تعریف‌های جوانمردی به پارسی / نصرالله پورجوادی

پیدایش طریقه یا مذهب جوانمردی در ایران و ماهیت این طریقه هنوز به‌درستی شناخته نشده است.۱ قدیم‌ترین اسنادی که در اختیار داریم، مربوط به قرن سوم هجری است. می‌دانیم که در این قرن، در شهرهای خراسان، گروه‌هایی بودند که «جوانمرد» یا «جوامرد» خوانده می‌شدند. جوانمردان در میان کسبه و عیّاران بودند و از زاهدان و قُرّایان و مؤمنان خشک ظاهری متمایز بودند.

 

پیدایش طریقه یا مذهب جوانمردی در ایران و ماهیت این طریقه هنوز به‌درستی شناخته نشده است.۱ قدیم‌ترین اسنادی که در اختیار داریم، مربوط به قرن سوم هجری است. می‌دانیم که در این قرن، در شهرهای خراسان، گروه‌هایی بودند که «جوانمرد» یا «جوامرد» خوانده می‌شدند. جوانمردان در میان کسبه و عیّاران بودند و از زاهدان و قُرّایان و مؤمنان خشک ظاهری متمایز بودند. این مطلب را در داستان‌هایی که در بارۀ جوانمردان در کتاب‌های صوفیان نقل شده است، می‌توان ملاحظه کرد. نخستین آثاری که در بارۀ جوانمردی و تعریف آن نوشته شده است، به زبان تازی بوده است. در این کتاب‌ها و همچنین گاهی در کتاب‌های پارسی‌ای که در قرن پنجم و بعد از آن نوشته شده است، از معادل تازی جوانمردی یعنی «فتوت» استفاده شده است؛ ولی به‌درستی معلوم نیست که طریقه و مذهبی که جوانمردان در قرنهای دوم و سوم در شهرهای خراسان یا شهرهای دیگر ایران داشتند، ابتدا جوانمردی خوانده می‌شده است یا فتوت؛ ولی زبانی که جوانمردان ایرانی بدان تکلم می‌کردند، پارسی بوده و آنچه در باب جوانمردی گفته‌اند و تعریف‌هایی که کرده‌اند، به زبان پارسی بوده است. این مطالب بعداً به عربی ترجمه شده و در کتاب‌های صوفیان ثبت شده است.

در کتاب‌های صوفیانه و به طور کلی کتاب‌های دینی قرنهای سوم و چهارم و پنجم که به زبان عربی نوشته شده است، گاهی بازمانده‌هایی از مطالب اصلی دیده می‌شود. برخی از این مطالب را که در کتاب‌های صوفیه بوده است، من در مقاله دیگر معرفی کرده‌ام.۲ در اینجا می‌خواهم چهار تعریف فتوت یا جوانمردی را که در قرنهای سوم و چهارم و پنجم به زبان پارسی شده است، نقل و گاه توضیح دهم. این پارسی‌گویی‌ها به دلیل آن است که مترجمان نکتۀ ظریفی در اصل پارسی جمله دیده‌اند که احساس می‌کردند اگر آن را به عربی ترجمه کنند، دقت و ظرافتی که در آن نکته هست، از دست می‌رود. این مطلب در مورد برخی از جملات پارسی در آثار عربی حکیم ترمذی صدق می‌کند. در مورد جوانمردی هم چندین جمله پارسی هست که در آثار عربی و همچنین برخی از آثار پارسی قدیم حفظ شده است. این جملات اغلب در تعریف و توصیف مفهوم جوانمردی یا جموامردی است.

قدیم‌ترین جملۀ پارسی در تعریف جوانمردی از یکی از جوانمردان نشاپور در قرن سوم است، به نام نوح عیّار.۳ نوح اگرچه عیار بوده، ولی در عین حال جوانمرد هم شناخته شده است. ظاهراً عیاری و جوانمردی در قدیم با هم مرتبط بوده‌اند. تعریفی که نوح از جوامردی کرده است، در کتابی عربی درج شده که نه مؤلف شناخته شده است و نه عنوان کتاب. این تعریف بر اساس شش حرف کلمۀ جوامرد است و ناگزیر می‌بایست به پارسی نقل شود: «قال نوح بالفارسیه: جوامردی شش چیز است: جیم از جود است و واو از وفاست و الف از امانت است و میم از مروت است و را از رحمت است و دال از دیانت است. هر کس که این چیزها در صحبت ندارد، او را از جوامردی نصیب نیست.»۴

