ایرج افشار (۱۳۸۹-۱۳۰۴) ایرانشناس، نسخهشناس و کتابشناس با بیش از ۶۰ سال فعالیت فرهنگی و پژوهشی در حوزههای گسترده و متنوع تاریخی، ایرانشناسی و نسخهشناسی میراث غنی و برجستهای از خود به یادگار گذاشت. بهزعم بسیاری از صاحبنظران و اهالی فرهنگ و قلم، همچون احسان یارشاطر، او را میتوان پدر بهحق کتابشناسی دانست.
ایرج افشار، نسخه شناس، کتاب شناس و مصحح تأثیری ماندگار در حوزه فرهنگ و تاریخ ایران برجای گذاشت
مریم گنجی: ایرج افشار (۱۳۸۹-۱۳۰۴) ایرانشناس، نسخهشناس و کتابشناس با بیش از ۶۰ سال فعالیت فرهنگی و پژوهشی در حوزههای گسترده و متنوع تاریخی، ایرانشناسی و نسخهشناسی میراث غنی و برجستهای از خود به یادگار گذاشت. بهزعم بسیاری از صاحبنظران و اهالی فرهنگ و قلم، همچون احسان یارشاطر، او را میتوان پدر بهحق کتابشناسی دانست.
خاستگاه فرهنگی ایرج
افشار در تهران و در خانوادهای فرهنگی زاده شد و بالید. پدر نامآشنایش، محمود افشار یزدی، از شخصیتهای فرهنگی و ایراندوست زمان خود بود و او بهحق فرهنگدوستی و تعلقخاطر به ایران را از پدر آموخت و به میراث برد. تجربههای نخستین او در ۱۹ سالگی در عرصه مطبوعات در محضر همین پدر بود. افشار که درسآموختهی مدارس شاپور و فیروزبهرام بود، در رشته حقوق دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. همزمان در مجله آینده به دستیاری پدر، با راه و رسم مطبوعات آشنا شد. به عنوان یک دانشجو، با مجلۀ «جهان نو»، از نشریههای پیشرو آن زمان با تمایلات چپگرایانه، به سردبیری حسین حجازی، همکاری کرد. مرتضی کیوان، از اعضای فعال حزب تودۀ ایران و از فعالان ادبی چپگرا، با جهان نو همکاری داشت.
شغل قضاوت و وکالت، سرنوشت منتظر یک فارغالتحصیل رشته حقوق را رها کرد و به معلمی در دبیرستانهای تهران مشغول شد. با مساعدت و تشویق محسن صبا، از وزارت فرهنگ به دانشگاه تهران منتقل شد و به عنوان کتابدار در کتابخانه دانشکده حقوق مشغول فعالیت شد. با آموختن فنون کتابداری زیرنظر محسن صبا و محمدتقی دانشپژوه، در مسیر واقعی زندگی خود که با کتاب درهمتنیده بود، قرار گرفت. این سرآغاز دلمشغولی عمرانهی او بود. همزمان در دو حوزه کتابشناسی و مطبوعات فعالیت مستمر و جدی داشت. با همکاری و همفکری تنی چند از دوستان نزدیکش، محمدتقی دانشپژوه، عباس زریابخویی، منوچهر ستوده و مصطفى مقربی که بعدها به شخصیتهای فرهنگی برجستهای در حوزههای تخصصی خود تبدیل شدند، مجلۀ فرهنگ ایرانزمین را در ۱۳۳۱ش تأسیس کرد که از نشریههای معتبر در زمینۀ مطالعات ایرانی بهشمار میرود. از ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۵ سردبیر ماهنامۀ ادبی سخن، از ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰ش مدیر مجلۀ کتابهای ماه، از ۱۳۳۹ تا ۱۳۶۲ با همکاری محمدتقی دانشپژوه سردبیر نشریۀ نسخههای خطی، و عضو هیأت تحریریۀ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. در ۱۳۳۳ به عنوان همکار کتابخانۀ ملی ایران نخستین دفتر کتابهای ایران را، که سرآغاز تدوین و انتشار کتابشناسی ملی و نخستین تلاشها در این حوزه بود، انتشار داد. کتابهای ایران دربردارندهی دادههای کتابشناختی کتابهای منتشر شده در ۱۳۳۳ش به زبان فارسی و داخل ایران بود. انتشار این فهرست سالانه تا سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا کرد. بعدها نیز در تدوین و نظارت بر تنظیم انواع کتابشناسیها نقش داشت. تلاشهای افشار در سرنوشت کتابشناسی ایران، نقشی تعیینکننده داشت.
