برخی از مدارک نشان از این دارد که طراح کودتای سوم اسفند 1299 انگلیسها بودند . بهار نقل می کند که مستشار سفارت انگلیس یعنی مستر اسمارت ، بارها در مورد «چگونگی ایجاد حکومت مقتدر در ایران » با وی سخن گفته بود ( 49 ). کودتایی که طرحش را انگلیس ها ریختند و توسط سید ضیاء طباطبایی و رضا خان عملی گردید. در آن ایام رضا خان، بی بهره از هر شهرتی بود.
پژوهش های فرهنگی مدرن در ایران
ب . کامیابی های سردار سپه
برخی از مدارک نشان از این دارد که طراح کودتای سوم اسفند 1299 انگلیسها بودند . بهار نقل می کند که مستشار سفارت انگلیس یعنی مستر اسمارت ، بارها در مورد «چگونگی ایجاد حکومت مقتدر در ایران » با وی سخن گفته بود ( 49 ). کودتایی که طرحش را انگلیس ها ریختند و توسط سید ضیاء طباطبایی و رضا خان عملی گردید. در آن ایام رضا خان، بی بهره از هر شهرتی بود. افسری چهل و یکی ، دو ساله و از خانواده ای ترک زبان و نظامی که در مازندران زندگی میکرد. همچون پدرش حرفه نظامی گری را انتخاب کرده و البته به قزاق ها پیوسته بود و در روزی که عملیات کودتای سید ضیاء را به عنوان فرمانده نظامی، رهبری میکرد درجه سرهنگی بریگاد قزاق را داشت با نزدیک به 3000 نظامی زیر دست. به هر حال عدم شهرت وی ـ البته قبل از آنکه چهره ای شاخص شود ـ ، باعث میشد که کودتای سوم اسفند 1299 (خورشیدی) را به نام سید ضیاء با همراهی «قزاقخانه» بنامند؛ همه مقامات سفارت انگلیس با کودتا موافق نبودند. اما تأییدیه و موافقت صاحب منصبان مقیم قزوین و ژنرال آیرون ساید و کلنل اسمایس و مستر هاوارد کنسول انگلیس را داشته است (50 ). کودتایی که به نظر میرسد راه حلِ مقتدرانه و مستبدانه دولت انگلیس برای نگه داشت منافعش در ایران بود، اما بهار آنرا ناشی از یأس و نا امیدی دولت انگلیس میداند :
« پس از یأس از اسارت ایران [بی اعتباری قرارداد 1919 از سوی ایران و برخی دولتهای خارجی]، نقشه کودتای سید ضیاء و توسل به جبر و مشت قطعی شد. (...) یک عده از دیویزیون قزاق شاهنشاهی را که در قزوین متوقف و موقتا در تحت اداره یک نفر صاحب منصب انگلیسی (اسمایس) بودند به عنوان احضار از اعلیحضرت مشتبه نموده به طرف تهران حرکت [داده]، در نزدیکی پایتخت روزنامه نویس مزبور (سید ضیاء) که معروف به مزدوری ... است . به این قوه الحاق و اداره کردن سیاست آنرا عهده دار گردید. فرمانده ایرانیِ این قوه [رضا خان] قوه خود را برای اجرای اوامر سید ضیاء حاضر نمود و سید ضیا به وسیله دسیسه و فشار، موفق به تحصیل فرمان ریاست وزرائی خود گردید . در پایتخت و سایر نقاط ، حکومت نظامی را با نهایت شدت بر قرار نمود ، مخابرات تلگرافی و پستی بین پایتخت و سایر ولایات مدتی مقطوع و به علاوه تحت سانسور شدید واقع گردید » ( 51) .
