسش این است كه اصلا لذت چیست؟ ممكن است امری برای كسی لذت‌آور اما برای دیگری دردآور باشد. غیر از این بحث‌های نظری وقتی دقت می‌كنیم می‌بینیم كه بیشترین سود و كمترین ضرر، جلب منفعت و دفع ضرر، این مكتب را در وضعیتی قرار داده كه خود به خود این سوال را پیش می‌آورد كه آیا حكومت و سیاست هر آنچه را كه انجام می‌دهد باید بر مدار نتیجه‌ای باشد كه دلخواه او است؟

در این مكتب جنگ، شكنجه، كشتار، تجاوز و خونریزی می‌تواند اتفاق بیفتد چرا كه سود بیشتری را برای اكثریت در پی دارد.

 این استاد دانشگاه، در توضیح وظیفه‌گرایی به عنوان مكتب دوم گفت كه این مكتب مبتنی بر حسن و قبح عقلی مفاهیم اخلاقی پیشا دینی است، یعنی ابتدا ما با تعاریف عقلانی، مصادیقی مثل خوب، بد، راستگویی، وفای به عهد، دروغ و... را با خرد عملی خود ـ در تعبیر كانتی آن ـ فراهم می‌كنیم و بعد می‌گوییم كه باید از این مفاهیم و اصول به خاطر حسن ذاتی كه این مفاهیم دارند پیروی كرد. به‌طور مثال ما به دلیل اینكه راستگویی خوب است باید راست بگوییم یا چون خیانت در امانت بد است باید امانتدار باشیم، صرف‌نظر از اینكه نتیجه و پیامدهای آن چه باشد. این اخلاق مشابه اخلاق معتزلی است كه در برابر اخلاق اشعری قرار دارد. در اخلاق وظیفه‌گرا ابتدا امری خوب است و چون خوب است خدا امر به انجام آن می‌كند چرا كه اخلاقی پیشا‌دینی است یعنی شما ابتدا سازمان یا تئوری اخلاقی خود را تدوین كرده و به آن باور می‌ورزید سپس می‌گویید این همان چیزی است كه خداوند نیز آن را تایید می‌كند. وی ادامه داد، این اخلاق اصولی دارد كه من به مهم‌ترین آنها اشاره می‌كنم. از نظر سابقه باید گفت در صدر اسلام، در قرآن و سخنان امام علی(ع) فقراتی هست كه من در كتاب «درخشش‌های دموكراسی» به آنها اشاره مختصری كرده‌ام كه بیان امام علی(ع) در معرفی اخلاق وظیفه‌گرا بسیار واضح و روشن است. روایت داریم كه حضرت امیر می‌فرمایند من خدا را نه به خاطر ترس از دوزخ یا شوق بهشت پرستش می‌كنم بلكه خدا را به خاطر او عبادت می‌كنم. نخستین قاعده در فلسفه كانت كه با عنوان حكم تنجیزی یا امر مطلق شناخته می‌شود نیز می‌گوید چنان رفتار كن كه بخواهی قاعده رفتار تو به‌صورت یك قانون عام درآید. اصل دیگر درباره انسان است، انسان در این مكتب غایت ذاتی و فی النفسه است یعنی انسان موجودی است كه دارای كرامت ذاتی است، خود هدف و غایت خویش است ما باید با دیگران و خود به عنوان یك انسان چنان رفتار كنیم كه آن را غایت در نظر بگیریم نه وسیله و ابزار. بنابراین در مكتب اخلاق وظیفه‌گرا انسان به هیچ عنوان نمی‌تواند خود یا دیگری را برای رسیدن به مقاصدش ابزار كند. دو قاعده وجود دارد به نام قاعده زرین كه در همسایگی اخلاق وظیفه‌گرا معمولا به چشم می‌خورد. این قاعده زرین مشابه همان كلام معروف علی(ع) است كه «آنچه را برای خود می‌پسندی بر دیگران نیز بپسند و آنچه برخود نمی‌پسندی

 بر دیگران نیز نپسند».

