رسانه‌های مورد استفاده اهل بیت (ع) برای احیای عاشورا / آیت‌الله‌ سیدمصطفی محقق داماد

مطالعه تاریخ عاشورا نشان می‌دهد که خاندان پیامبر(ع) پس از این حادثه سعی کردند برای حفظ خون سید الشهداء(ع) و فراموش نشدن آن از رسانه‌ها‌ و تریبون‌های مختلفی که برای آنان ممکن می‌گردد، استفاده کنند. به یقین امکان بهره‌گیری از رسانه‌های تبلیغاتی دردست قدرت برای اهل بیت وجود نداشت. رسانه ی نمازهای جمعه و منابر رسمی هم دردست قدرت بود و هرگز اجازه نمی‌دادند که در رثای عاشورا چیزی گفته شود.‏

 

 

مطالعه تاریخ عاشورا نشان می‌دهد که خاندان پیامبر(ع) پس از این حادثه سعی کردند برای حفظ خون سید الشهداء(ع) و فراموش نشدن آن از رسانه‌ها‌ و تریبون‌های مختلفی که برای آنان ممکن می‌گردد، استفاده کنند. به یقین امکان بهره‌گیری از رسانه‌های تبلیغاتی دردست قدرت برای اهل بیت وجود نداشت. رسانه ی نمازهای جمعه و منابر رسمی هم دردست قدرت بود و هرگز اجازه نمی‌دادند که در رثای عاشورا چیزی گفته شود.‏

از طرفی بدیهی است که صنعت چاپ که وجودنداشت وحتی کتابت امررایجی نبود که همگان قدرت آن را داشته باشند. لذا از رسانه‌های دیگری استفاده کردند. مهمترین رسانه‌ای که باید از آن استفاده می‌شد، حافظه عمومی بود. برای بهره‌‌گیری از حافظه عمومی، چه عاملی می‌توانست نقش داشته باشد؟.‏

 

‏الف ـ رسانه شعر و ادبیات

اولین رسانه‌ای که اهل بیت استفاده کردند،رسانه شعر وادبیات بود. خوشبختانه این صنعت را امویان نتوانسته بودند دراختیار خود بگیرند. شاید بتوان گفت تنها رسانه‌ای که بنی امیه نتوانستند از آن بهره بگیرند رسانه شعر و ادبیات بود. سب خاندان علی تا حد لعن آن حضرت در خطبه‌های رسمی نماز جمعه، بسیار انجام شد ولی جالب آن است که اشعار سروده علیه آن بزرگواران و هجو ایشان چندان در تاریخ دیده نمی‌شود. اگر در اشعاری مانند اشعار ابن معتز عباسی کلماتی در نقد آل ابی طالب در دوران بنی العباس دیده می‌شود۱، هرگز با توهین‌های همراه لعن وسب اهل بیت که در دوران بنی امیه وجود داشت، قابل مقایسه نیست. کتاب «النزاع و التخاصم فیما بنی‌امی‍ه و بنی‌هاشم»، اثر تقی‌الدین مقریزی، به دفعات در قاهره و نجف منتشر شده است. مطالعه این کتاب نشان می‌دهد که هرگز یک قصیده در هجو اهل بیت(ع) هیچ شاعری نسروده است.‏

بالعکس برغم خفقان شدید دوره اموی، گاه حماسه سرایان درحضور دیکتاتوران و خونخواران اموی، شجاعت‌های عجیبی از خود نشان می‌دادند و هنگامه می‌آفریدند. مثل کاری که فرزدق کرده است.۲ هَمّام بن غالِب معروف به فَرَزدَق از شعرای مشهور عرب در قرن اول و دوم ‏هجری، قصیده‌ای که به صورت فی‌البداهه در ستایش ‏امام زین العابدین‏(ع) و در برابر هشام بن عبدالملک سرود، معروف است. تاریخ سرودن این اشعار، دوران حکومت ولید بن عبدالملک اموى است. ولیعهد و برادرش هشام بن عبدالملک به قصد حج، به مکه آمده و به آهنگ طواف قدم در مسجدالحرام گذاشته است. او در هنگام ‏طواف به سمت ‏حجر الاسود رفت تا آن را استلام کند ولی به علت ازدحام جمعیت نتوانست به آن نزدیک شود. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند و او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. در این میان ‏امام زین العابدین(ع)‏ وارد شد و پس از طواف، به سمت حجرالاسود رفت. جمعیت با همه ازدحامی که بود، راه را باز کردند تا امام خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت. اطرافیان هشام سخت شگفت‌زده شدند. یکی از آنها از هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه علی بن حسین(ع) را می‌شناخت، گفت: «نمی‌شناسم.» در این هنگام فرزدق با شهامت گفت: «ولی من او را می‌شناسم». او بر روی بلندی ایستاد و قصیده معروف خود در معرفی امام سجاد را سرود.۳ سرودن این اشعار برای فرزدق ارزان تمام نشد.زیراهشام دستور داد مستمری فرزدق را از ‏بیت المال قطع و خودش را نیز در «عسفان» بین ‏مکه و ‏مدینه زندانی کردند.»۴