و آبراهامیان نیز از مشاوران نظامی انگلیس و همچنین پشتیبانی افسران ژاندارمری در این کودتا مینویسد. اقدام به حکومت نظامی و دستگیری 60 تن از سیاستمداران سرشناس . زندانی شدن سیاستمداران و استقرار حکومت نظامی، خود به خود هر دولت و حکومتی را از کار میاندازد، چه رسد به حکومت ضعیف و نحیف مشروطه در سالهای پایانی قرن سیزده؛ احمد شاهِ فاقد قدرت چنان از حوادث روسیه بلشویکی در ترس و لرز به سر میبُرد که حاضر بود برای نجات جان و مال خود از شبح بلشویسم دست دشمن ملت را هم بفشارد. و ظاهراً از سوی رضا خان ، به وی این اطمینان خاطر داده شده بود که «کودتا» برای «نجات سلطنت» از خطر «انقلاب» است . اکنون این سرهنگ قزاقِ گمنام ، به چشم احمد شاه به منزله ناجی سلطنت او میآمد : « رضا خان، به شاه اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است و از او خواست تا سید ضیاء را به نخست وزیری منصوب کند. شاه بلافاصله موافقت کرد، مقام سردار سپهی را به رضاخان و یک عنوان اشرافی مناسب مقام جدید (نخست وزیری) را به سید ضیاء داد. سید ضیاء بی درنگ مسئولیت جدید را پذیرفت اما از قبول لقب خودداری کرد و بدین ترتیب نخستین نخست وزیر بدون لقب ایران شد» ( 52 ) .
مسلماً با بگیر و ببند و خشونتی که سردار سپه و سید ضیاء به راه انداخته بودند و آنرا جایگزین آزادی های سیاسی و اجتماعیِ ناشی از سقوط استبداد قاجار کرده بودند ، بدیهی است که زمزمه ی مخالفت ها شنیده شود ، سخن از آزادیِ برخاسته از سقوط استبداد قاجار است. که لازم میبینیم بین آن و آزادیهای اجتماعی و سیاسیِ برخاسته از پیروزی نهضت مشروطه تا قبل از انحلال مجلس اول ، تفکیک قائل شویم . زیرا از مجلس دوم به بعد با دولتهای ضعیف و همواره در حال سقوط و مجلس هایی مواجه ایم که ارتباطشان را با ایالتها از دست داده بودند و از اینرو بسیاری از ایالتها روز به روز بیشتر در مسیر آشوب و یا جدایی طلبی می افتادند ؛ که دلیلش پر واضح بود، از ساختار قدرتی که در حکومت مرکزی (در تهران) شکل گرفته بود، بوی تبعیض و روشهای تیولداری عهد قاجار به مشامشان خورده بود . به هر حال تکلیف و جایگاه رضا خان در آن ایام معلوم بود؛ فرمانده ای گمنام که از سوی انگلیس برگزیده شده بود تا فرماندهی کودتا و حکومت نظامی را که از سوی سید ضیاء مدیریت میشد عهده دار شود. و خوب است متوجه این مسئله باشیم که وضع رضا خانِ نظامی در آن ایام با سید ضیاء فرق میکرد . سید ضیاء هر اندازه هم که سر سپرده و مزدور انگلیس بود، اما فردی شناخته شده و تا حدودی آشنا با برنامه های اصلاحاتیِ غربی آن ایام بود؛ روزنامه نگار بود و خود را اصلاح طلبی مستقل میدانست. بنابراین شاید بتوان گفت، در برنامه کودتا و حکومت نظامی ، اگر رضا خان مسئول عملیاتی بود ، سید ضیاء مسئولیت تحلیل گری مسائل را به عهده داشت. این او بود که میبایست موافق با تقاضای عموم و خصوصاً موافق با خواست طبقه روشنفکریِ مدعیِ اصلاحاتی که از همان دوران