با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی / زهره روحی – بخش دوم

باری، گاهی این نزاعِ «اجتماعی و طبقاتی»، بین این دو جریانِ قدرت طلب، چنان به افراط آلوده می‌شد که از سوی سکولارها، کار به بغض و کینه و دین ستیزیِ علنی، منتهی می‌شد (14 ) ؛ که در لحظاتی از این دست ، کاملا فراموش میشد در زمان شکل گیری جنبش مشروطه ، بخشی از سرمایه اجتماعی در به حرکت آوردن توده ها، از سوی روحانیان مترقی و آزادی خواه بوده است

 

الف. توزیع قدرت شبه فئودالی و مقدمات ظهور «رضا شاه»

باری، گاهی این نزاعِ «اجتماعی و طبقاتی»، بین این دو جریانِ قدرت طلب، چنان به افراط آلوده می‌شد که از سوی سکولارها، کار به  بغض و کینه و دین ستیزیِ علنی، منتهی می‌شد  (14  ) ؛ که در لحظاتی از این دست ، کاملا فراموش میشد در زمان شکل گیری جنبش مشروطه ، بخشی از سرمایه اجتماعی در به حرکت آوردن توده ها، از سوی روحانیان مترقی و آزادی خواه بوده است. به عنوان مثال ، در لیست اعضاء فرقه اعتدالیون، نام آیت الله طباطبایی به چشم می‌خورد. و درجا به یاد می‌آوریم که وی در مجلس اول به عنوان آزادی خواه، اعتراف کرده بود که درک و آشنایی اش با «مشروطه»، توسط مترقیان اصلاح طلبی بوده که کشورهای مشروطه را دیده و برای وی توضیح داده بودند. در این گفته می‌توان تعامل فکری و دوران صبوری و مسئولیت پذیریِ روشنفکران سکولار را به خوبی احساس کرد. ضمن آنکه موفقیت شان در مسئولیت روشنگری شان به خوبی آشکار می‌شود. چنانچه طباطبائی به صراحت می‌گوید :  «ما مشروطیت را که خود ندیده بودیم. ولی آنچه شنیده بودیم ، و آنهایی که ممالک مشروطه را دیده به ما گفتند مشروطیت موجب امنیت و آبادی مملکت است . ما هم شوق و عشقی حاصل نموده ، تا ترتیب مشروطیت را در این مملکت برقرار نمودیم» ( 15 ). علارغم برخی پرخاش هایی که در مجلس اول بین نمایندگان وجود داشت ، با توجه به فضای به شدت رادیکال و خشن مجلس دوم، این مهم را درمی‌یابیم که در مجلس اول، فضایی وجود داشته، برخوردار از تواناییِ آماده کردن و پروردن نیروهایی در جهت آزادی خواهی. به گونه ای که می‌توانسته نیروهایی چون  آیت الله طباطبایی را جذب خود کند. آنهم به این دلیل واضح که چنانچه ملاحظه می کنیم، طباطبایی، از کُدهایی استفاده می کند که تأویل و تفسیرش نیازمند حوزه دینی نیست. بلکه بنیانش در «اصلاحاتِ» سیاسی (در خصوصِ «امنیت») و نیز اصلاحات اجتماعی (در خصوص «آبادانی») است : «امنیت و آبادیِ مملکت» و نه آنگونه که در برنامه اعتدالیون  (در مجلس دوم) می‌بینیم،  بر محور صورت بندیِ مذهب. بدین معنی که مشروعیت و هستیِ اجتماعیِ خود را (همانگونه که دیده شد) از سوی حوزه «مذهبی» کسب کرده بود و نه بنیان های «آزادی خواهانه و ملی گرایانه» ای که در  مجلس اول ، دیده می‌شد و مبتنی برجریانهای مترقی نهضت مشروطه بود. 

