میراث سنت‌گرایی در گفت وگو با مارک سجویک ـ مرضیه سلیمانی

مارک سجویک مورخ ادیان، متخصص اسلام، تصوف و سنت‌گرایی است و ریاست «انجمن اروپایی مطالعۀ باطنی‌گری غربی» ‏را بر عهده دارد. وی در دانشگاه‌های آکسفورد (لندن) و برگن (نروژ) تحصیل کرده و در دانشگاه آمریکایی قاهره و دانشگاه آرهوس در دانمارک به عنوان استاد ادبیات عرب و اسلامی به تدریس پرداخته است. در قاهره با طریقت‌های نقشبندیه و مریمیه آشنا شد، ولی به هیچ یک از آنها نپیوست. بعدها با تحقیق و مطالعۀ بیشتر به اسلام روی آورد و نامش را به عبدالعزیز تغییر داد.

 

اشاره: مارک سجویک مورخ ادیان، متخصص اسلام، تصوف و سنت‌گرایی است و ریاست «انجمن اروپایی مطالعۀ باطنی‌گری غربی» ‏را بر عهده دارد. وی در دانشگاه‌های آکسفورد (لندن) و برگن (نروژ) تحصیل کرده و در دانشگاه آمریکایی قاهره و دانشگاه آرهوس در دانمارک به عنوان استاد ادبیات عرب و اسلامی به تدریس پرداخته است. در قاهره با طریقت‌های نقشبندیه و مریمیه آشنا شد، ولی به هیچ یک از آنها نپیوست. بعدها با تحقیق و مطالعۀ بیشتر به اسلام روی آورد و نامش را به عبدالعزیز تغییر داد. او در آثار خویش مرتباً نهضت روشنگری (رنسانس) و نوین‌گرایی (مدرنیته) را به زیر سؤال می‌برد و از سنت‌گرایی و سنت‌گرایان حمایت می‌کند. آثار او به زبان‌های فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، رومانیایی و صربی ترجمه شده و به عنوان یکی از نمایندگان مکتب سنت‌گرایی همواره مورد استناد قرار می‌گیرد.

از میان آثار او، عناوین زیر حائز اهمیتند: عناصر اساسی در تصوف (سال۲۰۰۰م)، در برابر جهان مدرن: سنت‌گرایی و تاریخ پنهان روشنفکری قرن بیستم (۲۰۰۴)، تروریسم و خشونت سیاسی (۲۰۰۴)، قدیسان و پسران (۲۰۰۵)، اسلام و مسلمانان: راهنمایی برای تجربۀ متنوع در جهانی مدرن (۲۰۰۶)، محمد عبده (۲۰۰۹)، صوفیان غرب و سنت‌گرایی (۲۰۰۳). ‏

گفتگوی زیر با محور قرار دادن کتاب معروف «در برابر جهان مدرن پیرامون اسلام، سنت‌گرایی، سارتر و رنه‌گنون» انجام شده است. این کتاب در واقع تاریخ یکی از مهمترین نهضت‌های ضد مدرن قرن بیستم را به نمایش می‌گذارد. سجویک می‌گوید در قرن نوزدهم، زمانی که روشنفکران تجددطلب ایمان خویش را به توانایی مسیحیت در عرضه یک حقیقت دینی و معنوی از دست داده بودند، به‌ناگاه روشنفکران غربی آثار دینی غیر غربی را کشف کردند. نقطۀ آغاز سنت‌گرایی همین‌جا بود و زمانش اواخر قرن نوزدهم در فرانسه. نویسنده گروه‌های غالباً سرّی و گاه بسیار تأثیرگذار دینی در غرب و در جهان اسلام را که بر زندگی بسیاری از افراد تأثیر گذارده‌اند، برمی‌شمارد. این گروه‌ها هم به جریان اصلی و هم به زندگی سیاسی مردم راه پیدا کردند و نمونه‌های آن در ایتالیا و روسیه به‌خوبی قابل مشاهده بود. این گروه‌ها همچنین بر توسعۀ مطالعات دینی در امریکا و فرانسه تأثیر گذاشتند. اما در پایان یک سؤال همچنان بر جای خود باقی ماند: رابطۀ این گروه‌های دینی با مدرنیته چگونه رابطه‌ای است و اسلام در این میان چه نقشی ایفا می‌کند؟‏

