فرهنگ شاهنامه؛ فرهنگ الفاظ نادره و اصطلاحات غریبۀ شاهنامه

آغاز: بسمله. باب الالف الممدوه. آب: ابرو و روش؛ آ‌بان: ماه هشتم سال شمسی؛

آغاز:   بسمله. باب الالف الممدوه. آب: ابرو و روش؛ آ‌بان: ماه هشتم سال شمسی؛ آبتین: نام پدر فریدن ]چنین[ که به دست ضحاک‌کشته‌شد؛ آبچین: جامه‌ای که بعد از غسل، مرده از آن پاک می‌سازند؛ آبدستان: آفتابه؛ آبدندان: تابش دندان و کنایه از خوشی؛ آبزن: ظرفی که بیماران را درآن به آب گرم نشانند؛ 
آبشخور... آب گرم... آخور... آذر آبادکان (نام آتشکده‌ای در تبریز، و نام شهر تبریز)، آذر گشسب...، آذرنگ...، آذین...، آرزو... . 
انجام (باب الیاء التحتانی):   «یا» در آخر کلمه گاهی زاید می‌آید؛ یار...، یاره...، یاز...؛ یازیدن...، یافه (بیهوده)؛ یال... 
یزدان... یزدگرد، یلان سینه...، یَشکِ، یَغلَغْ... یَلَه... یکایک... یلی زَنْ... یمک. تمت الکتاب بعون الملک الوهاب.