با یادداشت هایی از: فرقانی، قاضی زاده، رضائیان، رادنیا، علی آبادی، کریمی، معتمدنژاد و موسوی لاریجانی رئیس مجلس، اسماعیلی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهوری و انتظامی معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد، در پیام های جداگانه ای این ضایعه را تسلیت گفتند.
در سوگ معلم روزنامه نگاری
با یادداشت هایی از: فرقانی، قاضی زاده، رضائیان، رادنیا، علی آبادی، کریمی، معتمدنژاد و موسوی لاریجانی رئیس مجلس، اسماعیلی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهوری و انتظامی معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد، در پیام های جداگانه ای این ضایعه را تسلیت گفتند.
درباره حسین قندی که روزنامه نگاری توانا بود
این یادداشت «تیتر» ندارد
پژمان موسوی: دو نسل از جامعه روزنامه نگاران ایرانی، با او خاطره دارند؛ نه فقط خاطره، که به او مدیونند. مدیون «روزنامه نگاری نوین» او که با آن درس تئوری و عملی روزنامه نگاری را آموختند، مدیون «مقالهنویسی در مطبوعات» او که با آن با شیوههای نوین و علمی روزنامه نگاری آشنا شدند و فرق «یادداشت» را با «مقاله» دانستند، مدیون «روزنامه نگاری تخصصی» او که با آن به روز شدند و با دانش نوین روزنامه نگاری و آخرین تکنیکهای آن آشنا شدند و بالاخره مدیون «تخیل در روزنامهنگاری» او که با آن نقش تخیل، ذهنیت داستان پردازانه و خلاقیت ذهنی را در روزنامه نگاری دانستند و با عمق وجود درک کردند.
حسین قندی، استاد ارتباطات و روزنامه نگاری که عصر پنجشنبه در64 سالگی درگذشت، هم درس روزنامه نگاری خوانده بود و هم در امریکا در رشته مدیریت بینالملل تحصیل کرده بود. نخستین ورود حرفهای او هم در عرصه مطبوعات به «کیهان هوایی» بر میگشت که در آن سالها قرار بود از طرف روزنامه کیهان برای مخاطبان امریکایی و اروپایی منتشر شود؛ او در آن زمان معاون سردبیر کیهان هوایی شد و سالهای تأثیر گذاریاش در مطبوعات ایران هم همزمان با «کیهان هوایی» شروع شد. در طول 40 سالی که «حرفهای» فعالیت روزنامه نگارانه میکرد، از کیهان تا ابرار، از اخبار تا انتخاب، از جامعه تا توس و از جام جم تا همشهری را پیمود و در همه جا هم تأثیرگذار بود؛ قندی از جمله روزنامه نگاران ایرانی بود که حضورش در تحریریه روزنامهها، برای همکاران و روزنامه نگاران مجموعه، چون کلاس درس بود و قندی معلم آن. در واقع قندی جز در کلاسهای درس و دانشگاه که در آنها تمام تلاشش را مصروف آموزش حرفهای و آکادمیک به شاگردان میکرد و آنها را وا میداشت تا تنها آکادمیک نیندیشند و بیشتر در حوزههای کاری و خبری حضور داشته باشند، در تحریریهها هم همین نقش را به شکلی جدیتر ایفا میکرد. او با وجود روحیه شوخ طبع و طنازی که داشت و همیشه لبخند بر لب داشت، در کار حرفهای بسیار جدی بود و در کار با کمتر کسی شوخی داشت؛ روزنامه نگاری برای قندی «احترام» و «اعتبار» داشت و او به هیچ قیمتی حاضر نبود اعتبار و حیثیت حرفهای این شغل زیر پا گذاشته شود.
اما دریغ و صد دریغ که حسین قندی چند سال پیش، به ناگاه به یک بیماری نادر مغزی مبتلا شد و در فاصلهای کوتاه، به آلزایمری سخت گرفتار شد؛ آلزایمری که جامعه روزنامه نگاری ایران را خیلی زود از او و «تیتر»هایش محروم کرد؛ تیترهایی که در زمان خود از بهترینها بود و او را در کنار خبر نویسی، در انتخاب تیتر نیز خاص و متمایز کرده بود. همین تمایز هم بود که او را با تیتر «علی حاتمی داستان مرگ را کلید زد» به عنوان بهترین تیترزن جشنواره مطبوعات در سال ۱۳۷۶ معرفی کرد. اما تقدیر این بود که حسین قندی چند روز پیش و به دنبال چند سال ابتلا به بیماری آلزایمر، سکته مغزی کرد و بعد از چند روز مبارزه با انواع امراضی که به سراغش آمده بودند، مرگ را پذیرا شد و دوستان، رفقا و جامعه روزنامه نگاران ایرانی را برای همیشه تنها گذاشت. یادش تا همیشه با ما...
