دانش جغرافیای دریایی فردوسی / دکتر احمد اقتداری - بخش اول

نولدکه ـ ایران‌شناس آلمانی ـ عقیده دارد که:‌«فردوسی هیچ گونه تجربة دریانوردی نداشته است و حتی می‌توان گفت یک ‌بار هم سفر دریایی نکرده است؛ زیرا افراسیاب در حین گریز از جنگ با کیخسرو نمی‌توانسته است جز از دریای مازندران عبور کند؛ ولی کیخسرو از ساحل مُکران یعنی سیستان و بلوچستان او را تعقیب می‌کند و سفر خود را در رفت و برگشت از راه مکران و بلوچستان انجام می‌دهد.»

 

 

نولدکه ـ ایران‌شناس آلمانی ـ عقیده دارد که:‌«فردوسی هیچ گونه تجربة دریانوردی نداشته است و حتی می‌توان گفت یک ‌بار هم سفر دریایی نکرده است؛ زیرا افراسیاب در حین گریز از جنگ با کیخسرو نمی‌توانسته است جز از دریای مازندران عبور کند؛ ولی کیخسرو از ساحل مُکران یعنی سیستان و بلوچستان او را تعقیب می‌کند و سفر خود را در رفت و برگشت از راه مکران و بلوچستان انجام می‌دهد.»

چو آمد به نزدیک آب زره

گشادند گردان میان از گره

همه کارسازان دریا به راه

ز چین و ز مکران همی برد شاه

نولدکه عقیده دارد که فردوسی تجربة دریانوردی نداشته و جغرافیای دریایی زمانه‌اش را نمی‌دانسته و اماکن و سواحل و نقاط دریاها را و حدود مرزها و وضع طبیعی آنها را نمی‌شناخته است و بنابراین دریای مازندران را با مکران و بلوچستان درهم آمیخته و سفر دریایی کیخسرو آن‌گونه که فردوسی به نظم کشیده، نادرست است و منطبق با جغرافیای طبیعی و دریایی نیست.

در صدسال اخیر نویسندگان اروپایی چون نولدکه و کرزن و سایکس و شاید دهها محقق دیگر نیز براین عقیده پای فشرده‌اند که فردوسی دانش دریایی درستی نداشته است و اساساً ایرانیان در سرزمینهای دور از دریا می‌زیسته‌اند و با جغرافیای دریایی و مسائل دریانوردی آشنا نبوده‌اند. می‌توان این گفته و عقیده‌های نادرست آنان را چنین تجزیه و تحلیل کرد:

۱٫ برای رفتن به خوارزم و عبور از دریای مازندران و رسیدن به گنگ‌دژ چه ضرورتی داشته است که کیخسرو یک سال در مکران بماند «جهاندار سالی به مکران بماند.»

۲ . مکران و آب‌زره از هم دورند و فرسنگها مکران از سیستان (که دریاچه هامون = زره) در آن قرار دارد، فاصله دارد. پس چگونه است که فردوسی «ز هر جای کشتی‌گران را بخواند» سروده است؟ و چگونه کارسازان دریا از چین و مکران به ساحل دریای زره آورده شده‌اند و آیا آوردن آن همه کشتی از راه خشکی در این فاصلة دراز (به دریای زره) که کاری ناممکن است، ممکن بوده است؟

۳ . اگر کیخسرو به احتمالی از راه خشکی به شمال شرق ایران رفته باشد تا به گنگ‌دژ و خوارزم برسد و سفر خود را از مکران که سالی در آن مانده است شروع کرده باشد، دیگر آن سفر به جز آن قسمت که از دریاچة سیستان می‌گذشته است، سفر دریایی نبوده است؛ پس:

به شش‌ ماه کشتی برفتی بر آب

کزو ساختی هر کسی جای خواب

چه معنائی دارد؟ به علاوه شگفتی‌های دریا و مردمان جانور مانند و جانوران آبیِ آدمی‌شکل که در دریاها دیده‌اند، چه معنائی توانند داشت و آیا همة آنها زاییدة خیالپردازی فردوسی و یا نویسندگان خداینامه‌های پهلوی و متون مآخذ فردوسی نمی‌باشد؟

