امیرکبیر، زمینه‌‍‌‌ساز تحولات مشروطه / فیاض زاهد

برای حوزه سیاست در ایران عصر قاجار می‌توانیم دو مکتب تعریف کنیم؛ یکی مکتب دارالخلافه در تهران و دیگری مکتب دارالسلطنه در تبریز. میرزا تقی خان فراهانی (1186 - 20 دی 1230) از جنبه فکری و سیاسی به مکتب تبریز تعلق دارد. بنا بر سنّت نانوشته قجری، معمولاً نواب پادشاه و ولیعهد او در تبریز برای نیل به قدرت تربیت می‌شدند. آذربایجان از آنجایی که سر ایران محسوب می‌شد

 

 برای حوزه سیاست در ایران عصر قاجار می‌توانیم دو مکتب تعریف کنیم؛ یکی مکتب دارالخلافه در تهران و دیگری مکتب دارالسلطنه در تبریز. میرزا تقی خان فراهانی (1186 - 20 دی 1230) از جنبه فکری و سیاسی به مکتب تبریز تعلق دارد. بنا بر سنّت نانوشته قجری، معمولاً نواب پادشاه و ولیعهد او در تبریز برای نیل به قدرت تربیت می‌شدند. آذربایجان از آنجایی که سر ایران محسوب می‌شد و نقطه مستقیم برخورد و تقابل با دو قدرت سنتی و تاریخی، یکی دولت رو به افول عثمانی و دیگری دولت رو به عروج روسیه بود، اهمیت فراوانی داشت. یعنی علاوه بر اینکه از نظر سیاسی، شاه آینده را تربیت می‌کرد، نقطه مقاومت و مقابله با توسعه‌طلبی‌های دولت روسیه هم بود. میرزا تقی‌خان امیرکبیر در جوانی وقتی فعالیت‌های مختصر دیپلماتیک داشت، درگیر مذاکرات در ارتباط با نقاط مرزی ایران و ترکیه بود. امیرکبیر از نظر اجتماعی از یک خانواده ضعیف می‌آمد و پدرش به روایت‌هایی گاری‌چی یا آشپز دربار سلطنتی بود؛ اما خودش با ناصرالدین‌شاه محشور بود. ناصرالدین شاه حاصل شرایط ماقبل خودش یعنی دوره پدرش محمدشاه قاجار بود. محمدشاه ویژگی خاصی داشت که از تأثیرگذاری شخصیت مرموز تاریخ معاصر ایران، حاجی میرزا آقاسی ناشی می‌شد. کسی که به لحاظ سیاسی شخصیت انزواگرایی داشت که البته با حال و روز آن روزگار ایرانیان سازگار بود. چراکه ضربات روحی و تألمات ملی ناشی از شکست‌های ایران در جنگ‌های اول و دوم با روسیه و معاهدات گلستان و ترکمانچای، نوعی رخوت، غمبارگی، بی‌عملی و بی‌کنشی را در عصر محمدشاه قاجار ایجاد کرده بود که میرزا آقاسی نماد آن دوره است.  دوره‌ای که باید آن را دوره غلبه تریاک‌اندیشی دانست. نشستن پای منقل و وافور و چپق در آن دوره به امری متداول تبدیل شده بود. وضع کشاورزی نامناسب، اوضاع کارگاه‌های صنعتی خراب، بازار ایران پر از محصولات عثمانی، روسی، انگلیسی و هندی بود. در چنین شرایطی ناصرالدین‌شاه به قدرت رسید و از آنجایی که تحت تأثیر الهامات و آموزه‌های میرزاتقی خان امیرکبیر بود، با نگرش اصلاحی مبتنی بر تغییر وارد عمل شد. در چهار سال و اندی، اقداماتی شبیه معجزه صورت گرفت. میرزا تقی‌خان در آن دوره جنبش بابی را که یک جنبش اجتماعی خطرناک و در معرض ارتباط با روسیه و انگلیس می‌دانست، سرکوب کرد. با القاب، مناصب، خلعت و منشور و اعطای پست‌ها بر اساس پرداخت پول مبارزه کرد و هزینه‌ها را کاهش داد. دربار و خاندان سلطنتی را تا حد زیادی خلع مقام و محدود کرد. تلاش کرد حوزه نظامی ایران را در حد خودش بازسازی کند. دارالفنون را تأسیس کرد. مسأله آبله‌کوبی و پذیرش گروه‌های بهداشتی فرانسوی و اتریشی را در دستور کار قرار داد.  با این‌همه سرلوحه همه اقدامات او تبلیغ روحیه وطن‌پرستی و مقاومت در برابر تاراج ملی و لزوم انجام اصلاحات و تأکید بر عنصر پیشرفت در ایران بود. او به آنچه از پیشرفت‌های روسیه، فرانسه، آلمان گزارش می‌شد و نمونه‌ای از یک دولت مترقی مبتنی بر توسعه و پیشرفت با محدود کرن نقش قدرت‌های خارجی بود، بسیار توجه می‌کرد و در عین حال به ایجاد ارتباط میان با آن دولت‌ها نظر داشت.

گفته می‌شود که ناصرالدین شاه تا زنده بود از اقدامش برای صدور حکم قتل امیرکبیر ابراز پشیمانی می‌کرد. اقدامی که گفته می‌شود با هدایت مادرش و با خباثت دشمنان خارجی و مزدوران داخلی و عناصر خودفروخته صورت گرفت و در مستی توانستند حکم قتل امیرکبیر را از شاه بگیرند. شاه تا آخر عمر رجال سیاسی را با امیرکبیر مقایسه می‌کرد. اقداماتی که امیرکبیر در دوره ناصرالدین شاه انجام داد، به نقطه قابل‌توجهی رسید و پس از مرگ او در سال 1852 میلادی زمینه برای انقلاب مشروطه در سال 1906 میلادی فراهم شد. مشروطه تداوم خواست ایرانیان برای برطرف کردن حقارت ملی و از بین بردن استبداد و استقرار یک نظام عادلانه بود. امیرکبیر گرچه نیم‌قرن با انقلاب مشروطه فاصله زمانی دارد اما پایه‌ها و فونداسیونی که می‌گذارد، نقش بسیار مهمی در جهت‌گیری و تمایل مردم ایران برای انجام تغییرات اساسی در کشور بود که در انقلاب مشروطه بروز کرد.

منبع: روزنامه ایران