آشنایی با ایران‌شناسان / هنینگ

والتر برونو هنینگ (Henning) شرق‌شناس و ایران‌شناس آلمانی و متخصص زبانهای باستانی ایرانی و پیشگام در پژوهشهای آیین مانی است كه در اوت ۱۹۰۸ در راگنت در پروس شرقی متولد شد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه گوتینگن در رشته مطالعات ایرانی تحت نظر آندرس انجام داد و رساله دکتری را با موضوع بررسی فعل فارسی میانه در ۱۹۳۱ گذراند. در سال ۱۹۳۲ از طرف آکادمی پروس به سمت دبیری مجموعه دست‌نوشته‌های مانوی تورفان منصوب شد. طی سالها بعد سه مجموعه از دست‌نوشته‌های پهلوی و پارتی و مجموعه‌ای از متون سُغدی را در برلین منتشر کرد.

والتر برونو هنینگ (Henning) شرق‌شناس و ایران‌شناس آلمانی و متخصص زبانهای باستانی ایرانی و پیشگام در پژوهشهای آیین مانی است كه در اوت ۱۹۰۸ در راگنت در پروس شرقی متولد شد.

وی تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه گوتینگن در رشته مطالعات ایرانی تحت نظر آندرس انجام داد و رساله دکتری را با موضوع بررسی فعل فارسی میانه در ۱۹۳۱ گذراند. در سال ۱۹۳۲ از طرف آکادمی پروس به سمت دبیری مجموعه دست‌نوشته‌های مانوی تورفان منصوب شد. طی سالها بعد سه مجموعه از دست‌نوشته‌های پهلوی و پارتی و مجموعه‌ای از متون سُغدی را در برلین منتشر کرد.

در سال ۱۹۳۶ برای تصدی کرسی جامعه پارسی برای مطالعات ایرانی در مدرسه مطالعات مشرق‌زمین و آفریقا به لندن رفت و مطالعات خود را در مورد متون تورفان ادامه داد. در سال ۱۹۴۶ به عنوان استاد مدعو به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت. سال بعد به دانشیاری مطالعات آسیای مركزی در دانشگاه لندن منصوب شد و در سال ۱۹۴۷ رتبه استادی یافت. در سال ۱۹۴۹ خطابه‌های معروف خود را در آکسفورد ایراد کرد که به بررسی انتقادی آرای هرتسفلد و نیبرگ درمورد زرتشت می‌پرداخت. در سال ۱۹۵۰ به دعوت دولت ایران سفری به جنوب ایران کرد و کتیبه‌های سرمشهد، نقش رستم و کرتیر بررسی كرد.

در سال ۱۹۵۴ به مدیریت شورای اجرایی مجموعه کتیبه‌های ایرانی در لندن منصوب شد و تا پایان عمر این مسئولیت را بر عهده داشت. از سال ۱۹۵۷ سرپرستی بخش زبانها و فرهنگهای خاورمیانه و نزدیک را در مدرسه مطالعات مشرق‌زمین و آفریقا در دانشگاه لندن به عهده گرفت. در سال ۱۹۶۱ پیشنهاد تصدی کرسی مطالعات ایرانی دانشگاه برکلی در کالیفرنیا را پذیرفت و طی سالهای بعد مرکز جدیدی برای مطالعات ایرانی در آن دانشگاه ایجاد کرد.

هنینگ بیش از هفتاد مقاله منتشر کرد که موضوعات گسترده‌ای را در بر می‌گرفت: بررسی متون مانوی به زبانهای پارسی میانه، پارتی و سغدی، زبان بلخی، تفسیر سنگ‌نبشته‌های ساسانی از جمله کتیبه سه‌زبانه کعبه زرتشت، و مشکلات متون پهلوی و اوستایی. یک اثر منتشرنشده او تحت عنوان فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی به‌صورت مجموعه‌ای از برگه‌ها ناتمام باقی مانده است.