وی با طرح این پرسش كه آیا می‌توان این گزاره را در اخلاق فایده‌گرا جا داد، گفت: نكته‌ای كه وجود دارد این‌است كه اخلاق فایده‌گرا از سیاست و سیاست‌ورزی تفكیك‌ناپذیر است. سیاست واقع‌گرا، بدون اخلاق فایده‌گرا نمی‌تواند كاری از پیش ببرد. نمی‌توان با اتكای صرف به اخلاق وظیفه‌گرا، حكومت و سیاست‌ورزی كرد. محض نمونه، برای برچیدن ظلم در جهان نمی‌توان بنا به وظیفه و بدون اتكا به كردار، نظر و منافع مردم را نادیده گرفت و میلیاردها تومان سرمایه را

از بین برد. به نظر می‌رسد اخلاق وظیفه‌گرا از نظر شخصی و فردی كاركردهای زیادی دارد اما از نظر امر اجتماعی و سیاسی امكان‌پذیر نیست. از سوی دیگر سپردن سیاست به فایده‌گرایی نیز امر خطرناكی است چرا كه برخی كشورها به نام فایده‌گرایی، جنگ‌های جهانی اول و دوم را به وجود آوردند. در نتیجه به نظر می‌رسد آمیزه‌ای از فایده‌گرایی و وظیفه‌گرایی، بتواند راه‌حلی باشد كه هم قاعده هزینه، فایده اجرا شود و هم تا حد امكان بتوانیم گلیم سیاست را به زیر سایه درخت اخلاق وظیفه‌گرایی ببریم. به هر حال فایده‌گرایی را در چارچوب دو قاعده حكم تنجیزی می‌توان تحدید كرد؛ یكی انسان است، حكومت‌ها حق ندارند انسان را ابزار قدرت خود قرار دهند، انسان بالاتر از حكومت و سیاست است. محور دوم، سیاستگذاری‌ها، برنامه‌ها و كنش‌های سیاسی باید در محدوده اصول حقوق بشر باشد. اگر بنا باشد بنا به‌فایده همه‌چیز را توجیه كرد، فاشیسم را هم می‌توان توجیه كرد. محمودی به عنوان كلام آخر تاكید كرد امیدوارم جلسات سیاست و اخلاق، تداوم یافته و این تداوم، همراه با اهمیت دادن به اخلاق و عمل به آن باشد.

 

  كار سیاست این است كه شرایط زیست اخلاقی انسان را فراهم كند

 موسی اكرمی، عضو هیات‌علمی دانشگاه علوم و تحقیقات تهران در ادامه این نشست، سخنان خود را معطوف به اخلاق وظیفه‌گرا و پیوند آن با سیاست معطوف دانست و اینكه می‌توان از سیاست فضیلت‌گرا نیز سخن گفت یا نه. وی با تاكید بر اینكه به نوعی از اخلاق و سیاست فضیلت‌گرا دفاع می‌كند، افزود وظیفه‌گرایی و فایده‌گرایی قابل‌جمع هستند و می‌توان به الگویی قایل بود كه محاسن هر دو را داشته باشد. اگر سیاست را در نگاه اول به معنای علم و عمل تعریف كنیم بنابراین هر جا از سیاست و اخلاق سخن می‌گوییم همزمان از بعد عملی و نظری آنها یا به قول قدما از حكمت نظری و عملی آنها سخن به میان می‌آوریم. اگر سیاست را به مثابه علم و نظر حكومت به معنای عام تعریف كنیم، یعنی نحوه  اداره سیاسی یك جامعه كه ما به آن جامعه سیاسی می‌گوییم. در نگاهی كه من از آن حمایت می‌كنم و نگاهی ارسطویی است كه می‌گوید انسان موجودی است ذاتا سیاسی و اجتماعی. یعنی انسان بدون اجتماع و سیاست توان زندگی كردن ندارد. به محض تولد در جامعه متولد می‌شویم و جامعه نیز نیاز به اداره سیاسی دارد كه نحوه آن بحث دیگری است.

