شرح نویسی بر حافظ: چگونه و تا کی؟ / دکتر مجدالدین کیوانی

کوتاه زمانی پس از درگذشت حافظ ، شرح نگاری به منظور رفع ابهامات اشعار او و باز نمودن ظرایف آن شروع شد و با گذشت زمان شتاب گرفت. این شتاب در شصت هفتاد سال اخیر به لحاظ کمیت و کیفیت بیشترشده است. هزاران رساله و مقاله دربارۀ خواجه و شعر او نوشته ، و صدها نسخ خطی از دیوان او باز شناسی شده است. پرسش این است که این انبوه شرح ها و نسخ گوناگون تا چه اندازه ما را به خواجه نزدیک تر کرده است.؟ آنچه در این سال ها اتفاق افتاده نشان می دهد که این پرسش نابجایی نیست. نخست ببینیم این دو مهم ترین منبع شناخت حافظ، یعنی نسخه ها و شرح ها چگونه منابعی است:

دبا: آنچه در زیر می خوانید متن کامل مقاله ای است که توسط دکتر مجدالدین کیوانی، روز چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 درهمایش بین المللی بزرگداشت حافظ، در محل سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی، ایراد شد.


بحثی در آسیب شناسی
" ای خواجه، هر کس حال خود گوید، و می گویند که کلام خدای را معنی می گوییم "
شمس، مقالات، 1،/ 281

کوتاه زمانی پس از درگذشت حافظ ، شرح نگاری به منظور رفع ابهامات اشعار او و باز نمودن ظرایف آن شروع شد و با گذشت زمان شتاب گرفت. این شتاب در شصت هفتاد سال اخیر به لحاظ کمیت و کیفیت بیشترشده است. هزاران رساله و مقاله دربارۀ خواجه و شعر او نوشته ، و صدها نسخ خطی از دیوان او باز شناسی شده است. پرسش این است که این انبوه شرح ها و نسخ گوناگون تا چه اندازه ما را به خواجه نزدیک تر کرده است.؟ آنچه در این سال ها اتفاق افتاده نشان می دهد که این پرسش نابجایی نیست. نخست ببینیم این دو مهم ترین منبع شناخت حافظ، یعنی نسخه ها و شرح ها چگونه منابعی است:
نقش نسخ خطی.  بدیهی است که اولین و مهم ترین راه رسیدن به حافظ واقعی – اکنون که خود او حضور ندارد – دیوان اوست. مع ذلک، این اصلی ترین منبع دو اشکال دارد. یکی اینکه تقریباً هیچ دو دستنویسی از آن یکسان نیستند؛ دیگر آنکه اختلاف ضبط ها در این دستنویس ها در جاهایی برمشکلِ شرح، و فهم غزلیات حافظ می افزایند. توضیح آنکه، اگر نسخۀ منحصر به فردی از غزل های حافظ می داشتیم، گزینۀ دیگری جز این نداشتیم که تمامی همّ خود را روی همان نسخه متمرکز کنیم و آنچه را باید بفهمیم، از همان تنها منبع بفهمیم. اگر جایی از آن هم نیاز به شرح و تفسیر داشت، مادام که پای نسخۀ رقیبی در میان نمی بود مشکل ما تنها به یک روایت از گفته های حافظ محدود می شد؛ اما تعدد نسخ این امکان را از ما می گیرد و ما را با انبوهی از احتمالات در مورد درستی و نادرستی فلان و بهمان کلمه یا تعبیر رو به رو می کند. تعدّد احتمالات با تعدّد انتخاب ملازمه دارد و پژوهشگر را در موضع امن تری قرار نمی دهد. به علاوه، چه کسی باید دربارۀ بهترین گزینه از میان چند احتمال داوری کند؟ و چگونه می توان اطمینان یافت که خواجه نیز چنان گزینه ای را تأیید می کند؟ ملاحظه می کنید که از هر سو به مسأله نگاه کنید باز با متن دیوان حافظ مشکل داریم و تا متن صد در صد خالی از شکّ و ابهامی نداشته باشیم – که ظاهراً نخواهیم داشت – هر شرح و توضیحی درباب غزل های حافظ خالی از حدس های شخصی نخواهد بود.