 

از زبان شاگرد

یكی از شاگردان ایرانی او مرحوم دكتر مهرداد بهار است كه در باره او ذیل عنوان «استاد من هنینگ» این گونه می‌نویسد:

وقتى كه براى نخستین بار با او روبرو شدم، با قد كوتاه و پشت گوژ خود پشت میز كارش در مدرسه علوم شرقى و آفریقایى (دانشگاه لندن) نشسته بود. اندامى كوچك و لاغر داشت و به هنگام تنفس ناراحتى خاصى را نشان می‌‏داد. با علاقه مرا پذیرفت، مدارك تحصیلی‌‏ام را به دقت خواند و گفت: «نمره‌‏هاى تو هیچ درخشان نیست؛ ولى امید است اینجا بهتر كار كنى.» برخورد خوبى بود و دل مرا گرم كرد.

جلسه بعد درس شروع می‌‏شد، با او اوستا می‌‏خواندم. روز بعد با آسودگى خیال رفتم؛ ولى از همان آغاز، بدخلقى او شروع شد. در هر لحظه خطایى وجود داشت كه به واسطه آن نیشى تلخ زده شود، به طورى كه در پایان ساعت، دل مرا غم و رنج فراگرفته بود و ناامید بودم. آیا بنا بود چند سالى را به همین ترتیب با او به سر كنم؟

براى او درس خواندن مداوم كافى نبود، او از شاگرد نبوغ می‌‏خواست كه من نداشتم و هیچ شاگردى براى او برجسته نبود؛ اما این فقط شاگردهاى او نبودند كه از دست او خون ‌‏‌‏دل می‌‏خوردند، همكاران او نیز در پیش او خود را بی‌‏سواد و زبون می‌‏یافتند. با این همه، او در نظر گروهى عزیز و در نظر همه عظیم بود. تنها در ضمن درس از یك نفر به احترام یاد می‌‏كرد و آن پروفسور بنونیست بود.

یادم می‌‏آید سال بعد، از آغاز درس متون سُغدى را با او می‌‏خواندم كه متن آن را پروفسور بنونیست با ترجمه به طبع رسانده است. گاه می‌‏شد كه هنینگ می‌‏گفت: «ترجمه مزخرف است!» و وقتى یك بار اعتراض كردم، كمى سرخ شد، بعد لبخندى زد و گفت: «حتماً متن را او تهیه كرده و ترجمه را به شاگردانش سپرده است.»

او دریاى عجیبى از اطلاعات گوناگون بود. براى اثبات نكته‌‏اى می‌‏توانست حتى از زبان چینى دلیل بیاورد. او بی‌‏شك هزارها واژه كلاسیك و مرده زبان فارسى درى را كه آنها را تنها در كتابهاى لغت می‌‏توان دید، به یاد داشت.

با او درس خواندن واقعاً تحمل جوْرِ استاد بود. او تنها در بخشى از ملاقاتها آرام و شیرین بود، و آن جلساتى بود كه با او و دو دستیارش اشعار «پازوارى» مازندرانى را می‌‏خواندیم. او اطلاعى از این لهجه نداشت؛ ولى وسعت اطلاعات او در مورد زبانها و لهجه‌‏هاى ایرانى قدیم و جدید، شناخت اشكالات این اشعار را ساده می‌‏كرد. در این‌‏‌‏‌‏‌‏جلسات من به علت آشنایى بیشتر به اشعار فارسى ولهجه‌‏هاى ایرانى، از دو دستیار او استعداد بیشترى نشان می‌‏دادم و او به گفته‌‏هاى من با علاقه توجه می‌‏كرد و در وسط بحث، ‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏دستور می‌‏داد چاى و چند قطعه كیك بیاورند، و آن وقت گویى اصلاً آن آدم خشن ‌‏‌‏‌‏‌‏درسهاى اوستا و سغدى نبود و مردى شوخ و بذله‌‏گو می‌‏شد و آدم را غرق لذت و شادى می‌‏كرد.

یك روز راجع به مسائل غیردرسى از من سوال كرد و گفت كه مرتب روزنامه‌‏هاى سیاسى و مسائل تاریخى و جغرافیایى را می‌‏خواند. اطلاعات او در مورد مسائل سیاسى و اقتصادى جهان و تاریخ و جغرافیایى ملل مختلف نیز عجیب بود.

در دو سه سالى كه با او درس می‌‏خواندم، او اندك اندك از صورت یك انسان خارج شده كه پیوسته خود را در قیاس با او هیچ می‌‏دیدم. واقعاً یا باید مانند هنینگ عظیم و درخشان بود و یا نام استاد را هرگز بر خود ننهاد!

روزنامه اطلاعات