 این استاد دانشگاه گفت: اگر جامعه را به‌مثابه یك پیكر سیاسی تعریف كنیم كه با یك قدرت نهادینه بتواند سامان‌بخش زندگی عمومی باشد، اخلاق به‌مثابه نگاه ما است نسبت به آنچه فرد در رابطه با خودش و در رابطه با دیگری انجام می‌دهد. به نظر می‌رسد اخلاق در درجه اول و نیز نزد قدما، یك‌جور نگرش فردی محسوب می‌شد، اما به تدریج معلوم شد كه می‌توان از اخلاق اجتماعی، اخلاق سیاسی، سیاست اخلاقی، اخلاق سیاستمداران و دولتمداران و نظایر آن سخن به میان آورد. كسانی كه در باب اخلاق، گزاره‌های اخلاقی، منشا اخلاق و... بحث فلسفی می‌كنند، بحث فلسفه اخلاق را به سه بخش مهم تقسیم می‌كنند؛ یك بخش كه ما به آن فرا اخلاق می‌گوییم، بحث‌های نظری درباره اخلاق است و بخش دیگری از آن، اخلاق هنجاری است كه درباره دیدگاه‌های ویژه حول باید و نبایدها در اخلاق سخن می‌گوید. اما نگرشی كه می‌خواهم از آن دفاع كنم نگرش فضیلت محور است كه همزمان محاسن وظیفه‌گرایی و پیامد‌گرایی را دارد. وی ادامه داد: رد این نگرش به‌طور‌مشخص به یك معنا در سنت ما به فلسفه یونان و اندیشه فضیلت سقراط برمی‌گردد. گفته می‌شود سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد و در این زمینی كردن، اخلاق را برجسته كرد. در ادامه كار سقراط، افلاطون نیز اخلاق را برجسته می‌كند اما آن را از سیاست جدا نمی‌داند. او كتاب جمهوری را می‌نویسد تا در آنجا به مثابه یك آرمانشهر افلاطونی سیاستی حاكم شود كه بتواند نیازهای اخلاقی را نیز به‌طور كامل برآورده كند. اما به‌طور مشخص ارسطو در قیاس با سقراط و افلاطون، با دیدگاه واقع‌گرایانه و ملموس‌تری از یك سو به تحلیل سیاست و از سوی دیگر به تحلیل اخلاق پرداخته است. ارسطو كتابی دارد با عنوان «پولیتیا» كه در چارچوب تقسیم‌بندی كه قرار است ما بپذیریم یك نوع سیاست توصیفی است یعنی توصیف می‌كند كه دموكراسی چیست، آریستوكراسی چیست، حكومت آتن چگونه است و... و می‌كوشد نقاط ضعف و قوت اینها را برمی‌شمارد. در سنتی كه از سقراط و افلاطون و ارسطو آغاز شده و از طریق فارابی، ابن سینا به ما رسیده است یا آنچه به ما از قبل از اسلام در سنت خود ما رسیده كه می‌توان به آن اندیشه آرمانشهری گفت، سنتی كه فضای فكری ما را ساخته است و حتی تا قبل از وظیفه‌گرایی كانت و بعد پیامدگرایی جان استوارت میل و دیگران، می‌توان گفت كه حتی تفكر غرب را نیز ساخته است، نگرش یونانی ـ  نگرش سقراط، افلاطون و ارسطو ـ است. فارابی می‌كوشد به ما نشان دهد تناقضی بین سخنان افلاطون و ارسطو نیست اما به هر حال برخی می‌كوشند اثبات كنند افلاطون اخلاق و ارسطو سیاست را برجسته كرده است. اكرمی ادامه داد: قصد دارم با استفاده از دستاوردهای این بزرگان، اخلاق سومی را -اخلاق فضیلت‌گرا- معرفی كنم و سپس به تعریف مفهوم فضیلت پرداخت. فضیلت كه در برابر آن واژه رذیلت را به كار می‌بریم واژه‌ای است كه افلاطون و ارسطو از آن بسیار