کتاب مورد بحث، نوعی واکنش انتقادی به مهمترین و معتبرترین شاخۀ سنت‌گرایی (به رهبری شوان، اسمیت و نصر) بود وبرای نگارش آن، سجویک به ایران وبسیاری از کشورهای مسلمان و غربی سفر کرد و با بسیاری از متألهان و متفکران دیدار و گفتگو نمود. «مریمیه» در نوک پیکان انتقادات قرار گرفت و به محض انتشار این کتاب، موجب مناقشات فراوانی در میان سنت‌گرایان و مخالفان آن شد.

 

******

 

نام رنه گنون (۱۸۸۶ـ ۱۹۵۱) احتمالاً در جهان غیر انگلیسی‌زبان شناخته‌شده‌تر است. شگفت آنکه نخستین تحقیق علمی در مورد نهضت‌های سنت‌گرا از قلم یک دانشمند انگلیسی تراوش می‌شود. آیا شما خودتان سنت‌گرایید؟ اگر خیر، چگونه به این پدیده علاقه‌مند شدید؟

من سنت‌گرا نیستم، اگرچه تا حد زیادی با دیدگاه‌ها و مواضع آنان همدلی دارم.‏

اما «در برابر جهان مدرن» از منظری سنت‌گرایانه نوشته شده است.

نمی‌توانم فکر کنم که به چه صورت دیگری باید آن را می‌نوشتم. یکی از نقاط آغاز سنت‌گرایی، شیوۀ تفکر مردم دربارۀ شرق و غرب است. البته ‏Orient et occident‏ نام یکی از مهمترین آثار گنون نیز هست. به عنوان یک غربی که در مصر زندگی کرده، به سختی می‌توانم از علاقه‌مندی به این مبحث اجتناب ورزم و به عنوان یک مورخ اسلام مدرن، زمان زیادی را با سنت و مدرنیته سپری کرده‌ام. خود گنون هم غربیی بود که زندگی‌اش در قاهره پایان یافت. کاری که خود من هم مصمم به انجامش هستم؛ اما در حقیقت، به دلیل واقعی علاقه‌مندی من به سنت‌گرایی به عنوان موضوعی برای پژوهش، شگفتی فراینده‏ام از وسعت و اهمیت این نهضت بود. به خاطر می‌آورم شبی را که با جستجو در آثار و ترجمه‌های رنه‌گنون سپری کردم. کلیدواژۀ مصر را به اینترنت دادم و نتیجه حیرت‌انگیز بود. نمی‌توانستم باور کنم. هرچه بیشتر می‌گشتم، بیشتر پیدا می‌کردم و بیشتر متقاعد می‌شدم که حتماً در آنجا داستانی هست که ارزش گفتن دارد.‏

 

«سنت‌گرایی» تعبیری است که می‌تواند با گونه‌های متفاوتی از نهضت‌های دینی ارتباط داشته باشد؛ مثلا سنت‌گرایی کاتولیک‌های رومی. اگر فرض را بر این بگذاریم که کسانی با ‌گنون آشنا نیستند، آیا می‌شود نخست چند کلمه‌ای دربارۀ او و اصول اولیۀ سنت‌گرایی بگویید؟

توصیف رنه‌گنون در چند کلمه کار دشواری است و به همین دلیل هم هست که شخصیتی این چنین جالب دارد. او فرانسوی بود، با این توضیح که در اواخر عمر به راستی مصری شده بود؛ اما به دلایل مختلف در فرانسه زندگی می‌کرد، پس بهتر است بگوییم او فرانسوی بود. در عین حال فیلسوف بود، اما نه فیلسوف دانشگاهی، گرچه در یک برهه از زندگی کوشید فیلسوف دانشگاهی هم باشد؛ اما اگر به او بگوییم فیلسوف غیرحرفه‌ای شاید بزرگوارانه‌تر باشد. زمانی اهل علوم خفیه و غریبه بود، بعداً صوفی شد؛ اما مطمئناً نویسنده بود، یک نویسندۀ پرکار. شاید روشنفکر هم بود، شاید آسیب‌شناس و مفسّر مدرنیته هم بود! به دلایلی، چیزی بیش از اینها بود. به هر روی او در سال ۱۸۸۶ به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۱ وفات یافت.

