مدتی است از طرف هویت طلبان قومگرا، فدرالیسم بهعنوان راهحل مسائل مرتبط با قومیتها در ایران مطرح میشود
اینروزها شنیدن واژه «هویت طلبی»، بیاختیار انسان را به یاد واژه «اصولگرایی» میاندازد. استفاده از واژه اصولگرایی برای اشاره به یک جریان سیاسی خاص، پرسشهایی را به ذهن شنونده متبادر میكند. آیا دیگرانی که در زمره این اصولگرایان خودخوانده نیستند، فاقد هرگونه اصول بوده و مبنا و معیاری برای فعالیت سیاسی ندارند یا اگر دارند، در عمل به اصول خود پایبند نیستند؟
مدتی است از طرف هویت طلبان قومگرا، فدرالیسم بهعنوان راهحل مسائل مرتبط با قومیتها در ایران مطرح میشود
اینروزها شنیدن واژه «هویت طلبی»، بیاختیار انسان را به یاد واژه «اصولگرایی» میاندازد. استفاده از واژه اصولگرایی برای اشاره به یک جریان سیاسی خاص، پرسشهایی را به ذهن شنونده متبادر میكند. آیا دیگرانی که در زمره این اصولگرایان خودخوانده نیستند، فاقد هرگونه اصول بوده و مبنا و معیاری برای فعالیت سیاسی ندارند یا اگر دارند، در عمل به اصول خود پایبند نیستند؟ این پرسشها را میتوان از هویتطلبان خودخوانده نیز پرسید. اینکه دیگرانی که در زمره این هویتطلبان خودخوانده نیستند، هویت ندارد و اگر هویت دارند، برای هویت خود ارزش و وقعی قائل نیستند؟ به نظر میرسد انتخاب اینگونه واژهها ناشی از نوعی انحصارطلبی است. واقعیت این است که هویت مفهومی چندوجهی است. یک فرد می تواند در تشریح هویت خود، به فاکتورهای مختلف سازنده هویتش اشاره کند و به عنوان مثال بگوید که من یک مرد ایرانی آذربایجانی مسلمان شیعه اثنی عشری معتقد به نواندیشی دینی اصلاح طلب و مهندس عمران هستم و دهها وجه دیگر که میتوانست در این جمله باشد و اینک نیست. تک تک عناصر سازنده هویت فرد فوقالذکر مانند مردبودن، ایرانیبودن و... بخشی از هویت وی بوده و در عمل هویت هر فرد ترکیبی از کنار هم قرار گرفتن تمامی این عناصراست. حال ممکن است یک یا چند تا از این عناصر هویتی برای فرد مهمتر از بقیه باشند. تا آنجا که به بحث ما مربوط است ممکن است فردی در تعریف هویت خود برای عنصر «ایرانی بودن» ارزش و جایگاه بیشتری قائل باشد و فرد دیگری برای عنصر «آذربایجانی بودن» یا «کرد بودن» یا «بلوچ بودن» و ... به هر حال همه این افراد بالقوه میتوانند برای هویت خود ارزش قائل باشند(هویتطلب باشند) یا نباشند. کسی که مفهوم هویت برایش اهمیتی ندارد، وارد چنین مباحثی نمیشود؛ بنابراین در اینگونه بحثها، با طیفی از هویتطلبان روبهرو هستیم که در یک سر آن کسانی هستند که عنصر ایرانی هویت برایشان مهمترین عنصر است و در سر دیگر طیف کسانی قرار دارند که عنصر قومی برایشان در اولویت است؛ بنابراین به نظر می رسد استفاده از واژههای «ایرانگرا» و «قومگرا» بهتر میتواند طرفین این مباحثه را توصیف کرده و بستر گفتمان مشترکی را شکل دهد. در چنین قالببندی، نگارنده مخالف هویتطلبی«قومگرایی» و همزمان موافق هویتطلبی«ایرانگرایی» است. هویتطلبی میتواند در شکلدهی و انسجام شعور ملی، همانند یک تیغ دو لبه عمل کند. در صورت وجود تعریفی سازگار و همگرا(نه الزاما یکسان که در بخشهای بعد توضیح داده میشود) میتواند مقوم و تحکیم بخش انسجام ملی و حفظ «وحدت متکثر» در دنیای ایرانی باشد اما در صورت وجود تعاریف ناسازگار و واگرا و گاهی متعارض و متنافر قومی، این هویت های متنافر می توانند باعث متلاشی شدن دنیای ایرانی درگذر زمان گردند اما ویژگیها و مختصات هویتطلبی ایرانگرا چیست؟ هویت ایرانی، مفهومی انتزاعی و خلقالساعه نیست. برعکس، مفهومی عینی و با اصالت است که حداقل از حدود 1800سال پیش به این سو، به صورت مستند وجود داشته و البته در طول تاریخ دچار قبض و بسط و چکش خواریهایی شده و اینک، موجود در روح جامعه ایرانی، به ما رسیده است. این مفهوم هویتی، در گذر تاریخ تقریبا همیشه معطوف به سه عنصر بوده است. 1-سرزمین: شامل تمامی سرزمین هایی است که ما امروزه از آن به عنوان ایران فرهنگی یاد می کنیم. 2-مردم: مردمانی بودهاند که همواره در طول تاریخ خود را ایرانی دانسته اند. 3- حکومت: در طول تاریخ معمولا حکومتهایی بودهاند که یا اساس و بنیاد خود را بر پایه ایرانیت بنیاد گذاشته و خود به تحکیم آن یاری رسانده اند. یا از آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده كرده اند و یا دستکم خود را حاکم ایران دانسته اند. مجموعه این سه عنصر در کنار هم، معمولا نمادهای هویت ایرانی را شکل داده اند و دارای چنان قدرتی بوده اند که توانسته اند در طول تاریخ، باوجود وجود عوامل تهدید کننده، این هویت را حفط کنند. در اینجا می خواهم سخن را در باب عنصر دوم یعنی «مردم» و مسائل مرتبط با آن اندکی مفصلتر ادامه دهم.
وحدت متکثر
همانطور که ذکر شد، همواره در طول تاریخ مردمانی بوده اند که خود را ایرانی میدانستهاند. این مردمان گرچه دارای برخی مولفههای هویتی اختصاصی خود نیز بودهاند، اما قطعا در عمده شاخصهای فرهنگی و هویتی دارای اشتراکات حداکثری با سایر ایرانیان بوده و به واسطه همین اشتراکات حداکثری خود را بخشی از ایران یا به زبان سادهتر ایرانی میدانستهاند؛ مردمانی که الزاما ارتباط تباری و نژادی اثبات شده ای نیز با یکدیگر نداشته و حتی بعضا به زبان واحدی نیز سخن نمیگفتهاند. تداوم و امتداد آن مردمان را می توان در طول تاریخ تا به امروز در جای جای دنیای ایرانی مشاهده کرد؛ بنابراین هویتطلبی ایرانگرا به دنبال انکار آن مؤلفههایهای اختصاصی یا به تعبیر امروزی قومی نبوده، آنها را با تمام مولفههای هویتیشان از جمله زبانشان به رسمیت شناخته و بخشی از پیکره هویت ایرانی میداند اما در این باب دو نکته را باید مورد توجه قرار داد: 1-هویتهای قومی، ذیل هویت ایرانی تعریف میشوند و مفهومی مستقل از ایران نیستند 2-هویتهای قومی فقط ذیل هویت ایرانی تعریف می شوند و همزمان بخشی از هویت دیگری غیر از هویت ایرانی نیستند. گروهی از هویتطلبان قومگرا در پی آنند که مثلا هویت آذربایجانی را ذیل هویت بزرگتر ترکی که شامل هویتهای ازبکی، قرقیزی، قزاقی، استانبولی و... است تعریف کنند.(مشابه این گرایش بین قومگرایان عرب خوزستان نیز نسبت به اعراب وجود دارد) هویتطلبان ایرانگرا ضمن مخالفت با این رویکرد، معتقدند هویت آذربایجانی، با تمام مولفههایش از جمله زبانش (ترکی آذربایجانی که اینک زبانی ایرانی است) اولا بخشی از هویت ایرانی است و ثانیا فقط بخشی از هویت ایرانی است و لاغیر. به رسمیتشناختن مولفههای هویتی اختصاصی بخشی از مردم ایران -البته در کنار عمده مولفههای مشترک، «ذیل هویت ایرانی و لاغیر»، همان مفهومی است که از آن تحت عنوان «وحدت متکثر» یاد کردیم و از بنیانهای هویتطلبی ایرانگراست. هویتطلبی ایرانگرا، مردم ایران را به لحاظ تاریخی یک ملت میداند و استفاده از واژه ملت برای اشاره به قومیتهای مختلف ایرانی را سیاستی در راستای زمینه سازی برای جداسازی ذهنی مردم ایران از یکدیگر و مردود میداند.
