14 مرداد سالگرد جنبش مشروطیت است كه دربارهاش مقالات و كتابهای متعددی نوشته شده است. یكی از كتابهایی كه انتشارات اطلاعات در این زمینه منتشر كرده، «گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب» است كه به انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از زاویه فرهنگ میپردازد و از میان عوامل متعدد بروز آنها، نویسنده بر عامل فرهنگی انگشت میگذارد؛ به این معنی كه فرهنگ را در معنی گستردهاش، مهمترین عامل شكلگیری و پیروزی این دو انقلاب میداند: « این فرهنگ را بیشتر به شكل ادبیات سیاسی و در قالب گفتمانی میتوان تبیین كرد. در اینجا منظور از گفتمان و رویكرد گفتمانی، مجموعة عوامل تأثیرگذار بر ذهن و زبان و رفتار و كردار مردم است
اشاره: 14 مرداد سالگرد جنبش مشروطیت است كه دربارهاش مقالات و كتابهای متعددی نوشته شده است. یكی از كتابهایی كه انتشارات اطلاعات در این زمینه منتشر كرده، «گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب» است كه به انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از زاویه فرهنگ میپردازد و از میان عوامل متعدد بروز آنها، نویسنده بر عامل فرهنگی انگشت میگذارد؛ به این معنی كه فرهنگ را در معنی گستردهاش، مهمترین عامل شكلگیری و پیروزی این دو انقلاب میداند: « این فرهنگ را بیشتر به شكل ادبیات سیاسی و در قالب گفتمانی میتوان تبیین كرد. در اینجا منظور از گفتمان و رویكرد گفتمانی، مجموعة عوامل تأثیرگذار بر ذهن و زبان و رفتار و كردار مردم است؛ از دین و مذهب و ایدئولوژی گرفته تا شعر و ادب و هنر. از شعارهایی با درونمایه مذهبی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی گرفته تا موسیقی و ترانه و تصنیف و نمایش و روزنامه و شبنامه...»
آنچه در پی میآید، بخشهایی از فصل پنجم این كتاب است كه زیر عنوان«زمینههای شكلگیری گفتمان مشروطه»، به مباحثی از این دست میپردازد: ناقدان ادبیات بی داغ و بیدرد، عوامل مؤثر در پیدایی گفتمان معترض؛ همچون: شكست از روسیه، دادن امتیازات به خارجیان، وخامت اوضاع اقتصادی، تأثیر ادبیات مجاور، ورود امواج مدرنیته.
ناقدان ادبیات بیداغ و بیدرد
گفتمان ادب سیاسی ایران در اوایل دولت قاجاری، پیكری بیرمق و فسرده بود كه نه حرفی برای گفتن داشت و نه گوشی برای شنیدن و نه امیدی به ماندن. نه شخصیت برجستهای و نه فریاد رسایی. و این در حالی بود كه جامعه ایران چو مرغی نیم بسمل در گوشهای پرپر میزد. در آتش جهل و فقر و بیداد و استبداد میسوخت و میتافت و برمیتافت! جامعهای غرق در خرافات و موهومات و اسیر سرپنجه سنتهای ناسالم سیاسی، ظلم و ستم و بیعدالتی و به سرعت در سیر قهقرایی؛ و ادیبان ما اغلب عامل مشروعیتبخش و همپا و همصدا با فرخی و عنصری و عسجدی و انوری و صد البته مفلوكتر از آنان؛ چون ممدوحانشان مفلوكتر بودند! اینان همان بودند كه خود انوری آن شاعر مدیحهگو، در وصفشان چنین گفته:
ای برادر، بشنوی رمزی ز شعر و شاعری
تا ز ما مشتی گدا كس را به مردم نشمری
دشمن جان من آمد شعر، چندین پرورم