سرشار از امید برای روزنامهنگاران جوان
رامین رادنیا: عادتش این بود، سرش را پایین میانداخت گزارش و خبر را یک ضرب میخواند به صفحه آخر که میرسید تیتر را یافته بود بدون مکث برگه کاهی مخصوص تحریر را میکند، با خطی درشت تیتری چند کلمهای مینوشت و روی صفحه اول گزارش منگنه میکرد.
لبخند مخصوص برلبانش نقش میبست زیر تیتر را برای ارسال به حروفچینی امضا میکرد و میگفت «همین خوب است برو...» بعد هرچه فکر میکردی میدیدی از این تیتر بهتر واقعاً نمیشد انتخاب کرد.
سرعتش در انتخاب تیتر بینظیر بود. تمام اصول در انتخاب تیتر خوب را در ذهن مرور میکرد اینکه مبهم و پیچیده نباشد، وزن داشته باشد، صریح، ادیبانه و فاخر باشد، کلمه تکراری نداشته باشد، کوتاه، پر مغز و مستقیم باشد. این طور بود که آقای تیتر خوانده میشد. اما این تمام ماجرا نبود. حسن ارتباطش با همه بیبدیل بود. از مصاحبت با او خسته نمیشدی. خبرنگاران و گزارشگران را بهطور مستقیم میشناخت. با اسم کوچک اعضای تحریریه را صدا میزد. اگر کلمهای اشتباه بود یا مطلبی از قلم افتاده بود، آرام و همچون آموزگاری تذکر میداد. تن صدایش پر از لحن اعتماد به نفس بود. انگار دانشجویانش و اعضای جوان تحریریه بچههایش بودند. وقتی مطلب خوبی میخواند حتماً خبرنگار و نویسنده را تشویق میکرد. «آفرین خیلی خوب بود.» یأس و ناامیدی در او راه نداشت. در بدترین شرایط میگفت: «درست میشه نگران نباشید.» سرشار از امید و عاشق زندگی بود. به معلمی و آموزش جوانان عشق میورزید. نسبت به دانشجویانش و خبرنگاران جوان و تازهکار احساس مسئولیتی عجیب داشت. بهجزئیات ارتباطات انسانی توجه داشت.
همیشه با تکه کلامهایش مطایبه میکرد و حال و احوال میپرسد. امید میداد و روحیات اطرافیانش را زیر نظر داشت. روحی لطیف و طبعی شاعرانه داشت. میگفت کار در روزنامه عشق میخواهد، عشق به مردم، باید از خودت بگذری، به مردم نزدیک شوی، درد مردم را حس کنی آنها را دوست داشته باشی و برای آنها با عشق بنویسی آن وقت است که مخاطب جذب میشود و تو سهم و دینات را پرداختهای. تیترهای او، نگاه نقادانه او و سوژههای او جان تازهای به روزنامهنگاری دهه 60 و 70 بخشید. بخشی از رونق مطبوعات و آشتی مردم با روزنامه و روزنامه نگاری در آن دوره محصول تلاش و نگاه او به رسانه بود. خیلی سریع طرحها و ایدههای او در روزنامهنگاری مدرن الگوی سایر روزنامهها و مطبوعات شد. همیشه در اوج بود و توصیههایش برای رونق کارحرفهای و فراتر از آن برای زندگی جوانان همتا نداشت. نام و یاد حسین قندی برای دانشجویانش و آنان که ساعتها با او در تحریریهها کار کردهاند هرگز فراموش نمیشود.
متعهد به کار حرفه ای روزنامه نگاری
محمدمهدی فرقانی: سابقه آشناییام با روانشاد «حسین قندی» به سال 1350 برمیگردد که باهم در دانشکده علوم ارتباطات، روزنامهنگاری میخواندیم. از سال اول باهم، همکلاس شدیم و پس از دو سال، او به کیهان هوایی رفت و من راهی روزنامه کیهان شدم.
