ریشه‌شناسی واژه شهر(شهربان، شهریور، شاه ) / لیلا عسگری

صورت فارسی شهر برگرفته از xšaθra-« پادشاهی، سلطنت » اوستایی است، كه در فارسی باستان به صورت xšaça- « پادشاهی، سلطنت» آمده است، چنانكه در تركیب با اسم Artaxšaça (اردشیر ) دیده می‌شود، مرکب از arta- «عدل، داد» + xšaça- «پادشاهی» به معنی « پادشاهی توأم باعدل و داد» (کنت171a). به نظر نیبرگ ( 1382:141) واژۀ xšaθra- در معانی قلمرو، محفل، عرصه و میدانی كه نیروی خدایی را آشكار می‌كند

 

صورت فارسی شهر برگرفته از   xšaθra-« پادشاهی، سلطنت » اوستایی است،  كه در فارسی باستان به صورت xšaça- « پادشاهی، سلطنت» آمده است، چنانكه در تركیب با اسم  Artaxšaça  (اردشیر ) دیده می‌شود، مرکب از arta- «عدل، داد» + xšaça- «پادشاهی» به معنی « پادشاهی توأم باعدل و داد» (کنت171a).  به نظر نیبرگ ( 1382:141) واژۀ  xšaθra- در معانی قلمرو، محفل، عرصه و میدانی كه نیروی خدایی را آشكار می‌كند بارها در اوستا آمده، در چنین مواردی واژه به معنی « كشور» است. البته به نظر او )خشثره) xšaθra- نیروی سیاسی را هم در بردارد چنانكه در تركیب هوخشثره « شهریار خوب » و دوش خشثره «شهریار بد و پلید » دیده می‌شود  ولی در گاهان این واژه بیشتر معنی دینی دارد  تا سیاسی مانند « در قلمرو نیروی تو، ای مزاده».  سنسکریت kṣatrá-، هندواروپایی *qpetro،( كنت:a 181)  ختنی ksāra- «قدرت، قلمرو، حكومت» ؛ارمنی ašxarh   «جهان» ( بیلی، 67).،  صورت فارسی میانه آن نیز  šahr در معانی مُلك، سرزمین، قلمرو،كشور سلطنتی، شاهنشاهی به كار می‌رفته است. (نیبرگ،:183)،یكی از متن‌های فارسی میانه به نام شهر‌های ایران  (  šahr<estān> īhā ī ērān )كه منبع مستقلی در جغرافیای ساسانی است تقریبا از 112 شهر با اشاره به بنا كنندۀ آن  نام برده  مانند: xwarāsān )خراسان( ، nawāzag (نوازگ) ،  pōšang (پوشنگ) ،kūmis ud panj burg   (كومس و پنج‌برج) ،   panj husrō(پنج خسرو)، و ...  كه در قلمرو ایران ساسانی قرار داشته و از  54 شهر هم  بدون نام اسم برده شده است.  نمونۀ زیر برگرفته از متن   بندهش است  كه واژۀ šahr در معنی «كشور»  آمده است:

Šābuhr ō xwadāyīh mad ud awēšān Tāzīgān spoxt ud šahr aziš stad ( 33/21)

شاپور به پادشاهی آمد و آن تازیان سپوخت و شهر ( كشور) از ایشان بِستد.

 

برخی واژه‌های همریشه و مربوط

شاه، شهربان و شهریور 

واژۀ شاه برگرفته  از فارسی باستان xšāyaθiya  «شاه» از ریشۀ فعلی -xšay « حكومت كردن، سلطه داشتن» + θiya- پسوند اسم‌ساز است( كنت، 181). صورت اوستایی آن      xšā(y)- «مالكیت داشتن» ، سنسکریت kṣáyati «مالک است، در اختیار دارد»،  هندواروپایی آغازی *qpei-، (کنت: 181 ) و فارسی ‌میانه āhš است.  xšāyaθiyaدر كتیبۀ بیستون بارها به كار رفته است مانند:

adam Dārayavauš  xšāyaθiya vazraka xšayaθiya xšayaθiy ( DBI,1)

«من داریوش شاه بزرگ شاه شاهان».

 به نظر بن‌ونیست(1) ( 1969) مفهوم شاه در ایران قدرتی است دارای حكومت امپراتوری، xšāyaθiya xšāyaθiyanam «شاه شاهان» ( یونانی basileús basiléōn ( و اشاره به كسی دارد كه از قدرت پادشاهی یا همان  xšaya-برخوردار است. این مفهوم با واژۀ rex «شاه»  كه صرفا در ایتالیایی، سلتیك و درهندی یعنی حاشیه‌های غربی و شرقی هند و اروپایی دیده شده، متفاوت است و به گروهی از واژگان دینی و حقوقی بسیار كهن مربوط است. rex بیشتر به معنی «كاهن» بوده تا در معنای امروزی پادشاه و او كسی بوده كه حق تعیین حدود شهر‌ها و قواعد حقوقی را در اختیار داشته.  یكی از عناوین شاهان هخامنشی    vazrakaاست كه آن را می‌توان به خداوند، اهورامزدا و زمین منسوب دانست و گویای آن است كه قدرت پادشاه دارای فرّ و جوهری رمز گونه است. البته   دومزیل  معتای«شاه – كاهن»  را رد كرده به نظر او  rex  بیشتر به معنی «شاه دنیوی» است ( ← مختاریان) 

 در نمونۀ زیر واژۀ  شاه در متن یادگار زریران  بند   13 یكی از متن‌های دورۀ میانه آمده. این متن كهن‌ترین تعزیه‌نامه و نمایشنامۀ ایرانی است. این نمایش داستان جنگ پادشاه ایران گشتاسپ است با ارجاسپ پادشاه خیونان، گشتاسپ دین زرتشت را پذیرفته و ارجاسپ كه از پذیرش آن سرباز زده از گشتاسپ می‌خواهد كه دین نو را رها كند وگرنه آمادۀ جنگ باشد. 