در بارۀ نوح حکایتی هم نقل شده است که در ضمن به برخی از خصوصیات جوانمردان در نشاپور اشاره شده است. این حکایت در بارۀ ملاقات نوح با رئیس مذهب اهل ملامت یعنی حمدون قصار (ف. ۲۷۱) است که در جامعۀ خودش به عنوان حمدون گازر او را می‌شناختند. این گازر مرقعه می‌پوشید و مرقعه مخصوص اهل طریقت بود. حمدون می‌پرسد: «جوانمردی چیست؟» و نوح می‌پرسد که کدام جوانمردی؟ جوانمردی من یا تو؟ این پرسش و پاسخ را به دو صورت مختلف در دو کتاب پارسی نقل کرده‌اند. اصل گفتگو یقینا به پارسی بود و به نظر می‌رسد که منابع ما هم آنها را از دو منبع پارسی نقل کرده‌اند یا شاید هر دو آنها را از دهان‌ها شنیده و نقل کرده‌اند. ابتدا روایت قدیم‌تر که از کشف‌المحجوب علی بن عثمان هجویری است: «از نوادر حکایات وی (یعنی حمدون قصار) یکی آن است که گوید: روزی اندر جویبار حیرۀ نیشاپور می‌رفتم. نوح نام عیاری بود به فتوت…»۵

روایت دوم از کتاب روضه‌الفریقین ابوالرجاء خمرکی است: «در نیشاپور خواجه‌ای بوده است او را نوح عیّار گفته‌اند. یکی از جمله پیران او را بدید، گفت: ای نوح، جوانمردی چیست؟ گفت: ای شیخ، از جوانمردی ما می‌پرسی یا از جوانمردی اهل طریقت؟ پیر گفت: من خود ندانسته‌ام که جوانمردی دو قسم است. هر دو قسم بگوی.

قال: جوانمردی ما که دست از آستین قبا بیرون داریم، آن است که هر چه گوئیم که بکنیم، بکنیم و هر چه گوئیم نکنیم، نکنیم، و اگرچه بیم هلاک بود. فامّا جوانمردی آنها که سر از گریبان مرقع بر آورده‌اند: هر چه به خاطر ایشان بگذرد که از آن شرم دارند به قیامت، نکنند.»۶

روایت فوق را یکی از نویسندگان مروی که اصلا اهل چاچ (تاشکند کنونی) بوده، نقل کرده است. اتفاقا تعریف دیگری از جوانمردی به زبان پارسی از یکی از مشایخ قدیم شهر تاشکند، به نام ابوبکر الشاشی، در کتابی عربی هم نقل شده است. این کتاب روضه‌المریدین است که به قلم نویسنده‌ای همدانی به نام ابن یزدانیار همدانی (ف. ۴۷۲) نوشته شده است. روضه‌المریدین یکی از کتاب‌های جامع صوفیه در بارۀ علم تصوف است، شبیه کتاب‌های المع سراج و تهذیب خرگوشی و رسالۀ قشیریه. در این کتاب مانند رسالۀ قشیریه بابی در بارۀ فتوت نوشته شده است و با وجود اینکه سراسر کتاب به عربی است، ولی فقط دو تعریف به پارسی از دو تن از مشایخ قدیم پشت سر هم در باب فتوت نقل شده است: یکی ابوعمرو بیکندی بخاری و دیگری از ابوبکر چاچی: «قال ابوعمرو البیکندی بالفارسیه: جوانمردی سه چیز است: بار کشیدن بی نالیدن، و فریاد رسیدن بی منت، و مهر داشتن بی مهر جستن.»

این سه چیز را تک تک شاید در تعریف‌های دیگران هم مشاهده کنیم؛ مثلا در مورد بار کشیدن از قول جنید نقل کرده‌اند که فتوت را به احتمال زلل‌الاخوان تعریف کرد. یا از قول یکی دیگر مشایخ نقل کرده‌اند که مروت را به ترک منت تعریف کرد؛۷ اما کنار هم قرار دادن این سه خصلت (تحمل و ایثار و مهربانی)، بدون انتظار و توقع عوض و پاداش چیزی بوده است که ابن‌یزدانیار نمی‌خواسته با ترجمۀ آن از دست بدهد. جمله دگر از ابوبکر چاچی فقط دو کلمه است: «و سئل ابوبکر الشاشی عن الفتوه: فقال: راستی و پاکی.»