نهضت مشروطه ، مطالبات مشخصی داشتند ، مسائلی را طرح اندازد که همگی را به جای موضع گیری، همراه خود سازد. در واقع وی از این موقعیت حساس باخبر بود که میبایست هر چه زودتر برنامه اصلاحاتی خود (دولت کودتاگر ) را اعلام کند. ـ برنامه هایی که احتمالا به نظر و مشورت انگلیسی ها رسیده بود. ـ به واقع به خوبی میدانست که هیچ چیز به اندازه آرام کردن مناطق آشوب زده و همچنین ارائه برنامه ای عمرانی، نمی تواند به زمزمه ها و مخالف خوانی های روشنفکرانِ حامی دولت مرکزی و همچنین بد گمانی های عوام پایان دهد. البته بی آنکه ذره ای شک به یار نظامی خود، رضا خان کند که اکنون لقب سردار سپهی را هم گرفته بود. احتمالاً سید ضیاء در آن ایام حتی از مخیله اش هم این فکر نمیگذشت که رضا خان ، فرمانده قوای کودتای نظامیِ وی ـ که میبایست یار و یاور او باشد ـ ، آماده است تا به فوریت او را کنار زند . به هر حال رضا خان ، به خوبی از تشخیص این مهم برخوردار بود که برای افزایش قدرت خویش به یکباره نمیتوان در عرصه قدرت ظاهر شد. او این قدرت تشخیص را داشت که برای «دولت انگلیس» و یا «قوای نظامی ایران»، هیچ فرقی نمی کند که چه کسی در رأس قدرت باشد، مهم تأمین نیازهای هر دو ، در شرایطی است که در آن ایام با «بیداری ملت » گره خورده بود . از این نظر رضا خان حداقل تا قبل از دیکتاتوری اش ، به لحاظ فرصت طلبی هشیار به خیلی مسائل بود. در واقع شاید بتوان گفت با توجه به مسیر پیموده ی سردار سپهی اش ، و همچنین موضع گیری و یارکشی هایش در مواقع حساس و بحرانی ، میباید او را بسیار با هوش در فریب دیگران دانست. فردی با استعداد در تظاهر به کنار آمدن با مخالفین و متحد کردن آنها با خود. البته فقط تا زمان نیاز ؛ زیرا پس از بی نیازی ، فوراً اقدام به کنار گذاشتن آنها میکرد (تا حتی دستور قتل آنها به انواع مختلف صادر میشد).
توجیه سید ضیاء و رضا خان ، از حکومت نظامی ، غلبه بر ضعف حکومت ، ضرورت امنیت در سراسر کشور و پایان دادن به هر گونه هرج و مرج و متحول ساختن ساختارهای اجتماعی و تأکید بر حفاظت ایران از گزند دولتهای خارجی بود . و کم و بیش از همان ادبیاتی استفاده میکردند که در بین محافل روشنفکریِ نسبتاً پان ایرانیسم رایج بود. از نگاه برخی رضا شاه (رضا خان) ، جاسوس انگلیسها بوده است و کاتوزیان در اصلاح این تصور، بر این نظر است که «مردم ایران از همان ابتدا رضا خان را جاسوس انگلیس ها میدانستند که مأموریتش را در جهت پیشبرد منافع امپریالیسم بریتانیا به انجام خواهد رساند. با این همه ، کسی که حوصله بررسی ادبیات غنی سیاسی ، روزنامه ای و هنری (عمدتاً شعر) این دوران داشته باشد ، به زودی در مییابد که این چیزی جز احساسات بعدی بر رویدادهای قبلی نیست. حتی سید حسن مدرس، سرسخت ترین مخالف رضا خان نیز او را به جاسوسی برای انگلیس ها متهم نکرد. او با روشن بینیِ کم نظیری خطر واقعی را در این میدید که رضا خان برای کسب قدرت مطلق تلاش میکرد» ( 53) .
