هنینگ وزن اشعار مانوی و كلاً وزن شعر فارسی میانه و پارتی را ضربی یا تكیهای تشخیص داده است. از آخرین پژوهشها این نتیجه به دست آمده كه در اشعار پارتی و به احتمال قوی، هم در اشعار پارسی میانه، هر بیت شامل دو مصراع است و در هر مصراع دو كلمه اصلی است و تكیة آنها بر روی هجای آخر است.
هنینگ وزن اشعار مانوی و كلاً وزن شعر فارسی میانه و پارتی را ضربی یا تكیهای تشخیص داده است. از آخرین پژوهشها این نتیجه به دست آمده كه در اشعار پارتی و به احتمال قوی، هم در اشعار پارسی میانه، هر بیت شامل دو مصراع است و در هر مصراع دو كلمه اصلی است و تكیة آنها بر روی هجای آخر است.
این كلمات اصلی همراه كلمات وابستة آنها دو ركن (foot) عموماً 2 یا 3 یا 4 هجایی میسازند. در وزن این پارهها، علاوه بر هجاهای تكیهدار، ضرب وزن (ictus) ممكن است فرق كند.
در اشعار مانوی، صوَر شاعرانة فراوانی به كار رفته است؛ از آن جمله است: تشبیه سرعت عروجی مانی به برق تیزرو و رؤیای تند گذر، حركت ایزد مهر به سیر اندیشه، ایزد مهر سوار بر كشتی خورشید به كشتیبان، مائدههای زمینی به خوراك خوشمزة زهر آلود، همبستگی به صخره؛ ردّالتّعبیرهایی16 چون «ذرّات نور محبوس در جهان» برای گوهرها، «كبوتران سپیدبال» برای راهبههای سوگوار؛ تركیباتی استعاری چون «دریای زنده، كوه زرگون، چشمة زرگون» در وصف یكی از پیشوایان مانوی؛ تكرار یك كلمه یا كلمة مشتق از آن و تكرار یك عبارت؛ جناس استهلالی17 و ردیف كردن كلماتی كه یك آوا در آنها تكرار میشود، چون: an?zar n?zug z?dag (با تكرار /z/) یا naxw?n ud naxur?g naxust?n (با تكرار /د/) آغازی جناس استهلالی و /x/).
در متون خُتَنی، كه نسخههای موجود آنها را در فاصلة قرنهای هشتم و دهم میلادی به خط براهْمی (مقتبس از سنسكریت) نوشتهاند، نیز سرودههایی بهدست آمده است. مفصلترین متن ختنی، كتاب «زَمّبستا»، منظوم است. همچنین داستان هندی «رامَه» و همسرش «سیتا» منظومهای است حماسی. در میان اشعار ختنی، نمونههایی از نوع «غنایی» و مدیحه نیز وجود دارد.
اشعار عربی
آبشخور دیگر شعر فارسی، اشعار عربی است. در حقیقت پیش از پیدایش نخستین اشعار فارسی، شاهد دورهای هستیم كه شاعران ایرانی به زبان عربی شعر میگفتند. عدهای از آنان، پس از ظهور شعر فارسی نیز به هر دو زبان فارسی و عربی شعر سرودند و به همین اعتبار ذواللسانین لقب گرفتند.
ابرمان ـ خاورشناس روس ـ مطالعه در ادبیات شعوبی قرنهای دوم و سوم هجری به زبان عربی را برای آشنایی با محیطی ادبی كه شعر فارسی در آن زاده شد، كارساز میداند. وی این ادبیات شعوبی را آغاز تكوین ادبیات فارسی تلقی میكند، نظری كه ریتر18 نیز در آن سهیم است.
شماری از محققان چون آربری19 و گرونهبام،20 هرچند منكر تأثیر عوامل ایرانی در ادبیات و فرهنگ عرب نیستند، تمیز عناصر ایرانی را در آن مشكل میدانند، از این رو كه تمدن عربی از منابع متعدد مایه گرفته است. در حقیقت هم از عصر امویان، عدهای از شاعران عربیگو ایرانی بودند. از جملة آنان حمّاد الرّاویة دیلمی (76ـ158) را باید نام برد كه برظرایف زبانی عربی دست یافت و یكی از نخستین گردآورندگان اشعار كهن عربی بود.
نیمة اول قرن دوم هجری آغاز بازتاب گرایش شعوبی در شعر عربی است.
