آشوریان ایران / فرزانه سجادپور (قسمت اول)
آشوريها درايران حضوري چند هزار ساله دارند. گرچه گوشههايي از تاريخ پر ماجراي دولت آشور در پرده ابهام فرو رفته اما حضور گروه قومی که خود را آشوری تعریف می کنند ، به آنان هویتی باستانی و اساطیری بخشیده است. آشوریان امروز نه دیگر "آشور" ،خدای بزرگ را می پرستند و نه پیرو ایشتار و آربل و سایر خدایان جنگ جوی اند. امروزه ،آشوریان اقلیتی قومی – مذهبی در خاورمیانه اند که آرام آرام سرزمین اجدادیشان را در پس مشکلات موجود در منطقه – خصوصا بعد از جنگ عراق و ناآرامی های سوریه- برای رسیدن به آرامشی از دست رفته ، به سوی غرب رها می کنند و راهی دیاری می شوند که شاید تنها نقطه اشتراکشان با آن ، مسیحیت است.
آشوريها درايران حضوري چند هزار ساله دارند. گرچه گوشههايي از تاريخ پر ماجراي دولت آشور در پرده ابهام فرو رفته اما حضور گروه قومی که خود را آشوری تعریف می کنند ، به آنان هویتی باستانی و اساطیری بخشیده است. آشوریان امروز نه دیگر "آشور" ،خدای بزرگ را می پرستند و نه پیرو ایشتار و آربل و سایر خدایان جنگ جوی اند. امروزه ،آشوریان اقلیتی قومی – مذهبی در خاورمیانه اند که آرام آرام سرزمین اجدادیشان را در پس مشکلات موجود در منطقه – خصوصا بعد از جنگ عراق و ناآرامی های سوریه- برای رسیدن به آرامشی از دست رفته ، به سوی غرب رها می کنند و راهی دیاری می شوند که شاید تنها نقطه اشتراکشان با آن ، مسیحیت است.
در اين مقاله پيشينة تاريخي، حضور قوم آشور در ايران و جايگاه امروزي آشوريها در ايران و جهان در دو بخش به صورت مختصر ، معرفی می شود.
پيشينه تاريخي حضور آشوريها در ايران
آشوريان از هزارههاي گنگ و ناپيداي تاريخ سر بر آوردهاند. در حدود 4000 سال قبل از ميلاد مسيح، بين النهرين مركز تمدني مقتدر و نيرومند بود. دو رود پر آب دجله و فرات، اقوام بسياري ـ علي الخصوص كوچ گران دام دار ـ را به خود جلب ميكرد. اقوام سامي نژاد متعدد اين سرزمين را قلمرو خود قرار دادند. با حمله آموروها 1 به آخرين قوم ساكن منطقه يعني سومريها، تمدن بابل بنيان گذاشته شد. اما اين تمدن فقط نيم قرن تداوم يافت. در سال 2150 ق. م. با حمله گروهي از ساميان مهاجم به بابل، پايههاي تمدن آشور بنيان گذارده شد(بت كليا،1.or.Kha.com). نياكان اصلي آشوريها، سومريها و آكاديها بودند.(ملكميان؛ 105)
ظاهراً وجه تسميه قوم آشور، به خداي مهم اين قوم يعني “ آشور” باز ميگردد. “ همة فرمان هاي رسمي به نام اين خدا صادر ميشد و هر قانون از مشيت الهي سرچشمه مي گرفت تا براي او ( و گاهي خداي ديگري جز او) غنيمت و شكوهي فراهم شود “ (ويل دورانت،408 : ج1، 1370) .
به هر روي آشوريها وارث تمدن بزرگي در بين النهرين شدند كه خود به گسترش جغرافيايي آن كمك كردند. آشوريها مردماني خشن و جنگجو بودند كه سرزمينهاي بسياري را تحت سيطره خود درآوردند. شايد از اين رو ايشتار، خدا بانوي جنگجو محبوب آنان بوده است .در كتيبههاي باستاني آشور او “ زن ـ خدايي است كه سربازان آشور را عليه سربازان دشمن برمي انگيزد و در پيشگوييها شهرياران را براي پيروزي در نبرد راهنمايي مي كند” آشور نيز خداي حفظ نظم بوده است(گري، 40 ـ 35 :1378) به هر روي با اين تاريخچه مختصر وارد اصل موضوع ميشويم.