ای مسلمانان فغان از دست دشمنپروری
شعر دانی چیست؟ دوراز روی تو حیضالرجال
قائلش گو خواه كیوان باش و خواهی مشتری
گرمرا از شاعری حاصل همین كار است و بس
موجب توبه است و جای آنكه دفتر بستری1
و سنایی غزنوی آنان را چنین توصیف میكند:
ابلهی را خدایگان خوانند
آب خود میبرند و نادانند
روز و شب در ركاب سفله دوان
همچو سگ خواستار لقمه نان2
بیداردلان دوران قاجاری نخست اینگونه ادیب و ادبیات را به باد انتقاد گرفتند. میرزافتحعلی آخوندزاده در مورد شعر این دوره میگوید: «در ایران نمیدانند «پوئزی» چگونه باید باشد. هرگونه منظومه لغوی را شعر میخوانند، چنان میپندارند كه پوئز [كذا]3 عبارت است از نظم كردن چند لفظ بیمعنی در یك وزن معین و قافیه دادن به آخر آنها. در وصف محبوبان «با صفات غیرواقع» از متأخرین دیوان قاآنی از اینگونه مزخرفات مشحون است.»4
و میرزا آقاخان كرمانی كه معتقد بود: «آتشزنة نور خرد جز سخن دیگر نتواند بود»5 در مورد مردهریگ شعرا مینویسد: «تاكنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تأثیری به عرصه ظهور رسیده...؟ آنچه مبالغه و اغراق گفتهاند، نتیجه آن مركوز داشتن دروغ در طبایع ساده مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه كردهاند، نتیجه آن تشویق وزرا و ملوك به انواع رذایل و سفاهت شده است... شعرای فرنگستان انواع این نوع شعرها [مدح و غنا و غزل] را گفتهاند و میگویند؛ ولی چنان شعر و شاعری را تحت ترتیبات صحیحه آوردهاند... كه جز تنویر افكار و رفع خرافات و بصیر ساختن خواطر و تنبیه غافلین و تربیت سفها و تأدیب جاهلین و تشویق نفوس به فضایل و ردع و زجر قلوب از رذایل و عبرت و غیرت و حب وطن و ملت تأثیر دیگری براشعار ایشان مترتب نیست... تنها كسی را كه ادبای فرنگ میستایند، همان فردوسی توسی است...»6
خود او گاهی شعر میگوید و امیدوار است كه سرودههایش روشنگر و مؤثر باشد. شعر زیر را خطاب به ناصرالدین شاه سروده است:
بترس ای جهان جوی ایران خدای
كه بعد از تو خیزند مردم به پای
بنالند از دست جور و ستم
بگویند با ناله زیر و بم،
كه: ایزد همی تا جهان آفرید
كسی زین نشان شهریاری ندید
كه جز كشتن و بستن و درد و رنج
گرفتن هم از كهتران مال و گنج
...ندانست و آزرم كـس را نداشت
همی این بر آن، آن بر این برگماشت
به كار رعیت نپرداخت هیچ
پرستید گه گربه، گاهی «ملیچ»
در این مـدت سال پنجاه باز
كه برتخت میزیست با عزّ و ناز،
همه جان مردم از او شد غمی
به هر شعبه از ملك آمد كمی
خزینه تهی گشت و ملت گدا
ز بیداد او دستها بر خدا
همه ملك ایران از او شد به باد
به خاك آمد آن افسر كیقباد7
زینالعابدین مراغهای ـ صاحب كتاب ابراهیمبیك ـ در انتقاد از شاعران و نویسندگان مینویسد: «در ایران یك نفر ندیدم بدین خیال كه عیوب دولت و ملّت را به قلم آورد. آنان كه شعرایند، خاك برسرشان! تمام حواس و خیال آنها منحصر به این است كه یك نفر فرعونصفتِ نمرود روش را تعریف نموده، یك رأس یابوی لنگ بگیرند...»8
