دكتر محمود سریع القلم: تلقی ما از جهان، یك تلقی غیر‌واقعی است

عمده بحث‌های نخبگان فكری ما در باب توسعه حول مبانی فلسفی این مفهوم است. اینكه توسعه‌یافتگی یعنی چه؟ این تقسیم‌بندی از كجا ناشی می‌شود؟ نظام جهانی چگونه به كشورهای شمال- جنوب یا مركز- پیرامون تقسیم می‌شود؟ اما محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه بهشتی چنین نیست. وی كه عمده مطالعاتش پیرامون توسعه‌یافتگی است و تا به حال كتاب‌ها و مقالات متعددی در این باب منتشر كرده است (كه معروف‌ترین آن عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی در ایران است) معتقد است كه دیگر زمان آن نیست در باب مبانی فلسفی توسعه‌یافتگی بحث شود.

 

  علی ورامینی/ عمده بحث‌های نخبگان فكری ما در باب توسعه حول مبانی فلسفی این مفهوم است. اینكه توسعه‌یافتگی یعنی چه؟ این تقسیم‌بندی از كجا ناشی می‌شود؟ نظام جهانی چگونه به كشورهای شمال- جنوب یا مركز- پیرامون تقسیم می‌شود؟ اما محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه بهشتی چنین نیست. وی كه عمده مطالعاتش پیرامون توسعه‌یافتگی است و تا به حال كتاب‌ها و مقالات متعددی در این باب منتشر كرده است (كه معروف‌ترین آن عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی در ایران است) معتقد است كه دیگر زمان آن نیست در باب مبانی فلسفی توسعه‌یافتگی بحث شود. وی همیشه بیان داشته است كه اصول توسعه‌یافتگی در جامعه بشری یكسان است و این الگوها هستند كه بر اساس جغرافیا‌ها تغییر می‌كنند. سریع القلم كه فوق دكترای خود را از دانشگاه اوهایو آمریگا گرفته و از بین‌المللی‌ترین اساتید علوم انسانی جامعه دانشگاهی ما محسوب می‌شود در اكثر همایش‌ها و كنفرانس‌های معتبر و رده بالای جهانی حضور دارد. وی همیشه سعی دارد تا دستاوردش از این سفرهای علمی را در اختیار دانشجویان و علاقه‌مندان قرار دهد. در همین راستا دكتر سریع‌القلم دوشنبه‌یی كه گذشت در نشستی كه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد، شركت كرد و سخنرانی‌ای تحت عنوان «نظریه‌یی برای توسعه ایران» ایراد كرد. وی در ابتدای سخنانش اشاره می‌كرد كه بحث‌هایی كه در اینجا مطرح می‌شود هم حاصل مطالعاتش است و هم همایش‌هایی كه به ویژه در یك‌سال اخیر شركت كرده است. در ادامه متن تقریر شده اهم سخنان ایشان را مشاهده   می‌كنید.

 

توسعه‌یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد

در رابطه با بحث توسعه‌یافتگی در ابتدا بنیان‌ها را ذكر می‌كنم و بعد از آن به فرآیندها و نتایح حاصل از این بنیان‌ها برای آینده كشور اشاره می‌كنم. نخستین مساله این است كه توسعه‌یافتگی یك امر جهانشمول و دستاورد بشری است. توسعه‌یافتگی تحت تاثیر كشورها، جغرافیای خاص و فرهنگ خاصی نیست و تحت تاثیر اصول خاصی هست. توسعه‌یافتگی یك پدیده‌یی است كه جنبه فرمولی و ریاضی پیدا كرده و مانند علوم پزشكی و مهندسی به یك چارچوب مشخصی رسیده است. من تعجب می‌كنم در كشور ما هنوز همایش در رابطه با توسعه‌یافتگی برگزار می‌كنند. مورد بعدی این است كه توسعه‌یافتگی قابلیت گوگل شدن دارد. یعنی لزومی ندارد كه این همه ما در كشور همایش و كنفرانس توسعه‌یافتگی برگزار كنیم و مباحث تكراری مطرح شود و حرف‌های تكرای صرف و دور از واقعیت‌های جامعه خود ما و نظام بین‌الملل مطرح شود و دوباره به این مباحث برگردیم كه در دهه ٤٠ در ایران مطرح بوده است. ما راحت می‌توانیم به نتایجی كه جهان در این رابطه دست یافته برسیم. مورد آخر در مقدمه این است كه اگر بحث توسعه‌یافتگی قرار است در این كشور به نتیجه برسد صرفا در حوزه نخبگان است. ما دو راه برای توسعه داریم؛ یا باید جامعه تصمیم بگیرد یا نخبگان. جامعه‌یی می‌تواند در رابطه با توسعه تصمیم بگیرد كه تشكل، حزب، آگاهی داشته باشد و همچنین نسبت به مسائل خودش و جهان به یك اطمینان نسبی رسیده باشد. در میان كشورهای در حال توسعه این وضعیت یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. در تمام كشورهایی كه در خارج از غرب به توسعه‌یافتگی رسیدند، مانند مالزی، سنگاپور، كره جنوبی و چین و... تصمیم‌گیری برای پیشرفت كشور نزد نخبگان سیاسی و نخبگان فكری بوده است. یعنی جایی كه تصمیم گرفته شده كشور باید پیشرفت كند، لوازم آن توسط نخبگان فراهم شده است.