استفاده می‌كنند. فضیلت واژه‌ای است كه درباره هر چیزی به كار می‌رود و فقط مختص انسان نیست، هر چیزی یك فضیلت دارد و صاحب یك سری فضایل است. وی برای روشن شدن این نكته، افزود كاركردیك چاقو، بریدن است؛ چاقویی به لحاظ چاقو بودن فضیلت بیشتری دارد كه برنده‌تر باشد. فضیلت، مجموعه‌ای از ویژگی‌هاست كه اگر انسان از آنها برخوردار باشد او را مستحق نامیدن به نام انسان می‌كند. این ویژگی‌ها نزد افراد متفاوت است اما درباره اینكه فضایل انسان چیست تا شایسته نام انسان باشد، سه مكتب وجود دارد: افلاطون، ارسطو و رواقیون. اینها تلاش كرده‌اند به روش عقلانی و استدلالی یا روش پسینی، فضایل انسانی را نشان دهند. وی ادامه داد افلاطون به چهار فضیلت اهمیت بیشتری می‌دهد، ارسطو و رواقیون نیز به‌گونه‌ای دیگر اما به‌طور مثال دانایی یا عدالت به خصوص به نوعی بین آنها مشترك است. وقتی كتاب اخلاق ارسطو را می‌خوانیم، انگار سیاست می‌خوانیم. او تلاش كرد میان اخلاق و سیاست پل بزند و برای این مقصود است كه می‌گوید اخلاق، سیاست فردی است و از سوی دیگر سیاست، اخلاق اجتماعی   است. تعریف ارسطو آن است كه انسان مدنی‌الطبع است و سیاست در ذات او است بنابراین سیاست برایش اهمیت زیادی دارد، به این دلیل كه انسانی انسان است كه مطابق با فضیلت خود زندگی كند. ارسطو در توضیح این بحث، ابتدا خیرهای گوناگون و نیك بودن را تعریف می‌كند و در نهایت به خیرهایی می‌رسد كه واسطه هستند و خیرهایی كه فی‌نفسه خیر هستند؛ مانند سعادت. او سعی می‌كند هم در كتاب «سیاست» و هم در «اخلاق نیكوماخوسی» نشان دهد كه خیر برین و بهین در سیاست، سعادت است و دولت باید متولی سعادت مردم باشد. سیاست برای ارسطو بسیار مهم است البته عده‌ای نیز در تفسیرها معتقدند كه سیاست برای افلاطون نیز بسیار اهمیت دارد و او تمام متافیزیك و معرفت‌شناسی را در «جمهوری» می‌سازد تا در نهایت در خدمت طرح پولیتیای خود  ـ به معنای كشورداری ـ  باشد. می‌خواهد به ما بگوید دولتشهر را چگونه باید اداره كرد و برای رسیدن به آن تمام آن مقدمات را می‌چیند. این سنت سیاست را تا این حد برجسته می‌كند، اگر مانند سایر اندیشمندان و دانایان تاریخ فلسفه بگوییم ارسطو به‌طور مشخص سیاست و افلاطون به اخلاق را برتر از همه می‌داند اما این را نیز می‌دانیم كه نوعی پیوند تنگاتنگ بین این دو وجود دارد و هر یك بدون دیگری معنایی ندارد. ارسطو می‌گوید سیاست برای آن است كه جامعه مطلوبی پدید بیاید كه انسان در آن قادر به اخلاقی بودن باشد و بتواند مطابق فضیلت‌هایش زندگی كند و آنها را بروز دهد. ارسطو، فضایل را ذاتی می‌داند، البته در كتاب «قانون اساسی آتن» او درباره نسبی بودن فضایل نیز سخن می‌گوید. ما نیز می‌پذیریم زیرا اغلب به نظر می‌رسد بسیاری از فضایل نسبی هستند حتی بین استاد و شاگرد  ـ افلاطون و ارسطو ـ  بین اینكه كدام یك از این فضایل برتر هستند اختلاف نظر وجود دارد.