هزارتوی کتاب
در سال ۱۳۳۵ آشنایی با احسان یارشاطر، مدیر بنگاه ترجمه و نشر کتاب، و پذیرش سمت قائممقامی او افق جدیدی پیشروی او گشود. در غیاب یارشاطر، که به سبب اشتغالات علمی بیشتر ایام سال را خارج از کشور بهسرمیبرد، بیشترین مسئولیت بنگاه برعهده او بود. در همان سال و در سفری به فرانسه با شرکت در دوره آموزشی یونسکو، با فن کتابداری جدید و موازین نوین و مبانی نظری علم کتابشناسی آشنا شد. این دوران او را با تحولات نگرشی این حوزه آشنا کرد و به فعالیتهای بعدی او سمتوسو داد. تدریس کتابداری جدید در دانشسرای عالی، تأسیس انجمن کتاب با همکاری احسان یارشاطر، مدیریت کتابخانه ملی و مدیریت مرکز تحقیقات کتابشناسی دانشگاه تهران فعالیتهای او در این حوزه بود. در زمان مدیریت کتابخانه ملی در سازماندهی نسخههای چاپی و خطی اهتمامی جدی ورزید. حاصل این دوران جلد نخست فهرست مقالات فارسی، حاوی دادههای کتابشناختی ۶۰۰۰ مقاله به زبان فارسی در نشریههای ایرانشناسی و فرهنگی ایران و خارج بود که در سال ۱۳۳۸ منتشر شد. اندیشه تدوین این مجموعه الهامگرفته از محسن صبا و دغدغهی سالیان او بود. مجموعه مقالات فارسی مستلزم بیش از ۵۰ سال فعالیت و پیگیری افشار بود. اهمیت این اثر ابتدا توسط اهالی فن نیز شناخته نشد. افشار خود بارها گفت و نوشت: «از یادم سترده نمیشود که چون مجلدی از آن فهرست را به حضرت بدیعالزمان- دانشمند کممانند عهد خود- تقدیم داشتم، پرسید «این چیست؟» گفتم در آن مشخصات مقالههای فارسی مربوط به تحقیقات ایرانی، برای دستیابی آسان پژوهندگان درج شده است. به ظرافت کلام و لطف سخن، به استواری فرمود: «مجله چیست که مقاله باشد.» طبعاً چون آن نوع فهرستنگاری تازگی داشت در اذهان درست نمینشست و کمتر میدانستند منظور چیست. از کلمۀ فهرست آنچه به ذهن دانشمندان بزرگ ایران متبادر میشد، الفهرست ابنندیم بغدادی و متشابهات آن بود. در ادامۀ کار، پشتیبان واقعی من دکتر محسن صبا، و مشوق من در چاپ جلد اول دکتر ذبیحالله صفا، و مؤید همیشگیام محبت مجتبی مینوی بود که آن را مفید و واجب میدانستند. طبیعی است که چون فهرست آرامآرام جای خود را مییافت، در کار دلیر و گرم میشدم...» اما بهتدریج در مطالعات ایرانپژوهی جایگاه و اعتبار خود را یافت. فهرست مقالات فارسی در هفت جلد با موضوع ایرانشناسی و در زمینه فهرستنگاری را نخستین اثر در این حوزه و به عنوان دانشی مستقل تلقی کردهاند.
در کارنامهی او مدیریت انتشارات و ریاست کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران همه نشان از دغدغهی اصلی او در حوزهی کتاب و اسناد دارد. در دوران ریاست کتابخانه مرکزی همه اهتمام خود را متوجه غنیسازی کتابخانه و سازماندهی اسناد و نسخ خطی ساخت.
از سال ۴۸ به مدت ده سال، زمان بازنشستگی، استاد گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و همزمان استاد درس شناخت نسخههای خطی رشتهی علوم کتابداری نیز بود. بسیاری از نسخهشناسان و کتابشناسان سالیان بعد به واسطهی او با اهمیت نسخهشناسی، جنبهی مغفول کتابداری اقتباسی، آشنا شدند.