 

اصول توسعه‌یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است

مساله بعدی در این رابطه بحث متدولوژی (روش‌شناسی) توسعه‌یافتگی است. من بحث توسعه‌یافتگی را به دوقسمت تقسیم می‌كنم؛ یكی اصول توسعه‌یافتگی است، یكی الگوی توسعه‌یافتگی. اصول توسعه‌یافتگی مبتنی بر تجربه بشری است و جنبه بین‌المللی دارد. یعنی نمی‌شود گفت چون ما ایرانی هستیم برای پیشرفت به علم و صنعت كاری نداریم و می‌خواهیم راه دیگری برویم. اصول توسعه‌یافتگی جنبه جهانی دارد. شایسته سالاری، بروكراسی كارآمد، صنعتی شدن، هماهنگی میان سه قوه، توزیع عادلانه امكانات، دانشگاه‌های حل‌المسائلی، محوریت تولید و فناوری و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی غیر سیاسی، تجربه‌های بشری هستند. اگر تجربه آلمان را مطالعه كنیم دقیقا همان تجربه كره جنوبی است. یعنی همگی اصولی را مشتركا به كار گرفته‌اند تا بتوانند پیشرفت كنند. اما در بحث‌ الگوهای توسعه‌یافتگی كشورهای مختلف می‌توانند راه‌های مختلفی را طی كنند. الگوی توسعه‌یافتگی یعنی اینكه كشوری، جغرافیا، فرهنگ و منابع خود را مطالعه كند و ببیند از چه طریقی می‌تواند تولید ثروت كند تا به یك مزیت نسبی برسد. كشور ما دوهزار كیلومتر مرز در خلیج فارس دارد. شما این را مقایسه كنید با ١٢ كیلومتر مرز عراق كه همیشه در یك حقارت ژئوپولتیك قرار گرفته است. بسیاری از رفتارهای سیاسی عراق در گذشته تحت تاثیر این كم بودن دسترسی‌اش به خلیج فارس بوده است. كشور ما عمق ژئوپولتیك دارد. به این معنا كه عرض و طولش مناسب است. این عرض و طول را مقایسه كنید با عربستان یا كشوری خاص مانند شیلی كه یك باریكه‌یی است. كشور ما از دوطرف به دریا دسترسی دارد و یكی از آنها (خلیج فارس) بسیار مهم و بین‌المللی است. كشور ما منابع انسانی منحصر به فردی دارد. مطالعاتی كه انجام گرفته نشان می‌دهد از مراكش تا پاكستان و در میان ٥٥ كشور مسلمان ایران بهترین شرایط را در منابع انسانی دارد. در میان این كشورها به ندرت كشوری یافت می‌شود كه هم كارگردان داشته باشد و هم فیزیكدان. هم بهترین اطبا را داشته باشد و هم ماهرترین مهندسین. هم مورخ داشته باشد و هم اینكه مردمش به بهترین نحو زبان‌های دیگری را یاد بگیرند. بنابراین توانایی‌هایی كه در ایران است، در میان كشورهای مسلمان منحصر به فرد است و در جهان هم رتبه ما ١٥ است. اگر بخواهیم این را تبدیل به قدرت و ثروت كنیم باید ببینیم كه راه ما چیست؟ باید سراغ صنایع سبك برویم یا كشاورزی؟ ما از این طریق می‌توانیم ثروت اقتصادی تولید كنیم. كشوری كه ثروت ندارد نمی‌تواند فرهنگ خود را زنده نگه دارد. ثروت هم صرفا به معنای پول نیست، به معنای امكانات است. اگر ما بخواهیم فرهنگ و تمدن خود را در دنیا مطرح كنیم نیاز به امكانات داریم. در كشور ما به نظر می‌رسد كه پتروشیمی و فناوری اطلاعات بهترین شرایط را دارند. اتفاقا بسیاری از متخصصان ما معتقدند كه مزایای نسبی در كشاورزی نداریم و منابع آبی را بهتر است كه در جای دیگری مصرف كنیم. در یكی از كنفرانس‌هایی كه در داووس حضور داشتم، خود بیل‌گیتس شخصا به من گفت؛ ‌ای كاش روابط ما عادی بود كه من یك مركز ویژه برای جوانان ایرانی در ایران درست می‌كردم. وی می‌گفت ما از چینی‌ها و هندی‌ها بسیار استفاده می‌كنیم، اما نسل ایرانی‌ها نسلی دیگر است و توان‌های متفاوتی دارند. در منطقه سیلیكون ولی در شمال كالیفرنیا كه مركز ‌آی. تی جهان است ٧٠ درصد غیرامریكایی هستند. عمده این ٧٠ درصد چینی‌ها، هندی‌ها و ایرانی‌ها هستند. در حدی این سه ملیت در حوزه فناوری امریكا نقش عمده ایفا می‌كند كه در یك سند به عنوان تهدید علیه امنیت ملی امریكا معرفی شده است.

