پنجاه و ششمین سال نصب مجسمه فردوسی / دکتر نادره جلالی

حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر و حماسه‌سرای نامی ایران که سی سال از عمر خود را صرف سرودن اثر سترگ خویش، «شاهنامه» کرد، مجموعه‌ای بی‌نظیر و ماندگار از اساطیر ایرانی، حماسه‌‌های پهلوانی، روایات تاریخی و نیمه تاریخی و افسانه‌ها و داستان‌های بلند و کوتاه حماسی و غنایی و روایی را در چارچوب سرگذشت قوم ایرانی از آغاز تا زمان ورود اسلام به ایران، به نظم کشید.

 

به مناسبت پنجاه و ششمین سال نصب مجسمه فردوسی، برفرازنده کاخ بلند پارسی، در میدان فردوسی تهران

حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر و حماسه‌سرای نامی ایران که سی سال از عمر خود را صرف سرودن اثر سترگ خویش، «شاهنامه» کرد، مجموعه‌ای بی‌نظیر و ماندگار از اساطیر ایرانی، حماسه‌‌های پهلوانی، روایات تاریخی و نیمه تاریخی و افسانه‌ها و داستان‌های بلند و کوتاه حماسی و غنایی و روایی را در چارچوب سرگذشت قوم ایرانی از آغاز تا زمان ورود اسلام به ایران، به نظم کشید.در واقع با افراشتن کاخی بلند که از باد و باران و حوادث گزند نمی‌یابد نام خود را جاوید ساخت. به گفته مجتبی مینوی «شاهنامه فردوسی از برای ما از چند لحاظ اهمیت دارد و بزرگ است: اولاً اثر هنری عظیمی است به قیاس با کتابهای هنری دیگر دنیا. با حماسه‌های ملی سایر ملل که بسنجیمش بسیار بلند و عالی است …؛ ثانیاً تاریخ داستانی ایران ما و حاوی قصص ملی ماست… شاهنامه مایه و پایه زبان فارسی را چنان غنی و محکم کرد که فراموش نشدنی و از میان رفتنش محال بود. این کتاب پایه و بنیاد اتحاد قومی ما به شمار می‌آید.»

از این رو شاهنامه،گنجینه میراث چند هزار ساله ملت و کشور ایران و دایره‌المعارف خرد و اندیشه و تاریخ و فرهنگ ایرانیان است.

یان ریپکا(Rypka)، خاورشناس نامدار چک، درباره آن می‌نویسد: «حقیقتی مسلم است که در پهنه گیتی هیچ ملت دیگری دارای یک چنین حماسه با عظمتی نیست که مشتمل بر تمام سنت‌های تاریخی وی از دوران تاریک اساطیر تا اواسط سده هفتم باشد. سند تاریخی با ارزشی که سنت‌های گذشته را با نهایت امانت حفظ کرده با وجود همه خیال‌پردازی‌ها و مجازهایی که در آن به کار رفته، از حقایقی پرده بر می‌دارد که نه نتها برای تاریخ بلکه برای سرآغاز تاریخ و بررسی جوامع ابتدایی بشری حائز اهمیت است.»۱

برتلس (Evgeny Edvardovich Berthels) خاورشناس روس، نیز بر این باور است که «مادام که در جهان مفهوم ایرانی وجود دارد، نام پرافتخار این شاعر بزرگ نیز که تمام عشق خود را به وطن خویش وقف کرده بود، جاوید خواهد ماند. فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت و به این قیمت، خریدار محبت و احترام ملت ایران نسبت به خود شد.»

فریتس وولف (Fritz Wolff)پژوهشگر آلمانی و مؤلف فرهنگ شاهنامه می‌نویسد: «شاهنامه فردوسی بی تردید اثری سترگ است که برای غربیان و اروپاییان، حکم فرهنگ، تمدن و سند هویت ایرانیان را دارد. اگرچه شاهنامه حکیم فردوسی، نماد باورهای ایرانی است، اما با مطالعه آن می‌توان با اساطیر، جغرافیا، تاریخ، فلسفه، ادبیات، زبان و هنر سرزمین کهن ایران نیز آشنا شد. این اثر ارزشمند ادبی، در هیچ قالبی محدود نشده است و در جغرافیای خاصی هم نمی‌گنجد. من فردوسی را سرآمد شاعران حماسه‌سرای جهان می‌دانم. فردوسی در سروده‌هایش چنان چیره است که هیچ فیلسوف، مورخ و شاعری توان هماوردی با وی را ندارد. به جرأت می‌توان گفت زیباترین، ستایش آمیزترین واژه‌های مبارزه و پیروزی را می‌توان در شاهنامه فردوسی سراغ گرفت. این اثر سترگ ادبیات ایران به دلایل بسیاری ادیبان و شاعران سراسر جهان را به شدت تحت تأثیر قرار داده است تا آن جا که بیشتر آنها را وادار به تحسین و ستایش فردوسی کرده است. شاهنامه هنوز هم این توانایی را دارد که جنبه‌های ناگفته و نامکشوفی از ادبیات حماسی را به جهان عرضه کند. فردوسی به عنوان شاعری بلندمرتبه و سخنوری بی بدیل نامش را جدای از مرزهای ایران‌زمین، در دیگر کشورها نیز به ثبت رسانده است. بی شک او پدر شعر فارسی است.»

