ایران‏شناسی و کتاب‌شناسی ایرج افشار در گفت‏ و گو با رسول جعفریان

ایرج افشار بی‌نیاز از معرفی و حتی ستایش است. اغراق نیست اگر او را استثنائی‌ترین چهره ایران‌شناسی در عرصه کتاب و کتاب‌داری و کتاب‌خوانی بدانیم. در صد سال گذشته نمونه‌ای نظیر افشار سراغ نداریم که همه همت خود را مصروف مدیریت کتاب‌خانه‌ها، تربیت کتاب‌دارها، نوشتن تاریخ کتاب‌فروشی‌ها، تصحیح کتب قدیمی، تدوین فهرست‌نامه‌های نسخ خطی، تالیف کتاب، معرفی کتاب و سردبیری مجلات حوزه کتاب کرده باشد.

 

حلقه وصل عاشقان ایران

حامد زارع: ایرج افشار بی‌نیاز از معرفی و حتی ستایش است. اغراق نیست اگر او را استثنائی‌ترین چهره ایران‌شناسی در عرصه کتاب و کتاب‌داری و کتاب‌خوانی بدانیم. در صد سال گذشته نمونه‌ای نظیر افشار سراغ نداریم که همه همت خود را مصروف مدیریت کتاب‌خانه‌ها، تربیت کتاب‌دارها، نوشتن تاریخ کتاب‌فروشی‌ها، تصحیح کتب قدیمی، تدوین فهرست‌نامه‌های نسخ خطی، تالیف کتاب، معرفی کتاب و سردبیری مجلات حوزه کتاب کرده باشد. این موضوع وقتی بیشتر به جلوه می‌آید که همه این خدمات که خلاصه آن ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله شده، با محوریت ایران به مثابه سرزمین شناسنامه‌داری که وجب به وجب جغرافیا و تاریخ آن برای ایرج افشار اهمیت داشت بوده است. رسول جعفریان در پاسخ به پرسش‌های ما، نکات روشن‌تری درباره ایرج افشار مطرح می‌کند.

********

‌جناب آقای دکتر! سابقه آشنایی شما با مرحوم افشار از کجا بوده و آیا این سوابق روی توجه شما به حوزه کتاب‌شناسی تأثیر داشته؟ به عبارت بهتر آیا توجه به حوزه کتاب‌شناسی از سوی شما، میراثی گران از رویت و لمس عشق شدید افشار به کتاب‌شناسی است؟

بنده از زمانی که به تاریخ علاقه‌مند شده و در این حوزه به پژوهش پرداختم، با کارهای مرحوم افشار به‌خصوص در زمینه تصحیح متونی که در حوزه تاریخ ایران و مشروطه بود، آشنا شدم. این آثار به قدری متنوع بود که شما در هر حوزه‌ای قدم می‌گذاشتید، اثری از ایشان می‌دیدید که از متون کهن تصحیح کرده ‌بود. در سال ۶۸ زمانی که کتاب «تاریخ تشیع در ایران» بنده چاپ شد، مرحوم افشار آن را در مجله آینده معرفی کرد. روشن بود که علاقه ایشان به ایران، زمینه توجه به این اثر شده است. مرحوم افشار به هر آنچه مربوط به ایران بود علاقه‌مند بود و وجودش را حس و گزارش می‌کرد. آن زمان از طریق کتاب‌فروشی تاریخ که مرحوم بابک افشار اداره می‌کرد، با ایشان آشنا شدم. خاطرم هست وقتی کتاب «قانون قزوینی» را که اثری از آثار نقد اجتماعی مهم در آغازین سال‌های نیمه دوم قرن سیزدهم بود، تصحیح می‌کرد، و در مقدمه آن فهرستی از آثار مشابه را آورد، بنده هم آنچه را از این آثار یافته بودم خدمت‌شان دادم که در پایان آن را به نام بنده آورد. کارهای صفوی بنده در اوایل دهه هفتاد هم مورد توجه ایشان بود. از همان وقت، رفت‌و‌آمد مختصری آغاز شد که تا این اواخر ادامه یافت. بیشتر این دیدارها در تهران در منزل ایشان بود. در واقع درِ خانه ایشان به روی محققین باز بود و بنده هم مانند سایرین به آنجا رفت‌و‌آمد داشتم. اغلب با تلفن، سوالات را می‌پرسیدم، و اگر لازم بود حضورا خدمتشان می‌رسیدم. صد البته که توجه بنده به کتاب و نسخه خطی، از طریق آثار و توجه ایشان به کتاب‌شناسی و فهرست‌نویسی جدی‌تر و بیشتر شد. وجه کتاب‌شناسانه مرحوم افشار، هر کسی را که مشغول کاری در حوزه‌های ادبی و تاریخی و به‌طور کلی ایران‌شناسی بود، تحت تأثیر قرار می‌داد. بنده به‌طور روشنی باید عرض کنم که برخی از کارهایم متأثر از کارهای مرحوم افشار است. یکی از روشن‌ترین موارد انتشار مجموعه «میراث اسلامی ایران» است که بنده با کمک محققان و توسط کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی منتشر می‌کردم و دقیقا از لحاظ شکل و ساختار شبیه کار مرحوم افشار با عنوان «فرهنگ ایران زمین» بود. این مجموعه، یعنی «میراث اسلامی ایران»، مورد حمایت مرحوم افشار بود و چندین رساله تصحیح کرده به بنده دادند که در «میراث اسلامی ایران» منتشر شد. این رفت‌وآمد تا اواخر ادامه داشت. وقتی در کتاب‌خانه مجلس بودم، تصویری از خاطرات تازه‌یاب مرحوم فروغی را به ایشان دادم که تصحیح کرد و کتاب‌خانه مجلس آن را منتشر کرد. همچنین ایشان به نشستی که به مناسبت حضور شماری از فرهیختگان افغانستانی در کتاب‌خانه مجلس داشتیم، تشریف آورد و سخنرانی کرد. مرحوم افشار سبب آشنایی اشخاص هم با یکدیگر بود. یکی از آنها آشنایی بنده با همایون صنعتی‌زاده بود که بسیار مغتنم بود. همین‌طور با مرحوم اصغر مهدوی و احمد اقتداری و دوستان دیگر ایشان.

