در میانه تفکر لیبرالی و اعتدالی

مونتسکیو را می‌توان ارسطویی برخاسته از گور در دوره مدرن تفکر اروپایی دانست. مونتسکیو با تن ندادن به ارزش‌های متداول متفکران مدرن، لزوم پایبندی به سرشت و روح حکومت‌ها را که همانا قانون منبعث از طبیعت است یادآور می‌شود و تبدیل به تمثیل و مجسمه‌ای کلاسیک در موزه دوره مدرن اندیشه غربی می‌شود.

 

مروری بر مواضع اعتدالی مونتسکیو در سیصدوسی ‏امین سالروز تولدش

حامد زارع: مونتسکیو را می‌توان ارسطویی برخاسته از گور در دوره مدرن تفکر اروپایی دانست. مونتسکیو با تن ندادن به ارزش‌های متداول متفکران مدرن، لزوم پایبندی به سرشت و روح حکومت‌ها را که همانا قانون منبعث از طبیعت است یادآور می‌شود و تبدیل به تمثیل و مجسمه‌ای کلاسیک در موزه دوره مدرن اندیشه غربی می‌شود. تمثیل و مجسمه‌ای که در نهایت اعتدال در مرکز تجدد غربی قرار دارد. بی‌دلیل نیست زمانی که صحبت از اعتدال در سیاست و میانه‌روی در نظریه‌پردازی به میان می‌آید، اهالی علم سیاست و همه آن‌هایی که با تاریخ اندیشه سیاسی اروپا آشنا هستند، یاد «شارل دو مونتسکیو» می‌افتند. او نه در دام خودکامگی حکومت خودکامه می‌افتد و نه در دام استبداد اکثریت حکومت جمهوری! او از یک‌سو بر این باور بود که انقلاب، شورش و خون‌ریزی کاری از پیش نمی‌برد و از سوی دیگر معتقد بود که آن‌چه یک جامعه به آن نیاز دارد قانون است. این قانون به عنوان حد تعادل میان وضع طبیعی و زیست اجتماعی و تجمیع این دو حالت، در هر حکومتی بروز یابد، فضیلت موردنظر مونتسکیو را برآورده ساخته است. به همین دلیل او نمی‌تواند محافظه‌کاری هابز و لیبرالیسم لاک را در نقد سلطنت بپذیرد. مونتسکیو در زمانه‌ای که اندیشه لیبرالی بیش از هر دوره دیگری با توماس هابز و جان لاک رادیکالیزه شده بود، بیانی اعتدالی در پیش گرفت و موسس لیبرالیسم معتدل در دوره جدید تاریخ اندیشه غربی شد. از اندیشه او به مناسبت سیصدو‌سی‌امین سالروز تولدش بیشتر خواهیم گفت. اما ابتدا باید خودش و وضعش در تاریخ اندیشه غربی را شناخت. پس دو پرسش تکراری را دوباره مطرح می‌کنیم: مونتسکیو کیست؟ جایگاهش در تاریخ فلسفه سیاسی غرب چیست؟

 