 واقعیت تلخی است که در مجلس دوم، نه تنها فرقه گرایی و زد و بند، و دسیسه جای مبارزات پارلمانی را گرفته بود، بلکه آلوده به ترورهای سیاسی ای شده بود که آدمیت آنها را بر اساس تمایلات فردی شناسایی کرده است (  16)، «دشمنی و کینه توزی میان دو جبهه دموکرات و اعتدالیون هنوز اوج می‌گرفت که سید عبدالله بهبهانی را در هشتم رجب 1328 (1288 شمسی ؛ 1910 میلادی) شبانگاه کشتند. هیأت دولتی هم در کار نبود، بحران سیاسی ادامه داشت. ترور بهبهانی به دست مجاهدین حیدرخان انجام گرفت، حقیقتی که بر کسی پوشیده نبود. شهر به جوش و خروش آمد، اصناف بازار را بستند، مردم در مدرسه خان مروی علیه عاملان ترور شعار دادند و تقی زاده را آشکارا محکوم کردند . او که خطر را نزدیک دید بیدرنگ از ایران رفت. جبهه اعتدالی به انتقام جویی برخاست: میرزا علی محمد خان تبریزی از منسوبان تقی زاده و میرزا عبدالرزاق خان همدانی که به عنوان عناصر انقلابی شناخته شده بودند، به دست مجاهدین معزالسلطان کشته شدند. به دنبال آن، یکی از خویشاوندان حیدرخان را نیز به قتل رساندند. شهر را محیط ترور فرا گرفت » ( 17).

با این توضیحات ، تعجبی ندارد که  مجلس دوم نیز در تاریخ 1290 / 1911، منحل شود؛ از یک طرف تفرقه و دسته بندی های سود جویانه داخلی و از طرف دیگر، مداخلات تجاوزگرایانه روسیه و انگلیس دست به دست یکدیگر دادند و کشور را به سقوط و دوران قبل از نهضت مشروطه راندند. اکنون با پذیرش اولتیماتوم روسیه درهای مجلس یک بار دیگر بسته می‌شود. اما نه همچون مجلس اول، به فرمان محمد علی شاه، بلکه این بار به فرمان ناصرالملک، نایب السلطنه ، و توسط یپرم خان (رئیس نظمیه). و بدین ترتیب سیاهی و تاریکی و ویرانی و نا امنیِ اجتماعی و سیاسی و قحطی، این دوران را در خود می‌گیرد. آبراهامیان معتقد است که فشارهای خارجی و اولتیماتوم روسیه باعث انحلال مجلس دوم بوده است. «نخست وزیر ، صمصام السلطنه ، نایب السلطنه ، کابینه و یپرم خان با نیروهای قفقازی خود تصمیم گرفتند که اولتیماتوم را بپذیرند تا روسها پایتخت را اشغال نکنند. به محض اینکه نخست وزیر تقاضای روسها را پذیرفت و نایب السلطنه نمایندگان را به اقدام خلاف قانون اساسی محکوم کرد، یپرم خان هم درهای مجلس را بست» (  18 )؛  حال آنکه چنانکه دیدیم تفرقه ها و ستیزهای حزبی و قدرت طلبی های خشونت آمیز داخلی که منجر به ضعف حکومت مرکزی و بی اعتمادی نسبت بدان شده بوده، به نوبه خود برای تعطیل شدن مجلس و تبدیل ایران به حکومتی استعماری کم تأثیر نداشته است. اکنون سربازان انگلیسی و روسی خاک ایران را در برخی از شهرها اشغال می‌کنند. و به خشم و نارضایتی مردم دامن می‌زنند. و بدین ترتیب بار دیگر روحانیان و علمای با نفوذ نجف و کربلا، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند و  به نارضایتی ها جهت داده  و تحت رهبری خود درمی آورند. با فتوای آنها ، خرید کالاهای روسی تحریم می‌شود و کار اعتراضات بیش از پیش بالا می گیرد. در مشهد درگیری های شدیدی بین مردم و سربازان متجاوزِ روس رخ میدهد،  مردم معترضِ بی سلاح، برای فرار از چنگ قشون روس به حرم امام رضا پناه می برند ؛ اما متجاوزین، سواره و پیاده به آنجا حمله می برند و همه را از زن و مرد گرفته تا حتی کودکان و سالخوردگان را بی رحمانه کشته و مجروح می‌سازند...