اگرچه تحریریههای این دو، فاصله کمی از هم داشت اما هردو در یک مجموعه بود و هر روز در زمانهای متعددی همصحبت میشدیم. پس از آن بحث ورودمان به دانشکده ارتباطات، به جهت تدریس پیش آمد و تقریباً در فاصله اندکی باز هم همکار شدیم که این روند در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها ادامه پیدا کرد.
البته ایشان از سال 1365 که به تدریس مشغول شد بیش از 20 سال کارش را ادامه داد و بعد از آن بیشتر به کار روزنامه نگاری متمرکز شد و این اواخر هم به جهت کسالت، عملاً امکان فعالیتش را از دست داده بود.
حسین قندی، در دانشکده، عمدتاً خبرنویسی درس میداد و در کارش هم بسیار متعهد بود به طوری که در دوره رکود آموزش روزنامهنگاری، هیچگاه از انتقال تجاربش برای علاقهمندان به این حوزه مضایقه نکرد.
او همه اصول خبرنویسی چون ارزشهای خبری، صحت خبر، امانتداری و پایبندی به حقیقت را که سالها درس میداد در کار حرفهایاش به کار میبست و از همه این جهات، چهرهای اثرگذار بود.
قندی به حرفهاش عشق میورزید و به موازین آن، معتقد بود. ایشان رشددهنده روزنامهنگاری پس از انقلاب بود و در سنّی که میتوانست، هنوز اثرگذار باشد، از میان ما رفت.
قاصدک همسفر رنگین کمان در بهار رفت
گیتا علی آبادی: واژههای روزنامه و روزنامه نگاری سال هاست که ذهنها را به خود مشغول کرده است. مردم از این واژهها برداشت آگاهی دهی و تنویر افکار عمومی را دارند و متخصصان دغدغه آموزش و تربیت نیروی انسانی و کارآمد را.
حسین قندی نیز یکی از متخصصان این حوزه بود که سالها عمر خود را وقف آموزش و تربیت نیروی انسانی برای این مرز و بوم کرد. ویراستاری و مدیریت اخبار و روزنامه نگاری تخصصی دو درسی بود که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی به او واگذار شده بود و من خود این دو درس را در دوره لیسانس با ایشان گذراندم. (البته در سالهای بعدی نیز خبرنویسی و مقاله نویسی نیز به او واگذار شد) تأکید او بر نوشتن و خواندن متنها بویژه ادبی و شعر برای آموختن و یافتن واژههای مناسب توصیهای بود که من نیز خود امروز به دانشجویان میکنم. حسین قندی را بیشتر برای تیترهایش میشناسند اما من میخواهم به گوشه دیگری از ذهنیاتش اشاره کنم.
یکی از بارزترین ویژگی هایش تأکید بر انجام کار عملی بود. هیچگاه بدون تمرین به کلاس نمیرفت چرا که همیشه بر آموزش همراه با تمرین تأکید داشت. تصور میکنم من تنها کسی بودم که در دانشکده علوم اجتماعی پیش از آنکه کلاس خبرنویسی را برای تدریس به من بدهند جهت انجام تمرینهای کلاسی برای این درس در کنار او بودم. او درس میداد و من کارعملی دانشجویان را با آنها کار میکردم. از طرفی حضور استادان با تجربه کار عملی در مطبوعات را مورد تأکید قرار میداد یعنی روزنامه نگارانی که در مطبوعات فعالیت میکردند بهتر میتوانستند زیر و بم این حرفه را به دانشجویان بیاموزند. همانگونه که همه میدانند روزنامه نگاری بدون انجام کار عملی و تنها با تکیه بر تئوری امکان پذیر نیست و حسین قندی این نکته را خیلی خوب میدانست.
حسین قندی از دهه 1370 با مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها همکاری داشت. او در مرکز برای دانشجویانی که هرساله ثبت نام میکنند سه درس خبرنویسی،ویراستاری و مدیریت اخبار و مقاله نویسی را تدریس میکرد. البته چند ترم نیز درس روزنامه نگاری تخصصی را تدریس کرد. همچنین درس خبرنویسی را برای آموزشهای استانی بر عهده داشت. به جرأت میتوان گفت 90 درصد دانشجویانش امروز در رسانههای مختلف موفق هستند و برخی راه او را دنبال میکنند.