فدرالیسم قومگرا، طرحی تفرقهافکن
یکی از مسائلی که مدتی است از طرف هویت طلبان قومگرا به عنوان راهکار حل مسائل مرتبط با قومیت ها در ایران مطرح می شود، بحث فدرالیسم است. هویتطلبان ایرانگرا به دلایل ذیل این روش اداره کشور را برای ایران مناسب نمیدانند: 1-عموم کشورهای موفق فدرال در دنیا، معمولا عکس مسیری را که هویتطلبان قومگرا در ایران توصیه میکنند طی کردهاند؛ به این معنی که این دولتهای عموما تاسیس شده در قرون اخیر، در گذشته های نه چندان دور مجموعهای از دولتهای جداگانه یا حتی مستعمرههای دولتهای استعماری مختلفی بودهاند که به دلایل مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی در صدد اتحاد با یکدیگر برآمده و کشور جدیدی را تاسیس کردهاند؛ یعنی عموما اینگونه نبوده که کشور واحدی با حاکمیت متمرکز بوده باشند و سپس در صدد اعطای خودمختاری به نواحی مختلف خود برآمده باشند. آمریکا، کانادا، برزیل و ... از این دستهاند. 2-تجربه کشورهایی که فدرالیسم را بر پایه قومیت اجرا کردهاند، قطعا تجربه موفقی نبوده است. نمونه بارز آن کشور عراق در همسایگی خود ماست. به عنوان مثالی دیگر در این زمینه میتوان از اسپانیا در دل اروپا نام برد. تجربه نشان داده تقسیم کشور بر پایه قومیت، آنهم در کشوری که دارای شکافهای قومیتی است، نه تنها کمکی به پرکردن شکافها نمیکند بلکه به دلیل جدا شدن سیستم های اداری، آموزشی و... احتمالا این شکاف ها روز به روز تعمیق میشوند. 3-البته کشورهایی نیز هستند که دارای تجارب موفقی در زمینه اداره کشور بر اساس فدرالیسم(خودمختاریهای ایالتی، منطقه ای و حتی شهری) بودهاند. آلمان و فرانسه از این دستهاند. البته باید توجه داشت که این کشورها، خودمختاری را عموما نه بر اساس قومیت و به منظور جداسازی امورات قومیت های مختلف از یکدیگر، بلکه به عنوان روشی برای عدم تمرکز و در نتیجه اداره بهتر امور در مناطقی که الزاما تفاوت های قومیتی نیز با یکدیگر ندارند، بهکار می برند و بسیار تفاوت است بین این وضعیت به عنوان یک روش اداره کشوری واحد و آنچه هویت طلبان قوم گرا برای ایران توصیه میکنند.