فردوسی شاعری است که چون در سرایش شاهنامه آغاز پیدایی بشر را در نظر داشته، مورد توجه مردم جهان قرار گرفته است. چنان‌که گویی همه ملت‌ها آن را تاریخ خود انگاشته‌اند و آن را به طور کامل یا منتخب به زبان خود ترجمه کرده‌اند.

فردوسی منادی عزت و شرف ملت ایران و شاهنامه معتبرترین و موثق‌ترین سند هویت تاریخی و ملی ایران است. او بزرگترین و باشکوه ترین آثار ادبی و حماسی و اساطیری و تاریخی جهان را بوجود آورده است.ازاین رو تاکنون مجسمه‌ها و تندیس‌های بسیاری در ایران و خارج از آن از او ساخته و در مکان‌‌های مختلف چون باغ نگارستان، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، کتابخانه ملی ایران، آرامگاه فردوسی، شهر رم در ایتالیا، سفارت ایران در پاریس و شهر دوشنبه تاجیکستان نصب شده است. این امر نشانه‌ای از قدمت و اهمیت فرهنگ و ادبیات ایران و شاهکار سترگ فردوسی یعنی شاهنامه دارد.

در سال ۱۳۱۳ هـ.ش که کنگره بین‌المللی بزرگداشت فردوسی به مناسبت هزارمین سال تولد آن در تهران برگزار ‌شد، علاوه بر چاپ کتاب شاهنامه، کتابهای دیگری نیز مانند «منتخب شاهنامه فردوسی» به کوشش محمدعلی ذکاءالملک فروغی انتشار یافت. اما یادبود دیگری در تهران از هزاره فردوسی بوجود آمد که خیابان فردوسی است. تا سال ۱۳۱۳هـ.ش خیابانی به نام فردوسی به عرض پانزده متر از خیابان سعدی به دروازه شمیران می رفت که در آن سال موسوم به خیابان هدایت شد. خیابان فردوسی کنونی تا سال ۱۳۱۳ هـ.ش به نام علاءالدوله بود زیرا باغ علاءالدوله در شرق این خیابان و مشرف به میدان سپه بود عرض خیابان مذکور در حدود ده متر بود.. همین که دولت تصمیم به انعقاد جشن هزاره و کنگره فردوسی گرفت، شهرداری تهران به توسعه خیابان علاءالدوله همت گماشت و علاوه بر تعریض، آن را تا خندق شهر (که اکنون میدان فردوسی است) امتداد داد و به نام فردوسی نامگذاری کرد. انجمن زردشتیان هندوستان نیز مجسمه فردوسی را از مفرغ ساخت و برای نصب در میدان تقدیم داشت. مجسمه مذکور فردوسی را در حالتی نشان می‌داد که بر تشک و بر بالش تکیه کرده و به سرودن شاهنامه اشتغال دارد. چون این وضع با میدان و معبر عمومی تناسب نداشت لذا چند سال بعد مجسمه را به دانشگاه تهران منتقل کردند.۲

همزمان با برگزاری کنگره فردوسی در سال ۱۳۱۳هـ.ش نیز تعدادی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه۳ برای این که حضوری فعال در این کنگره داشته باشند، کمیته‌ای تشکیل دادند و شروع به جمع‌آوری اعانه از محصلین و متمکنین ایرانی مقیم اروپا کردند. دکتر ابراهیم چهرازی که آن زمان در پاریس دانشجو بود و بعدها متخصص اعصاب و عضو آکادمی نورولوژی امریکا شد، دبیر این کمیته بود.کمیته مزبور مبلغی پول گردآوری کرد و سفارش ساخت مجسمه فردوسی را به لرنزی مجسمه‌ساز مشهور فرانسوی داد. او نیز علی‌رغم دستمزد بالا،آن را ساخت و به تهران فرستاد. این مجسمه همان مجسمه‌ای است که در باغ نگارستان که بعدها دانشسرای عالی و محل دانشکده سابق علوم اجتماعی شد و امروزه موزه دانشگاه است،در مقابل در ورودی ساختمان مرکزی از شمال قرار دارد.

