چند نکته در مهجوری فارسی‌نویسان در کشورهای فارسی‌‌زبان

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 چندین کشور مستقل فارسی‌‌زبان به فهرست کشورهایی که زبان رسمی آنها فارسی بود، افزوده شد. تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان. پیش از آن ایران و افغانستان و پاکستان و حتی بخش‌‌هایی از هند (علی‌‌الخصوص هند پیش از استعمار) هم فارسی را به‌عنوان زبان کاربردی استفاده می‌‌کردند.

 

پای بست‌های کج و خانه‌های ویران

الهام فلاح: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 چندین کشور مستقل فارسی‌‌زبان به فهرست کشورهایی که زبان رسمی آنها فارسی بود، افزوده شد. تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان. پیش از آن ایران و افغانستان و پاکستان و حتی بخش‌‌هایی از هند (علی‌‌الخصوص هند پیش از استعمار) هم فارسی را به‌عنوان زبان کاربردی استفاده می‌‌کردند. کافیست سفری به استانبول کرده باشید تا با انبوه نوشته‌‌های فارسی و اشعار فارسی‌‌گویان کهن بر در و دیوار مساجد و موزه‌‌ها و روی سنگ قبرهای قدیمی مواجه شوید. همه اینها نشان می‌‌دهد که هر قدر فارسی در حوزه اروپا و امریکا، زبان مهجور و سختی باشد و بتوان گناه نرسیدن پای ادبیات فارسی به آن سوی زمین را به‌گردن زبان انداخت، دست کم در حوزه‌‌ای که ذکر شد، یعنی ایران و سایر ممالک همسایه با آن، زبان فارسی کماکان آشناست و هنوز بسیارند افرادی که خارج از ایران، به فارسی حرف بزنند؛ گواینکه الفبای سیریلیک یا اردو یا حتی لاتین و هندی را برای نوشتار خود برگزیده باشند. اما نکته جالب توجه اینجاست که تقریباً مبادلات فرهنگی ایران – در زمینه ادبیات- با کشورهایی مثل افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و ازبکستان نزدیک به صفر است. ترکمنستان به کلی ورود کتاب‌های فارسی را به کشورش ممنوع کرده است. تاجیکستان چیزی به اسم بخش خصوصی در نشر ندارد و چاپ کتاب و نشر آن به کل تحت نظارت و اجازه مستقیم بخش دولتی است. تجربه چاپ کتاب چند تن از نویسندگان ایرانی در افغانستان نیز نشان می‌‌دهد که چندان موفقیتی در کارشان روی نداده و نتوانسته‌‌اند دل مخاطب افغان را به دست آورند. کتاب‌های عتیق رحیمی حتی از نسخه انگلیسی ترجمه می‌شود و در ایران منتشر می‌‌گردد. چه چیزی کشورهای استقلال‌یافته تحت سلطه شوروی را به این نتیجه رسانده که از ورود کتاب و ادبیات ایران به داخل کشورهای خود ممانعت کنند؟ مسلماً کسی نیست که نداند هیچ‌چیز به اندازه ادبیات در برانگیختن اذهان روشنفکران نقش اساسی ایفا نمی‌کند و به زعم جامعه بین‌الملل ادبیات ما به جهت فیلتری تحت عنوان دریافت مجوز دولتی پیش از انتشار، نمی‌تواند و نباید چیزی جز ترویج فرهنگ مسلط باشد. سؤال اساسی این است که چه چیزی اینقدر مرعوب‌‌کننده بوده است و با داشتن این فضای انفرادی، چرا من و هم‌نسلانم، قریب به چهار دهه بعد از انقلاب، همچنان عزممان جزم است که بنویسیم؟ اوضاع در شعر حتی از این هم بدتر است. ما بازار صابر را یا گلرخسار صفی‌آوا را می‌شناسیم؟ آنها چطور؟ سیمین بهبهانی و سیدعلی صالحی را خوانده‌اند؟ در نمایشگاه اخیر تهران کشور همسایه ما، افغانستان دو غرفه نسبتاً بزرگ داشت. رمان و شعر و... کتاب‌هایی که به فارسی نگاشته شده بودند و درک و خواندن آنها چندان دشوار نبود. اما این قهر ادیبان ایران و افغان با هم برآمده از چیست؟ نویسندگان فارسی‌زبان حتی از دریافت بورس برای سفر و آشنایی و مطالعه در باب ادبیات و فرهنگ کشورهای هم‌زبان خود محروم‌اند؛ چیزی که در ممالک غربی همزبان به وفور دیده می‌شود. اینکه ادبیات ما حتی برای هم‌زبانان ما کاملاً به‌مثابه یک امر سیاسی تلقی می‌شود، شاید به این علت است که ما در تطهیر چهره فرهنگی و ادبی خود به قدر کافی تلاش نکرده‌‌ایم. البته که دور از ذهن نیست که شعر و داستان هم مانند بسیاری دیگر از حوزه‌‌ها چوب ویران بودن همان پای‌‌بست ‌‌سستی را می‌خورد که خانه دقیقاً از همانجا ویران است.

منبع: روزنامه ایران