ویژگیهای هویتطلبی قومگرا
در هویتطلبی ایرانگرا، عنصر ایرانیت مهمتر بر هر عنصر دیگر هویتی از جمله عنصر قومی است. هویتطلبی ایران گرا به دنبال حذف زبانهای اقوام نیست. همانطور که اشاره شد هویتطلبی ایرانگرا به وحدت متکثر معتقد بوده و هویت ایرانی را جمع هویتهای مردمان ایرانی (با همه مولفه های هویتیشان) می داند که در طول تاریخ در روح یگانه ایرانی به وحدت رسیدهاند. از این منظر تمامی زبانهایی که اقوام ایرانی با آنها تکلم میکنند، جزو زبانهای ایرانی بوده و باید به عنوان میراث به ما رسیده دنیای ایرانی در حفظ و صیانت از آنها در نهایت جد بکوشیم. در این بین زبان پارسی طی یک فرآیند تاریخی، نقشی پررنگ تر از بقیه زبان ها، در انتقال فرهنگ، اسطوره ها، عرفان، مضامین و مصادیق دنیای ایرانیبه زمانه ما ایفا کرده است. با وجود اینکه این نقش زبان پارسی، احتمالا ناشی از یک سری تواناییهای این زبان برای بر عهده گرفتن این مسئولیت بوده است، با این حال نباید در این مساله تردید کرد که نقش پررنگ تر زبان پارسی در دنیای ایرانی و در بین تمامی زبان های ایرانی، به هر حال، عرضی و نه ذاتی است؛ یعنی آنکه به صورت بالقوه، ممکن بود یکی دیگر از زبان های ایرانی این نقش را بر عهده گیرد. به هر حال در طول تاریخ، این نقش به زبان پارسی محول شده و اینک، زبان پارسی زبان مشترک دنیای ایرانی و تمامی ایرانیان است. البته مواکدا باید گفت که زبان مشترک پارسی چیزی از ایرانیبودن بقیه زبانهای ایرانی و لزوم نگهداشت و پاسداشت آنها نمیکاهد. هویتطلبی ایرانگرا با توسعه مرکزگرایانه و محرومیتهای پیرامون مخالف است. به توسعه همه جانبه ایران می اندیشد و چون آذربایجان، کردستان، خوزستان، بلوچستان و ... را جزو لاینفک ایران می داند، وقتی صحبت از توسعه ایران می كند، به توسعه همه جانبه و متوازن همه ایران میاندیشد.
در هویتطلبی قومگرا، در عمل هویتی جمعی برای گروهی از مردمان ایران، بدون ارتباط تاریخی و هویتی با سایر ایرانیان، تعریف میشود و همانطور که در بالا ذکر شد در برخی مواقع این هویت مستقل، به برخی از هویت های غیر ایرانی نیز متصل میشود. عمده مصادیق این بیارتباطی هویتی با سایر ایرانیان را می توان در موارد زیر مشاهده کرد: 1-همدلی و هم ذات پنداری با گروههای غیرایرانی در کشورهای دیگر. هویتطلبان قوم گرا معمولا هم ذات پنداری بیشتری با هم زبانان غیر ایرانی خود دارند تا ایرانیان دیگر. این عامل باعث می گردد تا اینان بین خود و سایر ایرانیان مرزبندی داشته و خود را با هم زبانان خود در سایر کشورها همدل بیابند. انکار مشترک بودن زبان پارسی برای همه ایرانیان و اساسا انکار لزوم وجود یک زبان مشترک برای ایرانیان. مطالبه انجام آموزش «به» زبان مادری در مدارس کشور، در همین راستا مطرح میشود. این امر نیز در صورت تحقق به مرزبندی بیشتر بین ایرانیان منجر خواهد شد. بدیهی است مردمانی که در ساده ترین مسائل نیز قادر به برقراری ارتباط کلامی با یکدیگر نیستند، کم کم ارتباط هویتی خود را از دست خواهند داد. ادعای مالکیت بخشی از خاک ایران برای قومی خاص و نه تمام مردم ایران. هویت طلبان قوم گرا در راستای خط کشی و مرزبندی بین مردم