توضیح این که اصول اولیۀ سنت‌گرایی چیست، آسان‌تر است. من از زمانی که بر روی این موضوع کار می‌کردم، به خلاصه کردن اصول آن پرداختم. برخی از سنت‌گرایان اعتراض خواهند کرد که در فرایند تلخیص، بخش اعظم آن را با ظرافت و زیرکی حذف کرده‌ام؛ اما در واقع این‌طور نیست. به هر روی بسیاری از سنت‌گرایی‌ها وجود دارد که اصلا هیچ ربطی به گنون ندارند؛ اما «سنت‌گرایی گنونی» مکتبی است ملهم از گنون و شکلهای مختلفی دارد.

وجه مشترک این اَشکال، بیرون از خود گنون، این اعتقاد است که جهان مدرن نه حاصل تاریکی، که منتهی به تاریکی است. این که زمانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، آخرین دوره است، آخرین عصر آخرین دورۀ تاریکی. آنچه از دست رفته و باید بازیابی شود و حتی به وضع قبلی بازگردد، «سنت» است؛ و سنت را می‌توان تا اندازه‌ای با دقت تعریف کرد: حقایقی که باید از زمان‌های بسیار کهن منتقل شود، تقریباً «حکمت خالدۀ» دین اصلی بشریت.‏ سنت‌گراها می‌خواهند آنچه را از دست رفته است، بازیابی کنند. آنها بر سرشت «حقیقی» مدرنیته وقوف یافته‌اند و فهمیده‌اند که یکی از مهمترین وجوه مدرنیته نوعی معکوس‏شدگی است؛ یعنی جهان ارزشمند را بی‌ارزش می‌داند و بی‌ارزش را ارزشمند قلمداد می‌کند: «خوب، بد است و بد، خوب»!

گنون هرگز چیزی را بی‌ارزش نمی‌دید، بلکه هر چیزی برایش معنا داشت. با این فرایند معکوس‌شدگی، پدیدۀ دیگری می‌آید که «پادتشرف» نام دارد: گونه‌ای نهضت دینی که در واقع غیر دینی است و از چیزی روی می‌گرداند که دین در اصل باید متوجه باشد. گنون دانسته گسترش جدید کلیسای کاتولیک را تصدیق نمی‌کرد. در مقابل ضدتشرف، آنچه باقی می‌ماند، تشرف خالص به باطنی‌گری سنتی است.‏

 

انسان تعجب می‌کند که گنون و دیگر سنت‌گراها حتی بیش از آنچه خودشان می‌دانستند، از توسعه‌های مدرن تأثیر می‌پذیرفتند؛ برای مثال گنون یک کتاب مستقل را به نمایش آموزه‌های جامعۀ اشراقی اختصاص داده. از سوی دیگر می‌توان تردید کرد که سنت‌گرایی بدون برخی از انگیزه‌های اشراقی در تاریخ عقلیِ مدرنِ غرب امکان‌پذیر نبوده است… ‏

دقیقاً. البته فقط جامعۀ اشراقی نبود. حالا شگفتی من را تصور کنید وقتی دریافتم که خاستگاه حکمت خالده که برای سنت‌گراها مهم نبود، «رنسانس» است؛ زیرا برای بسیاری از سنت‌گراها همۀ اشتباهات دقیقاً از رنسانس آغاز می‌شود. در حقیقت رنسانس زمانی بود که سنت‌گرایی در اروپا شکل گرفت. در مورد ضدمدرنیسم و سنت‌گرایی، باید به این نکته توجه داشت که سرشت آن در جهان مدرن پدید آمده است. در حقیقت یک چیزی به یک طریقی بسیار مدرن است! بنابراین ما می‌توانیم برای سنت‌گرایی به عنوان نوعی طلیعۀ پسامدرنیسم برهان و دلیل اقامه کنیم.‏

 