عبدالرحیم طالبوف در گفتگویی با یك مخاطب فرضی، چند عامل را سبب ویرانی ایران میداند و از آن میان: «یكی میگفت: تربیت و ادبیات ما مخرب اركان شرم طبیعی و آزرم بشری ما شد. اطفال ما از بزرگان خود جز «میزنم، میبندم، پدرش میسوزانم» و هزار فحش و سایر نامربوطات دیگر نمیشنوند و از معلمین نتراشیده در مكاتب، باب هشت در عشق و جوانی چنان كه افتد و دانی یا حكایت قاضی همدان... و از این قبیل اشعار، مدیحه قاآنی در تعریف محمد شاه ثانی، سرداریه و قصاید یغما و هزار بیادبیهای دیگر یاد میگیرند.»9
در اواخر دوران ناصری رسالهای به صورت گفتگو به وسیله نویسندهای نامعلوم نوشته شد. این رساله مناظرهای است میان «ی» سنتگرا و «ق» فرنگی مآب. آنها در مورد مسائل مختلف بحث میكنند. از بیهویتی گرفته تا خرافات و تا عقبماندگی و فقر و جهل و پلیتیك و هندسه و جغرافیا و خط و سرانجام كار به شعر و ادبیات هم میكشد. «ق» میگوید: «ادبیات ایران خالی از محتواست. همه چیز بر پایه تملق است و الفاظی چون آنجنابها، و فدایت شومها، به عرض میرساندها، و رقیمة كریمه، و بیخبر از دوری فیض حضور و این قبیل حرفهای بیمایه جای كلام واقعی را گرفته است. اشعار هم از محتوا خالی است. شعرا یا به دنبال قافیهاند و یا به دنبال یوسف و چاه زنخدان و پروانه و شمع و جامجم و چوگان زلف. و چاه زنخدان هم كه نباشد، وصف بهار است و مدح ممدوح...»10
سید جمالالدین اسدآبادی نیز در نقد شاعران روزگار و یادآوری مسئولیتشان میگوید: «شعر با لطیفترین احساسات بشری سروكار دارد و كلام شاعر دلنشینترین كلامهاست؛ ولی شعر فقط تقلید از سبك گذشتگان و كنار هم چیدن لفظها و تشبیهات زیبا نیست؛ سخن شاعر باید مردم را به سوی خوشبختی و ترقی و خلق نیك راهنمایی كند.»11
عوامل مؤثر در پیدایی گفتمان معترض
آن ادبیات شبچره پیشاهنگانی داشت چون فتحعلیخان صبا (ملكالشعرا، متوفی1238ق) كه «شهنشاهنامه»ای در مدح ممدوح منحطی چون فتحعلیشاه سرود و خواست او را بر جای «رستم» و كتابش را به جای شاهنامه بنشاند! و یا میرزاحبیب قاآنی(1270ـ1222ق) كه میرزاآقاخان كرمانی وقتی به نام او میرسد كه: «برای ... بیش از 20 قصیده سروده و او را در حد مریم عذرا بالا برده»،12 از خشم كف بر لب میآورد. همین قاآنی روزی در مدح حاجی میرزا آقاسی صدراعظم نه چندان كاردان محمدشاه سرود:
مَلَكی هست در لباس بشر
این خلایق نه لایق بشر است
و چون خورشید بخت حاجی غروب كرد، چكامهای بلند در ذَمّ او و مدح میرزاتقی خان سرود كه بیت زیر از آن منظومه است:
به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی
كه مؤمنان متقی كنند افتخارها13
قاآنی مصداق بارز آن شاعرانی است كه ذوق و ادب و هنر را وسیله مدح میكنند تا سر در آخور اقتصاد ببرند و فقط به جیره و مواجب دلخوش میكنند. البته این گونه مدیحهسرایی كه گفتمانی انحرافی است، سبب میشود تا یك چند به قول مولانا: « روبهان مرده را شیران كند»؛ ولی درون و ماهیت و اصل آنان را تغییر نمیدهد. از این روی سعدی به ممدوحان هشدار میدهد كه «غرور مدّاحان» را نخرند؛14 زیرا كلامشان، كالایی بازاری بیش نیست!