اسماعیل بن یسار نسائی (وفات: 130) نخستین شاعر ایرانی تبار بود كه در شعرش روحیة شعوبی منعكس شده است. اوج شعر ضد عرب شاعران ایرانی تبار را بر اثر بشّار بن بَرد (95ـ167) شاهدیم كه اصل او از تخارستان بود و خود در بصره زاده شد. شهرت این شاعر نابینا در سرودن اشعار عاشقانه و اساطیری است. وی از نخستین سرایندگانی است كه قالب مُزدَوَج (مثنوی) را اختیار كرد. او در شعر خود، آتش و خورشید را ستود و به اتهام زندقه به فرمان مهدی خلیفة عباسی كشته شد.
حمّاد عَجرد (مقتول: 161)، شاعر ایرانیكه سالها در كوفه زیست، در عهد خلافت منصور به بصره رفت و در آنجا گروهی ادبی از ایرانیان و هواداران سنن ادبی بنیاد نهاد و در نخستین سالهای خلافت مهدی عباسی (158ـ169) با عدهای از اعضای این گروه به بغداد آمد. وی در اشعارش، فرهنگ میگساری را میستود و تمثیلهای ایرانی درج میكرد.
خلف احمر (وفات: 180)، از مردم فرغانه، شاعر دانشمند و بر زبان و شعر عربی مسلط بود. یاقوت در معجمالادباء از دیوان شعرش یاد میكند. وی شعر میسرود و آن را به شاعران كهن عرب نسبت میداد و در این كار چنان مهارت داشت كه قرینهای برای رد این انتساب به دست نمیداد.
ابونواس شاعر برجستة عربیگوـ شاگرد خلف احمر بود. مادرش ایرانی بود و گلنار نام داشت. وی با فرهنگ ایران باستان آشنا بود. تركیب سنتهای ایرانی و عربی در اشعار او نمایان و تمایلات شعوبی او در اشعارش منعكس است.
ابویعقوب اسحاق بن حسّان خُرَیمی (وفات: 214)، عضو گروه ادبی حمّاد، از سُغد بود و در اشعارش به تبار سُغدی خویش و روزگار گذشتة ایرانیان فخر میكرد.
ابّان بن عبدالحمید لاحقی (وفات: 200) ایرانیتبار بود. وی بیشتر ترجمههای ابنمقفّع از پارسی میانه به عربی را به نظم درآورد. در مدایح خود برمكیان و خلیفه هارونالرشید را ستود. برای غزلهای او آهنگهایی ساخته شد كه ابراهیم موصلی آنها را اجرا میكرد. نیاكان او، در دربار شاهان ساسانی، سخنوران توانایی بودند. از خاندان او كسانی دیگر نیز به عنوان داستانسرا و استاد سخن معرفی شدهاند.
سهل بن هارون (وفات: 215) در دشت میشان(خوزستان) زاده شد. مدتی در بصره زیست و در عهده خلافت هارون به بغداد رفت و با گروه شاعران تحت حمایت برمكیان پیوست. وی در زمان مأمون به ریاست بیت الحكمه رسید كه به تقلید از دانشگاه جندی شاپور، در بغداد بنیاد نهاده شده بود. از عناوین آثار ترجمهای و تألیفی او ترجمه و ملحقات «وامق و عذرا»، دو اثر به پیروی از «كلیله و دمنه» به نامهای «ثعله و عفرا» و «نمر و ثعلب» (نسخه خطّی آن در تونس پیدا شد و با ترجمة فرانسه در سال 1973 به چاپ رسید) برمیآید كه از منابع ساسانی بهره جسته است.
از علی بن عبیدة ریحانی (وفات: 219)، شاعر ایرانی عربیگو، پنجاه اثر در «الفهرست» ابن الندیم و «معجمالادباء» یاقوت نام برده شده كه عناوین آنها حاكی است از علاقه و ارادت مؤلف به فرهنگ ایرانی.
طاهریان كه به زبان و ادبیات عرب علاقه نشان میدادند و كسانی از آنان خود عربیگو و عربینویس بودند، از شعوبیان ایرانی حمایت میكردند. در دربار آنان هم پارسیگویانی چون محمود ورّاق و حنظلة بادغیسی بودند و هم عربیسرایانی چون رقّاشی و كلثوم بن عمرو عتّابی كه بر زبان فارسی نیز تسلّط داشت و به آن عشق میورزید. سَكَن كنیز محمود ورّاق نیز از شاعران دربار طاهریان بود. در منابع، از عشق ورّاق به این زن زیبا و دانا و خوشآواز و خوشذوق یاد شده است.
باری، در مرو نخستین پایتخت طاهریان و در نیشابور، پایتخت عبدالله بن طاهر و جانشینان او، شاعران بسیاری گرد آمده بودند. بدینسان در قرنهای دوم و سوم هجری، در شرایط تسلط زبان عربی، نمایندگان سنت و فرهنگ ایرانی آثاری باارزش به زبان عربی پدید آوردند كه در آنها عناصر فكری و فرهنگی ایرانی بازتاب یافته بود. شماری از شاعران این دوره، به ویژه در دربار طاهریان، ذواللسانین بودند.