در قلب سنت‌گرایی رابطۀ پیچیدۀ گنون و غرب وجود دارد. گنون دوست می‌داشت یک سنت معتبر و در عین حال عملیاتی را (آن‌گونه که می‌فهمید) در غرب پیدا کند؛ اما سرانجام معلوم شد که هیچ راه‌حل عملی غیر از اسلام وجود ندارد. به‌‌رغم این واقعیت که بیشتر دربارۀ سنت هندویی نوشته، آیا گنون به اسلام گرویده بود؟ آیا عمل به اسلام چیزی را در رویکرد او به دین و سنت تغییر داده بود؟

گنون به شیوۀ خود به اسلام گرویده بود. یا بهتر بگوییم به بیان خود گنون نباید از واژۀ «گرویدن» استفاده کنیم. او می‌گوید هر کس که به راستی حکمت خالده را درک کرده باشد، نمی‌تواند به چیز دیگری بگراید. او در مورد خودش نه از واژۀ ‏Convert‏ که از واژۀ ‏Move‏ استفاده می‌کرد.‏ ممکن است این مسأله از نظر گنون جالب باشد، اما دیدگاهی نیست که تمام مسلمانان جهان بر روی آن توافق داشته باشند. هنوز هم عده کمی از آنها به وحدت جوهری ادیان فکر می‌کنند. مسلماً صداهای مخالفی بوده و هست، اما اتفاق آرا در میان مسلمانان این است که دیگر ادیان تحریف شده‌اند. این با معیارهای دیدگاه سنت‌گرایانه بسیار متفاوت است. ‏

حالا به سؤال شما برمی‌گردیم: آیا اسلام تغییری در گنون ایجاد کرد؟ بله، من فکر می‌کنم اسلام بزرگترین تغییر را در زندگی او و در کل تاریخ سنت‌گرایی ایجاد کرد. نمی‌توانم صد در صد مطمئن باشم، اما در عین حال نمی‌دانم چه تغییر دیگری ممکن بود رخ دهد. سنت‌گرایی در آغاز، کم و بیش یک نهضت عقلانی بود برای یافتن دین حقیقی بشر، یا چنین چیزی. اما بعد از اینکه گنون مدتی در قاهره و با اسلام زندگی کرد، ناگهان همه چیز به عمل، شعایر و عبادات تبدیل شد. می‌دانید که اسلام دینی است که به راستی بر عبادت روزانه تأکید می‌کند. خوب، شاید هم تمام عناصر عقلانی آن بر جای مانده باشد، اما تأکید اصلی روی عبادات است. عبادت برای او خیلی مهم بود و این به خاطر اسلام بود.

 

به نظر می‌رسد اغلب خوانندگان آثار گنون و نیز پیروان سایر نویسندگان سنت‌گرا همانند شوان (۱۹۹۸ـ۱۹۰۷) به اسلام گرویده‌اند. شما پس از نوشتن کتاب «در برابر جهان مدرن»، آیا فکر نمی‌کنید که تأثیر سنت‌گرایی بر گرایش غربیان به اسلام، ناچیز انگاشته می‌شود؟

راستش را بخواهید، خیر. دقیقاً نمی‌توانم آن را ناچیز انگاشتن بنامیم. حداقل نه از سوی کسانی که شاهد سنت‌گرایی بوده‌اند. آنها شاهد اهمیت آن بوده‌اند؛ اما اغلب کسانی که بر روی تغییر کیش غربی‌ها کار می‌کنند، یعنی در واقع بر روی مسألۀ اسلام در غرب کار می‌کنند، به‌کلی این موضوع را فراموش می‌کنند، زیرا خیلی ساده اصلا نمی‌دانند که سنت‌گرایی وجود دارد! خوب، اکنون یک کتاب خوب در این باره وجود دارد!‏

 

موج علاقه‌مندی به سنت‌گرایی در کشورهایی نظیر ایران و ترکیه را که خود پیشینه و سنت اسلامی دارند، چگونه توضیح می‌دهید؟ آیا مردم تا حدی به سنت‌گرایی علاقه‌مند شده‌اند که به گونه‌ای فزاینده در معرض مدرنیته و چالش‌های آن قرار می‌گیرند؟