مدح و ستایش امام در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، نه تنها گواه شهامت و ‏شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می‌دهد. افزون آنکه نشان دهنده این معناست که برغم آنکه امویان که زر وزور خودرا وقف رواج توهین وسب آل علی کرده بودند وتمام ائمه جمعه را با پول و قدرت خریده وموفق شدند تا از تریبون‌های نماز جمعه سراسر سرزمین اسلامی سب و لعن علی را رواج دهند، معذلک نتوانسته بودند شعرا را خریداری کنند.این نکته در زندگی شاعران مسلمان آن دوره می‌درخشد وموجب افتخار این گروه است. جالب آنکه زمانی که امام سجاد(ع) از زندانی شدن او مطلع شد، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستاد. فرزدق این مبلغ را پس داد و گفت: «من مدح شما را برای رضای خدا گفتم، نه برای عطا.» حضرت مبلغ را باز فرستاد و فرمود: «ما ‏اهل بیت، چون چیزی به کسی ببخشیم، باز نستانیم.»۵

به نظر اینجانب کار فرزدق نوعی جبران تأسفی است که از درون وجدان فرزدق را آزار می‌داد. تأسف فرزدق از فاجعه عاشورا و از اینکه او نتوانسته درآن جریان کمک کند بوده است.طبری می‌نویسد: سال۶۰ ق فرزدق برای ‏حج به سوی ‏مکه‏ می رفت و در منزلگاه ‏صفاح با ‏امام حسین‏(ع) که از مکه به طرف کوفه می‌رفت، برخورد کرد.‏

قَالَ الْفَرَزْدَقُ: لَقِیَنِی‌الْحُسَیْنُ علیه‌السلام فِی‌مُنْصَرَفِی‌مِنَ الْکُوفَه. فَقَالَ:‏ مَا وَرَاکَ یَا أَبَا فِرَاسٍ؟!‏

‏قُلْتُ: أَصْدُقُکَ؟! قَالَ علیه‌السلام: الصِّدْقَ أُرِیدُ!

قُلْتُ: أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ، وَأَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی‌أُمَیَّه؛ وَالنَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَهِ.‏

‏قَالَ: مَا أَرَاکَ إلاَّ صَدَقْتَ! النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَالدِّینُ لَغْوٌ عَلَی‌أَلْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ؛ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَ´ءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.۶

‏«فرزدق‌می‌‌گوید: چون‌ از کوفه ‌باز می‌گشتم، حسین‌(ع) مرا در راه‌ دید و گفت‌: ای ‌أبوفراس‌، پشت‌ سرت‌ چه‌ خبر بود؟

‏گفتم‌: راستش‌را به‌تو بگویم‌؟! فرمود: آری‌، من‌راستش‌را می‌خواهم‌! گفتم‌: دل‌های‌کوفیان همه ‌با توست‌؛ ولیکن شمشیرهایشان‌ همه‌ بر کمک ‌و مساعدت ‌بنی‌‌اُمیّه ‌است‌؛ و یاری ‌و نصرت‌ هم ‌از جانب ‌خداست‌! فرمود: آری! این ‌سخنی‌است‌که‌ تو از روی ‌صدق ‌و راستی‌گفتی‌! مردم ‌همگی ‌بردگان ‌و بندگان ‌مال ‌دنیا هستند و ادعای دین‌داری ‌فقط‌کلام ‌لغو و بی‌محتوایی‌ است‌که ‌بر سر زبان‌هایشان ‌جاری ‌است‌. پاسداری‌از دینشان ‌فقط‌ در محدوده‌ای ‌است‌که ‌در پرتو آن‌، روزی مادی فراوان‌به‌دست‌آورند؛ و چون ‌با غِربال‌امتحان‌و ابتلا آزمایش‌شوند، معلوم‌می‌‌شود که‌ دین‌داران ‌واقعی ‌چه‌بسیار اندک‌اند.»

خود فرزدق در یک قصیده‌ای به این دیدار پرداخته وگفته است:‏

لقیت الحسین بأرض الصفاح

علیه الیلامق و الدرق۷

به نظر می‌رسد که سرودن ناگهانی فرزدق و قصیده معروفش در مسجد الحرام ودر نزد زائران بیت الله الحرام، آغاز تحول او و ترک تقیه در تشیع اوست. زیراهرچند از برخوردش با حسین‌بن علی(ع) علاقه‌اش به اهل بیت آشکار است ولی به هرحال تا قبل از این جریان، فرزدق در دربار خلفای اموی از جمله ‏ولید۸‏ و ‏سلیمان۹‏ و… حضور داشته و در تأیید جایگاه و مقام آنان اشعاری سروده است. برای نمونه درباره ‏عبدالملک‌بن مروان چنین سروده است:

فالارض لله ولاها خلیفته

وصاحب الله فیها غیر مغلوب

زمین از آن خداست که آن را به دست خلیفه‌اش داده و صاحب خدا در زمین شکست نمی‌خورد.‏

جالب آن است که از آن پس، چنان در تشیع راد مردی نشان می‌دهد که به عنوان شاعر نامدار و پیشکوت، دیگر شعرارا نیز تحریک به مقاومت وراد مردی می‌کند. مثلاً نوشته‌اند وقتی کمیت‌بن‌زیدبن اسدی «قصاید ‌هاشمیات» را در مدح اهل بیت سرود، برای محک زدن اشعار خود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ چنین گفت:

‏«آفرین پسرم، خوب گفته‌ای که «از اراذل و اوباش دست برداشته‌ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد»… این اشعار را انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه گذشتگان و حاضران شاعرتری.»۱۰

فرزدق که کاملا از واقعه عاشورا سوخته وآزرده شده بود، اشعار زیادی در هجو بنی امیه بخصوص زیادبن ابیه۱۱ و معاویه سروده است.‏