بحث دیگر این است كه اگر بخواهیم در مسیر توسعه‌یافتگی حركت كنیم باید به یك سری بنیان‌های فكری برسیم و مورد اجماع نخبگان سیاسی، فكری و دانشگاهی ما قرار بگیرد. در یك كشور خوب است كه اختلافات در حوزه سیاستگذاری باشد. اما اختلاف در مسائل كلان فكری و فلسفی برای حكمرانی بسیار مضر است. یعنی یك كشور نمی‌تواند ١٥٠ سال صبر كند به این نتیجه برسد كه غرب به چه معنا است. آیا غرب خوب است یا بد؟ باید از آن فاصله گرفت؟ باید با آن اتحاد استراتژیك داشت؟ باید احتیاط كرد؟ باید قوانین داخل كشور را غنی كرد؟ باید قوه مقننه مسلطی در كشور داشته باشیم تا بتوانیم از زیاده‌خواهی‌های غرب جلوگیری كرد؟ بالاخره ما باید به یك اجماع برسیم. اختلافات ما در این زمینه‌ها همان اختلافات ١٥٠ سال گذشته است و این برای كشور مضر است. اشكال ندارد كه ما در نرخ مالیات با یكدیگر اختلاف داشته باشیم، اما باید به این اجماع برسیم كه در كجا هستیم و به كجا می‌خواهیم برویم. اگر یك دولت برود و دولت دیگری بیاید و مسائل فلسفی و جهت‌گیری كشور عوض شود، این برای انباشت سرمایه، توسعه ملی و ایجاد ثروت و آینده شهروندان بسیار مضر است. بنیان‌های فكری كه ما باید به آن برسیم و مورد اجماع قرار بگیرد، به نظر من مواردی است كه در ادامه بیان می‌كنم. نخستین نكته كه به نظر من مهم است این است كه بدون بین‌المللی شدن نمی‌توان رشد كرد. اگر من دانشگاهی صرفا در مدارهای داخلی خود را تعریف كنم، می‌گویم كه من در دانشگاه شهید بهشتی با یك‌سری همكار و دانشجو كار می‌كنم و هر از چند وقتی هم به جاهای دیگر می‌روم. این یكی از مدارهای فكری است و مدار دیگر این است كه من خود را در سطح جهانی ببینم و با استادان مختلف از كشورهای گوناگون در رابطه باشم، متوجه نقاط ضعف خودم می‌شوم. اگر من یك دوچرخه ساز باشم ممكن است در داخل كشور فروش خوبی داشته باشم اما وقتی با یك دوچرخه آلمانی دوچرخه من مقایسه شود، آنگاه متوجه می‌شوم دوچرخه من چه ایراداتی دارد. یك نماینده مجلس كی می‌تواند خود را محك را بزند؟ ممكن است اطراف خود را نگاه كند و بگوید كه من فوق‌لیسانس هم دارم. اما وقتی با یك نماینده ازكشور پیشرفته خود را مقایسه كند، نقاط ضعفش مشخص می‌شود. بنابراین اگر با دنیا كار نكنیم و حتی جلوتر از آن با بعضی از كشورها قفل نشویم، نمی‌توانیم پیشرفت كنیم. البته اینها قابل بحث است. اینكه قفل شدن یعنی چی؟ تا كجا، در چه حوزه‌هایی، با كدام قانون؟ اینها همه مسائلی است كه می‌توان در رابطه با آن بحث كرد. اما اصل آن بسیار مهم است. كشور لهستان امروزه كشوری محترم و قابل احترام در شرق اروپا است. چرا كه لهستان تصمیم گرفت خودش را با آلمان قفل كند. مهم‌ترین دانشگاه‌های شرق اروپا در لهستان قرار دارد.