چنانچه این فرض نسبتاً رایج را بپذیریم که حافظ تا زنده بود حتی در غزل های خود که در حلقۀ هواخواهانش دست به دست می گشته ، دست می برد ، می توان نتیجه گرفت که از بعض ابیاتش چند روایت بر جای مانده است  که همه فی الواقع از او، ولی یکی از آن همه مورد تأیید اوست. .بنابراین، تا آن نسخۀ نهایی و متفق علیه فراهم شود ،احتمال اینکه هر شارح یکی از این روایت ها را بر بقیه ترجیح دهد کم نیست.
صورت و معنی. فقط اندیشه ها نیستند که در شعر حافظ اهمیت دارند، صورت شعر او نیز به همان اندازه – و شاید گاه بیشتر – مهم است. به سختی می توان این صورت را تغییر داد و تأثیر زیبا شناختی و حتی معنا شناختی یکسانی توقع داشت. پس اگر نسخه برداران دیوان حاقظ در گذشته خطایی در استنساخ مرتکب شده یا اعمال سلیقه ای روا داشته اند، خوانندگان نسل های بعدی را به همان اندازه از حافظ دور کرده اند. امروزه غزل های حافظ در انواع خطوط چشم نواز و نقش های دلنشین از سوی بعضی ناشران به دست ما می رسد.که نسبت به سلامت متن شناخثی آن نمی توان خاطر جمع بود. چاپ هایی که از دیوان خواجه می شود بعضی به صفت «بازاری» یا «تجاری»، پاره ای با صفت «ذوقی» و برخی دیگر با صفت اعتبار آمیز «علمی» وصف شده اند. مراد از دستۀ اخیر چاپ هایی است که با «روش های علمی»  تصحیح شده اند. این روش ها تا چه اندازه مُهر تصویب حافظ را بر خود دارند؟ از دو حال بیرون نیست؛ یا بر پایۀ بعضی ملاک ها و ضوابط سنجیدۀ روش شناختیِ امروزی وضع شده، یا به استناد و بر پایۀ محتمل ترین روایت و (به زعم حافظ پژوهان) اصحِّ نسخه بدل های دیوان حافظ انتخاب شده اند.در هر دو حالت لابدّ نوعی قضاوت و ذوق شخصی، بدون مشورت مستقیم با خواجه در کار بوده است. بنابراین، حصول اطمینان دربارۀ اصل کلام حافظ به درجات مختلف، باز نسبی خواهد بود نه مطلق
شرح و تفسیر های دیوان حافظ. شرح هایی که بر سروده های حافظ نوشته شده، علی القاعده به نیّت نمایاندن واقعِ آنچه خواجه گفته و مقصودش بوده نگارش یافته است. اما آیا تا کنون این مهمّ محقق شده است؟ نگارش شرح های خُرد و درشت در دهه های اخیر نشان از آن دارد که مشکل هنوز بر طرف نشده است و ظاهراً باید در آینده منتظر شرح های چندین جلدی دیگر باشیم. کثرت این همه شرح و تفسیر می تواند بیانگر دو دیدگاه باشد؛ یکی اینکه هنوز بسیاری ابهامات در دیوان حافظ هست که باید با پژوهش بیشتر روشن شود. دیگر آنکه آنچه تا کنون بر ما کشف شده لایه های نسبتاً سطحی اندیشه های اوست و باید با واکاوی های بیشتر به لایه های ژرف تر فکر خواجه دست یافت. پرسش این است که آیا می توان امید داشت که روزی صاحبان این دو دیدگاه به نقطۀ پایانی برسند؟ یعنی طرفداران نظر اول به جایی برسند که همۀ مشکلا ت دیوان حافظ را حلّ شده و اختلاف نظرها را دربارۀ اندیشه های او برطرف شده ببینند، و گروه دوم واقعگرایی را در این بدانند که فراتر از آنچه تا کنون به دست آمده نمی توان رفت، والّا باز تکرار مکررات خواهد بود و اظهار نظرها و حتی خیال پردازی های شخصی، تأویل های غریب و عجیب و مجادله های پایان ناپذیر. قرائن نشان می دهد که این رشته سرِ دراز دارد:
با که نگفتم حکایت غم عشقت ؟      چند بگفتیم و حل نگشت مسائل
از آنچه تا کنون گفته شد می توان نتیجه گرفت که نبودِ روایتی واحد و قطعی از غزلیات حافظ از سویی، و وجوه نگاه و مواضع فکری و گرایش های مختلف از دیگر سو، اجازه نمی دهد که شرحی نهایی و یکدست بر اشعار حافظ داشته باشیم، مخصوصاً که بسیاری معتقدند ظرفیت سروده های خواجه پایان ناپذیر است و سال های سال قابلیت ِ تتنع دارد. بعضی نو اندیشان و امروزی تر ها می گویند سخن خواجه «شعر» است و شعر نیز این امکان را می دهد که هر کس از آن هر چه فهمید، فهمید. میان این نظر اخیر و نظر آنهایی که شِکوه دارند که هنوز حافظ شناخته نشده یا به غلط شناخته شده است، تضادّی آشتی ناپذیر وجود دارد.
طیف شرح ها. از قرائن بر می آید که حافظ تشریح،تألیف عبد الحسین هژیر (1307 ش) نخستین کار به روش امروزی است که، با نگرشی ایران گرایانه، به حافظ پرداخته و شماری از اشعار او را دسته بندی موضوعی کرده است. اثری که سپس در 1317 حافظ را با دیدی فلسفی در مطالعه آورده، و اشعار او را بر حسب تاریخی دسته بندی کرده، حافظ چه می گوید، نوشتۀ محمود هومن است. در 1254 ش، رکن الدین همایونفرّخ حافظ خراباتی خود را در هشت جلد مفصل منتشر کرد که حرف های آشفته و توجیهات بی پایۀ او دربارۀ مشرب عرفانی خواجه کمکی به شناخت این شاعر نکرد. از 1354 تا زمان نشر جدید ترین شرح مفصل و جامع دیوان حافظ، تألیف سعید حمیدیان در 1390، ده ها شرح کوچک و بزرگ و صدها شرح بر یک یا چند بیت حافظ به طبع رسیده است که از مهم ترین آنها در جست و جوی حافظ (1362 ش) ؛ حافظ نامه(1367 ش) در دو جلد، و شرح غزل های حافظ (1367) است. بسیاری از این شرح و تفسیر ها ، مانند در جست و جوی حافظ، به توضیح لغات، ترکیبات، و اصطلاحات  دشوار، عبارات و ابیات عربی، اشارات قرآنی، پاره ای تلمیحات تاریخی و اسطوره ای، و بیان کوتاهی از معنای ظاهری هر بیت بسنده کرده اند. بعضی نیز مختصری به حال و هوای سیاسی-اجتماعی، فلسفی، عرفانی و رندانۀ برخی یا تمامی غزل ها پرداخته اند. این دست منابع گر چه در شرحِ بسیاری از جهات سروده های خواجه مشترک هستند (و گاه از یکدیگر اقتباس کرده اند) ، مع ذلک، تفاوت هایی هم دارند به ویژه در تفسیر برخی از ابیات. گاه هم دامنۀ ناهمسویی ها به معارضات  تخطئه آمیز و نیشدار کشیده شده است.بعض اوقات در نوع دیدگاه یا حتی کاربرد برخی اصطلاحات کلیدی اختلاف نظرهایی میان اهل فنّ به چشم می خورد. بعضی، مانند مؤلّف حافظ به گفتۀ حافظ، سعی کرده اند، با استمداد از خود حافظ، "یک شناخت منطقی" از این شاعر به خوانندگان بدهند. او با اعتقاد به اینکه چنین شناختی " از لا به لای ابیات" خود حافظ بیرون می آید و ، بنابراین باید "به دنیای بیکرانۀ او سفر کرد" عنوانی چنین برای کتاب خود برگزیده است. استمداد از بعضی از اشعار حافظ برای شرح و فهم اشعار دیگرش