چیزی نمی گذرد که  جنگ جهانی اول شروع میشود و با آغاز این جنگ، هم روسیه و هم انگلیس ناگزیر می‌شوند  قوایشان را معطوف به دشمنان خود در جبهه جهانی سازند؛ و امکان تشکیل کابینه برای ایران را فراهم سازند : «کابینه تازه تشکیل شد، کابینه قدیم که در آن اشخاصی طرفدار روس شناخته شده بودند، برهم خورد . شروع به جنگ که شد، روسها مجبور شدند قوای مادی و معنوی خود را متوجه اتریش و آلمان و اخیراً متوجه عثمانی نمایند که به زودی محتمل است اعلان جنگ او هم به روس داده شود. (...) انگلیسیان نیز به خود پرداخته، سیاست آنها در ایران بلکه در همه جای آسیا ضعیف شد ، و هر چه بر ضعف دو قوه اجنبی افزوده شد، پیش پای ایرانیان بازتر گشت و از مرعوبیت درآمدند . فتوحاتِ پی در پیِ آلمان و شکست دول مؤتلف ، ابُهت سیاست جنوب و شمال [انگلیس و روسیه] را از دل ایرانیان برد. نفوسِ منجمد شده ، به جنبش درآمدند ، دولتِ تازه هم تا چند صباح از تازگی خود ، استفاده خوشنامی کرد . خاصه که حکومت آذربایجان را که در تصرف صمدخان بود، از او گرفتند و مرنادِ بلژیکی را از ریاست خزانه داری انداختند و این زمانی بود که آلمان مملکت بلژیک را تصاحب کرد و قدرت بلژیکیان محو شد» ( 19 ).

اکنون  با توجه به اقدامات استعماری روس و انگلیس و بلژیک نسبت به منابع و ثروت کشور ایران،  شروع جنگ جهانی اول که منجر به توجه آنها به بیرون از خاک ایران شده بود، میتوانسته این ایام را برای ملت ایران، به منزله «فرصت» و زمانی برای رهایی بخشی تبدیل کند؛ اما نیروهای سیاسیِ ملتهبِ ایران که همچنان در آشوبِ قدرت طلبیِ خود غرق بودند، چنان درگیر حذف و انهدام یکدیگر بودند که در وقت و زمان مناسبی که پیش رویشان قرار گرفت، قادر به درک و دیدن این موقعیت به مثابه «فرصت» نشدند و در عوض، در دام حمایت و طرفداری از  قوای جنگ جهانی اول افتادند؛ درگیر «ستیزهای امپریالیستی» ای شدند که اصلا ربطی به ایران نداشت و تنها منفعتی که داشت همانا استفاده از فرصت به دست آمده برای بیرون راندن قوای روس و انگلیس از خاک ایران  بود . حال آنکه حکومت و گروههای سیاسی و جمله گی عشایر چنان درگیر نزاعِ خانگیِ بر سر قدرت بودند که برای قدرتمندتر کردن خود، خود را وارد نزاع جهانی قدرت کردند و هر کدام به حمایت و هواداری یکی از دو جریان بزرگ امپریالیستی برآمدند.  و بدین ترتیب عجیب نبود که  هر کدام بخواهند ، تعیین کننده سیاست خارجیِ ایران در این نزاع جهانی باشند ! ( 20 ).  به هر حال جنگ جهانی اول ، به دلیل ضعف حکومتهای روس و انگلیس یعنی به دلیل درگیری شان در میدانهای نبردِ اروپا (که آنهم ماجرای خود را دارد)، منجر به بازگشایی مجلس سوم، میشود . و هر چند توقع میشد که کلیه امتیازات روس و انگلیس همراه با وابستگان سیاسی شان منحل شود ، و نیروها از ایران خارج شوند، اما صرف نظر از عزل بلژیکی ها ، از تسلط شان در امور گمرکی و مالیه ایران ، روسها در داخل خاک ایران ماندند ؛ خصوصاً که  برخی از گروههای سیاسی ، با توجه به موضع گیری هایشان در جنگ،  نشان دادند که از روس و انگلیس حمایت میکنند. بنابراین به جای بیرون راندن آنان از خاک ایران ، به اتحاد با آنها عمل کردند. به هرحال نیروهای روسیه در خاک ایران ماندند و همچنان خواهان مداخله در مورد مسائل ایران بودند. و بدین ترتیب  «اعلام بی طرفی ایران» در جنگ، جدی تلقی نشد و اعتباری نیافت .  با این وجود ، با گشایش دوباره مجلس ، (مجلس سوم) فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جانی تازه یافت:

«جرائد ملی از نو جان گرفتند، (...) فقط "رعد" و "عصر جدید" [به مدیریت سید ضیاءالدین طباطبایی؛ فردی که بعدتر با کمک رضا خان به کودتا دست زد] و عصر جدید [به مدیریت متین السلطنه ] ، به هواداری صریح متفقین یعنی روس و انگلیس چیز مینوشتند. ولی باقی جراید نظر به سوابق حزبی و تأثیر شدیدی که از عملیات روسهای تزاری و سکوت عمیق انگلستان در برابر مظالم حضرات داشتند، طوری از متفقین رنجیده بودند که می توان گفت اکثریت افراد احزاب و مطلق روزنامه نگاران از همان بدو امر و طلوع ستاره جنگ به هواداری متحدین دل بستند و این احساسات یکباره عمومی شد، و تدابیر مأمورین ترک و آلمان و اتریش نیز مزید علت گردیده به انقلاب فکری و قلمی و عاقبت به قیام حزبی و مهاجرت پیوست » ( 21 ) .

و اما ، این انقلاب روسیه بود که به خروج نیروهای تزاری از خاک ایران منجر گردید (هرچند که کمی بعدتر با شکل و هیئت استعماری دیگری تحت لوای بلشویسم از طریق سواحل دریای خزر و آذربایجان به خاک ایران باز گشت) ؛ به محض خروج نیروهای تزاری، دولت و وزیر مختار انگلیس «فرصت» را  مغتنم می‌شمارند . و نهایت استفاده را از بی ثباتی دولت ایران می‌برند.  اکنون (1919میلادی) لندن در حالیکه هنوز جنگ جهانی اول به تمامی پایان نیافته است ، ـ اما  پیروزی نیروهای متفقین محرز شده بود ـ ،  بر آن میشود تا قراردادی را به دولت ایران تحمیل کند که به موجب آن، ایران به کشوری تابع و حافظ منافع انگلیس درمی‌آمد .  بر اساس این قرارداد،  هم مالیه و هم قشون ایران، یعنی دو بازوی مهم حکومتی، می‌بایست زیر نظر متخصصان و فرماندهان انگلیسی قرار گیرند . و بدین ترتیب با تصرف دو عنصر حیاتی، حکومت ایران به تمامی تحت نظارت و کنترل دولت انگلیس در می‌آمد. ظاهراً دولت انگلیس این قردادِ غیر قانونی را («غیر قانونی» بوده، زیرا  به لحاظ قانون اساسیِ مشروطه ، بدون اطلاع و حضور در مجلس شورای ملی منعقد شده بود) ، با توافق و مذاکره پنهانی نخست وزیر وقت، یعنی وثوق الدوله و پرداخت 400 هزار تومان رشوه (از سوی دولت انگلیس) به او تنظیم شده بود. ماجرای این رشوه گیری و عقد قرارداد ، زمانی برملا می‌شود که احمد شاه به انگلستان سفر کرده بود . ظاهراً در ضیافتی که برای او ترتیب داده بودند، قرارداد مزبور جهت امضاء به رؤیت شاه می‌رسد؛ گفته می‌شود وقتی احمد شاه از جریان رشوه و مذاکره پنهانی وثوق با دولت انگلیس با خبر می‌شود، از قبول و امضاء قرارداد سر باز می‌زند و می‌گوید: «کسانیکه پول گرفته اند، تصدیق کنند، من هرگز تصدیق نخواهم کرد! » ( 22) .

