کلمه جامعه

از محمد بن علیرضا، كه روزگارش به دست نیامد. در آن از كار دیگر خود به «تجوید الوجود» در تحقیق وجود و كیفیت اتصاف ماهیت به وجود یاد می‌كند.

از محمد بن علیرضا ، كه روزگارش به دست نیامد. در آن از كار دیگر خود به «تجوید الوجود» در تحقیق وجود و كیفیت اتصاف ماهیت به وجود یاد می‌كند (گ 43 ر). گفتاری است فلسفی ـ عرفانی در 1 «مقدمه» و 2 «كلمه» و 1 «خاتمه»: مقدمه در تعریف و اصطلاح وجود. كلمه اولی، در بیان اختلاف حكماء اشراق و مشاء در چگونگی وجود، در 4 «حرف» و در پایان هر حرف یك «نقطه»: حرف 1. بلوغ به معرفت هویت وجود اهم مهمات كمالات است، 2. طرفی از احوال وجود، 3. در بیان معنی بودن وجود هر شیئ غیر آن شیئ است، 4. لطایف و وارداتی چند. كلمۀ ثانیه، در تشكیك در ذات، نیز 4 «حرف»: 1. در تعیین موضوع خلاف میان حكما و اشراق (اشراقیان)، 2. در بیان آنچه از افق فكر حكمای مشاء در تزییف رأی اشراقیان طلوع یافته، 3. در چمن‌آرایی آب و رنگ سخنان اشراقی، 4. لطایف و نكاتی چند. خاتمه در بیان نفس ذات و مهیت در معارج تطورات گوناگون.
در منابع در دست نشانی از آن به دست نیامد.
آغاز:   من جناب فضلك اللهم استمدو استعین. بعد از حمد چهره‌گشایی ظهور حمد الهی و صورت آرایی... محمد بن علیرضا صورت افشای این مقال را بر صفحۀ بیان می‌گشاید... تسمیۀ آن به كلمۀ جامعه نمود، شرح مقاصد در مواقف اختصار سمت انتظام گرفت...
انجام:   در عرصۀ متحذقان رموز نور هدا بر دل ربایی تناسب اعضاء جلوه‌گر نمود. تم.