تذکر کاتوزیان از اینرو قابل تأمل است که وی مخاطبان خود را به شرایط و فرایندی متوجه میسازد که از رضا خان ، رضا شاه ساخت ؛ رضا خانی که اساساً نه میتوانست جاسوس انگلیسیها باشد و نه سرسپرده ی روسیه بلشویکی؛ ـ که بعدتر با آنها پیمان دوستی میبندد ـ ؛ بلکه همانگونه که در بالاتر گفتیم او قزاق خود ساخته ای بود که به مرور زمان و با سخت کوشی خود، به درجه سرهنگی راه یافته بود، و در زمانی خاص که همانا آشوب در مناطق مختلف و ضعف حکومت مرکزی در سالهایی بسیار بحرانی بود ، از سوی انگلیس با تصدی گری سید ضیاء ، فرصتی بی نظیر به وی داده می شود. و او که از مدتها پیش هشیار و آماده بود، سوار بر این اسب فرصت میشود. در واقع بین فرصت طلبی ، مهار و مدیریت موقعیتهای جاه طلبانه ، با جاسوسی و یا عامل دست نشانده بودنِ انگلیس تفاوت زیادی وجود دارد. رضا شاه از گروه اول بود؛ او که پرورش یافته نظامِ حرص و طمع قاجاری و نیز آموخته استبداد و بی رحیمی حاکم بر تشکیلات نظامیِ قزاقها بود، هنگامی که به قدرت دست می یابد، تمام هنرش را صرفِ ماندن در عرصه یکه تازی های جاه طلبانه اش از راه «فریب دیگران» می کند : متحد کردن دشمنان خود ، البته تنها تا زمانی که قدرت نابودی شان را به دست می آورد. رضا خان همچون تمامی مستبدانِ گردنکش ، به هیچ وجه آشنا به کار ِگروهی نبود و تاب تقسیم قدرت و ثروت با دیگران را نداشت . به عنوان مثال ، اولین متحدی را که کنار گذارد ، سید ضیاء بود. در اردیبهشت 1300 ، با کنار زدن سید ضیاء ، وزارت جنگ را در اختیار گرفت. و در سال 1302 علاوه بر به عهده داشتن مقام وزیری جنگ، به مقام نخست وزیری هم دست مییابد. و اما در خصوص سیاست خارجی اش با قدرتهایی همچون روسیه بلشویکی و انگلیس، مبتنی بر دو روی یک سکه با روشهایی متفاوت بود . به قول یحیی دولت آبادی که ناظر به راهکارهای سیاسی و مسیر پیموده رضا خان تا به قدرت پادشاهی بود، سیاست خارجی دولت او را مبنا بر دو اصل میداند : «انگلیسیان را کاملا راضی نگاهداشتن و روسهای بلشویک را ناراضی نگاه نداشتن و در هر دو قسمت دولت پهلوی ، کار روایی کرده تا کنون و کار خود را با موفقیت پیش برده است . انگلیسیان به دست دولت پهلوی مقاصد اساسی خود را در سیاست و اقتصاد هر دو انجام داده ...» (54 ).