‏به هرحال بعد از واقعه عاشورا شعرا در احیاء عاشورا هنگامه کردند. شعرایی که برای آنان شعر سرودن ارزان تمام نمی‌شد بلکه گاه با گفتن شعر جانشان را در کف دست خود قرارمی‌دادند. برای اثبات این مدعا کافی است کتاب «ادب الطف» آقای جواد شبر را مطالعه کنیم.‏

‏«أدبُ الطّف او شُعَراءُ الحُسین منَ القَرن الاوّل الهجری حتّی القرن الرّابع عَشَر» مجموعه‌ای ۱۰ جلدی به زبان عربی است که به بیان اشعار و معرفی شاعران حسینی در طول ۱۴ قرن می‌پردازد. این مجموعه نگاشته مرحوم ‏جواد شبر از ادیبان از نویسندگان عراقی در دوره معاصر است.طف نام سرزمین ‏کربلا و نام کتاب به معنای ادبیات قیام عاشوراست.‏

مؤلف در این مجموعه پس از بیان مختصری از زندگی ‏امام حسین و ‏حادثه عاشورا به ترتیب تاریخی، شاعران و مرثیه‌سرایان قرن اول تا قرن چهاردهم هجری را معرفی و برخی اشعار آن‌ها را بیان کرده است. در آغاز هر قرن نام شعرای آن قرن ذکر شده و در مواردی که شاعر در شعر یا مرثیه خود از افرادی نام برده، مؤلف به شرح حال آن افراد نیز می‌پردازد.‏

به گفته جواد شبر، مؤلف این مجموعه، کتاب در واقع بیان کننده ادبیات، احساسات و عقاید ‏شیعه در حادثه عاشوراست که در قالب شعر بروز کرده است.‏

مؤلف در مقدمه بیان می‌کند که در صدد این نبوده و نمی‌توانسته که همه اشعار حسینی را گردآوری کند، بلکه هدف ارائه نمونه‌هایی از شعر بوده است.‏

محمد جواد مغنیه بر این کتاب مقدمه‌ای نگاشته و در آن، شعر در رثای امام حسین را شعر رمزی می‌داند که اشاره به مبارزه با ظلم و ستم در همه زمان‌ها و مکان‌ها دارد.‏ این کتاب به سال ۱۴۰۹ ق توسط انتشارات دارالمرتضی در ‏بیروت منتشر شده است.‏

کتاب دیگری در سال ۱۳۸۰هـ.ش توسط استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی تحقیق و تصحیح و منتشرشده تحت عنوان «نسمة السحر بذکر من تشیع و شعر». مولف این کتاب شخصی است به نام ضیایی صنعانی (تولد۱۱۸۰ق). از این کتاب چنین استفاده می‌شود که سنت چنین بوده که کسانی که به جامعه اقلیت تشیع می‌پیوستند، شعری می‌سروده‌اند. صاحب این کتاب، زندگی این اشخاص و اشعار آنان را از قرن اول ودوم تا قرن دوازدهم جمع‌آوری نموده است.‏

سنت دیگری که در ادبیات به جا مانده، این است که در تمام قصائد، به نحوی به حادثه عاشورا گریز زده شده است. در قصیده‌ای که دعبل نزد حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) انشاد کرد، از ستم وظلمی که در غصب خلافت براهل بیت روا شده، آغاز نمود و سرانجام به حادثه کربلا چنین اشارت کرد:

افاطم لو خلت الحسین مجدلا

وقدمات عطشاناً بشط فرات

 

اذا للطمت الخد فاطم عنده

واجریت انهاراً علی الوجنات۱۲

ای فاطمه، اگر حسین را که بر خاک کربلا افتاده و کنار فرات تشنه لب جان داده را در خیالت تصور کنی، بر گونه خود میزنی و نهرهای آب بر صورت خود جاری میکنی.‏

 

ب ـ رسانه نوحه سرائی:

نوحه در لغت به معنی گریه و زاری کردن به آواز بلنداست و در فرهنگ‌ها آن را «شعری دانسته‌اند که در مراسم سوگواری خوانده شود». تفاوت «مرثیه» با نوحه، عموم وخصوص است. مرثیه، هم در مدح ومنقبت وهم در عزا و سوگواری ارائه می‌شود؛ در حالی که نوحه فقط در عزا اجرا می‌گردد.‏

‏«نوحه» جنبه خبری ونقل خبر ندارد و فقط نوحه‌سرا با قوه خیال مطالبی را در غم فراق شخص از دست رفته می‌سراید.

نوحه سرایی برای واقعه عاشورا توسط سرایندگان، به خصوص بانوان نوحه‌سرا (نوّاحات)، یکی از تریبون‌های بسیار مهم است که اهل بیت از آن بهره گرفته‌اند و می‌توان گفت که امام سجاد(ع) نخستین شخصی بود که شاعران را به سرودن شعر در رثای پدر بزرگوار و یاران باوفایش تشویق کردند. از جمله این شعرا، بشیر بن جذلَمْ بود. نام او در کتب تاریخی به چند گونه ثبت شده است: بشر بن جذلم، بشیر بن جذلم، بشر بن حذلم و بشیر بن حذلم.۱۳ از زندگی او خبری در دست نیست. از گفتگوی امام سجاد با ایشان معلوم می‌شود که پدرش نیز از شاعری بهره داشته است.‏

هنگام بازگشت کاروان اهل بیت از شام، امام سجاد(ع) با چند تن از اهالی مدینه مواجه شدند؛ یکی از آنان بشیر بن جذلَمْ بود. امام سجّاد(ع) او را شناخت و به او فرمود:‌ای بشیر، پدرت شاعر بود، تو هم از شاعری بهره‌ای داری؟ بشیر گفت: بلی، من خود نیز شاعرم. حضرت فرمود: «ابیاتی بگو و جلوتر از ما به مدینه برو و خبر ورود ما و مصیبت قتل سیدالشهدا(ع) را به مردم اعلام کن.»

