داستان آهوی سفید شاخ زرین
از ناشناس. داستان حماسی ـ دینی است، از گونۀ ساختههای روزگار صفویان.
از ناشناس. داستان حماسی ـ دینی است، از گونۀ ساختههای روزگار صفویان. آغاز میشود با: پس از فتح «قلعۀ خیبر» در یک منزلی در مدینه، پیامبر(ص) در خیمهای نشسته بود، که آهوی سفیدی با شاخهای زرین، از آن وادی رسید که نامهای بر شاخهای طلایی خود داشت. «قنبر» رخصت گرفت و به دنبال آهو شتافت. هفت بار کمند بینداخت و آهو گریخت. «قنبر» دانست که آن «دیو جادو» است بایست آن را با تیر کشت. این شیوه نیز کارگر نشد تا قنبر با سواری روبرو شد همچون کوه، از سر تا قدم فولاد پوشانیده، زره و جوشن همه زرافشان، و گفت نام من «هشام» است. جنگ از دو سو آغاز میشود. «قنبر» زخمی و اسبش سقط میشود. از آن سو حضرت علی(ع) با الهام قلبی، با «دُلدار» (دُلدُل) خود به سوی «قنبر» راه میافتد تا به «قنبر» و خیمۀ دشمن و هفتاد هزار سپاهی میرسد. در خیمۀ شهزاده، دختری است زیبا با کنیزکان ماه پیکر. شهدخت «دلدار» را خوش آمد، میکوشد آن را به چنگ آورد. در این میان آن «آهوی شاخ زرین» در میرسد، با دو نامه در میان دو شاخ او. حضرت نامهها را به دست میآورد (چکیدۀ 13 صفحۀ آغاز داستان). داستان میانجامد به جنگ شاهمردان با «غشام» (هشام) و کشته شدن هشام، و از کسان داستان، «علقمه» و «دختر ذوالخمار» است (نک : مشترک، 6/1104 «داستان آهو و پیامبر»، همانجا 6/1195 «هفده غزا»، غزای سیزدهم؛ نشریه 11-12/543 «داستان آهو معجز رسول» نسخۀ لسآنجلس ش (7)480B.
آغاز: اما راویان اخبار و ناقلان آثار و قصهپردازان پیشین روزگار، چنین روایت کردهاند، که روزی بعد از فتح قلعۀ خیبر... .
انجام: ... حسان بن مالک که مداح محمد و علی(ع) بود این قصه را در دفتر بنوشت و دوستان و موالیان بدیدند، همه شاد شدند. الهی حاضران این مجلس همه شاد و خرم باشند. دور و نزدیک به مراد دل برسدن. آمین... .