 

 ابعاد قدرت در یك كشور باید غیرمتمركز  باشد

 من به خواندن بیوگرافی (زندگینامه) بسیار علاقه دارم. در ٥٠٠ بیوگرافی كه خوانده‌ام به این نتیجه رسیدم هر كسی در هر زمینه‌یی موفق بوده، در زندگی‌اش تمركز داشته است. به دلایل پیچیده‌یی ذهن ما ایرانی‌‌ها خیلی پخش است. ذهن ما ایرانی‌ها همه كاری می‌خواهد انجام دهد. در همه موضوعات می‌خواهد وارد شود. این برای رشد مفید نیست. انسان برای رشد چه در حوزه فردی و چه ملی نمی‌تواند در ده‌ها اولویت خودش را تعریف كند. تفكیك قدرت اقتصادی از سیاسی اصلی است كه جنبه حقوقی و قانونی بودن آن در قرن هجدهم نهادینه شد. ملتون فریدمن یك جمله بسیار مهم دارد؛ وی می‌گوید زمانی آزادی متولد می‌شود كه قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی جدا شود. وقتی قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی با یكدیگر تلفیق شود، آزادی صرفا برای سخنرانی مفید خواهد بود و جنبه عملی به خود نمی‌گیرد. ابعاد قدرت در یك كشور باید متكثر و غیرمتمركز باشد. تبادل با بازارهای كار، سرمایه و فناوری یكی دیگر از اصول است. امروز در منطقه خلیج‌فارس شش میلیون هندی كار می‌كنند و ما ایرانی‌ها كه بهترین‌ نیروهای انسانی را داریم، نقش‌مان در توسعه خلیج فارس به دلایل سیاسی و امنیتی صفر است. كشورهای عربی حوزه خلیج فارس دو تریلیون دلار در دنیا سرمایه‌گذاری كردند. سالانه ١٨٠ میلیارد دلار سود می‌گیرند و مردم خود را برای ١٥٠ سال آینده ضمانت مالی و رفاهی كردند. یكی از سوال‌های مهم علم سیاست و روابط بین‌الملل این است كه حكمرانان با پشتیبانی از كدام گروه‌های اجتماعی حكومت می‌كنند؟ تجربه بشری به ما می‌گوید كه طبقه متوسط و متخصصان باید در حكومتی كه خواهان پیشرفت است مشاركت داشته باشند. مساله بعدی این است كه چالش‌های حكمرانی در سطح بین‌المللی چه چیزهایی هستند؟ در همایش اخیر كه از جانب كنفراس داووس در دوبی برگزار شد و پیش همایشی برای كنفراس سال آینده در داووس بود، به این نتیجه رسیدند كه نخستین چالش مسائل بشری مساله مدیریت است. دومین مساله فاصله طبقاتی است. مسائلی كه در ایران هم وجود دارد و وقتی در این همایش‌ها شركت می‌كنیم به این نتیجه می‌رسیم كه تنها راه‌حل این مشكلات همكاری‌های جهانی است. ما در محافل جهانی هم می‌توانیم یاد بگیریم و هم می‌توانیم اثرگذار باشیم. چالش بعدی این است كه رشد همراه با اشتغال است و امروزه شركت‌ها رشد می‌كنند بدون اینكه اشتغال‌زایی كنند. رقابت ایدئولوژیك، بحران آب و افرایش آلودگی هوا دیگر چالش‌های است كه نظام بین‌الملل امروزه با آن روبه‌رو است. این مسائلی است كه جهان با آن روبه‌رو است و ما در كشور خودمان هم با این مسائل مواجه هستیم. اما در رابطه با مساله مدیریت و اینكه چگونه با مدیریت این مسائل را برطرف كنیم در كنفراسی كه ذكر كردم مباحثی مطرح شد كه به نظر می‌رسد ذكر آنها در اینجا خالی از لطف نیست. نخستین مساله‌یی كه در آنجا مطرح شد این است كه مدیران باید نگاه بین‌المللی داشته باشند. دومین بحث اجماع‌سازی بود. ما بالاخره یكجا باید به جمع‌بندی برسیم. در دانشگاه‌ها داشتن مكاتب فكری گوناگون نه تنها بد نیست بلكه بسیار سودمند است. اما در حوزه حكمرانی داشتن مكاتب مختلف فكری خوب نیست. مساله بعدی مهاجرت و تعامل با جهان است. بحث بعدی كه مطرح شد و در ما ایرانی‌ها بسیار ضعیف است، بحث هماهنگی است و مساله آخر این است كه مدیریت باید به مردم روحیه بدهد و آینده را شكل دهد. ایران فوق‌العاده این استعداد را دارد كه در مدارهای جهانی قرار بگیرد. ایران استعدادهایی دارد كه اگر فرصت كار و رقابت در سطح جهانی پیدا كند نقش كلیدی می‌تواند پیدا كند. مساله بعدی این است كه تولید در دنیا حالت دیجیتال پیدا كرده است. به عنوان مثال شركت كوچكی به نام «اكولوس» در حالی كه تنها ٧٥‌كارمند دارد سالانه دو میلیارد دلار گردش مالی دارد. كار آمدی و سیستم داشتن این‌قدر در جهان اهمیت پیدا كرده است.