پدر لیبرالیسم اعتدالی

مونتسکیو را معمار معنوی بیانیه تدوین اساسنامه ایالات متحده آمریکا و اساسنامه شورای انقلاب فرانسه می‌دانند. دو اتفاقی که مصداق آغاز تجدد سیاسی در مغرب‌زمین به شمار می‌رود. اما فراتر از آن مونتسکیو را باید متفکر قانون در حال و هوای انقلاب‌زده اروپای غربی دانست. پی‌یرمنان به درستی بر آن است که مونتسکیو را باید متفکر بین‌الانقلابی دانست. او بین دو انقلاب شکوهمند انگلستان و انقلاب کبیر فرانسه که اولی پایان حاکمیت پادشاهی و دومی آغاز حاکمیت جمهوری، تبدیل به متفکر اعتدالی و به عبارت بهتر پدر لیبرالیسم اعتدالی شده است. لیبرالیسمی که فصل تمایزی آشکار با فلسفه سیاسی آزادی پایه‌گذاری شده توسط جان لاک به‌مثابه موسس اندیشه لیبرالیسم کلاسیک دارد. کمااینکه «لیبرالیسم مونتسکیو، برخلاف لیبرالیسم جان لاک، پرخاش‌گر و ترش‌رو نیست: مونتسکیو نه تنها در اصول بلکه در خلق‌وخوی و آهنگ سخن نیز لیبرال است. هر آئینه مونتسکیو توانست زبان مطلق‌گرای لاک را رها کند، سبب این بود که توانست آزادی را بر شالوده‌ای غیر از شالوده‌هایی بنیاد گذارد که مفهوم‌های وضع طبیعی و حاکمیت جدایی‌ناپذیر از آن فراهم می‌آوردند.» (پی‌یرمنان. ۱۳۹۴. صفحه ۱۲۶) پیر مننت استاد مدرسه عالی علوم انسانی در پاریس در رساله «تاریخ روشنفکرانه لیبرالیسم» می‌نویسد: «مونتسکیو با التفات به این نکته که کانون مشکل سیاسی، تعارض میان قدرت و آزادی است، چیزی را تثبیت کرد که می‌توان آن را زبان لیبرالیسم خواند.» (جواد طباطبایی. ۱۳۹۳. صفحه ۴۰۸) اگرچه آیزایا برلین معتقد است ظهور اندیشمندان جذاب و هیجان‌انگیزی نظیر الکسی دوتوکویل در سال‌های آتی باعث می‌شود که مونتسکیو به مثابه یک متفکر لیبرال به محاق برود، اما نمی‌توان نادیده انگاشت که همو گام‌های اساسی به سوی هموار کردن راه رخداد انقلاب فرانسه به عنوان بزرگترین رویداد سیاسی دوران جدید برداشته است. هرچند که سند این انقلاب به نام رقیب او ژان ژاک روسو خورده باشد. اما مقایسه کردن مونتسکیو با اندیشمندی که جانب اعتدال را نگاهداری نمی‌کرد، شاید چندان صواب نباشد. کما اینکه مقایسه او با توماس هابز و جان لاک نیز صحیح به نظر نمی‌رسد. اما در یک قرائت اشتراوسی می‌توان مونتسکیو را با ارسطو به مقایسه نشست و او را از دیگر اندیشمندان متجدد جدا کرد.

 

مرکزیت مفهوم قانون

در میان اندیشمندان متجدد کمتر کسی را بتوان همچون مونتسکیو یافت که تسلیم روح و جسم قانون باشد. چه اینکه اکثر متجددین، تصویری خدایگانی از روشنفکری، روشن‌اندیشی، روشنگری و ارزش‌های برخاسته از آن ارائه می‌دهند که هر نقد و نظری، پس از پذیرش پارادایم‌های آن اعتبار می‌یابد. اما برای مونتسکیو وضع متفاوت است و آن تصویر از روشنگری مورد احترام و پذیرش اوست که از طریق حکومت قانون قابل تفسیر و تعمیم باشد. به عبارت دیگر در منظومه فکری مونتسکیو، حکومت قانون جای ارزش‌های روشنگری و به عبارت دقیق‌تر، قانون جای روشنفکری را می‌گیرد. کانونی بودن امر قانون در نظام فکری مونتسکیو را حتی می‌توان از عنوان مهمترین کتاب او فهمید. رساله «روح‌القوانین» مونتسکیو با این وجود که پر از مطالب پراکنده است و ساختار منسجم و روش‌شناسی منظمی ندارد، اما از شدت نفوذ فکری در دوره مدرن، در کنار نوشتارهای سترگی نظیر «رساله‌ای در باب فهم بشر» دیوید هیوم و «دو رساله درباره حکومت مدنی» جان لاک قرار می‌گیرد. در خلاصه‌نویسی‌هایی که از تاریخ اندیشه سیاسی غرب صورت گرفته است، کتاب حجیم روح‌القوانین به دو تیتر خلاصه شده است: یکی آموزه تفکیک قوا و دیگری تاثیر آب‌وخاک بر شکل حکومت. اما مونتسکیو در «روح‌القوانین» و در دوره‌ای که قانون چندان از منظری معطوف به زیست طبیعی و اجتماعی پردازش نشده بود، به طور گسترده درباره قانون و به عبارت بهتر قوانین عمومی سخن به میان می‌آورد. اما منظور او از قانون چه بود؟ «منظور مونتسکیو از قانون همان قانون اساسی، قوانین حاکم بر آداب و اخلاق و نیز نظام حقوقی به معنای معمول آن است. اینها در چارچوب محدوده‌ای فرهنگی شکل می‌گیرند. خاستگاه این محدوده فرهنگی در اصل طبیعت است و علل فیزیکی دارد. وقتی مونتسکیو می‌گفت قوانین بشری همانا مناسبات ضروری هستند که برگرفته از طبیعت اشیاء هستند، دقیقا چنین منظوری داشت. به عبارتی، رابطه واقعی و تمام‌عیاری بین قوانین وضع شده بشری و سرشت آن جامعه وجود دارد.» (جان مکللند. ۱۳۹۷. صفحه ۱۰۷) مونتسکیو به اقتفاء ارسطو همواره معتقد بود که طبیعت بر الگویی استوار است که در صورت ارائه فرمولی تبیینی برای فهم آن، می‌توان از آن برای کسب فضائل معطوف به زیست مدنی در جامعه بهره برد. اساسا نزد مونتسکیو عمل به فضائل اجتماعی یک امر طبیعی است. در اینجا است که مونتسکیو با عبور از نظریات توماس هابز، به ارسطو به مثابه سلف صالح بازمی‌گردد و حتی واژه‌هایی که انتخاب می‌کند نیز همان واژه‌هایی است که در کتاب سیاست ارسطو به کار رفته است.

