این ویژگی موجب همسویی و همراهی بسیاری با آن شد تا جایی که در همان زمان توانست پیروان متعددی را در کشورهای مختلف شرقی و غربی به خود جذب کند. مانویت، چنان که خود مانی هم در کفلایه میگوید: «مثل رود بزرگی به نظر آید که ادیان و مذاهب دیگر چون جویبارهای فرعی در آن میریزند و جریان تازهای به وجود میاورند». ریشههای ثنویتانگاری هستیشناسانه و انسانشناسانه مانویت را که خود متأثر از آیینها و ادیان پیش از خود است میتوان در اندیشههای امروزین ایران نیز پیگیری کرد؛ تقابل و جمعناپذیری روح و جسم، خیر و شر و نور و ظلمت
نسرین مختاری: این ویژگی موجب همسویی و همراهی بسیاری با آن شد تا جایی که در همان زمان توانست پیروان متعددی را در کشورهای مختلف شرقی و غربی به خود جذب کند. مانویت، چنان که خود مانی هم در کفلایه میگوید: «مثل رود بزرگی به نظر آید که ادیان و مذاهب دیگر چون جویبارهای فرعی در آن میریزند و جریان تازهای به وجود میاورند». ریشههای ثنویتانگاری هستیشناسانه و انسانشناسانه مانویت را که خود متأثر از آیینها و ادیان پیش از خود است میتوان در اندیشههای امروزین ایران نیز پیگیری کرد؛ تقابل و جمعناپذیری روح و جسم، خیر و شر و نور و ظلمت
بستر زندگانی مانی
منطقه بینالنهرین در ابتدای قرن سوم میلادی محل تلاقی و حضور ادیان و فرهنگهای مختلف شرق و غرب بود. رقابت ادیان مسیحی، زردشتی و برخی آیینهای گنوسی و همچنین فرهنگهای برآمده از ایران و یونان در این منطقه تا جایی بود که دو امپراتوری ایران و روم را در مقابل هم قرار داد. پرستش خدایان متعدد این ادیان این منطقه را به مکانی ویژه و البته تا حدودی امن برای پیروان مذاهب گوناگون بدل ساخت.
مذاهب بابلی، سریانی، زردشتی، مسیحی، یهودی، زروانی و غیره از جمله مذاهبی بودند که در منطقه بینالنهرین به تبلیغ دین میپرداختند و آیینهای مذهبی خود را نسبتاً آزادانه بجا میآوردند. مانی در چنین بستری با ادیان، مذاهب و فلسفههای گوناگون آشنایی یافت. مانی و پدرش پاتک یا پتیک که از نجبای ایرانی اهل همدان بود، از پیروان دین مندائیان یا مغتسله، یکی از فرقههای گنوسی بودند. مانی که در سال ۲۱۵ یا ۲۱۶.م چشم به جهان گشود، در طی آشنایی با دیگر ادیان زمانه خود بهویژه برخی از فرقههای گنوستیکها مانند ابندیصانی و مرقیون، در سال ۲۲۸ یا ۲۲۹.م، کیش مغتسله را ترک گفت.
او در ۱۳ سالگی نخستین تجربه دینی و مکاشفاتی خود را از سر گذراند. او در ۲۵ سالگی، دعوی پیامبری کرد، مانی در این باره میگوید: «در هر زمانی انبیا، حکمت و حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کردهاند، گاهی در هندوستان به وسیله پیغمبری بودا نام و گاهی در ایران به واسطه زردشت و زمانی در مغرب زمین به وسیله عیسی، عاقبت من که مانی پیغمبر خدای حق هستم، مأمور نشر حقایق در سرزمین بابل گشتم».
از این رو مانی خود را «فارقلیط»، خاتم پیامبران که مسیح ظهور او را خبر داده بود، خواند و برای اشاعه آیین خود سفرهای بسیار کرد و هدایت خود را جهانشمول دانست. بر این اساس او بر این باور بود «کلیسای من بر تمام کلیساها و جوامع قبلی برتری دارد، زیرا دیانتهای پیشین مختص ممالک و یا شهرهای معین بود، ولی آیین من در اقصای عالم اشاعه یافته و انجیل من به همه ممالک خواهد رسید».
تبلیغ دین و وامگیری از دیگر ادیان
مانی برای اشاعه و تبلیغ آیین خود، ابتدا در اطراف بابل و سپس نزدیک به ده سال در آسیای مرکزی سیر و سفر کرد و به سرزمینهای هند و چین نیز گام نهاد. او در این کشورها با آیینهای بودائی و برهمائی آشنا شد و بخشهایی از آنان را در آیین خود گنجاند. به طور مثال درسهایی برای اصل هدایت انسان را از بودا فراگرفته بود.