 

‌جنابعالی به نحو دیگری نیز میراث‌دار مرحوم افشار هستید. شما اکنون کرسی ریاست کتاب‌خانه‌ای را در اختیار دارید که سالیان درازی در اختیار ایرج افشار بود. چندی پیش نیز به پاس زحمات و خدمات او تالاری را در این کتاب‌خانه به نام ایشان نام‌گذاری کردید. درباره نقش افشار در تاسیس و بالندگی این کتاب‌خانه پیش از انقلاب چه نکاتی می‌توانید بیان کنید؟

افشار در درجه اول، یک کتاب‌شناس بود؛ آن هم در حوزه ایران‌شناسی. یعنی تمامی دانش‌هایی که به نوعی به ایران مربوط می‌شد. این مسأله با توجه به هوش و دقت ایشان، سبب شهرت ایشان در اواخر دهه بیست و پس از آن شد. همین امر سبب شد تا مورد توجه برخی از رجال علاقه‌مند به حوزه علم و کتاب و کتاب‌خانه قرار گیرد. دوره تحصیل افشار در سال ۱۳۲۸ در دانشکده حقوق تمام شد، اما کار اصلی‌اش همان ایران‌شناسی و کتاب‌شناسی و کتاب‌داری بود. به همین دلیل، یکی از شخصیت‌های با نفوذ سیاسی و فکری در ایران، مرحوم افشار را به رئیس دانشگاه معرفی کرد و به این ترتیب او به عنوان یک استاد که تحصیلات کتاب‌شناسی مدرن را هم فراگرفته بود، در دانشگاه تهران که مهمترین مرکز علمی ایران در آن دوره بود، استخدام شد. آن زمان یکی از بهترین کتاب‌خانه‌های دانشکده‌های دانشگاه تهران، کتاب‌خانه دانشکده حقوق بود؛ جایی که از حوالی سال ۱۳۲۰، محمدتقی دانش‌پژوه، دوست دیرین و کتاب‌شناس افشار، آنجا کار می‌کرد. آنها از همانجا فعالیت مشترک را شروع کردند. زمانی که اندیشه کتاب‌خانه مرکزی در حوالی سال ۱۳۲۸ش. پدید آمد، این دو نفر به عنوان دو جوان بسیار فعال و آشنا محور کار قرار گرفتند. مرحوم مشکوه کتاب‌های خطی خود را به کتاب‌خانه مرکزی داد و فهرست‌نویسی آن آغاز شد. این فعالیت مشترک به‌طور مستمر ادامه داشت. در سال ۴۴ ساختمان امروزین کتاب‌خانه مرکزی، آغاز به ساخت شد و سال ۱۳۵۰ به‌طور رسمی شروع به کار کرد. در تمام این سال‌ها، افشار ریاست آنجا را بر عهده داشت یا به عبارت آن روز «مدیر کل کتاب‌خانه دانشگاه» بود. این ریاست تا سال ۱۳۵۸ ادامه یافت. معنای این حرف، این بود که هسته مرکزی این کتاب‌خانه طی سه دهه کاملا در اختیار مرحوم افشار و دوست صمیمی او مرحوم دانش‌پژوه بود. در این دوره، دانشگاه تهران محور فعالیت‌های کتاب‌شناسی و نسخ خطی در ایران و کشورهایی بود که با این موضوع سروکار داشتند. گردآوری هزاران نسخه خطی و فهرست کردن تمام آنها، تنها یکی از کارهای آنها بود. فهرست‌نویسی برای بسیاری از کتاب‌خانه‌های دیگر، مثل ملک و بخش قابل توجهی از کتاب‌خانه مجلس، در همین‌جا تصمیم‌گیری و انجام شد. همکاری با کتاب‌خانه‌های