اندیشة شعوبی در پیدایش و گسترش شعر فارسی نقش داشت. مضامین شعوبی در شعر فارسی درج شد. در عین حال، شاعران ایرانی عربیگو مضامین ایرانی را در شعر عربی، بهویژه در اشعار تغزّلی و خمریات و مدایح وارد كردند. ایرانیان عربیگوی عصر عباسی ممدوح خود را با شاهان ایرانی و قهرمانان افسانهای ایرانی پیش از اسلام مقایسه میكردند. معیار بزرگی ممدوح در نظر بشّار بن بَرد شاهان ایراناند.
گسترش موسیقی ایرانی در محیط عربی نیز زمینة مساعدی برای نفوذ سنت ایرانی در غزلهای عاشقانة عربی قرنهای اول و دوم هجری فراهم ساخت. موسیقیدانان و خوانندگان ایرانیتبار اشعار عربی را روی آهنگهای ایرانی میگذاشتند. در غزلهای عاشقانة زیبا و آهنگین بشّار تأثیر شدید لطافت روح ایرانی دیده میشود. در غزل عصر عبّاسیان، معشوقه بیشتر بردهای ایرانی است زیبارو و فرهیخته با آوازی روحنواز و هنرمند در رقص و پایكوبی. بشّار در اوصاف او میگوید: «خداوند او را زیبا آفریده، گوش و چشم همه به اوست، آنگاه كه برقع از رخ برافكند، درخشانتر از خورشید است، زبانش جادوست و صدایش همدست او، دل را چون شمشیر تیز میشكافد.»
با این تفاصیل، دو جریان عمده در ادبیات منظوم ایرانی عصر اسلامی میتوان بازشناخت كه هر یك از آنها، به جهات متعدد، خاستگاهها و آبشخورهای خاص خود پیدا كردند: یكی ادبیات منظوم شفاهی كه فهلویات و ترانهها و تصنیفها (به زبان رسمی و زبانهای محلی) مصادیق آنند؛ دیگری اشعار عروضی فارسی كه ادبیات منظوم مكتوب را پدید آوردند.
ادبیات شفاهی را میتوان به لحاظ ساختاری دنبالة ادبیات دورة میانه (عصر اشكانی و ساسانی) شمرد. برای شعر فارسی نیز دو آبشخور اصلی میتوان قائل شد: یكی ادبیات روزگار باستان و میانه كه هم از حیث مواد اسطورهای و تاریخی و فرهنگی و تا حدی مضامین شاعرانه به شعر فارسی خوراك و مایه داد و هم در قوالبی چون رباعی و اشعار بنددار از نظر ساختاری زمینهساز آن شد. دیگری اشعار عربی، به ویژه اشعار شعوبی و سرودههای ایرانیان عربیگو كه هم در ساختار (پارهای از اوزان عروضی، قافیه و قالب به ویژه قصیده) و هم در مضامین و صوَر بیان، پشتوانهای برای نخستین اشعار عروضی فارسی فراهم ساخت. بر این نكته نیز باید تأكید كرد كه شاعران عربیگوی ایرانی در پرورش و بسط و تكامل سنت شعر عربی شركت فعال و از برخی جهات سهم غالب یافتند.
حاصل كلام آنكه نمیتوان سنتهای شعری روزگار باستان و دورة میانه و شعر عربی و شعر فارسی آغازین را از یكدیگر جدا و متمایز ساخت. ظهور شعر فارسی پدیدهای خلقالسّاعه نیست و در سنت و فرهنگ ایرانی ریشة عمیق دارد.
بدینسان، به هیچ روی عجیب نیست كه سنتهای شعر پارسی از همه جهات در عصر سامانیان ساخته و پرداخته شده باشد و در سرودههای شاعرانی چون رودكی، كسائی و شهید بلخی به حد و درجهای حیرتانگیز به كمال رشد خود نزدیك گشته و در حماسة شاهنامه به اوج اعتلای خود رسیده باشد.
در عصر حاضر نیز ما شاهد جریانی نظیر آن بودهایم و هستیم. اشعار شاعران محلی در پرتو گرتهبرداری از شعر رشدیافتة فارسی در ساختار و قالب و بهرهجویی از آن در مضمونپردازی، توانسته است از طی مرحلة كودكی معاف و فارغ بماند و با جهشی به مرحلة بلوغ برسد.
