علامه قزوینی در نگاه دیگران

قزوینی در زندگی‌نامۀ خودنوشت‌اش دربارۀ نجم‌آبادی و تلمذ در محضر او می‌نویسد: «از جملۀ بزرگوارانی که از انفاس قدسیۀ ایشان بدون تدریس و تدرس کتب رسمی به‌قدر استعداد خود کسب فیوضات نمودم، مرحوم حاجی شیخ هادی نجم‌آبادی قدس سره است.

 

قزوینی در زندگی‌نامۀ خودنوشت‌اش دربارۀ نجم‌آبادی و تلمذ در محضر او می‌نویسد: «از جملۀ بزرگوارانی که از انفاس قدسیۀ ایشان بدون تدریس و تدرس کتب رسمی به‌قدر استعداد خود کسب فیوضات نمودم، مرحوم حاجی شیخ هادی نجم‌آبادی قدس سره است.  قریب دو سه سال هر روز مقارن غروب آفتاب، تا یکی دوِ از شب رفته، با یکی از رفقا به مجلس محاضرۀ مخصوص ایشان که در بیرونی منزل‌شان در حسن‌آباد در روی ریگ و زمین بی‌فرش منعقد می‌شد حاضر می‌شدم و از مفاوضات کثیرالبرکات آن وجود مقدس و اجلۀ اصحاب و تلامذه ایشان مستفیض می‌گردیدم. سادگی اطوار و حرکات و سکنات آن بزرگوار و آزادیِ خیال‌شان به تمام معنی کلمه و خدمتی که در بیداری اذهان و خرق حجب موهومات و باز کردن چشم‌ها و گوش‌های طبقات منورالفکر و عناصر مستعّدۀ ایران در آن دوره کرده‌اند، و غرابت اوضاع مجالس ایشان و حضور اغلب ارباب مذاهب مختلفه و ملل متنوعه از مسلمان و یهود و بابی و غیره هم در آن مجالس و مباحثات آن‌ها در انواع مسائل مذهبی و غیره در حضور ایشان در کمال آزادی، طنز و استهزا نسبت به موهومات که بر وجنات بیان و فلتات لسان ایشان و عموم اصحاب و تلامذۀ ایشان لایح بود؛ و اطاعت و احترام فوق‌العاده که اصحاب آن بزرگوار نسبت به ایشان اظهار می‌نمودند، چنان‌که تقریباً حرکتی و تبسمی در حضور ایشان از آن‌ها صادر نمی‌شد. همۀ این امور از غرایب وقایع عصر اخیر و مشهور بین‌الجمهور است. برای شرح حالات آن مرحوم، یک کتاب می‌توان نوشت.»

 

قزوینی شاگرد شیخ فضل‌الله نیز بود و علاوه بر آن به فرزندان شیخ صرف‌ونحو آموخته است. او دربارۀ شیخ نوری می‌نویسد: «دیگر از اعاظم علما که لطف مخصوصی دربارۀ این ضعیف داشتند مرحوم حاجی شیخ فضل‌الله نوری بود که وظیفۀ تدریس نحو را برای دو پسر خودشان یکی آقای آقاضیاءالدین و دیگری آقای حاجی میرزا هادی به عهدۀ من محول نمودند و من برای هر یک از آن آقازادگان علی التعاقب مدت دو سه سالی تدریس کرده، ایشان را برحسب معلومات ناقصۀ خود به علم مزبور آشنا ساختم. در دورۀ اقامت اولی من در پاریس احیاناً مکاتیب آن مرحوم به خط خودشان برای من می‌رسید که برای یادگار آن‌ها را نگاه داشته‌ام. سوءعاقبت ظاهری و حرکات اواخر عمر آن مرحوم که منتهی به خاتمۀ فجیع حیات او گردید، هیچ‌کدام از این‌ها نباید باعث انکار مقامات علمیۀ آن مرحوم بشود. او مکافات اعمال خود را در این دنیا چشید و واقع امر به دست خداست و حالا او اسیر خاک و دستش از این دنیا کوتاه است و دیرگاهی است که گفته‌اند: «اذکروا موتاکم بالخیر». راقم سطور را مقصود مدح یا قدح حرکات اواخر آن مرحوم نیست، غرض من از ذکر او در این‌جا، فقط ادای وظیفۀ حق‌شناسی و تذکار حقوق مودت آن مرحوم و خوبی‌های او در حق من است و بس و تذکر عهود ماضیه را خواستم تا به قول بیهقی لختی قلم را بر او بگریانم.»