 

با آمار و ارقام صحبت كنیم

 تلقی ما از جهان، یك تلقی غیر واقعی است. ما باید در دل جهان برویم و اثرگذار باشیم. بسیاری از رسانه‌های ما می‌گویند كه جهان در حال فروپاشی است. این در حالی است كه اقتصاد جهانی ٨/٣ نرخ رشد دارد. این رقم در چین ٨/٦، امریكا ١/٢، انگلستان ٢/٣ و اروپا و ژاپن كه از همه پایین‌تر هستند یك درصد نرخ رشد اقتصادی دارند. بعضی از آمارها خیلی گویا است و به ما می‌گوید كه چه اتفاقاتی در جهان در حال رخ دادن است. یك درصد مردم امریكا (امریكا ٢٣٠ میلیون نفر جمعیت دارد) ٤٦ درصد مالیات آن كشور را می‌دهند. در انگلستان یك درصد مردم ٢٨ درصد مالیات را می‌دهند. خیلی خوب است كه در حكمرانی ما با آمار و ارقام صحبت كنیم و نه با كلمات انتزاعی.

 

در تضاد با جهان نمی‌توانیم پیشرفت كنیم

آیا توسعه در جامعه ما اولویت دارد؟ به نظر می‌رسد كه جواب منفی باشد. آیا می‌پذیریم كه مدیریت كشور ما بسیار بخشی است؟ آیا می‌پذیریم كه تعریف ما از نظام بین‌الملل با مقتضیات توسعه‌یافتگی در تضاد است؟ اگر جواب مثبت است، پس وضع ما بسیار طبیعی است. چرا كه نمی‌توانیم در تضاد با جهان پیشرفت كنیم. در انبوه تناقصات نمی‌شود در انتظار كار آمدی نشست. اگر می‌خواهیم كار آمد باشیم باید با دنیا ارتباط برقرار كنیم. اگر ما با دنیا ارتباط داشتیم، اجازه نمی‌دادیم هوای تهران اینقدر كثیف شود. اجازه نمی‌دادیم ٢٢هزار ایرانی در سال در جاده‌ها كشته شوند. اتاق فكر متمركز طراحی اولویت‌های كشور كجاست؟ نمی‌توان در مدارهای حكمرانی چندین مكتب داشت، اما می‌توان رهیافت‌های مختلف سیاستگذاری داشت. تمامی جریان‌ها، نهادها و دستگاه‌های اجرایی الزاما باید به مشتركاتی در اولویت و جهت‌بندی دست یابند اگر هدف توسعه و كار آمدی برای كشور باشد.

