ژاله آموزگار

«خداوند اگر هیچ چیزی به من نداده باشد، این را داده که هیچ وقت فکر نکنم آدم مهمی هستم. در برابر این‌همه کاری که دانشمندهای طراز اول انجام داده‎اند، واقعا کار من هیچ نیست. خدا را شکر اصلا این غرور مرا نگرفته که خیال کنم دارم شاهکار می‎آفرینم یا کار فوق‎العاده‎ای می‎کنم. من دانشجوی ساده‎ای بودم، فقط درس‌خوان بودم. وقتی در دانشگاه شاگرد اول شدم، به من برای رفتن به خارج بورس دادند. هیچ چیز خارق‎العاده‎ای در من نیست. فقط یک کم درس‌خوان بودم و استادان خوبی داشتم.

 

«خداوند اگر هیچ چیزی به من نداده باشد، این را داده که هیچ وقت فکر نکنم آدم مهمی هستم. در برابر این‌همه کاری که دانشمندهای طراز اول انجام دادهاند، واقعا کار من هیچ نیست. خدا را شکر اصلا این غرور مرا نگرفته که خیال کنم دارم شاهکار میآفرینم یا کار فوقالعادهای میکنم. من دانشجوی سادهای بودم، فقط درس‌خوان بودم. وقتی در دانشگاه شاگرد اول شدم، به من برای رفتن به خارج بورس دادند. هیچ چیز خارقالعادهای در من نیست. فقط یک کم درس‌خوان بودم و استادان خوبی داشتم. بعد هم وقتی در دانشگاه مشغول کار شدم، همکاران دانشمندی داشتم. من همیشه به این موضوع افتخار کرده‌ام که در گروهی بودم که آدمهای خیلی حسابی در آن بودند. ما اول در گروه «زبانشناسی و زبانهای باستانی» با هم یکی بودیم. بنابراین با خیلی از این دانشمندان همکار بودم. یکی از همکاران بسیار نازنین من، مرحوم دکتر احمد تفضلی بود که خیلی نابهنگام دنیا را ترک کرد. وقتی که میتوانست خیلی بیشتر بدرخشد، یعنی وقتی که میتوانست تمام کارهایش را به اوج برساند. با دکتر باطنی همکار بودم، با دکتر نجمآبادی، با دکتر فرهوشی. همکار بودن با این آدمها واقعا شانس است. در تاریخ دین زرتشت همیشه میگویند: چرا زرتشت اینقدر درخشید؟ خانم بویس در جواب میگوید: به این دلیل که زرتشت خود از استعدادی برخوردار بود و دوم این‌که در جامعهای برخاست که گرچه همه مخالف دینش بودند، ولی آدمهایی بودند، به قول امروزیها، تحصیلکرده. وقتی آدم در دور و برش عدهای باشند که فاضل و عالماند، باید خودش را بالا بکشد. اینها همه شانسهایی بود که من داشتم. کار خاصی نکردم…»

اینها بخشی از سخنان بی‌پیرایة استاد دانشگاه تهران، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دارندة نشان لژیون‌دونور و نویسنده و مترجم آثار متعددی است که در حکم مرجع و کتاب درسی دانشگاه است و کسی همچون مرحوم دکتر داریوش شایگان در باره‌اش می‌گوید: «ژاله آموزگار تمام زندگی، دانش، سماجت خستگی‌ناپذیر و عزم راسخش را مصروف زنده نگاه داشتن مشعل ایران باستان کرده است.»

ژاله آموزگار در ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی زاده شد. از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ به عنوان پژوهشگر در «بنیاد فرهنگ ایران» سرگرم کار شد. از سال ۱۳۴۹ به عنوان استادیار در گروه «فرهنگ و زبان‌های باستانی» دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و از سال ۱۳۶۲ به عنوان دانشیار و از سال ۱۳۷۳ تاکنون به عنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس و تحقیق اشتغال دارد. آموزگار به اتفاق دکتر احمد تفضلى، دکتر اشرف صادقى و پروفسور فیلیپ ژینیو، شاگرد پروفسور پى‌یر دومناش بودند. آموزگار رساله دکتری‌اش را که درباره ادبیات زردشتى به زبان فارسى بود (کتاب‌ «صد در نثر و صد در بُندهش»)، با او ‌گذراند و پس از دریافت دکتری در رشته فرهنگ و زبان‌هاى باستانى، به ایران بازگشت و در بنیاد فرهنگ ایران مشغول به کار ‌شد. در آن زمان تقریبا هیچ منبع معتبر فارسى درباره مطالعات ایرانى در دست نبود. با این حال او به همراه افرادى چون دکتر مهرداد بهار، دکتر احمد تفضلى، دکتر محسن ابوالقاسمى، دکتر فریدون وهمن و دکتر سلیم با نظر دکتر خانلرى هر کدام یک کتاب پهلوى را موضوع کار خود قرار مى‌دهند و واژه‌نامه‌هاى آن را تهیه مى‌کنند. در همین سالها کار روی کتاب «دینکردپنج» را با همکارى دکتر تفضلى آغاز مى‌کند که ماحصل کارشان در انتشارات دانشگاه پاریس به چاپ مى‌رسد.

