داستان عجلی و بغلی و مخلخل؛ ولایت نامه

از ناشناس. به نثر آمیخته به نظم. حماسۀ دینی است از جنگهای حضرت علی با بت‌پرستان.

از ناشناس. به نثر آمیخته به نظم. حماسۀ دینی است از جنگهای حضرت علی با بت‌پرستان. از گونۀ تبلیغات روزگار صفویان. در پایان گوید: این «ولایتنامه» را حسان بن ثابت (در نسخه: سابط) بنوشت، تا مداحان در معرکه‌ها بخوانند. آغاز می‌شود با: پیامبر با یاران در مسجد نشسته بودند که حضرت حسن و حسین درآمده اجازت خواستند که با محمد حنفیه به شکار روند و خواستند تا «عقاب» و «ذوالجناح» را به ایشان سپارند. حضرت فرمود از شهر دور نشوید، که خواب پریشان دیده‌ام. شهزادگان دو فرسنگ دور افتادند که به سایبانی رسیدند با 10 عَلَم، با لشکری با 10 هزار سپاهی، دو برادر «بغلی» و «عجلی» و وزیر آنان «مخلخل» که به جنگ حضرت علی آمده بودند، شهزادگان را به اسارت درآوردند و به ساربانی سپردند که از دسترس حضرت علی به دور سازند. روز چهارم به قلعۀ شهر «بند مادیان» رسیدند و ایشان را به کاخ «مخلخل» بردند. «خواجه نجم» و هیچ جلادی حاضر به کشتن دو شهزاده نشد. جبرائیل جریان را به پیامبر(ص) می‌رساند. خواجه نجم نیز گریخته گزارش احوال را به شاهمردان بداد. شاهمردان ذوالفقار را از نیام برکشاند و به جانب «قلعۀ پاریان» راند (چکیدۀ 16 صفحه آغاز). 
نسخۀ دیگری از این داستان در مجموعه‌ای از داستانها، در اسلام‌آباد ـ پاکستان دیده بودم (مشترک، 6/1116 «داستان حضرت علی»). 
آغاز:   اما راویان اخبار و ناقلان آثار چنین روایت کرده‌اند، که یک روز حضرت سید کاینات محمد(ص) در مسجد مدینه نشسته بود، با اصحاب، از مهاجر و انصار، از یمین و یسار با وی نشسته بودند. 
انجام:   ... پس حسان بن سابط که مداح مصطفی و مرتضی بود این «ولایتنامه» را در دفتر خود بنوشت، تا مداحان در معرکه‌ها بخوانند. که الهی حاضران این مجلس را رحمت باد.