بررسی سبک شاهنامه / دکتر جلال خالقی مطلق - بخش پنجم

اشاره: در بخشهای پیشین این نوشتار، به برخی از صنایع لفظی و معنوی اشاره شد و درباره تکرار، مَثَل، تمثیل، پند، مفاخره، خطبه و چشمی به پیرامون داشتن بحث شد. اینک ادامه مطلب:

 

اشاره: در بخشهای پیشین این نوشتار، به برخی از صنایع لفظی و معنوی اشاره شد و درباره تکرار، مَثَل، تمثیل، پند، مفاخره، خطبه و چشمی به پیرامون داشتن بحث شد. اینک ادامه مطلب:

 

ث) شخصیّت‌‌سازی از طبیعت و اشیا:

شخصیّت‌سازی یا تشخیص یعنی دمیدن جان در عناصر طبیعت و اشیا، در شاهنامه مثال بسیار دارد و در مورد نخستین، یعنی تشخیص عناصر طبیعت، از شاعری دهقان که سراسر زندگی را در آغوش طبیعت گذرانده است شگفت نیست. برای نمونه: «نکرد ایج سرما بدیشان نگاه»

(همان،‌ ج۱، ص۱۰۱، بیت ۲۰۲)؛

 

مرا دید در جنگ دریا و کوه

که با نامداران توران‌گروه،

چه کردم، ستاره گوای من‌ است

به مردی جهان زیر پای من است

(همان، ج۲، ص۱۷۰، بیت ۶۵۱ت۶۵۲)

 

در دو بیت زیر ماه زنی است که از خورشید زرّین‌کلاه روی می‌پوشاند تا بدنام نگردد:

چو خورشید بنمود زرّین‌کلاه

چو سیمین سپر دید رخسار ماه

بترسید ماه از پی گفت‌وگوی

به خم اندر آمد، بپوشید روی

(همان، ج۳، ص۲۲۱، بیت ۱۹۱۱ـ۱۹۱۲)

 

ولی دیگربار ماه به چنگ خورشید می‌افتد و خورشید گیسوی او را می‌گیرد و لبانش را می‌گزد:

چو از کوه بفروخت گیتی‌فروز

دو زلف شب تیره بگرفت روز

از آن چادر قیر بیرون کشید

به دندان لب ماه در خون کشید

(همان، ج۳، ص۱۷۶، بیت ۱۱۷۲ـ۱۱۷۳)

 

اگر در مثال‌های بالا از جانداری عناصر طبیعت غیرمستقیم یاد شده است، در مثال‌های زیر عناصر طبیعت خود مستقیم به گفتگو در می‌آیند:

چو رخشنده گردد جهان ز آفتاب

رخ نرگس و لاله بیند پر آب

بخندد، بدو گوید:‌ ای شوخ چشم

ز عشق تو گریم، نه از درد و خشم

(همان، ج۵، ص۲۲۰، بیت ۸ ـ ۹)

بخندد هم بلبل از هر دوان [از ابر و نرگس]

 

چو بر گل نشیند، گشاید زبان:

ندانم که عاشق گل آمد گر ابر

چو از ابر ببینم خروش هزبر

(همان، ج۵ ص۲۹۲، بیت ۹ـ۱۰)

 

تشخیص اشیا نیز مثال بسیار دارد؛ برای نمونه:

تو گفتی که الماس جان داردی

همان گرد تیره زبان داردی

(همان، ج۱، ص۱۴۹، بیت۹۶۶)

 

همچنین پهلوان با رزم‌افزار خود سخن می‌گوید:

چنین گفت کای جوشن کارزار

برآسودی از جنگ یک روزگار

کنون کار پیش آمدت، سخت باش

به هر جای، پیراهن بخت باش

(همان، ج۵، ص۳۷۱، بیت ۹۳۹ـ۹۴۰) و مثال‌های دیگر.

 

خ) منش‌سازی:

علم «بیان» در ادب فارسی شامل همة صناعات شعر روایی فارسی نمی‌شود. علت این است که این علم تا حد زیادی از علم بیان در شعر کلاسیک عرب گرفته شده است و شعر کلاسیک عرب، ادبیات داستانی ندارد. از همین‌رو نیز تألیفات علم بیان به فارسی، از منظومه‌های فارسی مثال‌های زیادی ندارند؛ بنابراین «صنایع لفظی» و به‌ویژه «معنوی» در شاهنامه، که در دیگر منظومه‌های ما باید جداگانه پژوهش و تألیف شود. یکی از مهمترین صنایع معنوی در شاهنامه که در دیگر منظومه‌های فارسی مثال‌های چندان روشنی ندارد، هنر «منش‌سازی»، یعنی تعیین شخصیت‌ یا فردیتی معین در اندیشه و رفتار ـ چه مثبت و چه منفی ـ برای اشخاص داستان است. در حالی که در حماسه معمولا ما بیشتر با «نوع» روبروییم (مثلا نوع پهلوان، نوع پادشاه، نوع زن، نوع خدمتکار و غیره)؛ ولی در منظومه‌های عشقی بیشتر انتظار دیدن فرد (یعنی واجد شخصیت و فردیت ویژه خود) را داریم، درست برعکس، اشخاص منظومه‌های ما به استثنای «ویس و رامین» و اندکی در «خسرو و شیرین» نظامی، همگی نوع‌اند و اشخاص شاهنامه فرد.