ایران، بخشی از سرزمین مشاع ایرانیان را فقط متعلق به قومی خاص دانسته و حتی نسبت به اسکان فردی از قومی دیگر در آن مناطق حساسیت نشان می دهند. این امر نیز با هدف مرزبندی و جداسازی ذهنی مردم ایران از یکدیگر پیگیری میشود. مطرحکردن لزوم وجود خودمختاری های اداری، سیاسی و حتی نظامی بر اساس قومیت. همانطور که در بالا توضیح داده شد، هدف هویت طلبان قوم گرا، نه تمرکز زدایی اداری جهت تسهیل انجام امور بلکه جداسازی کامل امور اداری، آموزشی و ... قومیت خود از سایر ایرانیان است تا به تدریج مرزبندی و جداسازی ذهنی مورد نظر آنان تکمیل شود. بدیهی است در صورت وجود اراده تمرکز زدایی از امور اداری، نیازی به تقسیم بندی بر اساس قومیت نخواهد بود و تقسیم بندی می تواند بر پایه امور دیگری شکل گیرد. ملت خواندن قوم خود. این امر نیز به منظور القای جدا بودن قوم مورد نظر از سایر ایرانیان انجام می گیرد. نسبت دادن مشکلات و نواقص موجود در مناطق قومیتی به گروهی موهوم به نام فارس. هویت طلبان قوم گرا معمولا مشکلات موجود در مناطق قومیتی را به «فارس ها» نسبت می دهند و به این ترتیب ضمن نفرت پراکنی، بر مرز بین خود و گروهی موهوم معروف به فارس تاکید میکنند. نماد تراشی برای یک قوم خاص به منطور القای جدایی فرهنگی و هویتی آن از سایر ایرانیان. از دیرباز شیر و سیمرغ به عنوان نماد های اسطورهای اصلی ایرانیان شناخته شده اند. اما هویت طلبان قوم گرا باز هم با نیت مرزبندی و جداسازی ذهنی بخشی از مردم ایران از سایر ایرانیان اقدام به خلق نماد برای آن بخش خاص از مردم می كنند. اوضاع وقتی وخیم تر و نگران کننده تر میشود که نماد مورد استفاده ابداعی نبوده و مربوط به هویتی دیگر که در طول تاریخ هیچ ارتباطی با هویت ایرانی نداشته باشد. نمونه این مساله را می توان به ترویج استفاده از نماد بوز گورد (گرگ خاکستری) و... مشاهده کرد. این نگاه در خوشبینانهترین حالت جامعه ایرانی را ترکیبی از گروههای هویتی مجزا و بیارتباط با هم میداند که اینک به اختیار و بنا به یک قرار اجتماعی در یک دولت جمع شدهاند. این رویکرد به هویت، چه حاملانش بخواهند و چه نخواهند در نهایت به تجزیه ذهنی مردم ایران از یکدیگر ختم خواهد شد. این به آن معنا نیست که تمامی هویتطلبان قومگرا به دنبال تجزیه سیاسی ایران هستند، اما قطعا هویتطلبی قومگرایانه و نتیجه طبیعی آن یعنی تجزیه ذهنی مردم ایران از یکدیگر، گام نخست از پروژه تجزیهطلبان برای تجزیه ایران خواهد بود که البته متاسفانه اینک در غفلت مسئولین و دغدغه مندان و دلسوزان ایران به شدت در حال پیگیری است. بنابراین وقتی صحبت از موافقت با هویتطلبی ایرانگرایانه و همزمان مخالفت با هویت طلبی قوم گرایانه می کنیم، اساسا از موافقت یا مخالفت با زبان و سایر مولفههای اختصاصی اقوام مختلف ایرانی صحبت نمیکنیم. بلکه از اهمیت چگونگی و ماهیت «تعریف از خود» و لزوم وجود تعریفی سازگار، همگرا، جامع و مانع از هویت صحبت می کنیم که اولا تمام ایرانیان را در برگیرد، دوما از ورود غیر ایرانیان به جمع هویتی «ما» به عنوان ایرانیان جلوگیری كند، سوما تمام ایرانیان از هر قوم و مذهبی را به مانند یک چسب در کنار یکدیگر قرار دهد.