اما نخستین تندیس معروف مجسمه فردوسی که امروزه در وسط میدان فردوسی خودنمایی می‌کند و از جنس مرمر و به ارتفاع سه متر است و با جامه و دستار و سربند خراسانیان بر فراز پایه‌ای سنگی نصب شده و کتاب وزین شاهنامه را به‌دست دارد و یک گام به پیش گذاشته و زال پسر سام را در پایین پای خود دارد و گویی ایرانیان را به استواری و پایداری می‌خواند۴، سالها پیش در سال ۱۳۳۷هـ.ش به سفارش انجمن آثارملی (انجمن آثارومفاخر فرهنگی فعلی) استاد ابوالحسن‌خان صدیقی، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی آن را ظرف مدت یک سال ساخته و پنجاه و شش سال پیش در روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۳۸ طی مراسمی از این مجسمه پرده‌برداری شده است.

استاد ابوالحسن صدیقی در سال ۱۲۷۳ هـ.ش در محله عودلاجان تهران متولد شد. در هفت سالگی به مدرسه اقدسیه – از مدارس جدید که سعیدالعلمای لاریجانی آن را بنیان گذاشته بود- رفت. سپس راهی مدرسه آلیانس شد اما در سال پایانی مدرسه را رها کرد و در زمره شاگردان کمال‌الملک غفاری درآمد و در سال ۱۲۹۹ هـ.ش با درجه ممتاز دیپلم گرفت. بعد در همان مدرسه به تدریس پرداخت. ذوق و ذکاوت ابوالحسن خان و تبحرش در کار رنگ و بوم به اندازه‌ای بود که کمال‌الملک او را «ابوالحسن خان رقیب» می‌نامید. ابوالحسن خان در سال ۱۳۰۱ هـ.ش مجسمه‌ای گچی از نیم‌تنه کودکی ‌ساخت و به کمال‌الملک عرضه کرد. سپس از روی عکسی از مجسمه ونوس دومیلو کار ساختن مجسمه ونوس را شروع نمود و در سال ۱۳۰۴ هـ.ش کار این مجسمه سنگی را به پایان ‌رساند. کمال‌الملک که متوجه استعداد کم‌نظیر شاگرد خود شده بود او را به همراه آن مجسمه نزد احمدشاه ‌برد.

احمدشاه پنجاه تومان به کمال‌الملک داد.کمال‌الملک مقرری ماهانه‌ای به مبلغ بیست تومان برای پیش‌برد کارهای ابوالحسن خان صدیقی تعیین کرد و نیز سرپرستی کارگاه تازه تأسیس شده مجسمه‌سازی مدرسه صنایع مستظرفه را به او سپرد. صدیقی در این دوران مجسمه‌های بسیاری از جمله مجسمه گچی فردوسی، مجسمه‌های نیم‌تنه و تمام قد امیرکبیر، مجسمه الیاس دوره‌گرد و دلاک حمام را ساخت. صدیقی در سال ۱۳۰۷هـ.ش که کمال‌الملک از تمامی مناصب خود کناره‌گیری کرد و به حسین‌آباد نیشابور رفت، بنا به پیشنهاد او راهی فرانسه شد و چهار سال در مدرسه عالی ملی هنرهای زیبای پاریس زیر نظر آنژالبر به فراگیری و کسب تجربه در مجسمه‌سازی و حجاری پرداخت. او در این مدت بیشتر وقت خود را به نقاشی ‌گذراند و ۱۶۰ تابلو کشید. در سال ۱۳۲۹ هـ.ش به انجمن آثار ملی پیوست. در این دوران او به چهره‌نگاری از مشاهیر علمی و ادبی ایرانی روی آورد و مجسمه‌های ماندگاری از این مشاهیر ساخت. او سرانجام در سال ۱۳۴۰ از دانشگاه تهران بازنشسته شد اما تمام هم و غم خود را به مجسمه‌سازی اختصاص داد. صدیقی مجموعاً ۸۳ مجسمه ساخت که از آن جمله می‌توان به مجسمه نادر در آرامگاه نادرشاه در مشهد، مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران، مجسمه خیام در پارک لاله تهران، کاشف‌السلطنه (در لاهیجان) و امام‌قلی خان (حاکم فارس در زمان شاه عباس اول صفوی در میدان مرکزی شهر قشم) اشاره کرد.