گستره دین مانی
مانویت که از همان ابتدا مورد اقبال بسیاری قرار گرفت در قرنها پس از مرگ مانی نیز بیش از پیش گسترش یافت. مانویت در طی ۱۲ قرن یعنی از قرن سوم تا پانزدهم میلادی در بخشهای وسیعی از نیمکره شمالی، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، منتشر شد. این آیین تا اسکندریه، مصر، دره نیل، آفریقا و الجزیره هم نفوذ کرد. در سال ۸۳۲.م امپراتور چین، فرمان آزادی مانویت را صادر کرد و به دنبال آن پیروان افزونتری به این آیین گرویدند. به گفته دکتر مشکور «مذهب مانی در چین تا قرن چهاردهم میلادی، در کنار مذهب تائو و بودا به طور پنهان در ناحیه «فوچئه» و «فوکین» به حیات خود ادامه میداد و حتی پس از این تاریخ نیز در ناحیه «یانگ تسه» جنوبی پیروان این دین میزیستند...».
یکی از پیروان صاحبنام غربی آیین مانویت، سنت توماس آگوستین از آباء کلیسای مسیحیت بود. او از سال ۳۷۲.م تا سال ۳۸۲.م پیرو مانویت بود اما بعد از این تاریخ از مانویت روی گرداند و در مقام یک روحانی مسیحی انتقادات فراوانی به آن وارد کرد. گسترش رشکبرانگیز مانویت در اروپای قرون وسطا، روحانیون مسیحی را بر آن داشت تا با نفوذ بر امپراتور دیوکلسین، بر اساس فرمانی که در ۳۱ مارس ۲۷۹ صادر شد، پیشوای مانویان در روم محکوم به مرگ شود. سرانجام در قرن ششم میلادی به دنبال فرمان اعدام برای پیروان مانویت از سوی امپراتور روم، این آیین در اروپا رو به افول نهاد.
اصول و باور مانوی
به باور مانی «خدای نیکی هیچگونه جنگافزار برای پیکار با بدیها در اختیار ندارد، به این دلیل نمیتواند به زور وضع خوب گذشته را بازگرداند، یعنی روشنایی را از تاریکی جدا سازد، در نتیجه، آمیزش تاریکی و روشنایی پدیده بیبرگشتی است». او همچنین وظیفه انسان را آزاد کردن بخش روشنایی از اسارت تاریکی میدانست تا از گسترش جهان مادی جلوگیری کند.
جامعه مانوی دارای پنج طبقه یا سلسلهمراتب به قرار زیر است: طبقه اول ۱۲ نفر رسول، طبقه دوم ۷۲ تن اسقف، طبقه سوم ۳۶۰ تن شیوخ، طبقه چهارم برگزیدگان و سرانجام طبقه پنجم سماعون که این دو طبقه اخیر دامنه شمول وسیع و نامحدودی داشتند.
قاعده «هفت مهر»، یکی از قواعد حکمت عملی مانوی بود که چهار مهر مرتبط با امور معنوی و اعتقادی بود و سه مهر مرتبط با کردار اشخاص که عبارتاند از: مهر دهان (دوری از ادای سخنان کفرآمیز و ناپاک)، مهر دست (دوری از عملی که برای انوار زیانآور است) و مهر دل (دوری از شهوات و آرزوهای پلید). این قاعده نسبت به سلسلهمراتب پیروان احکام مختلف داشت. به طور مثال سماعون برخلاف برگزیدگان در خوردن شراب و گوشت حیوانات و اختیار کردن همسر که برگرفته از آیین مغتسلهها بود، آزاد بودند.
پیروان مانویت فارغ از طبقه و مرتبت خود ملزم به رعایت دستورات دهگانهای در سرتاسر عمر خود بودند که عبارتاند از دوستی، صبر، آشتی، شادی، مهربانی، پاکدامنی، ایمان، راستی، عقل و خوشخلقی. آنها همچنین آدابی همچون نماز و روزه داشتند و خورشید و ماه قبله شبانهروزشان بود. از نظر غزالی مانویان «خدای واحدی را میپرستیدهاند و این خدای واحد از زیباترین موجودات بوده است، به همین دلیل آنها در برابر هر موجودی که زیبایی استثنایی و فوقالعاده میداشته، سر تعظیم فرود میآورده و اعلان مینمودند که این (موجود زیبا) خدای ما است».