اما این فکر را نمی توان از نظر دور داشت که صِرف همین سیاست، تنها در زمانی میتوانست کارایی لازم را داشته باشد که از همان ابتدایِ به قدرت رسیدن رضا خان و حکومت نظامی او ، دولت شوروی و انگلیس هر دو بر سر کودتایی که توسط سید ضیاء و رضاخان انجام گرفته بود به توافق رسیده باشند. به هر حال از قِبَلِ پیمان نامه دوستی ایران و شوروی، قروض ایران به رژیم تزاری و همچنین بسیاری از امتیازات روسیه فسخ گردید. در واقع طبق پیمان نامه ، ایران متعهد میشود تا خطری برای حمله به حکومت شوروی نباشد. تعهدی که ظاهراً از حیث دیپلماسی سودمند و مقبول دو طرف قرارداد است ؛ اما پرسشی که مطرح میشود این است که چگونه ممکن است، کشور ایرانی که تازه کودتا کرده و سراسر از آشوب است و هنوزحکومت مرکزی اش رمقی نیافته، می تواند خطری برای روسیه بلشویکی باشد. بنابراین همین «تعهدِ سودمند» است که احتمال توافق کنندگان اصلی یعنی انگلیس و شورویِ تازه تأسیس و مسلماً آسیب پذیر و شکننده را تقویت میکند. شوروی، حکومت مرکزی و تمامیت ایران را به انگلیس واگذار میکند ـ و با خارج کردن نیروهای ارتش سرخ خود از گیلان انقلابی، کمک قابل توجهی هم به حکومت مرکزی میکند ـ تا به ازایش بتواند حکومت تازه تأسیس خود را ـ از طریق دور کردن تحرکات نظامی انگلیس در مناطق مرزی ـ تثبیت کند. بر اساس این فرضیه، بدیهی است که اهمیت این توافق برای دولت شوروی چنان اهمیت داشته باشد که در سال 1304/ 1925، به نمایندگانی که در ایران داشت، دستور اکید میدهد تا از برقراری هر گونه رابطه مستقیم با کمونیستهای داخل ایران، خودداری کنند. ( 55 ) .
اکنون دیگر تعجبی ندارد، که دولت روسیه، در جهت مصالح حکومت شوروی، تصمیم بگیرد تا در حمایت از حکومت مرکزیِ ایران عمل کند و اگر زمانی هم خلاف آنرا انجام میداد و از طریق کمک به جنبش آذربایجان و یا جنگلی ها (توسط ارتش سرخ خود ) در برابر حکومت مرکزی قرار میگرفت، با یک چرخش کامل، به حمایت از حکومت مرکزی ایران عمل کند و نیروهای خود را از مناطق خودمختار ایران بیرون ببرد. در واقع نخست وزیری سید ضیاء و یا بهتر است کامل تر بگوییم، سردار سپهی رضا خان ، هرچند که با کودتا بر سر کار آمده بود ولی چنانچه ملاحظه میشود ، در برخی چیزها و از جمله پایان دادن به خود مختاریِ ایالتها و در این مورد بخصوص سواحل خزر و آذربایجان پایان داد و به کام دل دموکراتهای مدافعِ «حکومت مرکزی» عمل کرد . هرچند که ممکن بود برخی از آنها با خود سید ضیاء و رضا خان به واسطه عملکرد دیکتارتور مآبانهِ حکومت نظامیمخالف بوده باشند. باری ، سید ضیاء در مقام نخست وزیرِ اصلاح طلبی که در عین حال حامی منافع انگلیس نیز بود، از دولت انگلیس میخواهد تا قرارداد 1919 را لغو کند، اما در شکل گیری ساختار اصلاحاتی نوین، ایران همراهی کند. که مهمترین ستون آن در دو بازوی ارتش و بوروکراسی نوین بود. بدین ترتیب نخستین زیر بنای مدرنیزاسیون ایران در زمینه های اداری ، مدیریتی و نظامی، به دست انگلیس ها رقم میخورد. نقل است که سید ضیاء به وزیر مختار انگلیس درباره این جایگزینی (به جای قرارداد 1919) گفته بود « "برای اغفال بلشویکها و ناراضیان داخلی" و امکان ایجاد دولت مرکزی قدرتمند و مترقی قرارداد باید ملغا میشد» (56 ).