بسیار جالب است به این نکته توجه کنیم که خبر قتل، مرگ و عزا را می‌توان به صورت یک اعلان انجام داد ولی امام سجاد مایل است که این اعلان که اولین خبری است که به مرکز اسلام یعنی مدینه واصل می‌شود با یک شعر صورت گیرد. آن حضرت توجه داشته‌اند که یک قطعه شعرلطیف، یک امرنه تنها ماندنی است، بلکه چیزی است که دراذهان پیروجوان جای می‌گیرد و با سرعت سرسام آورمنتشر می‌شود. شعر رسانه ایست که دارای موسیقی خاصی است که هر کس مایل است آن را زمزمه کند و برای دیگری نقل کند.شعر خودرا در چارچوب و محدودبه خاصی زندانی نمی‌کند. مرزها را در می‌نوردد و به سرعت گسترش می‌یابد.‏

ابن‌بطوطه در سفرنامه خود حکایت می‌کند که دریکی از شهرهای چین، قاضی شهر از او پذیرایی کرده و در مراسم پذیرایی زورق‌بانان بازی‌هایی می‌کردند و این امیرزاده به موسیقی ایرانی و آهنگ‌های ایرانی خیلی علاقه داشت و به خواهش و به دستور او زورق‌بانان شعری به فارسی می‌خواندند. ابن‌بطوطه که قدری فارسی می‌دانست، صورتی شکسته بسته از آن شعر را نقل کرده است. می‌گوید: «زورق‌بانان که می‌خواندند، امیر می‌گفت دوباره بخوانید، از سر بگیرید» و می‌گوید: «از بس تکرار کردند، من حفظم شد».۱۴ ما الان که نگاه می‌کنیم، این بیتی است از غزلی در بدایع سعدی:

تا دل به مهرت داده‌ام، در بحر فکر افتاده‌ام

چون در نماز استاده‌ام، گویی به محرابم دری۱۵

رسیدن شعر سعدی به چین در زمان ابن بطوطه، یعنی قرن اوائل قرن هشتم، نشان دهنده سرعت سیر شعر است. شعر، سعدی را به شیراز ایران محدود نمی‌سازد وحتی درهمان زمان خودش یعنی قرن هفتم هجری به «کاشغر» می‌رساند. درگلستان آمده است که وقتی وی به جامع کاشغر درآمده، می‌شنود که در آن دیار اشعار پارسی سعدی رواج دارد.۱۶

به هرحال از جهت اهمیت شعر است که امام سجاد (ع) ترجیح می‌دهد خبرشهادت پدرش را بشیر با شعر اعلام دارد و نه با یک جمله عادی. بشیر این ابیات را ساخت و با گریه و صدای رسا بر مردم مدینه فراخواند:

یا اهلَ یثرب لا مُقامَ لکم بِها

قُتِلَ الحسینُ و ادمعی مِدرارٌ

‏الجسمُ منه بکربلاءِ مضَرجٌ

والرأسُ منه علیَ القناهِ یُدارُ

یا أهل یثرب شیخکم و إمامکم‌

ما منکمُ أحدٌ علیه یُغارُ

‏۱ـ ای اهل مدینه! دیگر در مدینه جای ماندن نیست، حسین(ع) کشته شد و اشک من به شدّت فرو می‌ریزد.‏

‏۲ـ بدن او در کربلا به خاک و خون آغشته شد و سرش بر نیزه‌ها به گردش درآمد.‏

۳ـ ای اهل مدینه! امام حسین(ع) شیخ و امام شماست. آیا کسی از شما برای او غیرت نمی‌ورزد؟

بشیر گوید مردم جمع شدند و من گفتم: امام سجاد(ع) با عمه‌ها و خواهران در نزدیکی شهر فرود آمده‌اند. زن و مرد، گریان و شیون‌کنان بیرون دویدند.

تأثیر این اشعار آن بود که برغم خفقان عجیب اموی برمدینه و مشت آهنین والی دست نشانده یزید در آن دیار، بی درنگ هیجان وشوری عظیم در میان مردم ایجاد شد. بر اثر شنیدن این اشعار، زنی در مدینه باقی نماند، جز آنکه از خانه بیرون رفت و مردم سیاه پوشیدند و فریاد گریه و ناله سر دادند. برخی از خانم‌ها نیز به پیروی از بشیر به نوحه سرایی پرداختند.‏

به این سند توجه کنید:

«راوی نقل می‌کند که در همان وقت جاریه‌ای را دیدم که این ابیات سوزناک را فریاد زنان می‌خواند:

‏۱ـ نعی سیّدی ناع نعاه فأوجعا

و أمرضنی ناع نعاه فأفجعا

‏۲ـ فعیّنّی جودا بالدّموع و اسکبا

وجودا بدمع بعدد معکما معا

‏۳ـ علی من دهی عرش الجلیل فزعزعا

فأصبح هذا المجد و الدین أجدعا

‏۴ـ علی ابن نبیّ اللّه و ابن وصیّه

و ان کان عنّا شاحط الدّار اشسعا

‏۱ـ خبردهنده‌ای، خبر مرگ مولای مرا داد و دلم را به درد آورد. با آن خبر مرا بیمار ساخت و اندوهگین کرد.‏