در بسیاری از حوزهها و انجمنهای ایرانشناسی و کتاب عضویت و فعالیت داشت؛ از اعضای انجمن ایرانشناسی، هیأت انتخاب کتاب، کمیته جایزه کتاب سال، انجمن کتابداران ایران، هیأت اجرایی انجمن تاریخ، شورای عالی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و شورای عالی اسناد ملی ایران، هیأت ناظران دانشنامۀ ایرانیکا، انجمن مطالعات ایرانی در آمریکا بود. همکاری با مجله جهان نو، مدیریت داخلی مجله آینده، سردبیری مهر و سخن، مدیریت مجلههای کتاب ماه و ایرانشناسی و مدیریت و سردبیری مجله راهنمای کتاب از فعالیتهای دیگر او است. از سال ۱۳۴۸ با برگزاری کنگرههای پیاپی تحقیقات ایرانی، ۹ کنگره، در شهرهای مختلف دانشگاهی کشور با حضور شماری از ایرانشناسان خارجی و پژوهشگران ایرانی، نقشی تأثیرگذار در حوزهی ایرانشناسی ایفا کرد. فهرستنگاری نسخههای خطی، کتابشناسی، تصحیح و انتشار اسناد و متون تاریخی و ادبی، پژوهش در برهههای تاریخی خاص، به طور مشخص قاجاریه و انقلاب مشروطه، دغدغههای شخصی و عمرانه او بود. در این زمینه آثار بسیاری از او بجا مانده است. (برای تفصیل بیشتر در اینباره، نک: قاسمی، «سرگذشت ایرج افشار»، ۶۸-۶۵.»
پژوهش در پهنهی ایران
پس از انقلاب و با فراغت از تعهدات شغلی، دوران تازهای از پژوهش و فعالیتهای فرهنگی و انتشاراتی او رقم خورد. تا سال ۱۳۷۲ مجله آینده، میراث پدر را منتشر کرد. در انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، کتابها و مقالههای پژوهشی در زمینۀ مطالعات ایرانشناسی را گردآوری و منتشر کرد. تنوع و تکثر آثار او نشان از دغدغه و تلاش بسیار او و گسترهی وسیع فعالیتش دارد. نزدیک به ۳۰۰ کتاب در زمینههای ایرانپژوهی، نسخهشناسی، کتابشناسی، فهرستنگاری، قاجارشناسی، رجالشناسی، اطلاعرسانی فرهنگی، متون کهن فارسی، و حدود ۳۰۰۰ مقاله و یادداشت از او در همین زمینهها و نیز دربارۀ رجال فرهنگی ایران در دورۀ معاصر، ایرانشناسان خارجی، معرفی و نقد کتاب، نکات و اسناد تاریخی، جغرافیای تاریخی، باستانشناسی، سفرنامه، گاه نکات ادبی و عرفانی، با تأکید بر ارزشهای ادبی و زبان فارسی، انتشار یافته است و شماری دیگر نیز آمادۀ انتشار است. معصومی همدانی، نسخهشناس، رشتهی پیوسته آثار منتشرشدهی افشار را اطلاعرسانی فرهنگی در زمینۀ مطالعات ایرانی میداند و معتقد است تأکید او بر تدوین و انتشار منابع ردیف سوم و دوم اطلاعاتی، مانند کتابشناسیِ کتابشناسیها و انواع کتابشناسیها و فهرستها، گاه گشودن و گاه هموار کردن راه پژوهشگران مطالعات ایرانی است. «تلاشهای افشار در این زمینه، درخور مطالعهای خاص در مبحث اطلاعرسانی فرهنگی و راه و روشهای خاص او در این زمینه است. تخصص و اطلاعات شخصی افشار در زمینۀ رویدادها و رجال ایران از دورۀ مشروطیت به بعد، موجب شده است که جنبههای اطلاعرسانی فرهنگی در کار او دربارۀ رویدادها و رجال این دوره از غنای بیشتری برخوردار باشد.» در کنار این فعالیتها نقش نظارتی، مشورتی و مشوق او در این حوزهها به انجمنها، نهاد، پژوهشگران و دانشجویان نشان از اهتمام و تأثیر گستردهی او دارد.
فعالیتهای ایرانشناسی او به مطالعات نسخهشناسی و کتابخانهای محدود نمیشد بلکه در قامت یک ایرانگرد، از بناهای تاریخی و باستانی، مساجد، تکایا، خانقاهها، کاروانسراها، و انواع دیگر بناهایی که از نظر او ارزش تاریخی و فرهنگی داشته است، بهویژه از دیدگاه مطالعات ایرانشناسی، بازدید کرده و حتی از نوشتههای گورسنگها و درهای قدیمی یادداشت برداشته است. نوع مواجههی او با اسناد- حتی در قالب گورنبشتهها بهزعم بسیاری از ایرانشناسها نشان از نگاه و نگرش تاریخی خاص او دارد.
