داستان زنبیل باف

از ناشناسی که نام خود را در منظومه نیاورده است.

از ناشناسی که نام خود را در منظومه نیاورده است. مثنوی ست در 118 بیت، داستان جوان زیبای زنبیل‌باف تنگدستی، که با از دست دادن سرمایۀ خود، از دام زن هوسباز می‌گریزد و دست تهی به خانه برمی‌گردد و در برابر زاری فرزندان، خداوند نان فرزندانش را از «تنور» بدون خمیر تأمین می‌کند. 
آغاز:   
بشنــو ای صـاحبدل پـرهیزکـار
داستــان و سـرگذشت روزگـار
داستانـی بشنـو ای صـاحب یقین
کز شنیدن تازه گردد عقل و دین