روشی است که حمیدیان نیز، به کار گرفته است. شرح شوق حمیدیان جدیدترین شرح جامع بر غزلیات حافظ تا به امروز است ، فربهی کتاب به احتمال زیاد جوانان کم حوصله، و شاید بعضی سالمند تر ها را هم از خود برماند. جلد 600 صفحه ای اولِ آن فقط به برشمردن معایب و نارسایی های شرح های دیگران و آسمان و ریسمان بافتن های آنها، و معرفی شیوه های کار مؤلف اختصاص  یافته است. حمیدیان آشکارا سعی کرده از بسیاری جهات حساب کار خود را از دیگران جدا، وبه مناسبت های مختلف آنها را تخطئه کند. مع ذلک، برای دو سه نفری حریمی قائل شده است، آن هم به وجه محدود و مشروط.
شرح های نوگرا. چند سالی است که شماری نواندیش نظریه های جدید ادبی، زبان شناسی، نشانه شناسی، و امثالهم ، به فکر افتاده اند که سروده های گویندگان فارسی زبان را، در قالب ها و «پارادایم» های غربی تفسیر و تعبیر کنند. و یک جهان احساس و ذوق هنری را درچارچوب مشتی نمودار، اعداد و ارقام خشک و بی روح و فرمول های رنگارنگ بگنجانند. از آنجا که بازار حافظ پژوهی و البته «حافظ فروشی» فعلاً پُر رونق است باید منتظر بود که عن قریب رسالات و کتاب هایی از راستۀ کتاب فروشان سربر آورند مملو از حرف هایی غریب و عجیب کما بیش از جنس آنچه شمس تبریز آن را "خط سوم" می خواند (که "نه او خود خواندی و نه غیر او"). این روزها کم نیستند نشست ها و جلسات متعددی که در گوشه و کنار کشور برای گروه هایی که اغلب با این مقولات نوظهور آشنایی منتقدانه ای ندارند، تشکیل می شود و «نو حافظ شناسان» خواجۀ شیراز را به زور در چارچوب انواع  نظریه های کهنه و نوِ فرنگی می نشانند .
این دست مجالس نوگرا را اضافه کنید به صد ها جلسۀ حافظ خوانی، در هر کوی و برزن (در داخل و خارج از ایران) که به شیوه های سنتی حافظ درس می دهند و هر کدامشان از موضع اشراف دربارۀ خواجه و اندیشه های او سخن می گویند . معلوم نیست این همه حافظ شناس از کجا سر برآورده اند که با چنان اطمینان خاطری حافظ را معرفی می کنند و اغلب هم یکدیگر را قبول ندارند. تصویر یا تصاویری از حافظ که از کارگاه  ذهن این شارحان و تحلیلگران بیرون می آید، خواجۀ ما را با چنان هیئات و هیبتی نشان می دهند که اگر روزی آن تصاویر را در برابر وی بگذارند، بعید می نماید که خود را باز شناسد. معلوم نیست تصور نسل آینده از حافظ شیراز چه خواهد بود؟
به علاوه، سعی در گنجاندن افکار حافظ در این یا آن نظام فکری ایرانی-اسلامی یا منطبق کردن مکتب او با این یا آن مکتب غربی به هر قیمتی که شده، کاری است بالقوّه خطرناک که می تواند حتی به گمراهی و تحریف چهرۀ معنوی خواجه منجر شود، کما اینکه افرادی خواسته اند چارچوب های نظری بیگانه را بر عرفان مولانا تحمیل کنند و به زور و ضرب او را در قالب ساختارهایی بریزند که لزوماً با اصول عرفانی وی سازگاری ندارد. [درست است که به قول مولانا: "همی شکاف تو کف را که تا به آب رسی"، ولی از طرز عمل بعضی شارحان بر می آید که اصلاً محل درست کفی را پیدا نکرده اند که به آبی برسند].