در زمان سرکوب جنبش جنگلی ها ، مسئولیت عملیاتی به طور کامل با رضا خان بود، وی هم به پشتگرمی پیمان نامه دوستی با دولت شوروی ـ که اطمینان خاطر داشت، ارتش سرخ، جنگلی ها را تنها خواهد گذارد ـ و هم برای نشان دادن توانایی خود و دستیابی به وجهه لازم، قبل از هر کاری ، جنبش جنگل را سرکوب کرد . بهار گزارش تأسف باری دارد، از پشت کردن نیروهای سرخ به جنبش جنگلی ها : «رفیق روتشین در تهران با سیاسیّون ملی و دولتی گرم گرفته بود و امیدوار شده که قرارداد روس و ایران به همین زودیها از مجلس خواهد گذشت و عملیات دیپلماسیِ وی در ایران آغاز خواهد شد ـ بنابراین از مساعدت جدی دولت شوروی با انقلاب [و انقلابیونِ] گیلان، ساعت به ساعت می کاست ـ چنانکه به تاریخ سرطان [تیر ماه] 1300 باقی مانده قوای سرخ که در رشت موجود بود از ایران خارج گردید (...). کیکاتو ، [فرمانده دو فوج] در سبزه میدان رشت نطقی کرده ، وعده داد که "باز هم اگر ضرورت پیدا کند ، به یاری انقلابیون خواهیم آمد". بالجمله این عده رشت را تخلیه کرده به باکو بازگشتند» ( 57 ) .
نطق خداحافظی کیکاتو حامل ریشخندی است که هنوز گزندگی اش حس میشود چرا که پرده از منافع حکومتهای بزرگ و امپریالیست برمیدارد. و بازی هایی را به نمایش میگذارد که به آسانی با ملتهای ضعیف و آسیب پذیر انجام میگیرد. کیکاتو با نطق و پیام خداحافظی خویش که همزمان با عقد قرارداد روسیه بلشویکی و دولت مرکزی ایران تنظیم شده بود ، مفهوم و دیدگاه مستتر در «ضرورت» را به طرز مسخره ای افشاء میکند. زیرا از آنجا که هنوز میرزا کوچک خان و حداقل برخی از یاران وفادارش ، هیچ مصالحه ای با حکومت مرکزی انجام نداده بودند ، این «ضرورت» تنها میتوانست " از سوی" روسیه بلشویکی تشخیص داده شود و نیز " به سوی منافع " آن منتهی شود ! در اینجا قصد ما نه تأیید و تشویق جدایی طلبی ها است و نه مدافع و حامی حکومت مرکزی ؛ ـ که در باتلاق دسیسه ها و زد و بندها فرو رفته بود ـ . همانگونه که قبلا هم اشاره کرده ایم ، مهم توجه به هستی اجتماعی و سیاسیِ شرایط ساز است که به واسطه اش ، شیوه ای از هستی اجتماعی تولید میشود .
بنابراین ، هم قدرت مند شدن حکومت مرکزی از یک طرف و هم ضعف و سستی گرفتن جنبش گیلان ، حاصل توافقی است که پشت پرده بین مسکو و لندن صورت گرفته بود . زیرا زمانی ایران میتوانست تهدیدی جدی برای شوروی باشد که انگلیس آنرا «اراده» کند . اکنون برای هر دو حکومت (روس و انگلیس)، صَرفه با آن بود که در جهت تقویت حکومت مرکزی ایران عمل کنند . و بر این اساس، سیاست خارجی روسیه بلشویکی نیز همچون روسیه تزاری و مسلماً با درایت و دانشی بیشتر و با استفاده (سوء استفاده !؟ ) از ایدئولوژی اش که در آن ایام (و یا بهتر است بگوییم تا مدتهایی مدید ) متکی به تبلیغاتی بود که میتوانست مطلوب برخی از محافل روشنفکری، و یا اقشار ضعیف و محروم جوامع مختلف باشد ؛ بنابراین از حیث «نفوذ» و ایجاد ستون پنجم، چیزی از انگلیس کم نداشت . زیرا در پروژه سلطه آمیز خود ، بسته به موقعیت و نیازمندی خویش، سراغ ملتها و یا دولتها می رفت . بدین معنی که این «ضروریاتِ» منافع ملیِ شوروی بود که تعیین میکرد سراغ ملتهایی برود که مخالف حکومت خویش اند و یا دست دوستی با دولت و حکومتِ آنان بدهد .