ویژگیهای شعر فارسی
ریپكا خصوصیات شعر فارسی را كه یا جنبة سبكی دارند یا در سبك مؤثّر افتادهاند و بازتاب یافتهاند، به بیانی بلیغ در فصلی از «تاریخ ادبیات» خود شرح داده است كه در اینجا لبّ آن را با افزودههایی از خود نقل میكنم.
در شعر فارسی، طبیعت با عواطف انسانی پیوندی درونی دارد. در این پیوند سه ویژگی به چشم میخورد: حیاتبخشی، روابط كلی، و گزینش تصاویر به اقتضای حالات انسانی. لذتبردن از خوشآهنگی كه جادوی وزن به آن قوت میدهد، و شیوة بیان و شكوه و ابهت مضمون ذاتی ایرانی است.
شعر فارسی فرآوردة فرهنگ ایرانی اسلامی است: ویژگیهای ایرانی در آن نمایان است كه با روح اسلامی رنگ و بوی تازه گرفته است. در شعر فارسی، خط فاصل مطمئنكشیدن میان عشق ناسوتی و لاهوتی همواره میسر نیست. در سراسر دورههایی از تحول فرهنگی ایران تنها شمار اندكی از شاعران به گونهای از تأثیر تصوّف فارغ میمانند. ضمناً در پس نقاب تصوف، بسی پندارها جا خوش كرده كه جامعة شاعر به دشواری میتوانست آنها را برهنه و آشكار برتابد.
تصوف را واكنشی درونگرایانه در مقابل مصائب و بلایای سیاسی و اجتماعی میتوان شمرد. لذتپرستی و هم دعوت به اخلاقیات واكنشهایی از نوع دیگرند كه محصول آنها شعر عاشقانه و شعر حكیمانه و تعلیمی بوده است. ناامنی و احساس ناپایداری روح تشنة آرامش و صلح ایرانی را به خلوت درون كشانیده تا در آن، ایمن از كشاكش زمانه، با معشوق ازلی و جلوههای گونهگون آن راز و نیاز كند و در عین تحمل رنج و درد فراق، چشم به راه وصال بماند؛ اما راه دیگری هم به روی شاعر گشوده است و آن برخورداری از نعمات اینجهانی و دم را غنیمت شمردن است. كامجویی و كامپرستی، هم در شعر رزمی رمانتیك بازتاب یافته و هم در شعر تغزلی رخنه كرده است.
جوّ دستگاه ولینعمتان شاعر به رابطة عاشق و معشوقی نیز سرایت كرده است. شاعر در برابر معشوق، در زمانی برتریجو و قاهر و در دورهای خاكسار است. قهر و آشتی، رقیبستیزی، بیوفایی و بیالتفاتی یا مهر و نوازش هم در رابطه با حامیان شاعر به بیان درمیآیدو هم در رابطه با معشوق.
در شعر عرفانی، اغراق و گزافة مدیحه به والایش بدل میشود. تمثیل و استعاره به خدمت بیان غیرمستقیم نهفتنیها یا معانی بلند دور از دسترس عامه درمیآید. شعر صوفیانه بیان رمزی را با آغوش باز پذیرا میشود. شاعر با شراب و جعد مشكین و خال و صنم نمادهایی مینوی چون نشئة خلسه، حقیقت پنهان، نقطة توحید، و جمال الهی را میآفریند. وی با این زبان، تصویری نه از زیبایی عینی، بلكه از زیبایی مجرّد به دست میدهد كه با مینیاتور ایرانی قیاسپذیر است. بازنمود واقعیت به مرور زمان كاهش مییابد و تنها از قرن 11 هجری به این سوست كه با آهنگی كند از نو آغاز میشود.
در نظر شاعر پارسیگو، تقید به سنت به معنی نرمشناپذیری نیست، نوآوری در شیوة بیان و اندیشهورزی و ژرفتر ساختن معانی است. تأكید او بر باریكاندیشی است. شاعر انگیزهای پیدا نمیكند كه نهادهای هنری را زیر و رو كند و دست به آزمایشی بزند كه چند و چون محصول آن را نتوان پیشبینی كرد. ایستائی جامعه و انعكاس آن در جوّ فرهنگی او را از حركت بازمیدارد. وی نصاب حُسن را در حد كمال میبیند و به آن بس میكند كه تنها خود را به آن برساند و با همان دید سنتی فرآوردهای به همان حد و اندازه زیبا بیافریند. بیشتر در هوای آن است كه به پایة استادی برسد نه آنكه به درجهای نازلتر نوآور باشد. سنتشكنی و بنیادآشوبی و درانداختن طرح ساختاری نو به خاطرش خطور نمیكند.
پینوشتها:
15- accentuel 16- periphrasis 17- alliteration
18- Ritter 19- Arberry 20- Grunehbaum
روزنامه اطلاعات