 

گونه‌شناسی حکومت

مونتسکیو با به میان نهادن سنجه قانون، به دلیل عدم رعایت هرگونه قانونی از سوی حکومت خودکامه، این نوع حکومت را مذموم و مطرود می‌داند و در برابر آن همه اشکال حکومتی غیر از آن را در ردیف حکومت‌های اعتدالی دسته‌بندی می‌کند. هر چند از نظرگاه مونتسکیو حکومت جمهوری به دلیل عمل به فضائل طبیعی و مدنی، شایسته‌ترین و مشروع‌ترین نوع حکومت ارزیابی می‌شود. از دیدگاه مونتسکیو «اساس جمهوری مبتنی بر فضیلت است. فضیلت جمهوری عشق به میهن، یعنی عشق به برابری است. مونتسکیو در توصیف جمهوری نگاهش معطوف به گذشته است. فضیلت از مشخصه‌های شهروندان در جمهوری‌های باستانی است که از همه موفق‌تر بودند.» (جورج کلوسکو. ۱۳۹۱. صفحه ۴۱۱) همان‌طور که گفتیم، مونتسکیو در گونه‌شناسی حکومت‌ها، تنها حکومت خودکامه را مطرود قلمداد می‌کند و در کنار پذیرش حکومت جمهوری، حکومت پادشاهی را نیز در شمار حکومت‌های معتدل می‌پذیرد و این نکته وجه تمایز مونتسکیو با اندیشمندان دیگر لیبرالی است که به هیچ صورت حاضر به سازش با حکومت پادشاهی نیستند. پذیرش حکومت سلطنتی در کنار حکومت جمهوری به مثابه حکومتی که توان احیای فضائل مدنی را دارد به پیش‌فرض‌های اندیشه سیاسی موردنظر مونتسکیو باز‌می‌گردد که بخش مهمی از آن بازتعریف مفهوم آزادی است. «بازتاب گسترده مونتسکیو در ماهیت آزادی و پیش‌شرط‌های مورد نیاز آن، صرفا یک تمرین فلسفی نیست. بلکه مونتسکیو در تمام طول این زمان‌ها در تلاش بود که مفهوم آزادی را از کنترل جمهوری‌خواه‌های عصر کلاسیک باز پس بگیرد چرا که به اعتقاد او آنها یک جناح خطرناک انقلابی و پوپولیستی هستند. به این منظور مونتسکیو استدلال‌هایی می‌آورد که در پس همه آنها این باور وجود دارد که بحث در مورد موضوعات سطلنت‌طلبی می‌تواند درست به اندازه بیان اعتقادات شهروندان جمهوری‌خواه آزاد باشد. در واقع مونتسکیو طی یک حرکت ضدجمهوری‌خواهانه، با تعریف کلمه آزادی به معنای امنیت نه خودمختاری، این ادعا را بیان می‌کند که کشورهایی مانند فرانسه که پادشاهی مشروطه دارند هم، درست به اندازه جمهوری‌خوا‌هان توانایی و آزادی عمل دارند و چنانچه توانایی‌شان بیشتر بود می‌توانستند به راحتی آزادی افراد جامعه و کشور خود را تضمین کنند.» (آنیلین. دی دیجن. ۱۳۹۴. صفحه ۱۷۹) بدین‌ترتیب مونتسکیو در اندیشه سیاسی خود، آزادی‌خواهی را مقدم بر جمهوری‌خواهی قرار می‌دهد و در رویارویی با نظام پادشاهی از خود رواداری و میانه‌روی نشان می‌دهد. این میانه‌روی در نظریه‌پردازی تفکیک قوا که در واقع نظریه تعادل قوا باید نامید، نیز عیان است.

