داستان تمیم انصاری

از ناشناس. از این داستان تحریرهای چندی به دست است (نک‍ : مشترک، 6/1081، 1322، 1323، 1352).

از ناشناس. از این داستان تحریرهای چندی به دست است (نک‍ : مشترک، 6/1081، 1322، 1323، 1352). نسخۀ در دست آغاز می‌شود با: زنی نزد «عمربن خطاب» آمده که من همسر «تمیم انصاری» هستم و 7 سال است شوهرم مرا رها کرده و من و فرزندانم در تنگنای هستیم، فرمان ده که شوهر کنم. عمر گفت عدّه بگذار، زن برفت، عدّه تمام شده بازآمد. عمر او را به همسری جوانی درآورد. همان شب یکم همسر پیشین او «تمیم انصاری» برگشته داستان غیبت خود را بازگو می‌کند و از همسرش می‌خواهد به زندگی پیشین برگردد. آن دو با توافق یکدیگر داوری خلیفه را می‌پذیرند. روز دیگر نزد خلیفه می‌روند، مرد می‌گوید من «تمیم انصاری بن حبیب انصاری» هستم و داستان ربودن جنیان او را و شگفتیهای دیگر را یاد می‌کند. داستان می‌انجامد به این که حضرت علی «تمیم» را به گرمابه و سپس به خانه و نزد فرزندان خود می‌فرستند. 
آغاز:   قصۀ تمیم انصاری... اما راویان اخبار و ناقلان آثار چنین فرموده‌اند. علی بن علقمه ]...[ که از محمدبن عبدالرحمان شنیدم... . 
انجام:   ... و این حکایت تمیم انصاری یادگاری خواهد ماند. و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین. 
منابع دیگر:   نسخه‌ها 5/3691 «داستان تمیم انصاری»، 3696 «جامع الحکایت» که داستان 22 آن «داستان تمیم انصاری» است.