‏۲ـ پس ‌ای چشمها فراوان اشک بریزید، باز هم اشک بریزید و با هم اشک بریزید.‏

‏۳ـ بر آن کسی‌که مصیبت او، عرش خدای بزرگ را به لرزه درآورد. پس این مجد و بزرگی و دین، ناقص و خوار گشتند.‏

۴ـ بر پسر دختر پیغمبر و جانشین او گریه کن! اگرچه منزل و سرای او از ما سخت دور است.‏۱۷

شعرای عرب در قرون اولیه پس از عاشورا با بیان مصیبت‌های سالار شهیدان و حمایت از قیام آن حضرت در عرصه شعر و ادب، فعالانه وارد عرصه شدند. کمیت اسدی، سید اسماعیل حمیری، دعبل خزاعی، منصور نمری، عبدی کوفی و ده‌ها تن دیگر در این راه فعالانه کوشیدند. طلایه‌دار آنان کمیت بن زیاد اسدی (م ۱۲۶ق) بود که بهترین اثر در میان آثار رثایی عصر اموی، یعنی‌هاشمیات، از این شاعر است.:‏

کمیت در ایام تشریق در منى بر امام صادق(ع) وارد شد و اجازه خواست تا براى حضرت از اشعار خود بخواند.‏

حضرت فرمودند: این ایام بسیار شریف و باارزش است.‏

کمیت عرض کرد: این اشعار درباره شما سروده شده!

امام چون این جواب را بشنید فرمود تا یاران و همراهانش جمع شوند و به کمیت هم اجازه داد تا شعرش را بخواند۱۸٫‏ ‏ کمیت شروع به خواندن کرد، به نحوى که صداى گریه همه بلند شد تا رسید به این اشعار:

کأنَّ حسیناً و البهالیلُ حولَهُ

لأسیافهم ما یختلی المتبتّلُ‏

‏فلم أرَ مخذولًا لأجلِ مصیبهٍ

و أوجب منه نصرهً حین یخذل۱۹

‏‏«گـویـا حـسـیـن را مـى‌بـیـنم که بزرگانى اطرافش هستند و با شمشیرهایشان دشمنان را درو مى‌کنند. کـسـى را نـدیدم که به خاطر مصیبتى که بر او وارد شده، شکست بخورد، درحالی‌که یاری وی واجب‌تر از هر کسی است»‏.‏

امام صادق(ع) دست‌هارا به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم اغفر للکمیت ماقدم واخر وما اسر واعلن واعطه حتى یرضى؛ خدایا گناهان گذشته و آینده و گناهان آشکار و پنهانی کمیت را ببخش و به او آن‌قدر عطا کن که راضی شود.»‏

ابوهاشم اسماعیل بن محمدحمیری، معروف به سید حمیری، در عمان به دنیا آمد ولی در بصره زندگی کرد. او هر چه در فضیلت امیرمؤمنان علی(ع) گفته شده بود، به نظم درآورد و در مجلسی که ذکر اهل بیت(ع) در آن نبود، درنگ نمی‏کرد. وی از برجسته‏ترین شاعران شیعه بود که در عراق می‏زیست و مورد عنایت خاص ائمه علیهم‏السلام، به خصوص امام صادق(ع) بود. در مدح اهل بیت و مرثیه‏ سیدالشهداء و شهدای کربلا، اشعار برجسته‏ای سروده است.‏

ابو الفرج از على بن اسماعیل تمیمى و او از پدرش روایت کرده است که گفت: در خدمت ابى عبداللّه جعفر بن محمّد(ع) بودم که دربان امام براى سیّد اجازه ورود خواست و حضرت دستور داد که او را بر آن حضرت وارد کند. پس خانواده‌‏اش را در پشت پرده نشاند و سید داخل شد و سلام کرد و نشست. امام درخواست خواندن شعر کرد و سید این سروده خود را خواند:

‏أُمرر على جَدَثِ الحسین

فقل لأعظُمِه الزکیَّه‏

‏یا أَعْظُماً لا زلتِ من

وَطْفَاءَ ساکبهٍ رَوِیَّه‏

‏فإذا مَررتَ بقبرِهِ

فأَطِلْ به وَقْفَ المطیَّه‏

‏و ابْکِ المطهَّرَ للمطهَّ

رِ و المطهَّرهِ النقیَّه‏

کبُکاءِ مُعْولهٍ أَتَتْ

یوماً لواحدها المنیَّه‏

بر قبر حسین(ع) بگذر و به استخوان‌هاى پاکش بگو:

اى استخوان‌ها پیوسته باران (رحمت) بر شما روان و ریزان باد.‏

چون به قبر حسین(ع) بگذرى، چون شتر زانو بزن و درنگ کن.‏

و بر آن پاک نهادى که فرزند پاکمرد و پاکزنى پیراسته است،

چون مادر مهربانى که بر مرگ فرزندى از فرزندان خود می‌‏گرید، گریه کن.‏

دراین حال اشک از دیده جعفر بن محمّد(ع) بر گونه‌‏اش ریخت و صداى گریه و شیون از خانه‌‏اش برخاست تا آنکه امام فرمود: بس کن و سیّد بس کرد.۲۰

 