 

تفکیک قوا

اگر مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی مونتسکیو آزادی است، محصول نهایی نظام فکری او نظریه تفکیک قوا بود. تفکیک قوای مونتسکیو مبتنی بر سنت بود. او این اصل را از مطالعات تجربی به دست آورده بود. محصول نظریه‌پردازی مونتسکیو راهی برای وصول به آزادی بود. به بیان بهتر «تقسیم قوا از نظر مونتسکیو طریقه‌ای برای محدود کردن آنها و دستیابی به حکومت قانون، یعنی آزادی است. تفکیک سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه از یکدیگر و سپردن هر یک از آنها به نهادی مستقل، موجب فراهم آمدن سیاست آزادی می‌شود.» (رامین جهانبگلو ۱۳۸۵. صفحه ۳۳) از نظرگاه مونتسکیو، این «قانون» برای پاسداری از «آزادی» نیاز به نظامی دارد که در حکومت اعتدالی قابل حصول است. اما منظور مونتسکیو از حکومت اعتدالی چیست و چگونه ایجاد می‌شود؟ «حکومت اعتدالی نقیض حکومت خودکامه است... برای ایجاد چنین حکومتی باید ترکیبی از قوه‌ها ایجاد کرد، آنها را انتظام بخشید، تعادلی میان آنها برقرار کرد و آنها را به عمل واداشت؛ می‌توان گفت: وزنه‌ای به دست قوه‌ای داد تا بتواند در برابر قوه دیگر مقاومت کند.» (جواد طباطبایی. ۱۳۹۳.صفحه ۴۰۳) بدین‌سان شأن نظریه تفکیک قوا به مثابه تضمینی برای پاسداری از آزادی و راهی برای تاسیس حکومت اعتدالی در اندیشه سیاسی مونتسکیو مطرح می‌شود. بدین‌ترتیب مونتسکیو در میانه تفکر لیبرالی و اعتدالی موفق به تاسیس نظامی می‌شود که با رعایت آزادی به مثابه ارزش دوره جدید، امکان احیای فضیلت سیاسی در حکومت پادشاهی به مثابه ارزش دوره کلاسیک را نیز فراموش نمی‌کند و ارسطووار در برابر آباء مؤسس لیبرالیسم و تجدد سیاسی می‌ایستد تا از امکان‌های دیگرگونه آزادی‌خواهی نیز دفاع کرده باشد.

 

منابع و مآخذ:

تاریخ اندیشه سیاسی غرب. جان مکللند. جهانگیر معینی علمداری. تهران. نشر نی. ۱۳۹۷

تاریخ فکری لیبرالیسم. پی‌یر منان. عبدالوهاب احمدی. تهران. نشر آگه. ۱۳۹۴

آری به آزادی‌خواهی نه به جمهوری‌خواهی. آنیلین. دی دیجن. صدف فاطمی. نشریه مهرنامه. شماره ۴۳. مرداد ۱۳۹۴ (صص ۱۸۲-۱۷۹)

نظام‌های نوآئین در اندیشه سیاسی. جواد طباطبایی. تهران. انتشارات مینوی خرد. ۱۳۹۳

تاریخ فلسفه سیاسی. جورج کلوسکو. خشایار دیهیمی. تهران. نشر نی. ۱۳۹۱

مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران. رامین جهانبگلو. چاپ چهارم. تهران. نشر مرکز. ۱۳۸۵

منبع: سازندگی