دقیقا همین‌طور است. اگرچه سنت‌گرایی در چارچوب آنچه به خاطرش هست یعنی «سنت»، دین جاودان و غیره به تعریف خود می‌پردازد، از برخی جهات برای یک شاهد مثال خود من، خیلی راحت‌تر است که سنت‌گراها را عمدتاً در چارچوب آنچه با آن مخالفند تعریف کنم؛ و آنچه سنت‌گراها با آن مخالفند، «مدرنیته» است؛ و شما نمی‌توانید با مدرنیته مخالفتی داشته باشید، مگر آنکه آن را تجربه کرده باشید.‏

ایران و ترکیه دو کشور در خاورمیانه هستند که تا حد زیادی مدرنیته را تجربه کرده‌اند. مراکش هم کمی از این تجربه نصیب برده است و اینجا همان جایی است که شما درمی‌یابید سنت‌گرایی در جهان عرب از چه اهمیتی برخوردار است. تا آنجا که من می‌دانم، هیچ سنت‌گرایی در میان ساکنان مسلمان سرزمین‌های بیابانی یا کوهستانی یمن وجود ندارد. پس سنت‌گرایی نیز در آنجا مفهومی ندارد. این همان بحثی است که پیشتر دربارۀ سنت‌گرایی مطرح کردید. کشورهای مدرن بیشتر به سنت‌گرایی فکر می‌کنند. ‏

 

اگر خودمان را به زاویۀ دینی محدود نماییم، به نظر می‌رسد امروزه ما می‌دانیم که دست‌کم دو جریان اصلی در میان سنت‌گراها وجود دارد: آنها که با خواندن آثار گنون به یک سنت دینی خاص تکیه می‌کنند و آنها که ظاهراً سنت را بر اساس تعریف گنون، نوعی اَبَرآیین یا دین برتر ‏ قلمداد می‌کنند… ‏

کاملا درست است. من گروه اول را که به دین خود یا دینی دیگر تکیه می‌کنند، کسانی می‌نامم که سنت‌گرایی برایشان یک گام است، یک مرحله یک جای پا. دین مورد نظر آنها ممکن است تصوف باشد یا ارتدکس روسی یا هر چیز دیگری. ممکن است سنت‌گرایی همچنان برای آنها جالب باشد، اما برایشان نکتۀ اصلی نیست؛ و دستۀ دوم را داریم که سنت‌گرایی برایشان مسألۀ اصلی است و در واقع گونه‌ای دین برتر قلمداد می‌شود. ‏

 

کتاب شما توضیح می‌دهد که ما نوعی «سنت‌گرایی نرم» داریم که با دستیابی به فرهنگ گسترده‌تر حاصل می‌آید و این یا سنت‌گرایی به مفهوم ‏Stricto Sensu‏ متفاوت است. آیا می‌توانید مثال‌هایی از این سنت‌گرایی نرم به ما معرفی کنید؟

بهترین مورد آن کسانی همچون ای. اف. شوماخر هستند. شوماخر سنت‌گرای خالص و ساده نبود و اگر کتاب معروف او با عنوان «کوچک زیباست» را بخوانید، عناصر سنت‌گرایانۀ زیادی را در آن نخواهید یافت، البته تا زمانی که واقعا ندانید چه می‌خواهید. اما من نمی‌توانم تصور کنم که شوماخر بدون خواندن آثار گنون و دیگران، باز هم شوماخر است. «کوچک زیباست» کتابی متفاوت است یا شاید هرگز نباید نوشته می‌شد. مثال دیگری می‌زنم که خیلی شناخته‌شده نیست، اما بسیار جالب است. در بوسنی مردی هست به نام روسمیر محموت‌چه حاجیک که در دولت بوسنی وزیر بود، اما استعفا کرد؛ اساساً به خاطر انشعاب بوسنی که وی خواهانش نبود. او یکی از مهمترین روشنفکران بوسنی محسوب می‌شود و مؤسسه‌ای مهم را اداره می‌کند و مثل شوماخر است. در واقع سنت‌گرایی او قابل مشاهده‌تر است، اما همان اصول مقدماتی را دارد. دیدگاه او بدون تأثیر و نفوذ گنون می‌توانست خیلی متفاوت باشد. سنت‌گرایی تقریباً برای او مثل همان جای پایی است قبلا گفتم. سنت‌گرایی برای محموت‌چه حاجیک جای پایی در اسلام یا مرحله‌ای در اسلام نبود؛ چرا که به هر حال او مسلمان بود. اگرچه شاید با نوع اسلامی که وی بدان معتقد است، بتوان گفت برای او هم یک جای پا باشد. اما در مورد فعالیت‌ها و موقعیت روشنفکرانۀ او سنت‌گرایی قطعاً برایش یک جای پا بوده. او مثال خوبی است اما دیگرانی هم هستند که به فرهنگ عمومی غرب بیشتر دسترسی دارند.