نحوه اسكان آشوريها در ايران
تاريخ دقيق سكونت آشوري ها در ايران به طور دقيق روشن نيست اما اين احتمال وجود دارد كه اين قوم در طي دورههاي زماني مختلف وارد ايران شده و در ناحيه شمال غرب ساكن گرديده باشد(سرمس، 31 :1346).اولين نشانه هاي حضور اين قوم در تاريخ ايران، به دوران مادها باز ميگردد. به طور كلي ناحية آذربايجان كنوني (ماد بزرگ)، حيطة فرمانروايي اين قوم بوده و به طور اخص “از رود ارس تا جبال آورين و قره داغ، دره رود قرهسو، ناحيه درياچه اروميه و رودهايي كه در آن درياچه ميريزند، درة رود قزل اوزن (سفيد رود) و شعبه هاي آن، بخش علياي رود زاب كوچك، بخش علياي رود دياله و بخش وسطاي مسير رود دياله درههاي بخش علياي رود كرخه” (دياكونوف، 120 ـ 115 : 1345)به اين ترتيب شمال غرب ايران به سمت جنوب غربي حيطه فرمانروايي مادها بوده است. از طرفي مادها همسايه بيفاصله آشور بوده اند. مهمترين حمله آشوريها به سرزمين ماد در زمان آشور ناسيراپال1 دوم يعني در حدود 881 ق . م. اتفاق افتاد. اين لشكر كشي با موفقيت همراه بود و ناحيه زاموآ كه در جنوب درياچه اروميه قرار داشت، مسخر گرديد. (همان، 203)سرمس، ناسيراپال را “يكي از طرفداران سرسخت سياست امتزاج نژادي ميداند”.(سرمس، 34 :1344).در زمان سالمانسار2 سوم نيز سربازان آشوري به قصد تصرف اورارتو كه در پيرامون درياچه وان به سمت قفقاز واقع شده بود، وارد سرزمين مادها شدند. آنها از “كرانههاي شرقي درياچه وان روان شدند و نخست اراضي موساسيرها (سرزمين كوهستاني بين درياچه اروميه و درياچه وان) را به تصرف در آوردند و سپس به سرزمين اورارتو تاختند”(پيونزونسكي ، 29 : 1348). اين گريز و گزير در دوره پادشاهان بعدي آشوري نيز ادامه داشت.
اما مهمترين دوره حملههاي آشوريها به ايران، در زمان تيگات پليسارسوم در 744 ق . م . بود پليسار، سياست ويژه اي در مورد سرزمينهاي تازه اشغال شده به اجرا گذاشت. او براي نخستين بار، افراد سرزمين فتح شده را به سرزمينهاي غير مسكوني تحت سيطره خود هدايت ميكرد و به جاي آنها افراد ديگري از سرزمين آشور را در اين منطقه ساكن مينمود. (دياكونوف، 245 : 1345، سرمس، 24 : 1344).در لشگر كشي اخير ناحيه پارسوآ در سرزمين ماد در اختيار پليسار قرار گرفت. اين ناحيه در جنوب درياچه اروميه واقع شده كه به مرور زمان “ مردم ايالت پارسوآ به كل آشوري شدند. (دياكونوف، 252 : 1345)،
در زمان حكمراني سارگون دوم نيز سرزمين ماد در معرض تعرضات بسياري قرار گرفت و گاه به عنوان هم پيمان و گاه در هيبت دشمن در كنار دولت آشور قرار گرفت. سارگون نيز تابع سياست انتقال افراد جديد به سرزمينهاي مسخر شده و كوچاندن ساكنان اوليه به ساير نقاط بود (سرمس، 36 : 1344) دياكونوف در تاريخ ماد به مساُله فوق اشاره كرده و معتقد است بخش غربي ماد در سال 700 ق . م. در تصرف آشوريها بوده و تقريبا به طور كامل از سكنه اوليه خود تخليه شده بود و در عوض مهاجران اسير سوري ،فلسطيني ، بابلي و ديگر كشورها را در آن مسكن داده بودند. زبان مشترك اينان نيز چون ديگر بخشهاي امپراطوري آشور آرامي بود
بالاخره سيطره و سايه سياسي دولت آشور در 612 ق . م. با سقوط نينوا، پايتخت اين امپراطوري توسط مادها، از دنياي قديم برداشته شد.همانطور كه قابل استنباط است نه تنها زمان دقيق حضور آشوريها در ايران مشخص نيست بلكه دلايل قطعي براي مهاجرت يا نقل مكان آنها به ناحيه اروميه وجود ندارد. آيا واقعاً پادشاهان آشوري هم نژادان خود را مجبور به اسكان در سرزمينهاي تازه فتح شده ميكردند؟ يا اينكه اسيران جنگي در اين محلها ساكن مي شدهاند؟ از طرفي آيا ناحيه شمالي درياچة اروميه كه امروزه استان آذربايجان غربي است، در اختيار لشگريان آشور قرار گرفته بود؟ “ ذني دت ” مورخ روس معتقد است در زمان سلطنت آشور باني پال، به دلايل سياسي شهري در كنار درياچه اروميه ساخته شد و عدهاي از آشوريها به اين ناحيه كوچ داده شدند، اين گروه نام شهر جديد را اروميه كه در زبان خودشان معني “ گهوارهي آب ” ميدهد. گذاردند(فريدينيا ،33: 1341). با تمام اين تفاصيل هنوز هم اين ابهام در ذهن وجود دارد كه آيا آشوريهاي ساكن ايران به واقع بازماندگان امپراطوري آشورند يا اينكه صرفاً به جهت داشتن زبان مشترك با آن امپراطوري بدين نام معروف گشتهاند؟