راهکارهای مقابله با قومگرایی
اما برای ترویج و اشاعه این نوع هویت طلبی ایران گرایانه و همزمان متوقف کردن هویتطلبیهای قوم گرایانه چه اقداماتی می توان انجام داد؟ تعیین مصادیق و توصیه های دقیق جهت این امر، نیازمند کار مطالعاتی و کارشناسی قوی و البته پیش از اینها وجود احساس لزوم ترویج این رویکرد و وجود ارادهای جهت پیشبرد آن است اما در حالت کلی می توان موارد ذیل در سه دسته فرهنگی، اقتصادی و امنیتی را به عنوان رئوس برنامه های پیشنهادی مد نظر قرار داد: 1-استفاده از پتانسیل تیم های ورزشی و مشخصا تیم های فوتبال با استفاده از انتخاب اسامی ایران گرایانه و ایجاد هویت ورزشی ایرانگرایانه به منظور انگیزش تمایلات میهن پرستانه. امری که اینک، نه تنها انجام نمیگیرد بلکه از طرف هویت طلبان قوم گرا به شدت در حال پیگیری است. 2-تجدید نظر در نظام آموزشی کشور با هدف معرفی، پاسداشت، ارجگذاری، بزرگداشت و ترویج هویت ایرانی به منظور صیانت از آن. 3-معرفی، پاسداشت، ارج گذاری و بزرگداشت مظاهر هویت ایرانی،قهرمانان قومیتهای مختلف دنیای ایرانی به عنوان قهرمانان ملی ایران و تمام ایرانیان، شخصیتها و قهرمانان اساطیری در قالب ساخت برنامه های مخصوص کودکان، فیلم و سریال. 4-معرفی و بزرگداشت جشن های باستانی به عنوان جشن های دنیای ایرانی و نیز سنن، آداب و رسوم قومیت های ایرانی همچون غذا، رقص، پوشاک و... 5-گسترش شاهنامه خوانی به ویژه در نظام آموزشی کشور و در بین کودکان. 6-ارج نهادن به میراث فرهنگی، شناساندن جاذبه های فرهنگی و تاریخی و هویتی ایران در سطح جهانی، رفع موانع و ایجاد زیرساخت های لازم جهت گسترش صنعت گردشگری و جذب گردشگر خارجی. 7-معرفی تمامی زبانهای اقوام به عنوان زبانهای ایرانی و سعی در زنده نگه داشتن آنها، البته در کنار زبان پارسی به عنوان زبان مشترک تمام دنیای ایرانی و ایرانیان و نیز زبان رسمی دنیای ایرانی. 8-معرفی و ترویج نامهای اصیل ایرانی و نیز کلمات اصیل ایرانی به جای کلمات بیگانه. 9-تجدید نظر اساسی در طرحهای توسعه کشور و تغییر رویکرد به نواحی پیرامونی عمدتا قومیتی کشور و برنامه ریزی برای سرمایه گذاری های اقتصادی و رشد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، شهری، کشاورزی، صنعتی، میزان باسوادی و رفع مشکل اشتغال در تمامی نقاط کشور با محوریت مناطق پیرامونی. باید توجه داشت محرومیت های اقتصادی و عدم سرمایه گذاریهای بنیادین در مناطق قومیتی، عمده حربه در دست هویت طلبان قوم گرا برای موجه نشان دادن نظرات و آرایشان است. 10-مقابله جدی و البته در چارچوب قانون با قومیت گرایی ایرانگریز و هویت طلبی متنافر با هویت ایرانی.
سخن آخر اینکه، خطر هویت طلبی قوم گرا جدی است. امروز برای مقابله وقت هست ولی شاید فردا دیر باشد.
منبع: روزنامه قانون