حافظ لزوماً از دل فرضیه های رنگارنگ غربی و شرح های عجیبی که او را یکسره فیلسوفی همه چیز دان، یا صوفی تمام عیار، گاه همنشین فرشتگان، و زمانی متعلق به عالم ناسوت می پندارند، بیرون نمی آید. او خود راه شناختش را به کوتاه ترین و شیوا ترین عبارتِ ممکن به ما نشان می دهد:
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه      که لطف طبع و سخن گفتن دَری داند
اگر بپذیریم که لطافت طبع و زبان خواجه در اوج نفاست و کمال است، طبعاً کسی که ذوق و شناخت هنریِ ضعیف یا متوسط دارد؛ تار و پودش با نغمات موسیقیِ "حافظ خوش لهجۀ خوش آواز" به هیجان نمی آید [؛ بانگ و نواهای موّاج در طبیعت را نمی شناسد؛ "به صوت قمری و بلبل" پاسخ نمی گوید؛] جدّ را از طنز تمیز نمی دهد، و بر روح زبان و قابلیت های پیدا و پنهان آن اِشرافی ندارد، چگونه می تواند حائز دو شرطی باشد که خواجه برای آگاه شدن از شعرش تعیین فرموده است. در دیوان حافظ ده ها اصطلاحات و اشارات موسیقایی هست که همه حکایت از عشق او به موسیقی و آشنایی علمی و عملی وی با این هنر آسمانی دارد. وقتی او غزلیاتش را "سرود" می خواند:
غزلیات عراقی است سرود حافظ       که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد؟
پیداست که خواجه چیزی بیش از صِرفِ سخن منظوم در ذهن دارد؛پیام او جمع فکر و صورت آهنگین شعر اوست، این دو جدای از هم نیستند؛ بیان صیقل یافته و موسیقایی اصل سخن اوست. بنابراین کسی شعر دلکش او را درک می کند که با دنیای موسیقی آشنا باشد و از "ره دلسوز"ی که این خداوند کلام می زند به فریاد آید.[خوانندۀ این "ره دلسوز" کسی است که با چاشنی " گفتۀ" او زهره در آسمان ثریا را به رقص می آورد.] این رندِ سخندانِ خوش خوان بیش از آنچه نگران منطق و اندیشه های مستدل باشد، دل مشغول هنر است. منطقی را می توان با ابزار منطق به دام انداخت، ولی رندِ دانایی که به چندین هنر آراسته است (عاشق، رند، نظر باز) و پایـبند "متعارفات" و "تکراری ها" نمی ماند، به دام ضوابط عقل و رویّه های منطقی و مرسوم نمی افتد:
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار        کاین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
فرد مورد نظر حافظ باید در آن حدّ از تشخیص نیز باشد که بتواند عصارۀ نزدیک به چهار صد سال سخن سرایی ِ ده ها شاعر توانای فارسی زبان و ناب ترین "ذوق شاعرانه و کاربرد صحیح زبان" را در سراسر غزل های حافظ لمس و درک کند. چنین مهمی از کسی که فقط می تواند کلمات و ترکیبات حافظ را، به زعم خود،معنی، و ابیاتش را تقطیع کند و به ارائۀ جمله ای به نثر به ازای هر بیت خواجه دل خوش کند، بر نمی آید.
 مجدالدین کیوانی
15 اردیبهشت 1394