ج ـ رسانه زیارت شهیدان:‏

درشرائطی که هیچگونه رسانه‌ای در اختیار اهل بیت عصمت برای رساندن پیام مظلومیت خودوجنایتی که توسط امویان در کربلا بر اهل بیت رسول الله(ص) انجام شده وجودنداردومتقابلا همه رسانه‌های رسمی دردست مزدوران قدرت است وسعی دارند که این جنایت پوشیده شود وبالا‌تر آنکه به عنوان موفق شدن و پیروز شدن بر معترضین، جنایت انجام گرفته را توجیه کنند، اهل بیت(ع) موضوع زیارت شهیدان را مطرح می‌سازند.‏

زیارت، آن‌چنان‌که در کتاب‌های لغت آمده، به معنای دیدار کردن و قصد و آهنگ چیزی کردن است. در کتاب ‏مفردات راغب اصفهانی آمده‌است: «زور: الزوار اعلی الصدر و زرت فلاناً تلقیته بزوری اَو قَصدت زوره نحو وجهته»: یعنی زور (ریشه کلمه زیارت) به بالای سینه گویند و فلانی را زیارت کردم، یعنی با بالای سینه‌ام او را ملاقات کردم، یا این‌که قصد نمودم بالای سینه او را. (یعنی او را ببینم، چرا که انسان همیشه سر و بالای سینه مخاطب و زائر را زیارت می‌کند و به پای شخص کاری ندارد). هنگامی که به سویش توجه نمودم. احمد بن فارس می‌گوید: «زائر را از آن جهت زائر می‌گویند که وقتی به زیارت تو می‌آید، از غیر تو عدول می‌کند وروی می‌گرداند.»‏

 

مباحث کلامی زیارت قبور

زیارت قبور امامان ملازم با چند موضوع واصل کلامی است:‏

۱ـ تجرد‏ روح. اگر روح مجرد نباشد و انسان صرفاً مجموعه‌ای از گوشت و پوست و استخوان باشد و با مرگ چیزی از آن باقی نباشد، زیارت قبور هم معنا ندارد. تجرد روح شخص مزور است که مرگ ندارد و همواره باقی است. ‏

۲ـ موضوع‏ امامت معنوی. اگر امامت را ما فقط یک مفهوم رهبری سیاسی معنا کنیم با مرگ رهبر، هرچند یک سری تعلیماتش باقی است ولی دیگر ارتباط با روح او معنا ندارد. رهبران جهان با مرگشان اگر چیزی باقی بماند، صرفا تعلیمات مکتوب آنهاست. ولی در امامت معنوی، مرگ رهبر مطرح نمی‌گردد.‏

اینکه در زیارتنامه‌ها ما می‌خوانیم: اشهد انک‌تری مقامی و تسمع کلامی وترد سلامی. این همان ارتباط معنوی است. یعنی همراه شدن با تجربه معنوی شخص مزور است. این است معنای «عارفا بحقه» که در مورد زیارت برخی ائمه آمده است. ۲۱

۳ـ زیارت‏ حضرت سید الشهداء در میان شهیدان تاریخ معنا و مفهوم خاصی دارد. زیرا بنی امیه به کشتن ایشان اکتفا نکردند، بلکه ابدان آنان را زیر سم اسبان کوبیدند وبدون دفن رها کردند.۲۲ این حرکت صرفا ناشی از یک حقد وکینه نبود، بلکه منظورشان آن بود که این جریان پیروزی قدرت اسلام بر یاغیان وطاغیان و تفرقه‌اندازان در جمعین مسلمانان معرفی کنند. حال برغم این خواسته قدرت، ببینیم که حرکت جابربن عبدالله انصاری چه معنا می‌دهد؟ ‏

جابر شخص عادی نیست. وی از باقی مانده‌های صحابی رسول خداست. او با هجرت پیامبر اکرم از ‏مکه به ‏مدینه، از جوانانی بود که در بیشتر غزوه‌ها و سریّه‌ها حضور داشت. غزوة حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی ‏غزوه احد رخ داد، اولین تجربة جنگی جابر بود. به فرمودةپیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوة احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوة احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت. ۲۳

جابر در مسجد نبوی حلقة درس داشت و حدیث املا می‌کرد و شماری از ‏تابعین از وی علم می‌آموختند و حدیث او را می‌نوشتند. ۲۴ شیخ طوسی جابر را اولین زائر امام حسین(ع) دانسته و روز ورود او را به کربلا، بیستم صفر همان سال دانسته است.‏۲۵

از نحوه حرکت جابر از مدینه ووقایع بین راه، به طور دقیق خبری در دست ما نیست. فقط به نقل شیخ طوسی، عطیه عوفی وی را همراهی می‌کرده است. عَطِیَّة بن سَعد بن جُناده عَوفی، مرد بسیار بزرگی است. وی پنج جلد تفسیر قرآن تالیف کرده است.۲۶

حرکت کردن جابر که پیرمردی نابیناست از مدینه به سوی کربلا به یقین مخفیانه وپنهانی نبوده وعلنی بوده است. علنی بودن این حرکت در فضای خفقان اموی بسیار جالب وپر معناست. می‌توان گفت آغاز یک قیام است.گرچه دلایل تاریخی چندان در دست نیست ولی امری طبیعی است که حرکت جابر از مدینه منزل به منزل تا کوفه با مطلع شدن مردم بین راه اتفاقاتی عظیمی بیفتد. مردم مسلمان که از آمدن صحابی بزرگ پیامبر(ص) مطلع شوند، به طور طبیعی می‌پرسند که جابر به کجا و برای چه می‌رود؟

