داستان خسرو زرین کمر و طلوع الشجر زنگی؛ داستان طلوع الشجر
از ناشناس. به نثر آمیخته به نظم. حماسۀ دینی است و در آن داستان از دختری زیبا که خواستگاران خود را پس از یک آزمایش میکشد آمده است.
از ناشناس. به نثر آمیخته به نظم. حماسۀ دینی است و در آن داستان از دختری زیبا که خواستگاران خود را پس از یک آزمایش میکشد آمده است. مانند داستان دختر پادشاه روم که دانشمند بود و خواستگاران را سئوالپیچ میکرد (مشترک، 6/1453)، آغاز میشود با: حضرت پیامبر از غزا بازگشته بود، در یک منزلی در مدینه، در خیمهای قرار گرفته بودند، که سگی تیر خورده خود را به خیمه رسانده است. حضرت دانست که صاحب سگ را آسیبی رسیده، پس «عباس قوشچی» برای دریافت چگونگی، از خیمه بیرون میرود. چون از وی خبری نشد «عمرو معدکرب» به دنبال وی میرود. از این یکی نیز خبری نشد و سگ تنها برگشت. پس شاهمردان و «قنبر» و «دُلُدل» و «مالک اژدر» (اشتر) و سگ در پیشاپیش ایشان به آن سو میروند، تا به قتلگاه چهل تن میرسند، از آن میان «قوشچی» و «عمرو». سگ جایی را نشان میدهد، چون خاک را کنار میزنند، به سنگی بر میخوردند به بزرگی چهل گز و زیر آن به چاه و تابوت جوانی رسیدند. «شاهمردان» با آب دهان خود جوان را شفا بخشید نام او را پرسید پاسخ داد نام من «خسرو زرین کمر» پسر «پادشاه زرین کمر» هستم. ما 3 برادر بودیم. دو برادر یکایک به خواستگاری دخترعم خود رفتند و کشته شدند و من از پدر رخصت خواستم که به خواستگاری او بروم، پدر گفت این دختر سیصد جوان و دو برادر تو را کشته است. من از پدر گریخته به قلعۀ عم خود رسیدم و دخترش را خواستگاری کردم. گفت این دختر شیر سگ خورده است. سیصد تن را در آزمایش کشته است. من اصرار کردم. روزی دیگر، خلق عالم حاضر شدند. دختر با چهل کنیز به میدان آمد. آزمایشها آغاز شد و در همه پیروز شدم با دختر به سوی قلعۀ پدر به راه افتادیم که در راه با سپاه «طلوع الشجر» برخوردیم... (چکیدۀ 8 صفحۀ آغاز)
آغاز: اما راویان اخبار و ناقلان آثار، چنین روایت کردهاند که حضرت سیدکاینات محمد(ص) از غزای مطلق(؟) بازگشته بود و... .
انجام: ... روی به مدینه نهادند، این بود قضایای طلوع الشجر زنگی که الهی حاضران این مجلس همیشه به مراد دل شاد و خرم باشند. آمین...
منابع دیگر: مشترک، 6/1160 «سیرالنبی» و داستان عم آن که در همین زمینه است، همانجا 6/1195 «هفده غزا» که داستان 11 آن «داستان قلعۀ مغرب و کشته شدن طلوع الشجر» است.