۴ . باد شمال که فردوسی کژّ و بی‌راه شدن آن باد را در ماه هفتم سفر کیخسرو و سبب رساندن کشتی‌های پرشمار او به «فم‌الاسد» می‌نمایاند، آیا بادی موافق برای این مسافرت دریایی دراز است و آیا با علوم دریانوردی امروز و دیروز یعنی با دانش دریانوردی آن زمان تطبیق می‌کند یا نه؟

۵ . «فم‌‌الاسد» کجاست و با راه کیخسرو طبق آنچه فردوسی در شاهنامه فرموده است، می‌خواند و مطابق است یا نه؟ برای دقت در سخن فردوسی بهتر است یا تمام ابیات شاهنامه در خصوص این سفر دریایی را از نو بخوانیم:

چو آمد به نزدیک «آب زره»

گشادند گُردان میان از گره

همه کارسازان دریا به راه

ز چین و ز مکران همی برد شاه

بفرمود تا توشه برداشتند

ز یک ساله تا آب بگذاشتند

جهاندارِ نیک‌اخترِ راه‌جوی

برفت از لب آب بر آب روی

بر آن بندگی بر فزایش گرفت

جهان‌آفرین را نیایش گرفت

همی خواست از کردگار بلند

که او را به خشکی برد بی‌ گزند

همی گفت: کای کردگار جهان

شناسندة آشکار و نهان،

نگهدار خشکی و دریا توئی

خداوند چرخ و ثریّا توئی

نگه دار جان و سپاه مرا

همان گنج و تخت و کلاه مرا

پر آشوب دریا از آن‌گونه بود

کزو کس نرستی به دل ناشخود

به شش‌ماه کشتی برفتی بر آب

کزو ساختی هرکسی جای خواب

به هفتم که نیمی گذشتی ز سال

شدی کژّ و بی‌ راه باد شمال

سرِ بادبان تیز بر کاشتی

خله پیش ملاح نگذاشتی

به جائی کشیدی ز راه خرد

که ملاح خواندیش فمّ‌الاسد

چنان خواست یزدان که باد و هوا

نشد تند با اختر پادشاه

شگفت اندر آن آب مانده سپاه

نمودی به انگشت هر یک به شاه

به آب اندرون شیر دیدند و گاو

همی داشتی گاو با شیر، تاو

همان مردم و مویها چون کمند

همه تن‌ پر از پشم، چون گوسفند

گروهی سران چون سرِ گاومیش

دو دست از پس پشت بُد، پای پیش

یکی تن چو ماهی و سر چون پلنگ

یکی سر چو گور و تنش چون نهنگ

یکی را سرِ خوک و تن چون بره

همه آب از آنها بدی یکسره

نمودی همی این بدان آن بدین

همی خواندندی خدای‌آفرین

به بخشایش کردگار سپهر

هوا رام شد، باد ننمود چهر

گذشتند بر آب در هفت ماه

که بادی نکرد اندر ایشان نگاه

چو خسرو ز دریا به خشکی رسید

نگه کرد هامون، جهان را بدید

و آنها چون نولدکه عقیده دارند و پژوهندگان اروپایی شاهنامه هستند و می‌گویند: این راه دریایی یک سال سفر بر دریا بوده است، پس چگونه است که کیخسرو و سپاهش آن را در هفت ماه به پایان رسانیده‌اند؛ چه:

گذشتند بر آب در هفت ماه

که بادی نکرد اندر ایشان نگاه

و می‌گویند چگونه است که در هفت ماه (راه یک ساله) هیچ گونه بادی در دریا نوزیده و سخن از بادها و طوفانها و جریانهای دریایی و مخاطرات دریا درمیان نیست؟

 