ماجرای جنبش جنگلی ها ، پایان غم انگیزی دارد، هم به دلیل اتحاد و همکاری جناح تندروی غیر مذهبی (کمونیستها) با رضا خان در شکست و خاتمه دادن به جنبش جنگلی ها (58 ) ، و هم از آنرو که این جنبش از سوی دولت شوروی به بازی گرفته شد : در یک زمان هم سردار سپه ( رضا خان) و هم میرزا (کوچک خان) برای ادامه جنگ نیازمند قوای کمکی میشوند. رضا خان به تهران پیام کمک میفرستد و میرزا هم به باکو و احتمالا به کیکاتو. قوای کمکی سردار سپه از راه میرسد ، اما از آنجا که رضا خان و روسیه بلشویکی به توافقهایی رسیده بودند ، هیچ کمک و خبری ، در آن زمان، از قوای بلشویکها برای میرزا نمیشود! به هرحال از نگاه امروز سرکوب جنبش جنگل ، نخستین پله ی مستحکم سازی موقعیتِ موفقیت آمیز رضا خان در آن ایام بود. به دنبال همین پیروزیِ نظامی، وی به این امکان دست یافت تا با یک کاسه کردن قوای قزاق و ژاندارمری ، برای خود ارتشی بزرگ و قوی ، با آموزش و روشهای نوین آماده سازد. به واقع پس از افتتاح مجلس چهارم (اول تیر 1330) که سردار سپه به عنوان وزیر جنگ در کابینه احمد قوام جای داشت، طرح ایجاد ارتشی قدرتمند شکل گرفته بود و مهم است بدانیم که از قضا قوام نیز دغدغه ایجاد ارتشی قدرتمند و نوین داشت. اصلا وجود ارتش و قوای نظامی قدرتمند ، از واجبات اصلاحات مدرن سازی دولت بود . زیرا برای ایجاد دولت ملی و متمرکزِ مدرن، قبل از هر چیز لازم بود تا ابزار «زور و خشونت»، به انحصار دولت درآید که این خود مشروط به ایجاد ارتش نوین و همچنین داشتن نهادهای نظامی و انتظامی قدرتمند در سراسر کشور بود . زیرا «دولت» نوین، تنها از این راه میتوانست خود را متمرکز نگه دارد و بر قدرتهای محلی ایالتها و عشایری و سران ایلات مناطق مختلف چیره شود. و با خلع سلاح کردنشان، آنها را تحت «کنترل و نظارت» خود (دولت مرکزی) درآورد؛ به معنایی نظم بخشیدن به مناطق مختلف کشور، تحت شرایط مورد نیاز دولت مرکزی؛ که معمولا طرحهایی از این دست به یکجا نشینی آنها منتهی میشد . برنامه ای که فقط با به انحصار درآوردن کلیه ی ابزار و آلات نظامی از سوی دولت نوین، میتوانست میسر شود ؛ انحصار تمامی ابزارهای خشونت و زور .
به هر حال ایلات و عشایر ایران، در همین ایام است که خلع سلاح میشوند. به هر حال احمد قوام (نخست وزیر وقت) نیز به دلیل آگاهی اش از ضرورت ابزارهای نظامیِ تقویت کننده دولت متمرکز، همچون سردار سپه (البته با نیت و هدفی دیگر) از حامیان تقویت ژاندارمری بود ؛ اما چنانچه بهار میگوید ، این کار قوام هم «مثل همه کارها بی نقشه و با کندی [پیش میرفت]، در عوض حریف [رضا خان] که همه کارهایش متکی به نقشه و با جدیت پیش میرفت، در این کار هم از قوام جلو افتاد ، بازیهایی که فرمانده قوی برای جلب صاحب منصبان ایرانیِ ژاندارم کرده زیاد است، و از قضا سرکردگان مذکور هم از بازی آگاه بودند و تا ممکن بود خودداری مینمودند ، اما عاقبت ضعف دولتها و غفلت شاه و رجال و قدرتِ سردار سپه، موجب آن گردید که به تدریج ژاندارم که یک قوه وفادار و فداکار ایرانی و تربیت شده صاحب منصبان سوئدی بود، جزء قزاقخانه شد، و به تدریج از لحاظ بدبینی و رشکی که صاحب منصبان ارشد قزاق به ژاندارمها داشتند ، آنها را نفله کردند و پرورش ملی و اجتماعی این جوانهای رشید آرام آرام در ضمن پرورش جدید ضعیف گردید » ( 59) .