کابل، کتاب‌خانه‌های غنی شوروی آن وقت، آمریکا و اروپا، از اینجا هدایت می‌شد و اینها به‌طور مداوم در کار فهرست‌نویسی نسخ خطی آن مراکز در بخش فارسی و عربی بودند. این موارد بخشی از فعالیت افشار با محوریت کتاب‌خانه مرکزی است که اشاره کردم. آن زمان در ایران، آستان قدس فعالیتی در زمینه خطی داشت. در قم، تنها در سال ۱۳۵۴ کتاب‌خانه مرعشی تأسیس شد و همان وقت، محمدتقی دانش‌پژوه فهرست کتاب‌های خطی آستان قم را نوشت. هرچه هست، کتاب‌خانه مرکزی دانشگاه تهران، نتیجه فعالیت مرحوم افشار است.

 

‌این روزها زیاد می‌بینیم که هر بزرگواری را پدر یک علم معرفی می‌کنند. فارغ از صحت و دقت این نام‌گذاری‌ها، با توجه به کارنامه و اندیشه مرحوم افشار آیا می‌توان او را پدر کتاب‌شناسی یا کتاب‌داری ایران در دوره جدید تاریخ آن دانست؟

دانش کتاب‌شناسی در عصر جدید، به مثابه دانشی است که کلید ورود به تاریخ علم و طبعا خود علم است. شما پیش از هر چیزی، درباره هر علمی، باید بدانید که چه مطالب و آثاری منتشر شده و کارهای علمی درباره آن، تا کجا پیش رفته است. این علم، از نظر سنتی در مراکز علمی ما بود، اما غربی‌ها، با نگاهی تازه به آن پرداختند. فعالیت‌های سنتی در حوزه کتاب‌شناسی که نماینده رسمی آن در این دوره آقابزرگ طهرانی بود، با کارهای جدید در حوزه کتاب‌شناسی که افشار گل سرسبد و برجسته آن بود، به‌هم گره خورد. شاید این نقطه امتیاز مهم افشار باشد که سخت ایران‌دوست بود. به تمام معنا ایرانی بود و می‌دانست که باید فرهنگ ایران را بشناساند. این کار اول از همه، از زاویه کتاب‌شناسی ممکن بود؛ گردآوری و فهرست هر آنچه درباره ایران است، چه آثاری که ایرانی‌ها نوشته‌اند، چه فرنگی‌ها، هر کسی باشد، در ژاپن، اروپا یا آمریکا یا هر نقطه دیگری از جهان. البته یک حلقه فعال در ایران آن وقت برای کار کتاب‌خانه‌ای بودند. کسانی که کتاب‌خانه مجلس را تأسیس کردند، همین‌طور کتاب‌خانه سنا را که بعدها کتاب‌خانه شماره ۲ مجلس شد، و نیز استوانه‌هایی مثل دانش‌پژوه. چهره‌هایی مثل مشکوه که با اهدای ۱۳۲۸ نسخه خطی در سال ۱۳۲۸ بخش خطی دانشگاه تهران را بنیاد گذاشت. اما افشار چیز دیگری است. او با شرق و غرب ارتباط داشت. کار علمی می‌کرد. عشق به کتاب داشت و هر کسی که در ایران اهل کتاب بود، این را درک می‌کرد. افشار روش علمی داشت و این روش چیزی بود که این زمان پسندیده بود. همه به او احترام می‌گذاشتند و در هر شهری عاشقانی داشت که تازه‌ها را به او معرفی می‌کردند. اگر ما فقط اداره مجله «راهنمای کتاب» را در کارنامه او داشتیم، بس بود که او را پدر کتاب‌شناسی نوین بدانیم.