در سال ۱۳۷۰ کمیسیون ملی یونسکو در ایران از آثار صدیقی عکس‌برداری و کتابی در این زمینه در سال ۱۳۷۳ منتشر کرد. یک سال پس از انتشار این کتاب، صدیقی در ۲۰ آذر ۱۳۷۴ درگذشت. مجسمه‌نیم‌تنه او را فرزندش، فریدون صدیقی، ساخت که هم‌اکنون در دانشکده هنرهای زیبا قرار دارد. در سال ۱۳۸۸ نیز تندیس نیم‌تنه دیگری از این هنرمند در جزیره کیش و در قطعه گذر هنرمندان برپا گردید.

اما هنر ابوالحسن خان صدیقی در خلق تندیس حکیم پرآوازه طوس به گونه دیگری است. چنان‌که پسرش، فریدون صدیقی، می‌گوید او در طول زندگی به سه شخصیت فرهنگی ایران‌زمین یعنی خیام، فردوسی و سعدی همواره عشق می‌ورزیده و دواوین این شعرای نام‌آور و قرآن را در منزل داشته، شاهنامه فردوسی و دیوان خیام را حفظ بوده و از تمام مجسمه‌هایی که ساخته بوده بیشتر از همه مجسمه خیام و فردوسی را دوست ‌داشته است. صدیقی یک مجسمه دیگر نیز از فردوسی از جنس مرمر سفید ساخته که در «ویلا بورگز» (یکی از پارک‌های شهر رم در ایتالیا) نصب شده است. گوستینوس آمبروزی – مجسمه‌ساز ایتالیایی – پس از دیدن این مجسمه‌در ویلا بورگز گفت: «دنیا بداند، من خالق مجسمه فردوسی را «میکل‌آنژ شرق»شناختم. میکل‌آنژ بار دیگر در مشرق زمین متولد شده ‌است.

پی‌نویس:

۱- نک : سبحانی،توفیق، «گویی که شاهنامه تاریخ همه ملت هاست با نگاهی به ترجمه منظوم شریفی از شاهنامه»، فصلنامه نامه انجمن،۱۳۸۷،ش ۲۹ر۱۲۷

۲-نک : صفحات اول کتابشناسی فردوسی،گردآوری ایرج افشار،تهران، انجمن آثار ملی،چاپ دوم،۱۳۵۴ و یادگار عمر: خاطراتی از سرگذشت دکتر عیسی صدیق، ج ۲،تهران،مؤسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر،۳۴۵ ۱، ص ۳۷۵

۳- برای اطلاعات بیشتر درباره فهرست اسامی آن دانشجویان به همراه شرح چگونگی همکاری هریک در ساخت تندیس فردوسی نک:باستانی پاریزی، محمدابراهیم، شاهنامه آخرش خوش است، تهران، مؤسسه انتشارات عطائی،۱۳۷۲،ص ۳۵۶ – ۳۸۰ .

۴- دکتر جعفر یاحقی معتقد است این کودک ‌همان «زال» است. زیرا از نظر ظاهری موهای سفید آن کودک به زال شباهت دارد و از طرفی زال با کیفیت خاصی متولد و در دامان سیمرغ بزرگ شده است که همین نوعی مفهوم متافیزیکی را همراه دارد.خانواده زال را فردوسی بزرگ کرده است؛ رستم، سهراب و… همه ریشه در زال دارند و به نوعی می‌توان گفت که زال نماد پهلوانی در شاهنامه است. او معتقد است این کودک در واقع این مفهوم را می‌خواهد القا کند که حماسه‌ها و اسطوره‌ها پیش از فردوسی هم در منابع کهن وجود داشته ‌است، اما این فردوسی بود که مانند طفلی دست آن‌ها را گرفت و به اوج رساند.اما دکتر میر جلال‌الدین کزازی نظر دیگری دارد. او آن کودک خُرد سال را زال نمی‌داند، زیرا به اعتقاد وی بعید است صدیقی از میان چهره‌های پُرشمار شاهنامه، زال را برگزیده باشد. شاید خواست او آن بوده است که به شیوه‌ای نمادین و بر پایه ساختار شاهنامه، زبان پارسی را در آن کودک به نمود بیاورد. به اعتقاد دکتر کزازی، فردوسی این کودک را آنچنان پرورده و بالانده که بُرنایی گردیده است جاودانه، برومند و شاداب! و به سخن دیگر فردوسی کاری را که پیشینیان او تا آن زمان انجام داده بودند به پایان برده است و از همین روی است که شاید آن کودک در دامان فردوسی دیده می‌شود.!

روزنامه اطلاعات