آموزگار به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، ترکی، پهلوی و اوستایی مسلط است و بسیاری از استادان کنونی رشته‌های گوناگون دانشگاه، از شاگردان وی بوده‌اند.

 

آثار علمی

آثار فراوان استاد آموزگار را می‌توان در سه مقولة تألیف و ترجمه کتاب و نگارش مقاله بخش‌بندی کرد. از آن جمله است

 

تألیف

اسطورة زندگی زردشت (با مرحوم دکتر احمد تفضلی، ۱۳۷۰).

زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن (با احمد تفضلی، ۱۳۷۲).

تاریخ اساطیری ایران (۱۳۷۴).

 

ترجمه:

ارداویراف‌نامه (نوشته فیلیپ ژینیو. حرف‌نویسی، آوانویسی، ترجمه متن پهلوی، واژه‌نامه، ۱۳۷۲).

نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه‌ای ایرانیان (نوشته آرتور کریستن‌سن. ترجمه با احمد تفضلی، ۱۳۶۴و ۱۳۶۷؛ برنده کتاب سال ایران در ۱۳۶۸)

شناخت اساطیر ایران (نوشته جان هینلز٫ ترجمه با احمد تفضلی، ۱۳۶۸).

 

مقاله:

گفتارهایی درباره فرهنگ و تمدن؛ حماسه‌های رستم و خاندانش؛ خویشکاری فردوسی؛ آوای سنگها؛ سنت شفاهی در ایران باستان؛ یونان و بربرها؛ خط در اسطوره ها؛ زبان شیرین فارسی؛ جامی سیمین از زمان اردشیر یکم ساسانی؟؛ احمد تفضلی؛ جادوی سخن در اساطیر ایران؛ گلی بر مزاری؛ گاهشماری در ایران باستان؛ سنگ‌نوشته‌های پارس هخامنشی؛ نمونه‌هایی از مباحث اسطوره‌ای در کتاب پنجم دینکرد؛ تاریخ واقعی و تاریخ روایی؛ ادبیات داستانی ایران؛ نمونه‌هایی از هنر «خوالیگری» در فرهنگ کهن ایرانی؛ فرّه، این نیروی جادویی و آسمانی؛ گرشاسب در پیشگاه اورمزد؛ آفرین فردوسی؛ دیوها در آغاز «دیو» نبودند؛ اسطوره زندگی زردشت؛ نوروز؛ چرخش ویژگی‌های قهرمانان در شاهنامه؛ پهلوی ، پهلوانی در شاهنامه؛ گزارشی از پازند؛ گوشه‌ای از اساطیر دین زرتشتی؛ پیمان؛ زندگینامه علمی دکتر احمد تفضلی؛ یادنامه احمد تفضلی؛ گزارشی از پازند؛ ادبیات زردشتی به زبان فارسی؛ فعل خواستاری؛ یادگار زریران؛ زبان‌های باستانی و ادیان آسمانی (گفتگو)؛ دریای پارس از دیرباز (سخنرانی)؛ کتیبه‌های هخامنشی و لوکوک (سخنرانی)…

 

دکتر آموزگار می‌گوید: «خوشحالم که به سرزمینی تعلق دارم که مردم آن از دیرباز به خدایان زمینی و سنگ و بت دل نبسته‌اند،‌ آفریدگار را در فراسو‌ها دیده و خوشی‌ها و پیروزی‌ها را از او دانسته‌اند و در درماندگی‌ها دست به سوی او دراز کرده‌اند… سلسله هخامنشی در حافظه تاریخی ایران، جایگاه برجسته‌ای دارد و کوروش از خوشنام‌ترین فرمانروایان این سلسله است، به‌طوری که نام او علاوه بر قرار گرفتن در کتاب عهد عتیق، ‌با گزارش نویسندگان یونانی و دیگر روایت‌ها، هیچ‌گاه از خاطره‌ها زدوده نشد. کوروش فرمانروایی بزرگ بود که حتی مورخان بیگانه نیز او را ستوده‌اند و منشور او را می‌توان کهن‌ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ دانست که در آن، تساهل و تسامح فرمانروایانه به وضوح دیده می‌شود، به‌ویژه اینکه وقتی دیگران از سوزاندن اسیران و درآوردن چشم و گوش پس از کشورگشایی‌های خود سخن می‌گویند، کوروش از ساختن و آباد کردن سخن می‌گوید.»

منبع: روزنامه اطلاعات