 

ما  در  چه محیطی زندگی می‌كنیم؟

پیرامون ما كشورهایی وجود دارد كه می‌توان آنها را دسته‌بندی كرد. یك سری كشورهایی هستند كه آینده بسیار منفی‌ای دارند. این‌ كشورها كه من از آنها به كشورهای در حاشیه یاد می‌كنم انواع و اقسام مشكلات دارند و گرفتار مسائل داخلی خودشان برای سال‌ها خواهند بود. اردن، مصر و لبنان جزو این كشورها هستند. كشورهای بی‌ثبات با چالش‌های جدی مانند افغانستان، عراق، سوریه، مناطق فلسطینی و پاكستان. كشورهای نسبتا با ثبات و خیلی ثروتمند مانند عربستان، امارات، كویت، قطر و جمهوری آذربایجان و تركیه كه كشوری با ثبات و در حال شكوفایی است. اگر بخواهیم ارزیابی دقیقی از وضعیت منطقه داشته باشیم باید ببینیم كه در كجا ثروت هست و در كجا ثبات؟

 

چالش‌های فكری و فلسفی ما در توسعه

به نظر می‌رسد چالش‌های فكری و فلسفی ما برای توسعه به قرار زیر باشد:

١- ما تعاریف مشترك از نظام بین‌الملل نداریم. ٢- تمركز در اهداف و اولویت‌بندی نداریم ٣-تفاهم فكر و انضباط فكری در مدیریت كشور را باید پیاده كنیم.

 

سیاست خارجی مطلوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

١- ضرورت حركت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد و توسعه اقتصادی. ٢- كشورهای دیگر از رشد و پیشرفت ایران‌هراسی نداشته باشند. ٣- معاشرت با دیگر كشورهای جهان ٤-مناظره در دانشگاه‌ها و رسانه‌ها پیرامون مسائل كلیدی سیاست خارجی ٥-عبور از چالش‌های امنیتی همسایگان ٦-تفكیك بین تبلیغ و تحلیل در دستگاه دیپلماسی كشور٧- تعطیلی هیجان و عصبانیت در ادبیات و سیاست خارجی ٨- پرهیز از استفاده از واژگانی مانند حتما، یقینا و بی‌تردید در سیاست خارجی.

اصول نهایی كه در رابطه با این نظریه مطرح شد این است كه حاكمیت در دنیای امروز، حاكمیتی است كه در مقام میانجی میان جریان‌هاست. وقتی كه بحران مالی در سال ٢٠٠٩ در آلمان به وجود آمد، حاكمیت آلمان به بخش خصوصی در این كشور گفت كه ما با بحران ملی و جهانی روبه‌رو هستیم. شما كسی را از كار بیكار نكنید. بعد به سندیكاهای كارگری گفت كه شما انتطارات خود را بالا نبرید و برای مدتی تقاضای افزایش دستمزد نداشته باشید. حاكمیت به تمام جریان‌ها توجه كرد و با یك توازن كشور را مدیریت كرد. آلمان تنها كشوری است كه در این بحران‌های مالی اخیر نه تنها موفق بود بلكه به دیگر كشورهای اروپا هم پول قرض داد تا زنده بمانند. حاكمیت اگر حكم میانجی میان جریان‌ها را داشته باشد، آن كشور پیشرفت می‌كند. اختلاف باید در سطح سیاست‌گذاری‌ها باشد و اختلاف در سطح مفاهیم باید هرچه سریع‌تر حل شود. در فامیل ما افرادی وجود دارند كه نیم قرن هست با هم زندگی می‌كنند. چرا كه در مفاهیم با یكدیگر اشتراك دارند و به قولی تفاهم فلسفی دارند، هرچند در سلیقه دچار تفاوت باشند. اختلاف در سلیقه را نمی‌توان حل كرد اما در مفاهیم می‌توان به یك فهم مشترك رسید.

روزنامه اعتماد