 

‌علاوه بر کتاب‌شناسی، ایران‌شناسی نیز یکی دیگر از جنبه‌های مهم کارنامه علمی و فرهنگی مرحوم ایرج افشار است. سفرهای دور و دراز او به همراه احمد اقتداری و سمیعی گیلانی و شفیعی کدکنی به مناطق مختلف ایران، از او یک ایرانگرد نیز ساخته بود. جای ایران در ذهنیت و جایگاه ایران‌شناسی در کارنامه ایرج افشار کجا بود؟

افشار دو حلقه کلی برای کارهای ایران‌شناسی در اطراف خود داشت. نخست در داخل کشور بود که تقریبا با اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به‌طور برجسته کارهای ایران‌شناسی داشتند، رفاقت و دوستی داشت. بنده دفتر تلفن ایشان را دیده بودم. این دفتر، شهر به شهر تقسیم شده بود، و ذیل مثلا قزوین یا اصفهان، او تمام آشنایان خود را ثبت کرده بود. اینها کسانی بودند که در شهرهای مختلف، کارهای تاریخی مربوط به ایران یا شهر خود در حوزه تاریخ یا ادب داشتند. این مسأله سبب نوعی تعامل می‌شد. هم آنان به افشار کمک می‌کردند و هم او در مرکز حامی آنها بود و اگر چیزی می‌خواستند با روی باز در خدمت آنها بود. کافی بود شما زنگی بزنید، آنچه می‌خواستید، در اختیار قرار می‌داد. او که سخت دنبال تازه‌ها بود، برای شناخت مکان‌های ناشناخته ایران، سفرهایی همراه با دوستانش به شهرها و مناطق مختلف داشت. در این سفرها، نزدیک‌ترین دوست او، منوچهر ستوده بود. این ستوده، اعجوبه روزگار بود و کار مهمش «از آستارا تا استرآباد» اثری جاودانه است. باقی افراد هم مانند اقتداری و شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر بودند. این اواخر، دوست عزیز ما، جناب آقای مطلبی کاشانی هم همراه ایشان بود. مجموعه‌ای از گزارش‌های سفرنامه‌ای او به شهرهای ایران با عنوان «گلگشت در وطن» منتشر شده است.

زمانی که مرحوم افشار تصمیم به تدوین کتاب «کتابفروشی‌ها» گرفت و این کار را به یاد پسرش بابک انجام داد، محققانی از همه شهرها، گزارش کتاب‌فروشی‌های شهر خود را در قالب مقاله نوشتند و برای او فرستادند. همشهری ما، مرحوم مرتضی تیموری، یک متن ۲۵۰ صفحه‌ای درباره کتاب‌فروشی‌های اصفهان نوشت که در همان دو جلدی «کتابفروشی‌ها» منتشر شد. حلقه دوم، ارتباط علمی افشار با مراکز ایران‌شناسی و ایران‌شناسان برجسته در همه نقاط جهان بود. مسلما هیچ‌کس به اندازه او برای ایران‌شناسان شناخته‌شده نبود. تازه‌ترین تحقیقات برای او ارسال می‌شد و او از آنها خبر داشت و در مجله «آینده» و نشریات دیگری که در اختیار داشت، گزارش آنها را می‌نوشت. هر متنی که منتشر می‌شد، در حد توان، مطلبی درباره آن و اهمیتش و نکات تازه‌اش می‌نوشت. هزاران یادداشت کوچک و بزرگ از این دست، از او برجای مانده است. او در میان ایران‌شناسان محترم بود و هر کجا می‌رفت، کتاب‌خانه‌ها از وی استقبال می‌کردند. به یقین اگر او نبود، بسیاری از این تحقیقات به ایران نمی‌رسید. در این زمینه، البته کتاب‌خانه‌های دیگری مثل کتاب‌خانه سنا هم فعال بودند و مجموعه‌ای بسیار باارزش از تحقیقات ایرانی انجام شده در خارج از کشور به آنجا منتقل شد.