این حرکت از جابر نشان دهنده رسالت یک عالم در فرهنگ اسلامی است. عالم نمی‌تواند در مقابل ظلم وستم بی تفاوت وساکت باشد. جابر به یقین می‌داند که سکوت وی به معنای نوعی تأیید این حادثه شرم‌آور است.‏

مطالعه و دقت در جریان زیارت جابر و به‌خصوص امعان نظر در حرکات وی و نیز جملات صادره از وی به عنوان زیارت نامه درواقع مهر بطلانی است بر کلیه اهداف شوم امویان.‏

عطیه می‌گوید:

جابر وارد رودخانه فرات شد و غسل (زیارت) کرد؛ آنگاه لنگى بر کمر بست و حوله اى بر دوش انداخت (همانند لباس محرم) و سپس خود را خوشبو نمود و به سمت قبر امام حسین(ع) حرکت کرد. به هنگام حرکت همواره ذکر مى گفت، تا آنکه به قبر نزدیک شدیم.‏

در آن هنگام به من گفت: دستم را روى قبر بگذار. هنگامى که دستش را روى قبر گذاشتم، جابر بیهوش بر روى قبر افتاد.‏

(من آب به صورت جابر پاشیدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار صدا زد» یا «حسین(ع)»

و ادامه داد: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ» (آیا دوست، پاسخ دوستش را نمى دهد؟!)‏

سپس با خودش گفت: «چگونه (حسین) پاسخت را بدهد، در حالى که میان خون آغشته شده و بین بدن و سرش جدایى افتاده است؟»‏

سپس افزود: «فَاَشْهَدُ اَنَّکَ ابْنُ خَیْرِ النَّبِیِّینَ، وَ ابْنُ سَیِّدِ الْمُوْمِنینَ، وَ ابْنُ حَلیفِ التَّقْوى، وَ سَلیلُ الْهُدى، وَ خامِسُ اصْحابِ الْکِساءِ، وَ ابْنُ سَیِّدِ النُّقَباءِ، وَ ابْنُ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ النِّساءِ، وَ ما لَکَ لاتَکُونُ هکَذا وَ قَدْ غَذَّتْکَ کَفُّ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، وَ رُبِّیتَ فِی حِجْرِ الْمُتَّقینَ، وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْىِ الاْیمانِ، وَ فُطِمْتَ بِالاْسْلامِ، فَطِبْتَ حَیّاً، وَ طِبْتَ مَیِّتاً، غَیْرَ اَنَّ قُلُوبَ الْمُوْمِنینَ غَیْرُ طَیِّبَه لِفِراقِکَ، وَ لا شاکَّه فِی الْخِیَرَهِ لَکَ، فَعَلَیْکَ سَلامُ اللهِ وَ رِضْوانُهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ اَخُوکَ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیّا»؛ (گواهى مى دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند سرور مومنان و فرزند هم پیمان تقواو از سلاله هدایتى. تو پنجمین فرد از اصحاب کسایى، و فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه‌اى که بانوى همه زنان است. چرا چنین نباشد! (و این همه شرافت و بزرگى نداشته باشى) در حالى که بزرگ پیامبران با دست خویش به تو غذا داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر نوشیدى و با اعتقاد به اسلام‏ از شیر باز گرفته شدى؛ تو پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى، جز آنکه دل‌هاى مومنان از فراقت آسوده نیست در حالى که شک ندارند جایگاه بلندى براى توست؛ پس سلام و رضوان الهى بر تو باد. و (من) گواهى مى دهم که تو بر همان طریقى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت و در دفاع از حقّ به شهادت رسید.‏

آنگاه چشمش را (مانند یک انسان بینا) به اطراف قبر گردانید و (خطاب به سایر شهیدان) گفت:

‏«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ اَیُّهَا الاْرْواحُ الَّتی حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَیْنِ، وَ اَناخَتْ بِرَحْلِهِ، اَشْهَدُ اَنَّکُمْ اَقَمْتُمُ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ، وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدینَ، وَ عَبَدْتُمُ اللهَ حَتّى اَتاکُمُ الْیَقینُ»؛ (درود بر شما اى ارواحى که بر آستان حسین فرود آمده، و در کنارش آرام گرفتید؛ گواهى مى دهم که شما نمازرا بر پا داشتید و زکات را ادا کردید، امر به معروف و نهى از منکر نمودید و با ملحدان و بى دینان پیکار کردید و تا هنگام مرگ خدارا عبادت نمودید.)‏

‏ آنگاه افزود: «وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فیما دَخَلْتُمْ فیهِ»؛ (سوگند به خدایى که محمد را به حق براى پیامبرى برانگیخت، ما با شما شهیدان در راهى که وارد شده‌اید، شریکیم!)‏

‏«عطیّه» که این سخن را شنید، با شگفتى پرسید: «چگونه ما شریک (رزم و شهادت) آنها هستیم، با آن که (براى یارى حسین، نه فراز و نشیبى را پیمودیم و نه شمشیرى زدیم، درحالى که اینان، میان سرها و بدن‌هایشان جدایى افتاد (و به شهادت رسیدند) و فرزندانشان یتیم شدند و زنانشان بى شوهر؟» جابر پاسخ داد: «یا عَطیَّهُ! سَمِعْتُ حَبیبی رَسُولَ اللهِ(صلى الله‏ علیه وآله) یَقُولُ: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ فی عَمَلِهِمْ»، وَ الَّذی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبیّاً انَّ نِیَّتی وَ نِیَّهَ اَصْحابی عَلى ما مَضَى عَلَیْهِ الْحُسَیْنُ وَ اَصْحابُهُ»؛ (اى عطیّه! از حبیبم رسول خداشنیدم که مى فرمود: «هرکس گروهى را دوست داشته باشد در قیامت‏ با آنان محشور خواهد شد و هر کس عمل گروهى را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است». سوگند به خدایى که محمّد را به حق براى رسالت برانگیخت، [اگر من بر اثر ناتوانى نتوانستم همراه امام حسین باشم]، ولى نیّت و خواسته من و یارانم، بر همان مسیرى است که حسین و یارانش پیموده‌اند.