پاسخ به دو اشکال

پاسخ به این دو اشکال و ایراد از سخن خود فردوسی آشکار است. فردوسی می‌فرماید کیخسرو فرمان داد تا زاد و توشه و تدارک سفر دریایی را برای مدت یک‌سال بردارند تا از دریا بگذرند. کیخسرو در کرانة دریا نشسته است و دریازنانی کهن و پرتجربه را دیده است و از آنها رایزنی خواسته و به تجربه‌های دریایی مسافران دریا گوش داده و فرمان داده است آنها را به کار بندند. شنیده است که این راه به شش یا هفت ماه ممکن است پایان‌ پذیرد. مواقع خطر و نقاط جریانها و بادهای دریا را شناخته است و می‌داند که ملاحان و کشتی‌رانان بومی و محلی دریاگذارند، خوب می‌دانند و خوب می‌شناسند و در کرانه‌‌ها و جزیره‌ها زاده شده و پدر در پدر دریانورد بوده‌اند. می‌دانند کشتی‌ها را چگونه هدایت کنند تا از خطر محفوظ باشند و با خطرها مقابله کنند؛ اما از سخنان آن دریاورزان پرتجربه شنیده است که این راه معمولاً از مبدأ تا مقصد راه یک‌ساله است.

سران و گردان سپاه که دریا را کمتر می‌شناسند، از دیدن جانوران شگرف دریایی شگفت‌زده می‌شوند و آنها را به یکدیگر نشان می‌دهند. کیخسرو که خود فرماندهی سپاه را به عهده دارد، چون لشکرکشی نظامی درپیش دارد و احتمال جنگ و ستیزها و حمله و گریزهای دریایی می‌رود، دستور می‌دهد که به احتیاط و تدبیر آذوقه و تدارکات نظامی یک‌ساله را بردارند، اگرچه ممکن است این راه در هفت ماه طی شود.

کیخسرو می‌داند که در خشکی هم راهی دراز در پیش دارد و ممکن است در سرزمینهای غیردوست یا دشمن فرودآیند یا از آنها عبور کنند، پس باید تدارک غذا و ابزار و آلات جنگ و زندگی در یک‌سال و بیش از هفت‌ماه با خود داشته باشند. پس از شش‌ماه سفر برروی آب، در نیمة دوم سال، باد شمال تغییر جهت می‌دهد و در این تغییر جهت بر سرعت کشتی‌ها می‌افزاید و آنها را به نقطه‌ای که «فم‌الاسد» نام دارد می‌کشاند. باد و طوفان می‌وزد و جریان دریایی وجود دارد؛ اما خداوند خواسته است که سپاهیان کیخسرو به سلامت به مقصد برسند:

به بخشایش کردگار سپهر

هوا رام شد، باد بنمود۱ چهر

چنان خواست یزدان که باد و هوا

نشد تند با اختر پادشاه

پس آنها که بر فردوسی ایراد کرده‌اند که وی در طول سفر هفت‌ماه از هیچ باد و طوفان و جریان دریایی سخن نگفته است، این بیت را نخوانده‌اند یا ندانسته‌اند که فردوسی هم می‌داند و هم می‌گوید که باد و هوا از خواست یزدان با اختر پادشاه تند نشد و شاه را به زحمت نینداخت؛ اما این بیت:

گذشتند بر آب در هفت ماه

که بادی نکرد اندر ایشان نگاه

بدان معنی نیست که باد نوزید و طوفان روی نداد و جریان دریایی نبود. خواست یزدان آن بود که در مدت هفت ماه که بر روی دریا بودند، باد و طوفان کشتی‌ها را به خطر نینداخت و مانع سفر آنها نشد و کشتی‌ها نشکست و طعمه حریق یا جانوران دریایی نشدند.