 

با در نظر گرفتن تأثیر سنت‌گرایی در جوامع مختلف، چرا پیش از کتاب شما اثری دانشگاهی در این باره به چاپ نرسیده و یا مطرح نشده است. با اینکه بسیاری از استادان وعلما خودشان سنت‌گرایند، گویی گرایشی به رازوری یا نهان‌کاری وجود دارد. آیا این می‌تواند توضیحی برای این کم‌کاری باشد؟

گرایش به رازوری توضیح خوبی است؛ اما تا آنجا که به علما و استادان مربوط است. مردم بسیار خوشحال‌ترند که بگویند «من تحت تأثیر گرامشی هستم» یا «فکر می‌کنم وبر واقعاً بزرگ است»؛ اما تقریباً هیچ‌کس تأثیرگذاری رنه گنون را تصدیق نمی‌کند. کسانی همچون الیاده حتی این تأثیرگذاری را پنهان می‌کنند. البته این تا حدودی بدان روست که گنون در عالم روشنفکری به اندازۀ گرامشی و یا وبر شناخته‌شده نیست. این درست است، اما واقعاً نمی‌دانم چرا! به‌رغم همه چیز، گنون فیلسوف بود. فیلسوف آماتور؟ شاید. آیا به خاطر این غیرحرفه‌ای بود که استاد دانشگاه نبود؟ شاید، ولی او فیلسوف بود و تأثیرگذار. برای خیلی‌ها او کلید فهم زندگی و تاریخ و هر چیز دیگر بود و شخصیتی مهم که به آنها نشان می‌داد چگونه زندگی کنند، تا حدی شبیه سارتر. گنون در زندگی گذشتۀ خود، اتفاقات عجیب و غریبی داشته. منظورم اعتقاد به علم غیب و علوم غریبه است. منظورم این نیست که گنون به اندازۀ سارتر در این قرن اهمیت داشت. فقط می‌خواستم بگویم شخصیت‌شان مثل هم است.

 

وقتی کتاب شما را به پایان می‌رسانیم، احساسی دوگانه خواهیم داشت. از یک سو به عنوان فرد، برخی از سنت‌گراها مردمانی درخشان هستند، انسان‌هایی در قلۀ روشنفکری. از سوی دیگر برخی از گروه‌های سنت‌گرا غیرعادی و اسرارآمیزند یا حداقل ویژگی‌های حیرت‌انگیزی از خود به نمایش می‌گذارند.

شاید به همین دلیل است که مردم غالباً گنون را نمی‌شناسند. در ضمن من قبول ندارم که ویژگی‌های حیرت‌انگیزی داشتند. نویسنده مسئولِ خواننده نیست. خواننده‌های تالکین یا مارکس هم حیرت‌انگیزند. شاید به همین دلیل است که کسانی که با مدرنیته بیگانه‌اند از گنون هم مأیوس می‌شوند و اگر مأیوس شوید، به دنبال یک جایگزین می‌گردید و همین جنبه است که حیرت‌انگیز به نظر می‌آید. شما در مورد ارتدکس‌ها هم می‌توانید ویژگی‌های حیرت‌انگیز را ببینید. شاید هم همیشه چیزی در مورد قله‌های روشنفکری عجیب و غریب باشد. کسی چه می‌داند!

منبع: روزنامه اطلاعات