خبرِ قرارداد  1919 انگلیس و رشوه گیری وثوق الدوله به سرعت در ایران می‌پیچد و مورد نفرت بسیاری قرار می‌گیرد. فرمانده نظامی انگلیس، واکنش مردم ایران را اینگونه به دولت خود گزارش میدهد :

«به نظر نمیرسد بتوان درک کرد که این قرارداد تا چه حد در ایران منفور بود و عموم چقدر از کابینه وثوق قبل از سقوط متنفر شده بودند. اعتقاد بر این بود که هدف از قرارداد واقعا از بین بردن استقلال ملی است و نخست وزیر ، مملکت را به انگلیس فروخته است. پنهانکاری در انعقاد قرارداد، این واقعیت که مجلس نیز حضوری نداشت و به کاربردن نادرست ترین روشها برای انعقاد قرارداد...، همگی این باور را تقویت کرد که بریتانیای کبیر، در واقع از دشمن دیرین، [یعنی] روسیه بهتر نیست . ( 23 ).

اما نارضایتی و مخالفت با قرار داد 1919  انگلیس ، تنها محدود به مردم ایران نمی‌شد؛ چرا که فرانسه و آمریکا هم ـ به دلیل عدم سهم بَری در این قرارداد ، ـ بدان واکنش نشان دادند و از جمله ناراضیان بودند. محمد تقی بهار که در آن ایام از اعضای کمیته حزب دموکرات و همچنین مدیر روزنامه ایران بود ، در خصوص یکی از ملاقاتهایش با وزیر مختار آمریکا ، گفته های وی را اینگونه نقل می‌کند: «"قرارداد را بهم بزنید و دولت انگلیس را جواب بگویید ، آنوقت به دولت آمریکا مراجعه کنید، قول می‌دهم هر قدر پول بخواهید به شما خواهند داد و مستشار هم میفرستند و مالیه و نظام و معادن شما را اداره خواهند کرد"، [بهار توضیح می‌دهد : ] وزیر مختار این خطابه را موقعی که سید محمد کمره ای و جمعی از ناراضیان در سفارتخانه آمریکا به ملاقات سفیر رفته بودند، بیان کرد و من خود،  نزد او بودم» ( 24 ) .

 

منابع :

14    . مذهب و ملیّت، ایرانشهر، 11 آذر 1303، ص 1ـ.2 ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ،ص 154.

15    مذاکرات ، 14 شوال 1325؛ نقل از آدمیت، فریدون،  ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ؛ انتشارات پیام ، 2535 شاهنشاهی؛ ص 226.

16    آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطه ایران؛ تهران: انتشارات پیام،  1354 ، ص 139.

17    آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطه ایران؛ تهران: انتشارات پیام،  1354 ، صص 146، 147   .

18    آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ، ص 137، 136.

19    دولت آبادی. یحیی؛ حیات یحیی ، تهران ، انتشارات فردوسی و عطار، 1362، ج 3، ص 271 .

20    . بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص14

21    بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 15.

22    بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 38  .

23    The Commander of the British Military Mission to the British Minister, Ibid., P.585 ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم 1377 ،  ص 146.

24    بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج 1، ص 39  .

بخش اول مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