حرکت این عالم بزرگ با این گفته‌ها با توجه به اهمیت جایگاه شخصی جابر در میان جامعه آن روز، می‌توان گفت که کوبنده‌ترین ضربه‌ای بوده که وی با استفاده از خون سید الشهداء(ع) بر پیکره قدرت غیر مشروع اموی وارد آورده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نویس:‏

۱ ‏. جعفریان، رسول، منازعه طالبیان و عباسیان و تفسیر تاریخ اسلامی (بررسی شعر ابن معتز عباسی). وب لاین جعفریان

۲ ‏. کشف الغمه، اربلی، ج۲، ص۸۰‏

۳ ‏. بخشی از قصیده فرزدق در توصیف ‏امام زین العابدین(ع)‏:

والبیت یعرفه والحلّ والحرم

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته

هذا التقی النقی الطاهر العلم

هذا ابن خیر عبادالله کلهم

بجدّه انبیاء الله قد ختموا

هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله

العرب تعرف من أنکرت والعجم

ولیس قولک من هذا بضائره

یستوکفان و لایعروهما عدم

کلتا یدیه غیاث عم نفعهما

یزینه اثنان حسن الخلق والشیم

سهل الخلیقة لاتخشی بوادره

حلو الشمائل تحلو عنده نعم

حمال اثقال أقوام اذا افتدحوا

لولا التشهد کانت لاءه نعم

ما قال لا قطّ الا فی تشهده

عنها الغیاهب والاملاق والعدم

عمّ البریة بالاحسان فانقشعت

الی مکارم هذا ینتهی الکرم

اذا رأته قریش قال قائلها:

فما یکلّم الا حین یبتسم

یغضی حیاء و یغضی من مهابته

من کف أروع فی عرنینه شمم

بکفه خیزران ریحه عبق

دیوان الفرزدق، ج۲، ص۱۷۸ـ۱۸۱‏

۴ ‏. همان

۵ ‏.‏همان

۶ ‏. تاریخ طبری، ج۷ص۶۹ ۲۹‏

۷ ‏. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳ص۴۱۲‏

۸ ‏. همان، ج۸ص ۹۶‏

۹ ‏.‏ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۷،ص۲۱۲؛ الفتوح، ابن أعثم، ج۷، ص۱۸۳

۱۰‏. مسعودی، مروج الذهب، ج۲ ص ۲۳۱‏

۱۱ ‏.‏الکامل، ابن اثیر، ج۱۱، ص۳۷؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۵۳‏

۱۲ ‏. امینی، الغدیر، ج۲ص۳۷۲٫‏

۱۳ ‏. ابن طاووس، الملهوف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۲۶؛ امین، اعیان‌الشیعة، ۱۳۷۱ق، ج۳، ص۵۸۲؛ شرف‌الدین، المجالس‌الفاخرة، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۱۴۸

۱۴ ‏. ابن‌بطوطه، ۱۳۵۹، ج۲: ۷۵‏

۱۵ ‏. سعدی، ۱۳۸۵: ۸۶۷‏

۱۶ ‏. رک: گلستان سعدی، فصل عشق و جوانی ‏

۱۷ ‏. ابومخنف، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۵۰۳ به بعد؛ ابن طاووس، الملهوف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۲۷؛ شبر، ادب الطف أو شعراء الحسین علیه‌السلام، نجف،‌دار المرتضی، بی‌تا

۱۸ ‏.امینی،الغدیر، ۱۴۱۶، ج ۲، ص ۴۲‏

۱۹ ‏. همان، ص ۱۸۲‏

۲۰ ‏.‏ شبر، ادب الطف، ج۱، ص۱۹۸ـ۱۹۹

۲۱ ‏. ‏ بحار الانوار، ج ۹۹، ص ۳۵‏

۲۲ ‏. طبری، تاریخ، ج۵ ص۴۱۵‏

۲۳ ‏.‏ رک: ابن سعد، طبقات،ج ۲، بخش ۱، ص ۳۴؛ بلاذری، الفتوح،ج ۱، ص ۴۰۲ـ۴۰۳‏

۲۴ ‏.‏ رک: ابن عساکر، ج ۱۱، ص ۲۳۳؛ خطیب بغدادی، ۱۹۷۴، ص ۱۰۴؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۱، ص ۴۳۵‏

۲۵ ‏.‏ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص۷۳۰ و بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۱۹۵‏.

۲۶ ‏. ممقانی، تنقیح المقال، ج۲ص۲۵۳‏

۲۷ ‏. سید بن طاووس، مصباح الزائر، ص ۲۸۶ ـ ۲۸۸؛ بحارالأنوار، ج ۹۸، ص ۳۲۹ ـ ۳۳۰‏

منبع: روزنامه اطلاعات