آفریدگار رستم / عبدالحسین زرین کوب

از تمام افسانه های شیرین و شگفت انگیز کهن که دایه پیر در سالهای کودکی برای من گفته است، اکنون دیگر هیچ به خاطرم نیست. آنهمه دیو و اژدها و آنهمه گنجهای افسانه ای و قلعه های پریان که خوابهای کودکی مرا از راز و ابهام سرشار می کرد، اکنون همه محو و نابود شده است.

 

از تمام افسانه های شیرین و شگفت انگیز کهن که دایه پیر در سالهای کودکی برای من گفته است، اکنون دیگر هیچ به خاطرم نیست. آنهمه دیو و اژدها و آنهمه گنجهای افسانه ای و قلعه های پریان که خوابهای کودکی مرا از راز و ابهام سرشار می کرد، اکنون همه محو و نابود شده است. از هارون خلیفه که یا جعفر برمکی برای ماهیگیری در کنار دجله شبها به روز می آورد و از شاه صفوی که با جامۀ درویشان هر شب در اصفهان با ماجرایی تازه رو به رو می شد، اکنون دیگر چیزی جز یک خاطرۀ مبهم در ذهن من نمانده است. وجودی که این قهرمانان داستانی برای من دارند چون وجود سایه ها و اشباح خیالی گریزان و درهم است و هرچه از خوابها و خیالهای کودکانه دورتر می شوم وجود آن سایه ها هم مات تر و محوتر می شود. اما آنچه در داستانهای کهن از وجود رستم در خاطرم نقش شده است از یاد نمی رود و هر روز زنده تر و روشن تر می شود. آیا برای آنست که رستم آفریدۀ خیال قصه گویان عادی نیست؟

ادبستان فرهنگ و هنر آذر 1369 شماره 12

 

دریافت مقاله

منبع: پرتال جامع علوم انسانی