 

‌جنابعالی خاطرات زیادی از همراهی و همکاری با ایرج افشار دارید. اگر امکان دارد به عنوان آخرین سوال، یکی از آنها را برای ما نقل کنید. نقلی که در آن سجایای اخلاقی و فضیلت‌های فکری و روحی افشار نیز مستتر باشد و کمتر در دیده عموم آمده باشد.

بنده نمی‌توانم بگویم خیلی به ایشان نزدیک و از رفقای صمیمی ایشان بودم. در واقع، بنده هم مانند صدها نفر دیگر که با ایشان آشنا بودند و رفاقت داشتند، از خدمت‌شان استفاده می‌کردم. اما ایشان روابطش با افرادی که می‌آمدند آنقدر صمیمی بود که همه فکر می‌کردند دوست نزدیک او هستند! اما حلقه یاران نزدیک ایشان، همان اصغر مهدوی و منوچهر ستوده و شفیعی کدکنی و همایون صنعتی‌زاده و احمد اقتداری و کیکاوس جهانداری و شماری دیگر از این دست بودند. دوست ما آقای مطلبی کاشانی، سال‌های سال خدمت ایشان بود. با این حال، که بنده در این حلقه نزدیک نبودم، اما هیچ‌وقت نشد که زنگ بزنم که قصد دارم خدمت برسم و ایشان در خانه باشد و پاسخ منفی بدهد. به راحتی می‌رفتم و گاه ساعت‌ها گفت‌وگو و صحبت می‌کردیم. غالب وقت‌ها، دیگران هم حضور داشتند و در واقع آنجا محل رفت‌وآمد دانشمندان و دانش‌پژوهان بود. برای یک عالم، بهترین خصلت همین است که پذیرای افرادی باشد که عشق به فهمیدن و دانستن دارند و به سراغ او می‌آیند. این اواخر که ایشان کم‌وبیش مانند قدیم‌ها سرحال نبود، خاطرم هست کسانی مرتب تلفن می‌زدند. یک بار گلایه کرد که دانشجویی برای پایان‌نامه زنگ زده، قبل از انجام هر کاری، به سراغ من آمده است.

انتظار داشت این افراد این قبیل موارد را مراعات کنند. اول جست‌وجویی انجام دهند بعد سراغ ایشان بیایند به نظرم خصلت دیگر ایشان بود که فقط برایش علم مهم بود. این علم، از نظر او، علم ایران‌شناسی و خدمت به ایران بود. بنیاد موقوفات افشار، یکی از کارآمدترین مراکزی بود که زیر نظر ایشان به کار ایران‌شناسی می‌پرداخت و امروزه هم با درایت استاد دکتر مصطفی محقق به‌طور جدی مشغول انجام کارهای علمی است. پیر و جوان را احترام می‌گذاشت. و چه جوان‌هایی که در طول این سال‌ها، نزدش ‌آمدند و او زیر بال آنها را گرفت. حامی کسانی مانند علی دهباشی بود و مرتب آنها را تشویق می‌کرد. مرحوم افشار، هرچه می‌نوشت و می‌گفت، علمی بود و حرف زائد در کلماتش یافت نمی‌شد. او از زبان فارسی، برای بیان دانش ایران‌شناسی استفاده می‌کرد. از تاریخ کاغذ و مسائل تمدنی باشد، تا تاریخ سیاسی و خاطرات، تا شعر و ادب، تا علوم سنتی و هر آنچه که می‌توانست به قلم درآید و ایران را بلندمرتبه کند. در ایران نمی‌توان ایران‌دوست‌تر از او با نگاهی واقع‌بینانه پیدا کرد. البته خیلی‌ها عشق به ایران دارند، مقصودم از میان ایران‌شناسان است. ایشان تعصب افراطی نداشت و دانش برایش مهم بود. مرحوم افشار چندین‌بار به همراه رفقایش به قم آمد. سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲. در این سفرها، همیشه بنده را به خاطر کتاب‌خانه تاریخ تشویق می‌کرد. آخرین‌بار در بیمارستان، در روزهای منجر به فوت ایشان، صحبت «سفرنامه‌های حج قاجاری» شد. گفت از اینجا برخیزم، یادداشتی درباره اهمیت آنها خواهم نوشت. دریغ و صد دریغ که این امر عملی نشد. خداوند او را رحمت کند.

منبع: سازندگی