 

پاسخ به نولدکه

اما ایرادات دیگر مقدر را که در سخنان نولدکه نهفته است: فردوسی دریای مازندران را با مُکران و بلوچستان، در هم آمیخته، و توقف یک‌سالة بدون ضرورت کیخسرو در مکران و دوربودن مکران از «زره» و چگونه و چرا کارسازان دریا را کیخسرو از چین و مکران به ساحل دریای زره آورده و آن همه کشتی را چگونه در این راه دراز از خشکی عبور داده تا به مکران رسانیده و این که گنگ‌دژ که افراسیاب بدانجا فرار کرده، بسیار دور از مکران بوده، ولی بسیار نزدیکتر به دریای مازندران بوده است، بدین پاسخها و با دقت در خود شاهنامه توجه می‌کنیم:

جنگ ایرانیان و تورانیان به درازا کشید و پس از شبیخون زدن افراسیاب بر سپاه کیخسرو و شکست افراسیاب و نامه فرستادن خاقان چین به نزد کیخسرو، افراسیاب از خاقان چین پیغامی دریافت می‌کند و ناگزیر راه بیابان و فرار را در پیش می‌گیرد:

به بیراه راه بیابان گرفت

بیفکند نام مهی، جان گرفت

بیامد چنین تا به آب زره

میان سوده از رنج و بند و گره

چو نزدیک آن ژرف‌دریا رسید

مر او را میان و کرانه ندید

بفرمود تا مرد کشتی‌شمار

بسازند کشتی دریاگذار

چنین گفت دریاشناس کهن

که: ای نامبردار چین و ختن

مرا سالیان هست هفتاد و هشت

ندیدم که کشتی بر این سو گذشت

بدو گفت پرمایه افراسیاب

که: خرّم کسی کو بمیرد بر آب

پیغام خاقان چین به افراسیاب که سبب روی آوردن او به کرانه «آب زرد» شد، چنین بود:

که از مرز چین و ختن دور باش

ز بد کردن خویش رنجور باش

معلوم است که افراسیاب در ترکستان و شمال ماورا‌ء‌النهر می‌زیسته ـ که در مرز چین و ختن بوده ـ و کیخسرو از بودن او در آن ناحیه دل ناخوش بوده و از خاقان چین خواسته است که افراسیاب را از مرز چین و ختن براند.

 

دریای کام شیر

افراسیاب از مرز چین و ختن به نزدیک و ساحل دریایی آمده است که در شاهنامه فردوسی «آب زره» نام دارد. این «آْب زره» یعنی مطلق دریا همان‌گونه که حمزه اصفهانی نام دریای پارس را «زراه کاسیر» (دریای کام شیر) نامیده است و این دریا یا این «آب زره» یا «این زره» همان است که گرشاسب در گرشاسبنامه اسدی طوسی هم از آن گذشته و همان است که کیکاووس و رستم هم برای رفتن به هاماوران (یمن) از آن گذشته‌اند و همان دریایی است که کیخسرو خود به دنبال افراسیاب از مکران آغاز سفر دریایی می‌کند و در پایان سفر در کرانه این دریا (یعنی کرانه‌های سند) به ساحل می‌رسد و از آنجا به گنگ‌دژ می‌رود.

دریای زره یا «آب زره» همان دریای عمان است که مکران بر ساحل آن قرار دارد و پهنة آن به دریای سند می‌رسد. و همان دریایی است که در دوران تاریخی نئارک (نئارکوس= نئارخوس) یونانی ـ سردار اسکندر ـ از سند به سوی بابل، از آن گذشته و در دوران اشکانی و ساسانی و دوران اسلامی دریانوردان و بازرگانان از آن گذشته‌اند. همان دریایی است که وصفش در کتاب سلیمان سیرافی (معروف به سلیمان تاجر) آمده است که از بندر سیراف (بندر طاهری بوشهر) بدانجا سفر کرده و از آنجا به شرق آفریقا و سپس به دریای چین رفته است.

پی‌نوشتها:

۱ـ بنمود یا ننمود هر دو دارای معنای مناسب است.

(برگرفته از آفرین‌نامه دکتر ریاحی)