 

 قزوینی در نگاه دیگران

 ولادیمیر مینورسکی، ایران‌شناس روسی می‌نویسد: «در میان خاطرات بی‌شمار پنجاه ساله‌ای که از ایران دارم، یادبود دوستی با علامۀ نامیِ ایران، مرحوم محمد قزوینی، مقام مخصوصی دارد.» به  اعتقاد او جزئیات تاریخی برای قزوینی در حکم پیچ و مهرۀ ماشینی بود که پارچۀ تاریخ ایران را می‌بافت.

 

  ابراهیم پورداوود از قزوینی این‌گونه یاد می‌کند: «هوش سرشار خداداد و حافظۀ تند و تیز داشت و باز، برتر از این‌ها چیزی که مایۀ رستگاری همه است، نیروی کار است و در کار و کوششِ همیشگی خود شکیبا بودن و بردبار بودن، از کار نهراسیدن و تن به رنج دردادن و به همه چیز پشت‌پا زدن، گوشه گرفتن و از نادانان دوری جستن و دانش را برای خودِ دانش دوست داشتن و آن را مایۀ روزی نساختن و سبب برتری و سرافرازی نشمردن و پی نام و نشان نرفتن،  فروتن بودن و از لاف‌وگزاف روی گرداندن، به دانشمند دیگری رشک نبردن،  تعصب دینی نورزیدن، بزرگ‌منش و آزاد و وارسته بودن، اندوختۀ علمی خود را به رایگان و خوشرویی به خواستاران بخشیدن، یا آن‌چنان که پیشینیان ما دربارۀ هنرمندان و دانش‌وران ما نیز آورده‌اند، باید از فرّه ایزدی برخوردار بود و از پرتو آسمانی بهره داشت. به عقیدۀ من وقتی همۀ این شروط در کسی جمع باشد، او دانشمند واقعی است. قزوینی آن‌چنان که من او را شناختم، چنین کسی بود.»

 

  سعید نفیسی چندی بعد از درگذشت قزوینی در سوگ‌نامه‌ای نوشت: «مرگ قزوینی واقعۀ کوچکی نبود. دربارۀ او سخن بسیار گفته‌اند، اما هر چه بگویند باز کم گفته‌اند. این مرد بالاتر از آن بود که به زنده یا مردۀ او تملق بگویند. این مرد صفات مردانۀ بسیار بارور داشت. به کسی تملق نمی‌گفت و حق را به خاطر این و آن دگرگون نمی‌کرد و نمی‌آزرد. [...] خدای من گواه است که اگر آن همه دانش و محفوظات محمد قزوینی در این مرد بود و این صفات مردمی را نداشت، هرگز نام او را نمی‌بردم. من ایران و ایرانی را به دانشمندی که پیشوای اخلاقی باشد نیازمند می‌دانم، لوحۀ محفوظات آلوده که مردم را گمراه کند.»

 

  سیدحسن تقی‌زاده دربارۀ قزوینی گفته است: «نظیر ایشان در تمام تاریخ دراز ما، با کثرت عظیم عدۀ اهل علم و فضل، بسیار کم و نادر است. فضلای محقق معاصر این مملکت پیرو و شاگرد روحانی و مقلد طریقۀ او هستند. [...] صراحتاً می‌توانم بگویم که آن مرحوم، تا آن‌جا که می‌دانم، تنها کسی بود از ایرانیان که می‌توان او را در محافل علمی مغرب زمین، پهلوی علمای محقق بزرگ در فن مخصوص گذاشته و به او افتخار کرد. او ابوریحان و ابن‌خلدون عصر ماست.»

منبع: سازندگی