نگارش چند کتاب در این حوزه خود نشان دهنده علاقه او به روزنامه نگاری و آموزش بود. حتی مقالههای او برای چند سمینار مطبوعات نیز بر آموزش تأکید داشت. کتاب روزنامه نگاری تخصصی او برای کسانی که قصد دارند نشریه یا روزنامه منتشر کنند بسیار مفید است. او در این کتاب ضعفهای آموزش روزنامه نگاری را چنین بر میشمارد:
نبود معیار و ملاک صحیح گزینش دانشجو به طور اختصاصی در رشته روزنامه نگاری، سلیقهای بودن نحوه تدریس دروس تخصصی، کمبود مدرس و استادانی که خود در زمینه روزنامه نگاری حرفهای دارای تجربه و سابقه کار باشند، فقدان کارگاههای آموزشی برای کسب تجربه عملی در حرفه روزنامه نگاری، فقدان فضای مناسب برای تأسیس کارگاههای آموزشی، فقر تکنولوژی آموزشی و نبود امکانات برای انتشار نشریههای دانشگاهی برای کسب تجربه و آزمون عملی. به این ترتیب تأکید او بر آموزش نیروی انسانی را میتوان از خلال گفته هایش دریافت. متأسفانه از زمانی که مبتلا به آلزایمر شد خلأ او خود را نشان داد و ما از سال 90 حسین قندی را در کنار خود نداشتیم.
با تو فقط باید خندید!
محمدعلی کریمی: بیراه نیست اگر بگویم ما «روزنامه نگاری» را با لبخندهای او شروع کردیم. «اصول روزنامه نگاری» در ابتدای ترم سه، دروازه ورود ما به عرصه روزنامه نگاری و روزنامه نویسی بود. او اما قبل از تیتر و لید، انرژی و لبخند به ما آموخت و اعتماد به نفس تزریق کرد.
احترام به دانشجویان در خون و رگ و پیاش بود. لباس مرتب میپوشید عطر میزد و شیک راه میرفت در عین حال خنده و لبخند زیبا از صورتش نمیرفت.
به همین سیاق، در «روزنامه نگاری تخصصی» هم که نشریهای به عنوان کار عملی از هر دانشجو طلب میکرد، به زیبایی و گرافیک در کنار محتوا اهمیتی برابر میداد. به من گفت: حیف نیست که مجلهای تخصصی با این محتوای خوب را شیک نبستهای!؟ و نمره 17 داد. سال 72 با آسیه امینی و دوستان همکلاسی، نشریهای را به عنوان نشریه دانشکده ارتباطات علامه آماده انتشار کردیم. یونس شکرخواه نامش را «نشانه» گذاشت و او تیتر سرمقالهاش را زد: «آمدیم تا بمانیم.»
چشمان آسیه و من برق زد! تیتر را از دل و جان مطلبی که نوشته بودیم و قادر به کشف تیتر نبودیم، بیرون کشیده بود. سال 80 به دفتر دکتر ستاریفر، معاون رئیس جمهوری خاتمی و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی برای مشاوره و کمک به انتشار نشریه «برنامه» دعوتش کردم؛ سر وقت آمد. لبخند میزد و چون شِکر خاطره میگفت. مشورتش یک جمله بود: «چرا من؟ پس کی میخواهید به کریمی و امثال او که شاگردان ما بودهاند اعتماد کنید؟...» آن روز دوباره احساس کردم قد کشیدم و بارها پز دادم. چه پشتیبانی خوشمزهای! حتی اگر اغراق بود. در روزنامه «اخبار» برای رحلت حسین سرشار که او هم فراموشی گرفته بود تیتر زد: «سرشار دیگر راه خانه را گم نمیکند»
سر کلاس چندین بار مثال زد مثل اینکه از این تیترش خوشش آمده بود. انگار نمیدانست چند سال بعد خود گرفتار همین تیتر میشود! عصر جمعه لختی پس از شنیدن رفتنش، از خود تجریش تا هفت تیر و در حال رانندگی، همه سکانس هایم را با او مرور کردم و لبخند زدم. لبخندی که گویا از سویدای وجود او بر لبم نشسته بود.
حسین آقای قندی عزیز!
بر تو نمیشود گریست؛ با تو فقط باید خندید!