 اكرمی، افزود اخلاق تكاملی كه امروز به‌وجود آمده و طرفداران زیادی دارد از این نكته حمایت می‌كند كه فضیلت در انسان‌ها پدیدآمده، تكامل یافته و به بقای او كمك كرده بنابراین می‌توان گفت فضیلت نقش مثبتی در زندگی انسان داشته است. به نظر می‌رسد كه همه مكاتب به فضیلت اعتقاد دارند؛ اینكه یك سری ویژگی‌ها وجود دارند كه اگر آنها را داشته باشیم انسان‌های اخلاقی خواهیم بود. در نگرش باقیمانده كه با فضای فرهنگی ما و حتی غرب بسیار سازگار است  ـ چرا كه ما بازگشت به ارسطو را در قرن بیستم شاهد هستیم و اكنون اخلاق فضیلت در غرب آن ضعف‌های گذشته را ندارد ـ  رفتار اخلاقی مبرا از امر بیرونی بوده و در درجه اول درونی است و ما كار اخلاقی را صرفا به دلیل احساس درونی انجام می‌دهیم ـ كه آن را اخلاق می‌نامیم ـ و نه برای سود عمومی و سود اجتماعی. اخلاق فضیلت‌گرا به ما می‌گوید اخلاق یك احساس درونی است كه می‌گوید انسان به مثابه چیزی بیش از حیوان است حال یا خداوند این احساس را درون انسان گذاشته، یا نتیجه تعمق و تفكر عقلانی یا نتیجه تكامل او است اما هر چه هست او این رفتار اخلاقی را انجام می‌دهد. دوم، پیوند بین سیاست و اخلاق است، ارسطو به درستی گفت كه سیاست، امر سیاسی، جامعه و حكومت خوب سیاسی زمینه ساز رفتار اخلاقی است. متاسفانه در جامعه ما، شعار اخلاقی زیاد سرمی‌دهند، اما رفتار اخلاقی بسیارضعیف است. چرا كه آن ساختار سیاسی كه تنظیم‌كننده رفتار سالم ما به عنوان شهروند خوب و انسان اخلاقی باشد، وجود ندارد. بنابراین با نگاهی نو ارسطویی و نو افلاطونی می‌توان گفت پیوندی تنگاتنگ بین اخلاق و سیاست وجود دارد. شاید از نخبگان بتوان این تقاضا را داشت كه اگرچه نظام سیاسی اخلاقی نداریم، تو به عنوان یك نخبه، به تنهایی اخلاقی رفتار كن، اما داشتن چنین تقاضایی از عموم مردم، امكان‌پذیر نیست. هر چقدر در صدا و سیما، مدارس و... آموزش دهند اگر ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه درست نباشد، مردم رفتار اخلاقی بروز نمی‌دهند. وقتی در جامعه به‌گونه‌ای فساد فراگیر می‌شود كه فرد حس می‌كند بدون رفتن به سمت فساد، شكست می‌خورد، این وضع به معنای یك بحران بزرگ است.   اكرمی در پایان سخنان خود، تاكید كرد صرف نظر از چیستی این فضایل، اخلاق فضیلت‌گرا محاسن اخلاق‌های وظیفه‌گرا و پیامدگرا را دارد. یعنی اگر شما به دنبال فضایل باشید به دنبال آن اخلاق وظیفه‌گرا و فایده‌گرا نیز می‌آید یعنی وقتی شما ماخوذ به فضیلت باشید، مشمول پیامدهای خوب و سود حقیقی هم خواهید شد. در این صورت، اخلاق وظیفه‌گرا در پیوند خود با سیاست فضیلت‌گرا می‌تواند راهگشای بسیار مهمی باشد.

در پایان این نشست، جلسه پرسش و پاسخ برگزار شده و سخنرانان به سوالات حاضران پاسخ دادند.

روزنامه اعتماد