کندوکاوی متفاوت در تاریخ
تلاشهای افشار در زمینه فراهم کردن و تدوین مجموعههای کتابشناختی همچون بازخوانی نسخههای خطی، تصحیح متون خطی و مقابله و توجه به متون مغفول نشان از نگرش تاریخی متفاوت او دارد. عبدالحسین حائری کتابشناس و نسخهپژوه معتقد است مزیت افشار در نسخهشناسی نسبت به دیگران در این است که او میداند باید دنبال چه چیزی بگردد و چگونه نسخه را بشناسد، نگاهی که او را در نسخهشناسی پیشگام کرد. افشار با تصحیح و بازخوانی و مقابله صدها نسخه خطی از آثار فکری و فرهنگی ایران، خود را در چارچوب ساخت ذهنی محدود نکرد و به مطالعه میدانی در مناطق مختلف کشور پرداخت. تاریخ عصر قاجار از دورههای موردعلاقه افشار بود و در این دوران معتبرترین نوشتهها را کشف کرد و شناساند. معیار او در بازشناسی و بازخوانی نسخهها نه شهرت که شیوه نگرش نویسنده و توجه او به مباحث اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اطلاعات او از شیوه زندگانی مردم عصر بود.
معصومی همدانی تأثیر مهم افشار در تاریخنویسی ایران را در دو مؤلفهی محوری اندیشه افشار میداند؛ تاریخ را از روی کتابهای تاریخ نمینویسند. کتابهای تاریخ یکی از منابع کار مورخاند و دیگر آنکه تاریخ واجد تنها و یک معنای منحصر به تاریخ سیاسی نیست بلکه در ورای رویدادهای بزرگ و نمایان تاریخی است. تحولهای جمعیتی، روابط بازرگانی، تغییر هنجارهای اجتماعی، اخلاقی و شیوه زیست روزانه محملهای جلوه این مسأله هستند. فهم رویدادهایی که به طور معمول تاریخی خوانده میشوند، در گرو توجه به این تحولات است.
افشار خود دربارهی انتقاداتی که برخی به او وارد میکردند که چرا به جای بسیاری از متون ادبی و عرفانی جامانده که میبایست در چاپهای منظم منتشر شوند، رسالههایی با نثرهای شلخته و بیظرافت ادبی در زمینهی آشپزی و تیراندازی و مهمانداری و... از گمنامان و کمنامان منتشر میکند، نوشته است: «گذشته زندگی فردی، فرهنگی، اجتماعی و صنعتی مردم این سرزمین را باید از راه بازیابی و بازشناسی همین گونه رسالههای کوتاهی که به تیراندازی، اسبداری، بازداری، فتوت، کبوتربازی، دفاتر تجاری، اوراق مبایعاتی و معاملاتی اختصاص دارد آشکار ساخت. به یک کلام از میان آنها زندگی روزمره بهتر شناخته میشود تا میان کتب ادبی و منظومهها و حتی در متون تاریخی آن نوع مطالبی که در این رسالهها خفته است بهدستآمدنی نیست.
مسلم است که ادبیات و تاریخ اهم متون است و همه شیرین است و برای لذت بردن معنوی و آموزشی خواندنیهای خوبی است ولی برای دست یافتن به جریانهای مدنی تا آنجا که من لابلای متون گردشی کردهام چاره را در این دیدهام که دست به دامن رسالهها بشویم.» هرچند خود در این زمینه با نگاهی متفاوت که به تاریخ اجتماعی داشت، اثری مستقل منتشر نکرده است، اما این نگاه را میتوان در گزینش آثار و اسناد او جستوجو کرد.
حافظه تاریخی
او در ادامه با اشاره به تحسر و تأسف افشار در اجبار به از بین بردن نامههای مرتضی کیوان به دلیل ملاحظات سیاسی و امنیتی، کتابخانهی بهمیراثمانده از افشار را که پیش از مرگش به بیماری سرطان در هجدهم اسفند ۱۳۸۹ به مرکز بزرگ دایرهالمعارف اسلامی هدیه داده بود، از «غنیترین کتابخانههای حوزه ایرانشناسی در زیر آسمان ایران» میداند. میراث افشار اما به همین بسنده نمیشود. آثار بسیاری که از او در حوزه ایرانشناسی، کتابشناسی، احیای متون و نسخ خطی فراموششده و... به جای مانده است و نیز تلاشهای او در دوران مدیریت کتابخانه مرکزی برای سامان دادن آرشیوی مناسب از «عکسهای تاریخی رجال و اماکن و جمعیتها، اسناد و مکاتبات و فرمانها و مجسمههای بزرگان فرهنگ ایرانزمین در عصر ما» که متأسفانه جانشینان او ادامهاش ندادند، میراثهای ماندگار اوست.
منبع: سازندگی