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
كه اندك مایه نفعی از تو دارد
كه گر روزی مرادش را نیاری
دو صد چندان عیوبت برشمارد15
آن ادبیات نه قادر بود كه موجی برانگیزد، و نه خواب خفتهای را دستكم «آشفته و آشفتهتر» سازد تا چه رسد به اینكه بیدارگر و درمانگر باشد؛ گویی در انتظار «دم عیسی صبح» نشسته بود! آن شب چه دیر ماند و ماه مراد چه دیر از افق طلوع نمود، اما سرانجام «برآمد».
عواملی چند دست به دست هم داد و گفتمان ادبیات سیاسی را در اواخر سده سیزدهم هجری پدید آورد: تحولات اجتماعی، ناكامیهای نظامی، فقر و عقبماندگی، وزش و جهش موجهای مدرنیستی و تحولات برونمرزی. این عوامل همگی به هم وابسته بود. به عنوان نمونه ورود غرب به شكستهای نظامی ارتباط داشت و ورود مدرنیسم به غربگرایی متصل میگردید. فقر و جهل و سنتهای ناسالم سیاسی زمین جگر سوختهای را آفریده بود كه تشنه باران خردگرایی و تعقّل بود و همه این عوامل به ظهور گفتمانی مدرن و سیاسی و معترض انجامید.
1ـ شكست از روسیه
شاید در این میان عوامل سیاسی مهمترین تأثیر را داشتند و از آن میان جنگها و ناكامیهای پیدرپی و تن دادن به پیمانهای خفتبار از همه مهمتر! شكست مرو(1274)، جدا شدن هرات(1273)، جدا شدن قسمتی از بلوچستان(1280)، انعقاد پیمان گلستان(1228) و تركمانچای (1243). دو پیمان اخیر كه متعاقب جنگهای ایران و روس بسته شده بود، سرآغاز تحولاتی مهم و تكاندهنده بود: «جنگهای ایران و روس هم تكانی به روح ایرانی داد و هم باب مراوده را بین ایران و دنیای صنعتی غرب گشود. در اثنای این جنگ و بعد از آن بود كه پای انگلیسیها و روسها به ایران باز شد.»16
طرفه آنكه در پایان جنگهای ذلتبار، فتحعلیشاه و اطرافیان و درباریان تن آسان بیخبر، از دور رجزخوانی میكردند: «فتحعلیشاه در پایان جنگ بر تخت جلوس كرده و در حالی كه به دو متكای مرواریددوز تكیه داده بود، دریای غضبش به جوش آمد و روی دو كندة زانو نشست و شمشیر خود را به اندازة یك وجب از نیام كشید و این شعر را كه زادة افكار خودش بود، سرود:
كشم شمشیر مینایی كه شیــر از بیشه بگریزد
زنم برفرق «پاسكویچ» كه دود از پطر برخیزد17
و اطرافیان به التماس او را از این كار برحذر داشتند؛ چون معتقد بودند كه برق شمشیر او دنیا را زیر و رو میكند! به دنبال این شكستها، نزدیكی به غرب، به عنوان یك ضرورت مطرح شد و غربیان نیز درصدد برآمدند كه امتیازاتی در ایران به دست آورند.