پذيرش مسيحيت توسط آشوريها
آشوريها به خدايان متعددي باورمند بودند. پلوتئيسم* در سرزمين آشور حضوري پر رنگ داشت. منطقي است كه آشوريهاي اسكان يافته در ايران نيز، از دين كهن پيروي ميكردهاند. اگر نخستين دوره حضور آشوريها را مقارن حكومت مادها بدانيم، دين زرتشت در اين سرزمين كم كم رشد مي كرده و پايههاي اوليه آن پي ريزي ميشده است. تاريخ دانان معتقدند از قرن 6 ق. م.نخستين نامهاي مرتبط با دين زرتشتي در قلمروماد پديدار شد و پس از آن شاهد حضور
پر رنگ تر دين زرتشت در اين خطه هستيم. پس احتمالاً دين اصلي در اين دوره پرستش مظاهر طبيعت بوده است. ديا كونوف دين مادها را تا قبل از قرن 7 ق. م مشابه دين آشوريها ميداند. (دياكونوف، 456 ،1345). اما سر آغاز مسيحيت در ايران. مقارن با اوج گيري دين زرتشت بود. از طرفي روايات و اسناد تاريخي در مورد زمان دقيق رواج يا حتي پذيرش مسيحيت در ايران با يكديگر مطابقت ندارد. مسيح (ع) در سرزميني متولد شد كه تحت يوغ روميان بود مشهور است كه پيش از تولد وي مريم باكره به همراه يوسف نجار همسرش براي سرشماري نفوسي كه امپراطوري روم آن را ترتيب داده بود، در سرزمين اجدادي يوسف يعني بيت لحم در طويلهاي به دنيا آمد. (ميلر 23- 24 : 1931 ؛ مشكور، 154 و155 :1377).در اين زمان حاكم اسرائيل هروديس و حاكم ايران فرهاد پنجم يكي از پادشاهان اشكاني بود.(نفيسي، 10 : 1343 ؛گئر، 192 : 1350).
در انجيل ذكر شده كه همزمان با تولد مسيح (ع) چند مجوس ستارهشناس، از ايران به دنبال پادشاه يهود به بيت لحم رفتند چرا كه آنها “ ستاره او را در سرزمينهاي دور دست شرقي“ ديده بودند. به راهنمايي ستاره آنها پادشاه يهود يعني مسيح (ع) را كه هنوز كودكي خرد بود را ملاقات كرده و به سرزمين خود بازگشتند. (متي، باب 2 آيات 1 الي 12). اين روايات فقط در انجيل متي ذكر شده و اعتبار تاريخي چنداني ندارد. اما بي شك پس از مسيح، رسولان وي براي انتشار مژده ( انجيل) وي به نقاط مختلف سفر كردند. روايت ديگري نيز در بخش دوم اعمال رسولان وجود دارد كه نشانه حضور ايرانيان در اورشليم و آشنايي آنها با مسيحيت است. اين واقعه در روز پنطيكاست و بعد از رستاخيز مسيح (ع) رخ داد. اما همان طور كه سعيد نفيسي اذعان ميدارد “ نميتوان مسيحيت را در ايران پيش از قرن سوم ميلادي قطعي دانست.” (17 :1343). بنابراين احتمالاً ايرانيان در اواسط قرن 3 م. با دين جديد آشنا شدند. در اين دوره اشكانيان همچنان بر اريكة قدرت بودند و هر چند زرتشت دين رايج زمان بوده اما حكام اشكاني با دين تازه وارد ضديتي نشان ندادند. در سايه اين آزادي، كليساهاي مسيحي در نقاط مختلف ايران تأسيس شد (ميلر، 270 : 1931). راه ورود مسيحيت به ايران دو ناحيه بوده؛ از غرب يعني عراق كنوني يا بين النهرين و شمال غرب يعني ارمنستان، (نفيسي، 18 :1343) ظاهراً يكي از دوازده رسول به نام توما براي تبليغ مسيحيت به ايران آمد (ميلر، 66: 1931؛ مشكور،168 :1377).آشوريها معتقدند علاوه بر توما، ادي و ماري كه دو تن از هفتاد و دو شاگرد مسيح (ع) بودند به ايران آمدند. در مورد فعاليت اين رسولان در نقاط مختلف اطلاعات چنداني در اختيار نيست. اين كه آيا توما موفق به تبليغ در اين ناحيه شده و پيرواني به دست آورده يا خير، اطلاعي نداريم. اما نكتهاي كه محرز است، مسيحيت در ابتدا فقط توسط آشوريهاي ساكن اروميه پذيرفته نشده، گيلان (ميلر، 269 :1931)، خراسان، تركمنستان، مرو و كردستان (حكمت، 249 : 1345) پذيراي دين جديد بودند.ميلر معتقد است در 225 م. 20 ناحيه اسقف نشين در ايران و بين النهرين وجود داشته است (ميلر،269 :1931).
احتمال ميرود آشوريهاي ايران جهت حفظ خود از اكثريت زرتشتي به اين دين جديد روي آورده باشند. البته بخشي از آشوري ها نيز همچنان مسيحيت را نپذيرفتند و در دورههاي بعد به آشوريان بت پرست معروف گشتند.
انسان و فرهنگ