اشخاص منظومه‌های دیگر ما به‌ویژه زنان تندیسی‌هایی دیواروار سفید و مسطح و یا سایه‌هایی بی‌جان و حداکثر رونده بیش نیستند که هیچ‌گونه پست و بلندی ندارند؛ ولی در شاهنامه، نه تنها منش اشخاص ردیف اول (همچون کیکاووس، گشتاسب، سیاوش، رستم، طوس، افراسیاب، اسفندیار، خسرو پرویز، بهرام چوبین و مانند آنها) به‌خوبی ترسیم شده است، بلکه همچنین منش اشخاصی که در صف دوم و سوم اهمیت جای دارند، بر خواننده معلوم است. همچنین زنان که در منظومه‌های دیگر فارسی، به استثنای «خسرو و شیرین» نظامی، تنها‌نوع‌اند، در شاهنامه در نقش معشوقه، همسر، مادر و زنان جنگنده (همچون گردآفرید و گردیه) دارای فردیت مشخص‌اند و در کارها شرکت کوشا دارند و مردان با آنها مشورت می‌کنند؛ ‌مثلا اسفندیار به رستم می‌گوید که به خانه خود بازگردد و با کسان خود و از جمله با مادرش «جهاندیده رودابه نیکنام» مشورت کند (همان، ج۵، ص۳۱۶، بیت ۲۸۴ ـ ۲۸۵).

رودابه تهمینه، منیژه، کتایون همه خود برای خود همسر انتخاب می‌کنند و حتی با وجود مخالفت پدر خود. سیندخت ـ مادر رودابه ـ خود به پیش سام می‌رود و معضلی را که در راه وصلت دخترش با زال پیش آمده و ممکن است کابل را به آتش کشد، با توفیق حل می‌کند (همان، ج۱، ص۲۳۸، بیت ۱۰۸۰ـ۱۱۸۰). گردیه سرسختانه برادر خود و هواخواهان او را از مخالفت با پرویز منع می‌کند (همان، ج۱، ۵۹۶ ـ ۶۰۷). شیرین پس از مرگ پرویز، به مجلس گلشن شادگان می‌رود و در آنجا در حضور بزرگان از تهمت‌هایی که شیرویه بر او زده است، از خود دفاع می‌کند و سپس در آرامگاه همسرش دست به خودکشی می‌زند (همان ج۸، ص۳۶۴ـ۳۷۳).

در شاهنامه حتی با منش ندیمه‌های رودابه که از نظر اهمیت از ردیف سوم هم پایین‌ترند، آشنا می‌شویم (همان، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۷). حتی برای جانورانی چون «سیمرغ» و «رَخش» و «بهزاد» منشی انسانی تعیین شده است (نک: خالقی مطلق، حماسه، ص۱۰۲ـ۱۰۳). بحث در چگونگی منش هر یک از اشخاص شاهنامه و یا دست کم اشخاص مهم آن، موضوع پژوهش جداگانه‌ای است.

 

ذ) روانکاوی:

روانکاوی اشخاص داستان، که گاه مکمل منش‌سازی آنهاست، یکی دیگر از ویژگی‌های هنر فردوسی است. در اینجا چند نمونه آن را می‌آوریم: حالت کاوة ستمدیده و از جان گذشته که شکوه و هیبت پادشاه را از چشم او دور کرده، تا آنجا که محضر پادشاه را می‌درد و لگدمال می‌کند، ضحاک را چنان به هراس می‌اندازد که در برابر او به‌کلی خود را می‌بازد و کاوه به نظرش موجودی دست‌نیافتنی می‌آید. شاعر این حالت روانی ضحاک را از زبان خود او چنین توصیف می‌کند:

که چون کاوه آمد ز درگه پدید

دو گوش من آواز او را شنید

میان من و او از ایوان درست

یکی کوه گفتی از آهن برُست

(فردوسی، همان،‌ ج۱، ص۶۹، بیت ۲۲۲ ـ ۲۲۳)

 

و یا هنگامی که افراسیاب به قصد کشتن سیاوش بدو می‌رسد، سیاوش از ترس جان، از افراسیاب احوال‌پرسی می‌کند: «سیاوش بپرسیدش از بیم جان» (همان، ج۲، ص۳۴۸، بیت ۲۱۵۷).

افراسیاب به سبب دیدن رؤیایی وحشت‌انگیز از خواب می‌پرد و فریاد‌کنان بر زمین می‌افتد. پرستندگان شتابان شمع می‌آورند و برادرش سراسیمه به سراغش می‌رود و علت را می‌پرسد. شاعر در توصیف حالت روانی افراسیاب از زبان او خطاب به برادرش کرسیوز می‌گوید: هیچ مگوی و فقط مرا در آغوش بگیر و بفشار تا دوباره به خود بازگردم.

چنین داد پاسخ که: پرسش مکن

مگوی این زمان هیچ با من سخن

بدان تا خرَد بازیابم یکی

به بر گیر و سختم بدار اندکی

(همان، ج۲، ص۲۴۹، بیت ۷۰۸ ـ ۷۰۹)

بخش چهارم مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: روزنامه اطلاعات