2ـ دادن امتیاز به خارجیان
اولین امتیاز مهم كه منشأ آثار خاصی گردید، امتیاز خطوط تلگراف بود كه به انگلیسیها داده شد «در سالهای بعد همین تلگراف یكی از سلاحهای مهم قیام گردید؛ زیرا شهرهای ایران را با یكدیگر و با شهرهای مهم زیارتی شیعه در عراق در تماس دائم نگاه میداشت.»18 فهرست این امتیازات به شرح زیر است:
ـ امتیاز رویتر در سال 1289ق
ـ اجازه تأسیس بانك شاهنشاهی در 1307ق به جبران خسارت رویتر
ـ در سال 1306ق، امتیاز كشتیرانی كارون، امتیاز صید ماهی در خزر
ـ در سال 1308 ق، اجازة تأسیس بانك استقراضی
ـ در سال 1309ق، امتیاز خرید و فروش تنباكو به شركت انگلیسی
ـ در سال 1316ق، امتیاز بهرهبرداری از جنگل به یونانیان
ـ در سال 1319 ق، امتیاز استخراج نفت به دارسی
بدترین و سختترین امتیاز، دریافت قرضه بود. اولین آن در سال 1310ق به مبلغ 500 هزار لیره انگلیس از بانك شاهی. در سال 1318 قرضهای از روسها به مبلغ5/22 میلیون روبل و در مقابل آنان امتیاز عایدات گمرك شمال را گرفتند. در سال 1320 قرضه دیگری به مبلغ 10میلیون روبل از روسها.19 ادیب الممالك فراهانی در واكنش به همین امتیازات و قرضهها چنین میسراید:
ای رسول هاشمی بردار سر، اسلام را بین
نالد از عیسی ز سویی، وز حواریون ز یك سو
باد از جایی خرابم میكند، باران ز جایی
كنت از سویی كبابم میكند، بارون ز یك سو
ای دریغا رفت آن قصری كه بود اندر كنارش
دامن قلزم ز سویی، ساحل جیحون ز یك سو
گر فشانم زندهرود از دیده، جا دارد كه دارم
غصه اهواز از سویی، غم كارون ز یك سو
گِردمان دیواری از بدبختی و غفلت كشیده
فقر بیپایان زسویی، قرض سیمیلیون زیك سو
ترسم ای ایرانیان، تورانیان را قسمت افتد
تخت كیخسرو ز سویی، تاج افریدون زیك سو20
معرفی كتاب
پینوشتها:
1ـ حسین رزمجو، شعر كهن فارسی، در ترازوی نقد اخلاق اسلامی، ص72.
2ـ همان، جلد دوم، ص37.
3ـ توضیح واژه پوئز در اینجا بیمعنی است و به جایش میباید «Poeme» شعر میآورد، همچنین واژة الفاظ را باید به صورت مفرد یعنی لفظ میآورد.
4ـ حمید زرینكوب، چشمانداز شعر نو فارسی، انتشارات توس، 1358، ص18.
5ـ باقر مؤمنی، ادبیات مشروطه، گلشایی، 1352، ص50 .
6ـ ناظمالاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، انتشارات نوین، آگاه، 1362، ص223.
7ـ همان، ص330.
8ـ حمید زرینكوب، همان كتاب، ص13.
9ـ عبدالرحیم طالبوف، آزادی و سیاست، به كوشش ایرج افشار، سحر، 1357، ص198.
10ـ هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حكومت، نشر گسترده، 1358، ص127.
11ـ هما ناطق، از ماست كه بر ماست، آگاه، چاپ سوم، 1357، ص240.
12ـ حسن شایگان، «ملیت، حریت، عدالت، مدنیت»، فرهنگ و توسعه، شماره30ـ29، ص24.
13ـ فریدون آدمیت، امیركبیر و ایران، خوارزمی، چاپ هفتم، 1362، ص330.
14ـ فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر كه این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده!
15ـ گلستان، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات امیركبیر، 1366، ص213.
16ـ محمدعلی اسلامی ندوشن، گفتگوها، توس، چاپ اول، 1357، ص85 .
17ـ از ماست كه بر ماست، ص126.
18ـ نیكی. آر. كدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369، ص98.
19ـ محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، جیبی، چاپ سوم، 1356، ص56 .
20ـ ادیبالممالك فراهانی، دیوان اشعار، به اهتمام وحید دستگردی، فروغی، 1355، ص442.
روزنامه اطلاعات