دیگر هیچگاه تکرار نخواهد شد
علی اکبر قاضی زاده: من نخستین بار، زنده یاد «حسین قندی» را در آغاز دهه پنجاه دیدم. او در آن زمان، به تازگی دانشجو شده بود و من در سالهای آخر دانشگاه بودم. سبب آشناییام هم با نام او، به زمانی برمیگشت که روی تابلوی اعلانات دانشکده، از او دعوت شده بود که برای دریافت حوالهای، به دبیرخانه مراجعه کند. بعد از آن سؤالی در مورد نشریه دانشجویی با عنوان پیام ارتباطات، بهانهای شد تا یکدیگر را از نزدیک ببینیم و در مورد آن نشریه گفتوگو کنیم. از همان روزها همیشه او را بخوبی به یاد دارم که قد خدنگی داشت و همیشه لباسهایش تمیز و مرتب بود. بعد از آن، باهم به روزنامه کیهان رفتیم که در آن مجموعه، او به کیهان هوایی رفت و من به روزنامه کیهان که در بسیاری از مواقع با هم دیدار داشتیم. در سالهای پس از انقلاب هم در جشنوارهها و برنامههای مختلف، چه به لحاظ حضور و چه در عرصه داوری، در کنار هم بودیم. علاوه بر این، نزدیک به هفده سال هم در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها و در روزنامههای جامعه، توس و اخبار، همکارِ هم بودیم.
قندی از نسل روزنامهنگارانی است که دیگر هیچگاه تکرار نخواهد شد و باید خیلی چیزها عوض شود تا فردی چون او به منصه ظهور برسد. او ادبیات قدیم ایران، شعر و موسیقی را میشناخت و علاقه وافری به کتاب و مطالعه داشت. بزرگترین خصلت قندی در شهامت - و نه جرأت - اش نسبت به روی کاغذ آوردن نکاتی بود که دیگران نمینوشتند. گزارش او درباره شهادت 290 مسافر هواپیمای ایرباس بود که علاوه بر شناسایی نام یکایک مسافران، صحنه اصابت موشک را در گزارشاش بسیار هوشمندانه بازسازی کرده بود. گزارش دیگری که از او در خاطرم مانده، گزارش تکان دهندهای درباره مرکز نگهداری کودکان عقب مانده بود. او به سبب تسلط و وسواسی که بر واژهها داشت، تیترهایی میزد که سر و صدا به پا میکرد.
درباره دیدار یک مرید و مراد
وحید معتمد نژاد: آفتاب تموز در شمیرانات تهران بر شاخههای پربار درخت شاه توت در خانه شماره هفت کوچه شیرکوه از فرعیات خیابان زعفرانیه که امروز به شهید فلاحی مشهور است، به سنگینی میزد که زنگ خانه به صدا درآمد و صدایی آشنا آن سوی درب، سراغ پیر ارتباطات ایران را میگرفت و بنده حقیر که مأمور گشودن درب بوده، چهره مهربان او را با دستانی آغشته به قرمزی شاه توت ناظر بودم تا راهنمای او باشم در یک خوشامدگویی صمیمی و گرم با مراد او. پس از یک احوالپرسی دلجویانه در یک فضای آرام و دلنشین، تنها از آن زمان این جمله را از او به یاد دارم که در رویارویی با پدر معنویش گفت: میدانستم شما بسیار شاه توت دوست دارید، برمن خواهید بخشید که دستانم بیش از این گنجایش شاه توت ندارد، نوش جانتان. ومن به رسم ادب، این مرید و مراد را تنها گذاشتم و از آن روز به بعد در دیدارهای خواه اتفاقی و خواه از پیش تعیین شده، قندی را شیرینتر حس میکردم. خداوند هر دو را بیامرزد.
اعلام زمان و مکان تشییع پیکر حسین قندی
مراسم تشییع پیکر مرحوم حسین قندی، امروز ساعت 9 صبح از مقابل دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانه به سمت قطعه نامآوران بهشت زهرا برگزار خواهد شد. گفتنی است دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانه در خیابان شهید بهشتی، خیابان پاکستان، کوچه دوم، شماره 12 واقع است. در بخشی از پیام پرویز اسماعیلی آمده است: درگذشت استاد صاحب سبک خبر و روزنامه نگاری ایران، باعث تأثر فراوان گردید. معلم خندانی که طی چند دهه همراه با تدریس، با صمیمیت و طراوت کنار شاگردان خود در تحریریه مطبوعات مختلف نشست و درس آموزه های علمی و تجربیش از سپهر روزنامه نگاری و خاطره روزنامه نگاران سرزمینمان محو نخواهد شد.
روزنامه ایران