مؤلف می‌توانست این دو کلمه را به صدق و طهارت ترجمه کند؛ ولی این کار را نکرده است. شاید در دو کلمه «راستی و پاکی» لطفی می‌دیده است که در معادل‌های عربی آنها نمی‌دیده است. شاید هم این دو کلمه را به همین صورت از یکی از مشایخ خود شنیده است و به احترام وی می‌خواسته است آن را عیناً نقل کند.

جوانمردی به نظر می‌رسد که یکی از مفاهیم اجتماعی بوده است که در جامعۀ پارسی‌گوی ایرانی بر سر زبان‌ها بوده است. یکی از آرمان‌های اخلاقی بوده که عموم مردم، به‌خصوص کسبه و صاحبان حرفه‌ها سعی می‌کردند خود را به اصول آن پایبند نشان دهند. پیران اهل طریقت به اصول و آداب آن عمل می‌کردند و در مجالس سعی می‌کردند آن را توضیح دهند. داستان‌هایی هست که وقتی شیخی به شیخ دیگر می‌رسید، یکی از سؤال‌هائی که از او می‌کرد، این بود که جوانمردی یا فتوت چیست. همین سؤال و جواب میان ابوحفص حداد و جنید در بغداد رد و بدل شد.

خواجه عبدالله انصاری که در مجالس خود در بارۀ همۀ موضوعات تصوف توضیح می‌داد، تعریف‌هایی هم از مشایخ بنام نقل کرده است. این تعریف‌ها را در طبقات‌الصوفیه می‌توان ملاحظه کرد. از جنید می‌پرسند فتوت چیست: می‌گوید: «انصاف‌دادن و انصاف طلب نکردن». از ابوبکر شبلی و ابوالعباس دینوری و ابوالقاسم رازی هم تعریف‌هائی نقل کرده است و همه به عربی است. گویا از روی کتابی آنها را می‌خوانده است؛ ولی ناگهان تعریفی هم از خودش می‌آورد و این بار البته به زبان خودش و مردم هرات، یعنی به فارسی دری و با لهجۀ هروی. همین تعرف را در کتاب «صد میدان» هم آورده است. تعریفی که به طور شفاهی برای مریدان کرده است، تعریف فتوت است: «فتوت به جوامردی و آزادگی زیستن است.»۸

در اینجا جوانمردی به عنوان ترجمۀ فتوت به کار نرفته است. فتوت صفتی است که سالک باید بدان متصف شود و این صفت در واقع زیستن است به نوعی خاص، زیستن از روی جوانمردی و از روی آزادگی. سالکی که می‌خواهد اهل فتوت باشد، باید آزاده باشد. از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد باشد.

انصاری سپس فتوت را به سه قسم تقسیم می‌کند، کاری که در مورد احوال و مقامات دیگر هم کرده است. از نظر او فتوت دارای سه روی است: روئی به حق دارد و روئی به خلق و روئی به خود؛ به لهجۀ هروی: فتوت «وا حق و واخلق و واخود» است. انصاری سپس این وجوه سه‌گانه را شرح می‌دهد. در هر سه وجه حالت سلبی دیده می‌شود. سالک باید خدا را به خاطر خدا بپرستد و توقع پاداش نداشته باشد. باید «به توانائی خود در بندگی بکوشی و آن را پاداش و جزا نجوئی و از خود بنپسندی». این در واقع یکی از اصول مذهب محبت یا عشق است. کسی که عاشقانه حق تعالی را دوست دارد، نه از ترس جهنم او را می‌پرستد و نه از شوق به بهشت. به عبادت و اعمال خود نیز غرّه نمی‌شود. توصیۀ مشایخ به مریدان همواره این بود که خودپسند نمی‌باید بود. «فلا تُزکّوا أنفُسکم»۹ حکم قرآن است. شیطان بود که خودپسند بود و خودپسندان پیروان شیطان‌اند. انصاری در واقع یکی از دستورات عملی تصوف را به عنوان یکی از اصول جوانمردی معرفی می‌کند.