وانگهی از همان زمانی که رضا خان (در مقام وزیر جنگ) ، ارتش و سازماندهی نوین آنرا سرسپرده خود کرد ، سنگ بنای جدا شدگیِ ارتش به عنوان نیرویی مستقل از دولت، گذاشته شد . به طوری که در زمان سلطنت وی ارتش و به طور کلی قوای نظامی و انتظامی ، سرسپرده و وابسته به او در مقام شاه شده بودند؛ و همچنین در زمان سلطنت پسرش محمد رضا، باز همچنان قوای نظامی و انتظامی وابسته و سرسپرده به «شاه» بودند. باری، رضا خان با یک کاسه کردن قوای مسلح کشور (ژاندرمری و قزاقها) توانست در طی چهار ، پنج سال تمامی مناطق آشوب زده را آرام سازد. « در سال 1301 ، علیه کردهای آذربایجان غربی، شاهسون های آذربایجان شرقی و کهکیلویه ای های فارس؛ در سال 1302 علیه کردهای سنجابی کرمانشاه؛ در سال 1303 علیه بلوچهای جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی؛ و در سال 1304 علیه ترکمن های مازندران ، کردهای خراسان و اعراب طرفدار شیخ خزعل در محمره » ( 60 ). البته درباره فرو نشاندن آشوبهای اعراب طرفدار شیخ خزعل ، از آنجا که اینان سابقه ارتباط با انگلیس را داشتند ـ که تا همین چندی پیش در مقابله با حکومت مرکزی سلاح از آن می گرفتند و نیز عضو پلیس معروف جنوب ایران( اس پی آر SPR ) به فرماندهی دولت انگلیس بودند ـ ، این احتمال وجود دارد که در آن ایام که دولت انگلیس با دولت مرکزی و خصوصا رضا خان مشکل چندانی نداشته ، آرام کردن آن نواحی زحمت چندانی برای رضا خان نمیتوانست داشته باشد . به هر حال موفقیتهای نظامیِ سردار سپه همراه با جاه طلبی هایش در کابینه قوام ، او را به جایی میرساند که در سال 1304 عنوان «فرمانده کل قوا» را از مجلس میگیرد. و رفته رفته آماده میشود تا یک بار دیگر، سوار بر اسب فرصتی بنشیند که قرار بود او را به تاج و تخت پادشاهی برساند. البته فرصتی که باز هم بنیادی بر تفرقه نمایندگان مجلس داشت.
منابع :
49. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 110 .
50 . بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 110.
51. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 126، 127.
52. آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 147
53. کاتوزیان، محمد علی ، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز، چاپ چهارم 1373، ص 124، 125.
54. دولت آبادی. یحیی؛ حیات یحیی ، تهران ، انتشارات فردوسی و عطار، 1362، ج 3، ص 407.
55. British Minister to the Foreign Office, "Letter from Moscow ti the Soviet Representative in Tehran ", F. O. 371/Persia 1925/34 -10848. ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 161.
56. British Minister to the Foreign Office,Documents on British Foreign Policy, 1919- 39, xIII, 731؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 148.
57. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 164.
58. جودت ، تاریخ فرقه دموکرات، ص 88ـ 100؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص149.
59. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 137.
60 . آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص149.
بخش پنجم مقاله را اینجا بخوانید.
منبع: انسان شناسی و فرهنگ