از عنایت شاپور اول تا خصومت بهرام اول
مانی پس از بازگشت از نخستین سفرش به هندوستان، در روز بر تخت نشستن شاپور اول ساسانی همراه با پدرش به دربار شاه راه یافت و پس از عنایت شاه به ابلاغ رسالت مانی، او کتاب دینی خود را به نام شاپور نوشت و «شاپورگان» نام نهاد. مانی در کتاب کفلایه میگوید: «من نزد شاهپور شاه آمدم، او مرا در نهایت احترام پذیرفت و به من اجازه داد که در سراسر کشورش «کلام زندگی» را تعلیم دهم.
من چند سال جزو ملازمان او بودم». در این دوران مانی و کرتیر یکی از موبدان زردشتی هر دو در ملازمت شاه بودند اما در دوران پادشاهی بهرام اول، کرتیر، مانی را برای دین و دولت زیانبخش و خطرآفرین خواند. موبدان مخالف مانی، او را نه تنها به بدعت و زندقه متهم کردند که او را کجپا خواندند تا از او تصویری از یک شیطان لنگ بسازند. در چنین شرایطی مانی برای نجات جان خویش از بابل خارج شد اما در نیمه راه او را به بابل بازگرداندند و به نزد بهرام آوردند. «بهرام به مانی گفت: به تو خوشامد نمیگویم و مانی پاسخ داد: چرا؟ آیا از من بدی سر زده؟ شاه گفت: قسم خوردهام نگذارم تو در این سرزمین بمانی... از وجد تو چه کاری ساخته است وقتی که نه جنگ میروی نه دنبال شکار میروی؟ اما شاید از جهت حذاقت در دوا و طبابت مفید باشی؟ نه، حتی از این جهت هم نه.
مانی گفت: من هرگز به تو بدی نکردهام و همیشه به تو و فامیلت نیکی نمودهام و بسیاری از خدمتگزارانت را از روح شیطانی دروغ رهایی بخشیدهام و بسیاری را که به مرگ رسیده بودند دوباره حیات بخشیدم... و به بهرام گفت: هر طور که میخواهی با من رفتار کن». مانی با موبدان موبد هم بر سر اتهاماتش به گفتوگو پرداخت اما اقناعی حاصل نشد. این گونه بود که مانی به دلیل اتهاماتی که موبدان به او منتسب کرده بودند بر اساس آیین مزدیسنان به مرگ محکوم شد. به گفته زرینکوب «عامل عمده در تعقیب و توقیف مانی وجود کرتیر بوده است که تعلیم او را موجب لطمه به عقاید مزدیسنان تلقی میکرده است اما ممکن هم هست که بهانه سیاسی نیز برای توقیف و تعقیب مانی وجود داشته است. در واقع در آن ایام بهرام با پادشاهان شرقی درگیریهایی داشت و مانی ظاهراً متهم شده بود که آنها را به استقلالطلبی و اظهار عصیان تحریک کرده است».
دروازه مانی
سرانجام مانی به اتهام خروج از دین به زندان افکنده شد. مانی ۲۶ روز را با شکنجه بسیار در زندان سپری کرد. در کتاب زبور مانی واقعه مرگ او چنین روایت شده است: «تو را با آهن بار کردند و دست و پاهای تو را با آهن بستند و زنجیرها روی بدن تو گذاشتند و تو را در حبس انداختند و ۲۶ روز و شب در آهن ماندی و یاران تو پیش تو آمدند و همه را در آغوش گرفتی». در روایتی گفته میشود پای او را با زنجیر بستند و آن قدر آن را تنگ کردند تا جان داد. بنا به روایت دیگری سرش را از تن جدا کرده و بر دروازه شهر گندیشاپور خوزستان آویختند، پیکرش را مثله کرده و پوستش را از کاه پر کردند و در جای دیگری بر دروازه آویزان کردند و پس از آن دروازه به «باب مانی» موسوم شد.
مانویان پس از مرگ او، به یادگار روز شهادت پیامبر خود، که بین سالهای ۲۷۴ تا ۲۷۷ تخمین زده میشود، جشنی به نام «عید بما» برگزار میکردند. مانویان در این جشن با گذاشتن منبری در میانه که حاکی از حضور پیامبر غایبشان بود، یاد او را گرامی میداشتند. از مانی کتابهای متعددی نظیر انجیل زنده، گنجینه زندگانی، رازها، ارژنگ و شاپورگان به یادگار مانده است که به زبانهای گوناگون ترجمه شده است.
منابع:
ـ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران: ایران قبل از اسلام، امیرکبیر، ۱۳۷۷
ـ آرتور امانوئل کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، دنیای کتاب، ۱۳۶۸
ـ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، نشر نگاه، ۱۳۸۳
ـ عباس قدیانی، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، فرهنگ مکتوب، ۱۳۸۱
منبع: سازندگی