Pas  wištāsp-šā ka- šān – saxwan ašnud garān dušxwārīh bud.

« پس گشتاسپ شاه را،  چون سخن ایشان شنود، دشخواری گران بود.»

شهربان ( كه صورت یونانی آن ساتراپ نیز به كار برده می‌شود)، برگرفته از  فارسی باستان xšaçapāvan-  از – xšaça  « پادشاهی، شهریاری» + ریشۀ فعلی - « محافظت كردن، حفظ كردن» + پسوند -van است ( كنت:a  181). اصطلاح پارسی كهن « شهربان» به معنی حامی قدرت [پادشاهی] است. داریوش در  كتیبۀ بیستون از دو ساتراپ خود ، ویوان vivāna  در هرخواتیش( اراخوزی-اراكوزی) و دادارشی  dādraši در باختریش ( باختر، باكتریان، بلخ بعد) نام برده است. اصطلاح شهربان بیش از هر چیز بیان‌كنندۀ وفاداری كامل و بی‌قید و شرط فردی است كه به این سمت در برابر شخص شاه برگزیده شده (بریان،1377:173) . اصلی‌ترین وظیفۀ ساتراپ‌ها برقراری نظم و گسترش قدرت پارسی بوده است و فرمان‌های خود را مستقیما از پادشاه دریافت می‌كردند. در كتیبۀ بیستون این واژه بدین صورت به كار رفته است:

Dādaršiš nāma Pārsa, manā badaka, Bāxtriy ā xšaçapāvā  ayamšiāadam fr 

... دادرشی نام پارسی بندۀ من شهربان بلخ را به سوی او روانه كردم.( DBIII : 14-13)

در فارسی میانۀ به صورت  ahrap š باقی مانده است ( نیبرگ 1974).

شهریور برگرفته از  xašaθravairya  است،  این واژۀ اوستایی از xڑaθra-  «پادشاهی ، سلطنت، سروری» + صفت vairya  از ستاك var- به مفهوم عمومی آزمایش آتش  است كه به نظر نیبرگ ( 1382) -xڑaθra همچون نیروی آزمایش آتش است. یقینا در آیین زردشتی اولیه xašaθravairya كه به عنوان یكی از امشاسپندان شناخته شده، ویژۀ فرشتۀ نگهبان فلزات است، و احتمال دارد اشاره به فلز گداخته‌ای باشد كه در پایان زمان بر زمین جاری خواهد شد.   بیشتر محققان معنی آن  را «شهریاری دلخواه» دانسته‌اند.  صورت فارسی میانۀ آنahrewar š « سومین امشاسپند و نگهبان فلزات» و در گاه‌نمایی «ششمین ماه سال و چهارمین روز ماه» است ( مكنزی 1971 ).در مثال زیر شهریور در نقش امشاسپند آمده كه برگرفته از متن در بزرگداشت سور‌آفرین است. این متن شیوۀ ایراد خطابه در ضیافت‌های رسمی به هنگام صرف شام است:  

hamāg zohr ēn haft amahraspand ī pad garodmān hēnd ohrmazd wahman ud urdwahišt ud šahrewar ud spandārmad ud hordād ud amurdād.

شایستۀ هر گونه احترام ( باد) این هفت امشاسپند كه در گرزمان‌اند هرمزد، اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد.»

بدین ترتیب  معنای واژۀ شهر و یا حتی واژۀ  شاه  كاملا با معنای امروزۀ آن متفاوت بوده است، شهر به صورت امروزه پدیدۀ كهنی نیست. در متون دورۀ میانه واژۀ شهر در معانی مختلفی به كار رفته مانند نمونۀ بالا كه شهر در معنی كشور آمده است. 

                                             

(1)- مطالب برگرفته از بنونیست در اینجا ترجمۀ ناصر فكوهی است.

منابع

بریان، پی‌یر ( 1377) تاریخ امپراتوری هخامنشیان ( از كوروش تا اسكندر)، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران: انتشارات زریاب.

عریان، سعید (1371) متون پهلوی، تهران: انتشارات كتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی. 

كنت، رولان گراب، (1384) فارسی باستان: دستور زبان، متون واژه‌نامه، ترجمه و تحقیق سعید عریان، تهران: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری  پژوهشكدۀ زبان و گویش: سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ادارۀ كل امور فرهنگی.

مختاریان، بهار ( 1389) « رد»، دریچه، زیر چاپ.

نوابی، ماهیار (1374) یادگار زریران ممتن پهلوی با ترجمه و آوانویسی لاتین و سنجش آن با شاهنامه، تهران: انتشارات اساطیر.

نیبرگ، هنریك ساموئل ( 1382) دین‌های ایران باستان، ترجمه سیف‌الدین نجم‌آبادی، كرمان: دانشگاه شهید باهنر( كرمان).

Bailey, H.W. ( 1979) Dictionary of Khotan Saka, Cambridge

Bartholomae Chr. (1940) Altiranisches Wörterbuch, Strassburg.

Benveniste, Emile ( 1969). Le vocabulaire des instituations indo-européennes Paris, Les Editions de minut.

Kent R.G.( 1953) Old Persian ( Gerammar-Texts-Lexicon), New Haven.

Mackenzie D. N. ( 1971). A concise Pahlavi Dictionary, Oxford.

Nyberg H.S ( 1969-1974) A manual of Pahlavi, I-II, Wiesbaden.

Pakzad,F. ( 2005) Bundahišn, Zoroastriche Kosmogomie und Kosmologie. Band1, Kritische, Edditin. Tehran.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