دومین وجه فتوت با خلق است. جوانمرد کسی است که مردم را به عیبی که در آنها می‌بیند و خودش هم آن عیب را دارد، متهم نکند. سخن انصاری در این مورد مبهم است. در صدمیدان بدین عبارت است: «قسم خلق آن است که ایشان را به عیبی که از خود دانی، نیفگنی» و در طبقات‌الصوفیه بدین عبارت: «(فتوت) واخلق (آن است که) به عیب که از خود دانی، بنیفگنی.» در صدمیدان برای این وجه از فتوت سه نشان هم در نظر می‌گیرد:

۱ـ آنچه از ایشان ندانی، ظن نبری (یعنی اگر گمان می‌کنی عیبی در آنها هست ولی در بارۀ آن مطمئن نیستی، فکر بد نکنی)، ۲ـ «آنچه دانی، بپوشانی (یعنی اگر هم عیبی واقعا در آنها هست و تو می‌دانی، به روی خودت نیاوری و آن را بپوشانی)، ۳ـ مؤمنان را شفیع باشی. اما در طبقات این نشانه‌ها را چنین شرح می‌دهد: «(دیگران را) بر خود فضل دهی، و برادران خود را به از آن خواهی که خود را و عیب ایشان را عذر و تأویل جوئی و جرم به سوی خود افگنی.»

سومین وجه از فتوت که به طرف خود شخص است، عبارت از آن است که «تسویل نفس خود و آرایش وی بنپذیری.» نفس انسان را فریب می‌دهد و او را گمراه می‌کند. جوانمرد کسی است که فریب نفس خود را نخورد. در صدمیدان نیز همین تعریف از وجه سوم فتوت شده و در بارۀ نشانه‌های سه‌گانه آن می‌گوید: «(۱) بازجستن به عیب خویش مشغول باشی و عیب خویش بد داری، و(۲) شکر نعمت ستر(؟) بر خود بینی، و(۳) از ترس نیاسائی.»

صدمیدان و طبقات‌الصوفیه هر دو یادداشت‌هائی است که مریدان در مجالس خواجه عبدالله برداشته‌اند و طبیعی است که این یادداشت‌ها دقیق نباشد. این مجالس اگر چه عمدتا به پارسی بوده است، ولی خواجه ابائی هم از نقل مطالب به زبان عربی هم نداشته است. مثلا در انتعای تعریفی که در طبقات‌الصوفیه کرده است نکته‌ای به زبان عربی آورده است که به نظر می‌رسد از خود وی باشد، چنان که این نکته را در منازل‌السائرین نیز عینا آورده است: «الفتوهأن لا تشهد لک فضلا و لا تری لک حقا.»۱۰ (جوانمردی آن است که خود را برتر از دیگران ندانی و حقی برای خویش قائل نباشی).

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- عنوان «طریقه» یا «مذهب» را خود جوانمردان و صوفیه در مورد جوانمردی و فتوت به کار برده‌اند (نک. ابن یزدانیار همدانی، روضه المریدین، تصحیح محمد سوری و نصرالله پورجوادی، باب فتوت)

۲- پارسی‌گوئی‌های عارفان نخستین، نشردانش.

۳- در بارۀ نوح عیار و داستان‌های او، نک. پورجوادی، پژوهش‌های عرفانی، ص۱۱۳ـ ۱۰۸٫

۴- پورجوادی و سوری ( مصححان)، علم التصوف، تهران ۱۳۹۱٫

۵- هجویری، کشف المحجوب، تصحیح عابدی، ص۲۷۸٫

۶- ابوالرجا المؤمل شاشی (یا چاچی)، روضه‌الفریقین، تصحیح عبدالحی حبیبی، عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۹، ص۲۱۲٫

۷- همان‌جا.

۸- انصاری، طبقات الصوفیه، ص ۲۲۷٫ در متن مولائی «آزادی» به جای «آزادگی» به کار رفته؛ ولی ما قرائت صدمیدان را که «آزادگی» است، ترجیح دادیم.

۹- النجم: ۳۲٫

۱۰- انصاری، منازل السائرین، تصحیح دو بوروکوی ، قاهره ۱۹۶۲، ص ۴۷٫

منبع: روزنامه اطلاعات